Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جنوب نیوز»
2024-04-27@22:52:02 GMT

مصائب دختری به نام پنام در شلنگ‌ آباد

تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۷۳۳۵۳۵

مصائب دختری به نام پنام در شلنگ‌ آباد

از يكى از كشورهاى عربى پيشنهاد كار گرفتم. مى‌گفتند هم فارسى بلدى، هم عربى و انگليسى. به پول ما مى‌شد ماهى سى‌ميليون تومان. قبول نكردم. نرفتم. من اين‌جا ماموريتى داشتم كه هنوز هيچ‌كس نمى‌دانست. ا اینجا شلنگ آباد است درست وسط شهر اهواز. آدم‌های اینجا و چند محل چسبیده به هم، یکی از یکی فقیرترند و با مسائل و دردهای مخلتفی شب و روز می‌گذرانند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اینجا آدم‌ها به یک امید زنده‌اند. رابین‌هود شلنگ آباد. دختری به نام پنام.
به گزارش جنوب نیوز، پدر ليلا چمدانش را گذاشت جلويش و گفت دو راه دارى يا مى‌روى دانشگاه يا همين حالا، يك‌راست مى‌روى خانه پسرعمويت. پيرمرد شوخى نداشت.
ليلا پنام تمام يك‌سال نخست دانشگاه را گريه كرد. بين اهواز و كرمانشاه در سفر بود و مى‌گريست. او مى‌خواست پزشكى قبول شود، ولى كارشناسى اتاق عمل قبول شده بود.
شاخه مغز و اعصاب. با بهترين نمرات. پدر همان پايان‌ سال نخست مى‌ميرد و پسرعمو هم زن ديگرى مى‌گيرد. اما پنام ادامه مى‌دهد. هنوز هيچ‌كس نمى‌داند پنام چه نقشه‌اى در سر دارد. او تمام سال‌هاى دانشگاه را كه سه ساله تمام مى‌كند، به انتقام فكر مى‌كند. نه يك انتقام معمولى. يك انتقام شيرين. انتقامى از جنس پنام. حوصله كنيد و تكه ديگرى از اين داستان را بخوانيد.



شلنگ‌آبادى‌ها آدم‌هاى فقيرى هستند. ما هم فقير بوديم. پدرم عيالوار بود و سخت سروته ماه را به هم مى‌دوخت. كار مى‌كرد. خيلى زياد. از كول‌كردن بار تا هر چه كه مى‌توانست يك تكه نان حلال بياورد سر اين سفره مفصل.
مردهاى عرب دخترهايشان را زود شوهر مى‌دهند. خانه‌پر، چهارده پانزده‌ سالگى. دختر كه زود شوهر نكند، به‌خصوص اگر زن پسرعمويش نشود،‌ هزار تا عيب رويش مى‌گذارند. درس و مشق هم كه شوخى است. دختر مگر درس مى‌خواند؟ دختر فقط اجازه دارد شوهر كند. تازه آن هم به انتخاب پدرش. گاهى هم به مادرش اجازه داده مى‌شود نظرى بدهد. همين.ليلا در برابر تمام اين قوانين، نرم‌نرم دست به‌کار می‌شود.
روزى‌ هزاربار به پدرش التماس مى‌كند كه اجازه دهد درس بخواند. گريه مى‌كند. دم مادرش را مى‌بيند. آخرين فرزند خانواده پنام، تمام قواعد را مى‌شكند و در ندارى تمام، درس مى‌خواند. دفتر مشق نداشتم. آن‌قدر گريه مى‌كردم تا پدرم، يك مداد، خودكار يا دفتر مشق برايم بخرد. بايد بين خريدن نان براى زن و بچه‌هايش و خريدن تنها چند دفتر مشق، يكى را انتخاب مى‌كرد و با توپ و تشر گاهى هم گزينه مرا انتخاب مى‌كرد. ريز مى‌نوشتم. لشكر مورچه‌ها.
معلم‌ها مى‌گفتند چشم‌هايت ضعيف مى‌شود دخترجان. درشت‌تر بنويس. هيچ‌كس نمى‌دانست درشت‌تر نوشتن، يعنى زودتر تمام‌شدن دفتر مشقى كه فقط خودم مى‌دانستم با چه مشقتى به دست آورده بودم.
تمام آرزويم اين بود كه بروم دبيرستان...، ولش كن اسمش را نمى‌گويم. بهترين دبيرستان اهواز بود. مدرسه آدم پولدارها. مى‌گفتند چه غلط‌ها. كجا هم مى‌خواهد برود درس بخواند. دبيرستان، فاصله‌اش از خانه ما، به اندازه جهنم تا بهشت بود. اين قدر دور بود. يك‌سال تمام اشك ريختم و خانم مديرش را التماس كردم كه بگذارد آن‌جا درس بخوانم. هر روز از راه مدرسه سوار اتوبوس مى‌شدم و مى‌رفتم آن‌جا و با خانم مدير حرف مى‌زدم.
كسى را نداشتم و خودم، سفارش خودم را مى‌كردم. بالاخره خانم مديرش گفت اگر معدلت بالاى هجده شد بيا. معدل من بيست شد و رفتم. تعجب كرد. اما و اگر آورد، بهانه تراشيد كه شلنگ‌آباد كجا، اينجا كجا؟ چهار سال، راه به اين دورى را مى‌خواهى بروى بيايى كه چه؟ من فقط گريه مى‌كردم و مى‌گفتم شما قول داده‌ايد. اسمم را نوشتند. تا خانه بال درآوردم. اما خيلى زود خوشحالى‌ام تبديل به يك نگرانى بزرگ شد. پدرم. به او چه مى‌گفتم. او را چطور بايد راضى مى‌كردم.
دختر پولدارهاى اهواز آن‌جا درس مى‌خواندند. هيچ‌چيزم مثل آنها نبود. آنها براى داشتن هيچ‌چيز نجنگيده بودند. از همان موقع به دنيا آمدن همه‌چيز داشتند. اما من.... حتی رخت و لباس مناسب نداشتم. نه دفترى، نه نوشت‌افزار مناسبى. همه‌شان بيرون از مدرسه كلاس انگليسى مى‌رفتند. معلم خصوصى داشتند. از همان موقع براى كنكور آماده مى‌شدند. گاهى مى‌شد التماس مى‌كردم از يكي‌شان جزوه بگيرم يا كتاب‌هايى كه براى كنكور مى‌خواندند يا كتاب‌هاى زبان. مى‌گفتند برو بابا تو همين‌طورى هم درست خوب است.
اينها را بخوانى ديگر معلم‌ها ما را تحويل نمى‌گيرند. مرا به جمعشان راه نمى‌دادند. پس چهاردانگ حواسم را مى‌دادم به معلم‌ها. هر چه مى‌گفتند مى‌بلعيدم. هميشه پر از سوال بودم. از هر معلمى كه مى‌شد كمك مى‌گرفتم. فرصتى براى ازدست‌دادن نداشتم. فقط بايد روبه‌جلو مى‌رفتم. ابر سياه يك ازدواج بى‌وقت هنوز بالاى سرم پرواز مى‌كرد.
پزشكى قبول نشدم. اما همه مى‌گفتند با اين سختى‌ها و محدوديت‌هايى كه تو داشته‌اى، همين رشته هم دست‌كمى از دكترى ندارد. با معدل بيست ليسانس گرفتم و وارد بيمارستان شدم. اما هنوز روياى پزشكى با من بود. پدرم مرده بود و حالا بايد جوابگوى برادرهايم مى‌شدم كه مدام براى از دست رفتن سن ازدواج غر مى‌زدند. اما راضى‌كردن آنها آسان‌تر از پدرم بود.
دختر بزرگى بودم و بيشتر بلد شده بودم از خودم و خواسته‌هايم مراقبت كنم. حالا حقوق داشتم. پولى كه با زحمت خودم، تنهاوتنها خودم به دست مى‌آوردم و اين شيرين‌ترين حس استقلال بود.
كار مى‌كردم. سخت و زياد و با جديت. شيفت پشت شيفت. اضافه‌كارى. تبديل به يكى از بهترين تكنسين‌هاى اتاق عمل شدم. همه دكترها دوست داشتند با من كار كنند. شايد آن همه جديت از عشق فراوانى كه به پزشكى داشتم مى‌آمد و تلاش طاقت‌فرسايى كه براى رسيدن به آرزوهايم كشيده بودم.
در ذهنم انتقامى شيرين شكل مى‌گرفت. هيچ‌كس نمى‌دانست. حتی خواهرهايم جمع كوچكى كه داشتم به راه مى‌انداختم، خبر نداشتند. كارم حسابى گرفته بود، ولى هنوز بى‌پناه بودم. دست‌خالى از اين اداره به آن اداره مى‌رفتم براى گرفتن كمك به خانواده‌هايى كه تحت‌پوشش داشتم، اما حتی نگاهم نمى‌كردند. تحويلم نمى‌گرفتند. كسى مرا نمى‌شناخت. پارتى نداشتم.
همان‌موقع‌ها از يكى از كشورهاى عربى پيشنهاد كار گرفتم. مى‌گفتند هم فارسى بلدى، هم عربى و انگليسى. به پول ما مى‌شد ماهى سى‌ميليون تومان. قبول نكردم. نرفتم. من اين‌جا ماموريتى داشتم كه هنوز هيچ‌كس نمى‌دانست. اين راز بزرگ من بود. من درحال تكثير خودم بودم.
نخستین قدم‌ها هميشه سخت است. زمين‌خوردن دارد. زمين‌خوردن‌هاى دردناك. اما من هدف بزرگى داشتم. خيلى‌خيلى بزرگ. محله و آدم‌هايش را عين كف دستم مى‌شناختم. مى‌دانستم در هر خانه‌اى چه مى‌گذرد. قصه تك‌تك آدم‌هايشان را مى‌دانستم.
همه محله منتظر بودند يك روز از خواب بيدار شوند و من و خانواده‌ام ديگر آن‌جا نباشيم. منتظر صداى خودروی باربرى بودند كه مثلا برويم كيان‌پارس، زيتون، خانه‌هاى كارمندى يا هر جاى ديگر شهر كه آدم پولدارها زندگى مى‌كردند. نه جايى كه از سال‌ها قبل به‌خاطر نداشتن آب لوله‌كشى و استفاده از شلنگ، شلنگ‌آباد نام گرفته بود.
در خانه‌ها را تك‌تك مى‌زدم و با مردهاى خانواده حرف مى‌زدم. مردها! چه مردهايى. در هر خانه حداقل دو سه دختر بود. یاوران من همين دخترها بودند. امروز بيرونم مى‌كردند، فردا باز مى‌رفتم. اگر سرم داد مى‌كشيدند، من سكوت مى‌كردم. مى‌گذاشتم آرام شوند و باز حرف مى‌زدم. از خودم مايه مى‌گذاشتم. خودم را برايشان مثال مى‌زدم. ليلا پنام ديروز و ليلا پنام امروز. برايشان مى‌گفتم كه شرايط دخترها بايد تغيير كند. برايشان مى‌گفتم كه ازدواج در سن پايين براى دخترهايشان عين بدبختى است. در عين‌حال كمكشان مى‌كردم.
برايشان آذوقه مى‌بردم. برنج، ماهى، گوشت، روغن، لباس. به حد مرگ اضافه‌كارى مى‌كردم تا پول بيشترى بگيرم. پدرها شل مى‌شدند. كوتاه مى‌آمدند. نان در برابر تحصيل. به دخترها هم مى‌گفتم، كمك به خانواده‌تان تا وقتى ادامه دارد كه حسابى درس بخوانيد. فقط معدل بيست. كمتر از بيست را قبول ندارم. اولش با همين تهديدها شروع شد، ولى بعد شد عشق. شد يك علاقه وافر. شد عشق‌ورزى دوسويه. ديگر نيازى به اين كشيدن نبود. دخترها پر مى‌كشيدند به سويم. هر چه بلد بودم يادشان مى‌دادم.
هدف من تربيت دخترهايى بود كه بتوانند از خودشان مراقبت كنند. روى پاى خودشان بايستند. مستقل باشند و در زمان درست و با يك آدم درست ازدواج كنند. دخترهايى كه سرنوشتى مثل پدر و مادرهايشان نداشته باشند و مهمتر اين كه در برابر ناملايمات قوى باشند. محكم و قدرتمند. آن دخترها، هركدام يك پنام بودند و من مى‌خواستم به آنها كمك كنم تا حداقل به اندازه من سختى نكشند و با رنج كمترى بزرگ شوند و به آرزوهايشان برسند. من به آنها ياد مى‌دهم كه رويا داشته باشند و به روياهايشان فكر كنند. با تمام سختى‌هايى كه دارند. با تمام فقرى كه در آن زندگى مى‌كنند.
روزهاى اول حتی خجالت مى‌كشيدند به چشم‌هايم نگاه كنند يا جواب سلام مرا بلند بدهند. دخترهاى این محل کمتر حق انتخاب دارند. از حقوقى كه مى‌توانند داشته باشند، آگاهى ندارند.
يكى از نخستین كارهايى كه كردم تشكيل همين موسسه انوار الزهرا بود. حالا مى‌گويم موسسه فكر نكنيد يك جاى آنچنانى است. شما آمديد ديديد آن‌جا را. يك خانه خيلى‌خيلى كهنه و قديمى است، روبه‌روى خانه خودمان. ١٠ميليون پول داده‌ام با ماهى ٣٠٠‌هزار تومان. حتی لوله‌هاى آبش آن‌قدر پوسيده است كه ما با گالن‌هاى بيست ليترى آب مى‌آوريم. نمى‌شد واردش شد، از بس مخروبه بود. با دخترها درستش كرده‌ايم. كفش را موكت كرديم و مثلا يك كتابخانه كوچك راه انداخته‌ايم با١٠ تا دانه كتاب كه فقط هم قرآن و مفاتيح است. بچه‌ها اين‌جا بشدت به كتاب احتياج دارند.
فكر مى‌كنيد شما بتوانيد براى كتابخانه ما كارى بكنيد، حتی كتاب‌هاى آمادگى كنكور. من اين‌جا دخترهايى دارم از كلاس دوم دبستان تا دبيرستان. كوثر امسال كنكور مى‌دهد. نتوانستم بگذارمش كلاس كنكور. خيلى گران مى‌شد. قلم‌چى هم با اين‌كه در استان‌هاى محروم فعال است، تعداد محدودى پذيرش دارد. خلاصه خودم با كوثر كار مى‌كنم. او هم مثل من فقط به پزشكى فكر مى‌كند. بين خودمان باشد من هم همراه كوثر دارم براى كنكور درس مى‌خوانم. از كجا معلوم شايد امسال از همين موسسه كوچك دو تا خانم دكتر بيرون بيايد.
اين‌جا هر دختر شغلى دارد، يعنى مى‌داند قرار است در آينده چه رويايى دنبال كند. وكالت، معلمى، مهندسى، يكى از بچه‌هايم عاشق بازيگرى است.
دخترهاى من زندگى سختى دارند. براى همين مدرسه كه تمام مى‌شود، كارهاى خانه را تند و خوب انجام مى‌دهند تا بيايند موسسه. وقت‌هايى هست كه از شدت كار بيهوش مى‌شوم. واقعا خسته مى‌شوم. اما به‌صورتم آبى مى‌زنم و يا على؛ مى‌آيم موسسه. اين‌جا همه چشم‌ها به سمت من است. دخترها حتی مدل روسريشان را مثل من مى‌بندند. من هيچ‌وقت به هيچ كدامشان نگفتم كه حجابشان چه شكلى باشد. اگر مى‌بينيد همه چادر سرشان است، به ميل خودشان بوده. شايد چون مرا خيلى دوست دارند، شكل من شده‌اند. حجابشان، كارهايشان.
حالا حدود ١٥٠خانواده تحت‌پوشش داريم. در شلنگ‌آباد، مندلى، كوى سادات، كوى سياحى و سه‌راه خرمشهر. همه محله‌ها بشدت فقيرند. به هر خانواده‌اى كه سر مى‌زنم، يكى دو تا از دخترها را با خودم مى‌برم. درست است كه خودشان هم مشكلات زيادى دارند؛ اما مى‌خواهم ياد بگيرند با داشتن سختى‌هاى زياد، فقر خانواده‌هاى ديگر را هم ببينند و براى كمك به آنها تلاش كنند.
هر چند تا دختر، مسئول يك خانواده هستند. شرح‌حال آن خانواده‌ها را مى‌نويسند و از خواسته‌ها و نيازهايشان مى‌پرسند. ما در حد توان به خانواده‌ها كمك‌هاى ماهيانه داريم. من تمام عيد را شيفت ايستادم و اضافه‌كارى كردم تا بتوانم براى برج شش آماده باشم. شهريور، ماه پرخرجى است و من از حالا بايد به فكر تهيه يك عالمه لوازم‌التحرير براى دانش‌آموزان باشم.
در اين چند محله فقير، زمانى مرد نازنينى به نام شيخ هشام زندگى مى‌كرد. او اين مردم فقير را با زندگى آشتى داد و به آنها ياد داد چگونه مى‌شود در اوج فقر، بزرگ زيست و بزرگ فكر كرد. من اين شانس را داشته‌ام كه مدتى شاگرد او باشم. او چون پدرى مهربان سعى كرد درست زندگى‌كردن را به همه ما ياد دهد. او را‌ سال ٨٧ در همين محله، جلوى خانه‌اش شهيد كردند. من شاگرد شيخ هشام هستم و تا آخر عمر همان مسيرى را مى‌روم كه او به ما آموخت. انسان‌بودن و بزرگ زندگى‌كردن.
تمام سعى من حفظ حرمت آدم‌هاست. اين‌جا براى زن‌هاى بى‌سرپرست يا بدسرپرست خوداشتغالى ايجاد كرده‌ام. اولش با درست‌كردن ترشى شروع شد. زن‌ها مى‌گفتند اين پنج‌هزار تومان دستمزدى كه هر روز از شما مى‌گيريم، براى ما از كمك‌هايى كه مى‌كنيد بيشتر ارزش دارد؛ چون پولى است كه از كاركردن خودمان به دست آورده‌ايم. حالا هم به كمك يك خيريه، شش چرخ خياطى خريده‌ايم و كارگاه خياطى راه انداخته‌ايم. براى توانمندسازى زنان، براى حفظ‌ شأن و حرمت آنها.
راه خيلى زيادى در پيش داريم. فعلا شروع كرده‌ايم به پاكسازى محل. شلنگ‌آباد محله فقيرى است. نه اين كه فكر كنيد حومه اهواز است. نه درست وسط شهر است. اما هيچ‌كس اين محله و محله‌هاى فقير چسبيده به آن را جدى نمى‌گيرد. زباله‌ها ديربه‌دير جمع مى‌شود. مردم هم آشغال‌هاى خود را درست وسط، وسط خيابان جمع مى‌كنند. براى همين است كه شلنگ‌آباد بوى بد مى‌دهد. ما كنار همين زباله‌ها زندگى مى‌كنيم. وسط بازارى كه از كنار هم قرارگرفتن حلبى‌ها درست شده. اين‌جا شلنگ‌آباد است./ مرجع: شهروند

منبع: جنوب نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jonoubnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جنوب نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۷۳۳۵۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مصائب شیراز پس از باران / تصاویر

به گزارش صدای ایران از ایرنا، آبگرفتگی معابر شیراز و تبدیل زیرگذر‌های این شهر به استخر در پی بارندگی قصه پرتکراری است که گویا نمی‌توان علاجی برای آن متصور شد.

پس از هر بارانی در شیراز این سوال تکراری در بین شهروندان و فعالین شهری ایجاد می‌شود که چه زمانی این مشکل سریالی و پرتکرار پایان خواهد یافت.

پس از هر بارندگی مسوولان شهری و استانی حل این معضل را وعده می‌دهند، اما تاکنون که این نوید‌ها عملی نشده و کماکان شیرازی‌ها به جای لذت پس از هر باران هراس آبگرفتگی و رفتن زندگیشان زیر آب را در دل دارند.

بسیاری از محلات و معابر شیراز در پی باران عصر چهارشنبه پنجم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ دچار آبگرفتگی شد و این درحالی بود که مدیران شهری همواره از آمادگی کامل این شهر دم میزدند اما...




این بارندگی علی رغم هشدار‌های پیاپی روز‌های اخیر موجب آبگرفتگی در بسیاری از معابر و حتی واحد‌های تجاری و مسکونی این کلانشهر شد.

آبشار‌های روان در مجتمع‌های تجاری شیراز

براساس مشاهدات میدانی خبرنگار ایرنا بسیاری از محلات و معابر شهری شیراز، مجتمع‌های تجاری و منازل مسکونی خصوصا در مرکز این کلانشهر دچار آبگرفتگی شد.

آبگرفتگی عصر پنجم اردیبهشت نه تنها در مرکز کلانشهر شیراز بلکه در اغلب مناطق این شهر به وقوع پیوست و مشکلات زیادی برای مردم به بار آورد.

به جز منازل مسکونی صاحبین کسب و کار‌ها و اصناف شیرازی نیز در این بارندگی دچار مشکل شدند به نحوی که تصاویر روان شدن آب به محیط‌های تجاری و تاریخی شامل پاساژ شهر، بازار زرگرها، بازار‌های تاریخی شیراز مانند روح الله و وکیل در فضای مجازی بین کاربران دست به دست میچرخد.


سابقه قصه‌های بهاری سیلاب در شیراز

سابقه آبگرفتگی و حتی جاری شدن سیلاب در پی باران‌های بهاری قصه پرتکراری است که در تلخ‌ترین آن پنجم و ششم فروردین ماه سال ۱۳۹۸ و حدود پنج سال قبل ده‌ها نفر از هموطنان و میهمانان نوروزی را کشت و صد‌ها نفر مجروح و هزاران خانه ویران شده به جا گذاشت.

شیراز پرترددترین شهر گردشگری ایران و مقصد بسیاری از توریست‌های خارجی در نوروز ۹۸ و در پی بارندگی بهاری نسبتا شدید طی ۱۷ دقیقه و جاری شدن روان آب به یکباره به قتلگاه ۲۱ نفر از هم وطنان در دروازه قرآن تبدیل شد و روز بعد نیز در پی تکرار بارشها، سیلاب خانه هزاران نفر در محله سعدی را با خود برد.



این محله در ششمین روز از سال نو و فروردین ۹۸ دچار سیلی بنیان کن شد که زندگی، خانه و کاشانه بسیاری از اهالی این منطقه را با خود برد و بسیاری از مردم شهرک سعدی را ماه‌ها با مشکلات جدی مواجه کرد.

آبگرفتگی‌های پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ در شیراز از معابر شهری نیز فراتر رفته و وارد منازل و مغازه‌های بسیاری از اهالی شده و مشکلاتی را برای مردم ایجاد کرده است.

بارندگی‌های چهارشنبه گذشته در شیراز بعضی خودرو‌ها خصوصا در خیابان‌های اطراف رودخانه خشک را محاصره و در سیلاب گرفتار کرد.

عصر چهارشنبه و هزاران شهروند شیرازی در آب مانده

رییس سازمان آتش نشانی شیراز در گفتگو با ایرنا با بیان اینکه آتش‌نشانان این شهر ۱۲۹ عملیات در بارندگی عصر پنجم اردیبهشت انجام دادند گفت: هزار و ۱۴۰ تماس با مرکز ۱۲۵ برقرار شد.

هادی عیدی پور با اشاره به تلاش‌ها و فعالیت‌های آتش نشانان در عصر روز بارانی برای امداد رسانی به شهروندان شیرازی افزود: عصر چهارشنبه گذشته بارش‌های شدید و کم سابقه در شیراز به وقوع پیوست.

وی ادامه داد: آتش‌نشانان شیراز چهارشنبه گذشته ۱۲۹ عملیات مربوط به بارندگی در مناطق مختلف شهر انجام دادند.

به گفته رئیس سازمان آتش‌نشانی شیراز ۲۳ واحدعملیاتی برای بازدید ایمنی دوره‌ای از محدوده رودخانه خشک و سایر نقاط شهر شیراز در محل‌های مورد نظر مستقر بودند.

وی همچنین اعلام کرد: ۲۴ ایستگاه عملیاتی در پی فعالیت سامانه اخیر سازمان آتش نشانی در آماده باش کامل بودند.

پس از باران شیراز

مسعود حقیقت، مدیرکل هواشناسی استان فارس در گفتگو با ایرنا میزان بارندگی سامانه اخیر در سطح شیراز را ۲۲ و ۲ دهم میلیمتر اعلام کرد.

معاونت محیط زیست خدمات شهری شهرداری شیراز در این باره به ایرنا گفت: شدت و میزان زیاد بارندگی عصر چهارشنبه پنجم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ در مدت زمان اندک سبب آبگرفتگی در چند نقطه شهر شیراز شد.

روح الله خوشبخت افرود: با حضور بخش‌های مختلف مدیریت شهری شاهد رفع آبگرفتگی در اکثر نقاط و بازگشت روال عادی به سطح شهر هستیم.


وی با اشاره به آبگرفتگی زیرگذر سرداران عنوان کرد: به رغم شدت آبگرفتگی تلاش‌های بی وقفه نیرو‌های خدمات شهری تا ساعت ۲۳ چهارشنبه شب پنجم اردیبهشت زمینه تخلیه آب و پس از آن پاکسازی یک ساعته این‌زیرگذر را فراهم کرد.

پیگیری ترک فعل

دادستان مرکز استان فارس پیشتر در این باره گفت: با هدف حفظ و صیانت از حقوق عامه و پیشگیری از وقوع حوادثی همانند سیل سال ۱۳۹۸ شیراز پروژه کنترل سیلاب آب‌های سطحی شیراز و طرح کنترل آب‌های سطحی مسیل شهرک سعدی کلید خورد که اجرای هرچه سریعتر و پیگیری این طرح در راستای پیشگیری از حوادث احتمالی در فصل بارندگی ضروری است.

سید مصطفی بحرینی در خصوص حفظ حقوق عامه و اقدامات صورت گرفته از سوی دادستانی مرکز استان و سایر دادستان‌های حوزه‌های قضایی استان اظهار کرد: حفظ و حراست از اراضی ملی و منابع طبیعی و کوتاه کردن دست متجاوزین به عرصه‌های ملی، پیشگیری از وقوع حوادث احتمالی، اقدامات زیربنایی، مطالبه گری از دستگاه‌های مختلف و برخورد قانونی و قاطع با مدیران و مسئولانی که با ترک فعل خود زمینه ضرر و زیان به جامعه و بیت‌المال را فراهم کرده با جدیت دنبال می‌شود.

وی تصریح کرد: یکی از وظایف مهم دادستان‌ها در موضوع حقوق عامه، اجرای دقیق مفاد دستورالعمل نظارت و پیگیری حقوق عامه است که در صورت عدم اجرا یا نقض حقوق عامه یا قریب‌الوقوع بودن نقض آن نسبت به تذکر یا اخطار به دستگاه اجرایی و اتخاذ تدابیر پیشگیرانه و صدور دستور توقف اقدامات و نهایتاً تعقیب کیفری متهمان خواهد پرداخت.

پیش از این نیز در این خصوص نشست‌های مختلفی از سوی کارگروه حفظ و صیانت از حقوق عامه با مدیریت بحرینی دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان فارس و با حضور برخی از معاونین وی و دستگاه‌های مجری و متولی امر مربوط به جزیره مصنوعی نهر اعظم واقع در بلوار شهیدچمران شیراز و مدیریت و ساماندهی فاضلاب شیراز در رودخانه چنار راهدار و ... برگزار شد و از سوی دادستان مرکز استان فارس نیز تذکرات قانونی لازم نسبت به ترک فعل از سوی مدیران دستگاه‌ها و نهاد‌های متولی امر داده شده، اما ساماندهی جامع روان آب‌ها و دفع آب‌های سطحی کلانشهر شیراز باتوجه به گسترش این شهر اکنون یکی از مهمترین نیاز‌ها و ضرورت‌های مدیریت شهری است.

دیگر خبرها

  • دخترى كه با طلا و ركورد شكنى به قولش عمل كرد
  • قیمت خانه در جنت آباد تهران امروز ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • انتظار ۹ ساله تمام شد/ پرواز حجاج استان سمنان در آسمان سرزمین وحی
  • مصائب شیراز پس از باران (+ عکس)
  • مصائب شیراز پس از باران / تصاویر
  • مصائب شیراز پس از باران
  • مريم طوسى قهرمان مسابقه معتبر SAC آمريكا
  • تجلیل از فعالان و سفیران سلامت دانش آموزی آذربایجان غربی
  • دهیاران بخش سعد آباد کمک به خانه‌های بهداشت را در اولویت قراردهند
  • با کمتر از ۲ میلیارد تومان کجای تهران خانه بخریم ؟