اقدام کثیف خواستگار و دوستانش با دختر جوان!/ او حتی فکرش را هم نمی کرد با چنین رفتاری روبرو شود!
تاریخ انتشار: ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۰۷۷۷۵۴
به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز، چند ساعتی از غروب آفتاب گذشته بود که برای رسیدگی به گزارش قتل مرد میانسالی سر صحنه جرم رفتم. مقتول از پشت روی زمین افتاده و خون زیادی از دست داده بود. کارشناس پزشکى قانونى معتقد بود جاى چندین ضربه چاقو روى بدن قربانی جنایت دیده میشود.
آنطور که تحقیقات مقدماتی نشان میداد هیچکس در زمان حادثه شاهد قتل نبود و متأسفانه هیچ دوربین مداربسته اى هم آن اطراف را پوشش نمىداد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
همسر و فرزندان مقتول که از کسبه خوشنام بازار بود آرام و قرار نداشتند و هر کدام در گوشهای گریه و زاری میکردند. اما چارهای نبود و باید برای روشن شدن موضوع به سؤالاتمان جواب دهند. دخترش گفت: «تازه سفره شام را انداخته بودیم که صدای زنگ در آمد. آیفون را که برداشتم صدای پسر جوانی را شنیدم که اسم پدرم را صدا زد و خواست او را ببیند. من هم دیگر چیزی از او نپرسیدم. پدرم هم کتش را روی دوشش انداخت و رفت پایین.» وقتی بابا رفت ما مشغول خوردن غذا شدیم. اما لحظاتی بعد صدای فریاد پدرم... پدر مهربانم را کشتند...»
تحقیقات درمحل و بازار نتیجهای نداشت. بیشتر کسانی که مقتول را مى شناختند، با قطعیت قسم مى خوردند که او آنقدر منصف و مهربان بود که نمیتوانند تصور کنند کسی تا این حد با او دشمنى کرده باشد. نه به کسى بدهکار بود و نه با فردی مشکل داشت...
پس ازچند روز تحقیق و درحالی که کم کم داشتم ناامید میشدم ناگهان در میان صحبتهای یکی از همکاران قربانی سرنخی پیدا شد. او گفت: «پسر جوانی از چندی قبل خواستگار دختر مقتول بود و چون جواب رد شنیده بود برای آنها مزاحمت ایجاد میکرد.»
با کسب این اطلاعات دختر داغدیده احضار شد و در حالی که هرگز فکرش را نمیکرد که خواستگارش میتواند قاتل پدرش باشد، گفت: «حمید پسر خوبی است. مدتی پیش در محله خودمان با او آشنا شدم. چند باری به خواستگاریام آمد اما پدرم یک بار به بهانه بیکاری، دفعه بعد به خاطر بیاهمیت بودن شغلش و... با ازدواجمان مخالفت کرد.»
با حرفهایی که شنیدم اسم حمید را در بالای فهرست مظنونان آوردم. به هر حال او انگیزه کافی برای این کار را داشت. آدرس و شماره تماسش را گرفتم و خودم به او زنگ زدم و احضارش کردم.البته پیش از اینکه پسر جوان به اداره آگاهی بیاید، کمی دربارهاش تحقیق هم کردم. برخلاف حرفهای دختر مقتول، حمید جوان خوشنامی نبود. محلیها از اخلاق تندش شکایت داشتند و حتى یکى دو نفر نیز مدعی بودند او قاچاقچی و... است. حمید دوستی به نام یونس هم داشت که در تحقیقات فهمیدم چند روزقبل ناپدید شده. همه شواهد علیه او بود اما روزی که به اداره آگاهی آمد، خودش با اعتماد به نفس ابتدا همه چیز را انکار کرد.
- شب قتل کجا بودى؟
حمید: خانه خودمان بودم.
- مطمئنى؟ جاى دیگری نبودى؟ مثلاً با دوستانت؟
حمید: نه جناب سروان؛ خیالت راحت. پاى تلویزیون داشتم تخمه مى شکستم.
-مطمئنی؟ اما یونس چیز دیگری میگوید؟
حمید با شنیدن این حرف رنگ به رنگ شد و خودش را باخت. دیگر از آن جوان با اعتماد به نفس خبری نبود.با شنیدن اسم یونس زودتر از آنچه فکرش را میکردم رکب خورد.
دروغ میگوید جناب سروان! به جان خودم حرف مفت میزند! نباید حرفهایش را باور کنید.
- کدام را باور نکنم؟ اینکه تو با او نبودی؟
بله، جناب سروان کار من نبوده!
- اما یونس گفته به دستور تو، این قتل را انجام داده.!
درحالی که تقریباً به التماس افتاده بود گفت:
دروغ میگه جناب سروان! من فقط خواستم با چاقو اون بنده خدا را بترسونه اما نگفتم طوری بزنه که بمیره.
وقتی حرفهایش به اینجا رسید لیوان آبی به دستش داده و گفتم: «حالا آرام و با حوصله همه چیز را تعریف کن.» دیگر از آن همه اعتماد به نفس هیچ خبری نبود. همان طور که دستهایش آشکارا میلرزید، گفت: «بارها به خواستگارى دخترش رفتم اما با ازدواج ما مخالفت می کرد. به همین خاطرکینهاش را به دل گرفته بودم.
از ناراحتی تصمیم گرفتم کمی او را بترسانم. با دو نفر از دوستانم صحبت کردم و قرار شد آنها این کار را بکنند. آن شب خودم کمی دورتر از خانه سواربرماشین منتظرشان بودم و از دور همه چیز را میدیدم. بچهها نقابها و چاقوهایی که خریده بودیم را برداشتند و به در خانه رفتند. همه چیز طبق نقشه پیش میرفت اما وقتی آن مرحوم دم در آمد یونس ضربههای کشندهای به او زد. بعد هم پیش از اینکه کسی بیاید هر سه نفری فرارکردیم.»
حمید که انگار دیگر چیزی برای پنهان کردن نداشت، ادامه داد: «وقتی یونس فهمید آدم کشته، حسابی ترسید و از من دو میلیون تومان پول گرفت و فرار کرد. قرار شد یک میلیون هم براش بفرستم.»
وقتی از او پرسیدم: «یونس و همدستش الان کجا هستند؟» تازه فهمید چه کلاهی سرش رفته و با صدای آرام و بریده بریده پرسید: «مگه... مگه دستگیرشون نکردین؟!»
انگارکه آب سردی رویش ریخته باشند، مات و شوکه منتظر جوابم بود... گفتم: «نه، اما با اطلاعاتی که میدهی دستگیرشان میکنیم!»
با نشانیهایی که حمید به ما داد، خیلی سریع مخفیگاه یونس و دوست دیگرش را در یکی از شهرستانهای مجاور ردگیری و آنها را در عملیاتی ویژه دستگیر کردیم. هر دو متهم در اعترافاتشان مدعی شدند در ازای مبلغی ناچیز حاضر به همکاری با حمید شدهاند و نمیخواستند کسی را بکشند اما ناخواسته این اتفاق افتاده بود.»
خاطره کارآگاه جنایی
ارسالی از دفتر سخنگوی ناجا
ایران
110
منبع: جام نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۰۷۷۷۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بهرهگیری از ظرفیت استادان در مقوله آراستگی و شئونات رفتاری دانشگاهها
به گزارش خبرنگار خبرگزاری علم و فناوری آنا، نشست هماندیشی رؤسای واحدها و مراکز آموزشی و مسئولان حراست دانشگاه آزاد اسلامی استان گیلان با حضور جمعی از مسئولان این دانشگاه در سالن سردار سلیمانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت برگزار شد.
معاون فرهنگی دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی استان گیلان ضمن گرامیداشت روز معلم، وعده صادق را یومالله دیگری دانست و گفت: این افتخار جمهوری اسلامی است که البته نه رژیم صهیونیستی بلکه در واقع این یک جنگ جهانی بود که ایران در این زمینه تجربه کرد، جنگ جهانی که مقابل انگلیس، فرانسه، آمریکا و رژیم فاسد صهیونیستی و بعضی از کشورهای در واقع عرب خودفروختهای که در این میان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بار دیگر ثابت کردند که انقلاب اسلامی ریشه در دنیا دارد و اساساً این موجب افتخار ماست.
حجتالاسلام قاسم قاسمی عنوان کرد: موضوع حجاب و عفاف ریشه در آیات قرآن دارد و هم فقها در این زمینه فتوی دارند و اساساً یک واجب شرعی و یک واجب قانونی است که تصریح قانون اساسی ماست و اساساً یک مسئله سیاسی هم میتواند قلمداد به آن پرداخته شود و فرمایش حضرت آقا فصلالخطاب و حجت موجه برای ما بوده و امروز این حرکت را با عملیاتی که دوستان ما در نیروی انتظامی کشور آغاز کردند، شاهدیم، امیدوارم این موضوع به ظهور برسد.
وی با بیان اینکه گیلان استانی است که سهم خود را به انقلاب اسلامی ثابت کرده است، افزود: گیلان یک استان فرهیخته است. فصل تمایز استان گیلان با دیگر استانها در این است که سهم خود را در انقلاب اسلامی به معنای واقعی ثابت کرده و بیش از ۸ هزار شهید را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کرد. مردمانی باورمند، مردمانی عمیقاً معتقد انقلابی و در واقع در این زمینه استان گیلان ما یک استان متمایزی با وجود همه داشتههای ما بهلحاظ فرهنگی، علمی، سیاسی و اجتماعی استان گیلان حیات خلوت بعضی استانها شده که لازم است متولیان فرهنگ در این خصوص چارهاندیشی کنند.
معاون فرهنگی دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی استان گیلان به نقش استادان در دانشگاه اشاره و خاطرنشان کرد: باید گفت نقش استادان در بحث حجاب و عفاف بسیار مهم است و باید از ظرفیت استادان در مقوله آراستگی و شئونات رفتاری در دانشگاه بهرهمند شد.
در پایان این نشست هریک از روسای واحدها و مسئولان حراست دانشگاه آزاد اسلامی استان گیلان حاضر در جلسه به بیان نقطه نظرات خود پرداختند.
انتهای پیام/