Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار ایلنا، مراسم بزرگداشت کورش اسدی (نویسنده معاصر) عصر امروز پنجشنبه (هشتم تیرماه) با حضور اهالی قلم و فرهنگ و خانواده این نویسنده فقید در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

در ابتدای این مراسم فرزانه اسدی (خواهر کوروش اسدی) در بخشی از سخنان کوتاه خود گفت: انگار همیشه می‌خواست برود، از بدو آمدن به این دنیا می‌خواست نباشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با تنفس مصنوعی چشمانش را باز کرد و کم کم بزرگ شد....

سیاوش اسدی (برادر کورش اسدی) نیز بیان کرد: کورش هم مثل تمامی بچه‌ها دوران کودکی را با بازیگوشی و شیطنت در کوچه‌های خرمشهر و آبادان گذراند. خاطرات خوبی از او دارم و دوست داشتم امروز از این خاطرات بگویم اما پیکر بی‌جان او و چشمانش که هزاران حرف نگفته داشت؛ ذهنم را پر کرده است. کسی را نمی‌شناسم که از او گزندی گرفته باشد. تمام خانواده کورش را دوست داشتند و برای همه دوست داشتنی بود ولی خودش کتاب‌هایش را بیشتر دوست می‌داشت.

سپس شهرزاد اسدی (دختر کورش اسدی) بخش‌هایی از داستان‌های پدرش را خواند.

همچنین امیرحسن چهلتن ضمن ابراز ناراحتی و اندوه خود از درگذشت کورش اسدی تاکید کرد: من هم مثل همه همکارانم از درگذشت کورش اسدی غمگینم، ولی بیشتر عصبانی هستم. عصبانی هستم از عوامل، ادوات و ابزاری که باعث مرگ‌هایی از این دست می‌شود. وقتی خبر را شنیدم از خودم پرسیدم نویسنده ایرانی چه طور می‌میرد، بعد به نظرم رسید که سوال درست این است که نویسنده ایرانی چه طور زندگی می‌کند. واقعا غم‌انگیز است که زندگی ما اهمیتی ندارد.

این نویسنده افزود: نویسنده جوانی را تصور کنید که پس از سال‌ها ممارست در ادبیات روزها و شبها را با این رویا سر می‌کند که رمان و داستانش چاپ شود، به ناگاه دستی بیرون می‌آید و به این رویای نجیب و پاک مشتی لجن می‌پاشد. نویسنده‌ای را تصور کنید که 10 سال انتظار چاپ رمانش را می‌کشد و بعد از این همه سال دیگر لذتی از انتشار کتابش نمی‌برد. نویسنده‌ای که ناچار است برای امرار معاش تن به کاری بدهد که کار او نیست.

او ادامه داد: کار نویسنده نوشتن است که فرساینده‌ترین کارهاست، یعنی چینش لغات و کلمات و جملات برای خلق یک داستان. نویسنده‌ای که به هر طرف نگاه می‌کند بن بست است و گویی در یک بیابان تاریک و بی‌مرز رها شده است. از این دست مرگ‌ها زیاد دیده‌ایم، از عشقی و فرخی و عارف تا هدایت و نیما و ساعدی و مختاری. ممکن است بگویید که این مرگ ها با هم متفاوت‌اند، ولی اراده‌ پشت این مرگ‌ها یکی است. نقطه مشترک این مرگ‌ها شکل زندگی این نویسندگان است و اصولشان که آنها را به هم شبیه می‌کند.

چهلتن سپس با اشاره به نکته‌ای درباره مرگ کورش اسدی گفت: آیا کورش اسدی بیهوده مرده است، گمان نمی‌کنم، جدای از انتشار 4 اثر داستانی قابل توجه که باقی مانده مرگش به ما این نکته را می‌گوید که باید شرایط را تغییر بدهیم.

حسن میرعابدینی نیز با اشاره به مفهوم جوان مرگی در یک مقاله از هوشنگ گلشیری اظهار داشت: گلشیری در یک مقاله‌اش جوانمرگی را یکی از آفت‌های ادبیات ایران می‌داند، جوان مرگی به این مفهوم که اکثر نویسندگان ما بعد از یک اثر درخور توجه به دلایل عمده تاریخی، اجتماعی و سیاسی دیگر داستان چشمگیر دیگری خلق نمی‌کنند. کورش اسدی اما در اوج خلاقیت ادبی بود که رفت و جوانمرگ شد. فرصت اندکی برای چاپ کتاب به او دادند، اما حالا که اسدی نیست باید به میراث ادبی او بیندیشیم.

این پژوهشگر و منتقد ادبی اضافه کرد: وقتی نویسنده‌ای خلاق این جهان را ترک می‌کند، صدایش به واسطه داستان‌ها و آثارش باقی می‌ماند. او نگاهی پر ابهام و شاعرانه در داستان‌هایش داشت و در آخرین آثارش وهم و هراسی که از ساعدی وام گرفته بود، به گونه‌ای تازه به چشم می‌خورد. اسدی نویسنده‌ای تجربه‌گرا بود اما هیچگاه از اجتماع و تاریخ غافل نشد.

میرعابدینی گریزی نیز به نقدهای ادبی کورش اسدی زد و گفت: نقدهای ادبی اسدی کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند. او ادبیات ایران و جهان را خوب خوانده بود و درک کرده بود. در کتابش درباره غلامحسین ساعدی آنچنان خیال انگیز به او پرداخته که گویی داستانی را روایت می‌کند و ساعدی شخصیت اصلی آن داستان است. جمع‌آوری و انتشار مقالات و نقدهای ادبی اسدی می‌تواند کار جالبی باشد.

فرهاد کشوری نیز در این مراسم یادآور شد: نوشتن عشق و شور و حوصله می‌خواهد و حفظ عزت کلمات. اسدی همه این‌ها را داشت به علاوه چند چیز دیگر که او را زندانی ادبیات کرده بود. او جانش را برای ادبیات گذاشت و می‌خواست جوری ببیند که خاص خودش باشد. واقعا چه چیز اسدی را تا این حد شیفته ادبیات کرده بود که همچون هدایت در به روی دنیا ببندد. او می‌خواست نویسنده‌ای تمام عیار و حرفه‌ای باشد و با نوشتن گذران زندگی کند، کاری نشد در امروز.

کشوری تاکید کرد: چگونه می‌شود با کتابی که 10 سال در انتظار دریافت مجوز در ارشاد خاک می‌خورد و نهایتا در تیراژ 1000 نسخه‌ای منتشر می‌شود امرار معاش کرد. اسدی علاوه بر داستان نویس یک مقاله نویس خوب هم بود و سرمقاله‌اش در مجله کارنامه فراموش نمی‌شود.

محمدرضا صفدری نیز در سخنانی کوتاه درباره کورش اسدی اینگونه گفت: کورش هرگز تسلیت نمی‌گفت. هنگام مرگ برادرم به من تلفن کرد و گفت‌وگوی دوستانه داشتیم. چند شب پیش از مرگ کورش به دوستی می‌گفتم که خاک خوردن چندین ساله کتاب‌ها در ارشاد و تیراژ پایین آنها انگار دست به دست هم داده‌اند تا نویسنده را از پای درآورند.

صفدری ادامه داد: جامعه پر از دروغ و فریب کاری شده و لمپنیسم مقدس به‌جای سیرابی پیتزا سفارش می‌دهد. گاهی پیشنهادی برای افزایش تیراژ کتاب می‌دهیم، مثلا آخرین چهارشنبه سال به جای خرید انواع ترقه انبوهی از کتاب را آتش بزنند و از روی آن بپرند. گویی سرخی آتش زدن کتاب برای ایرانیان شادی می‌آورد.

امیررضا بیگدلی نیز در سخنانی ضمن اشاره به قابلیت کورش اسدی در خلق داستان افزود: امروزه کم هستند کسانی که به جای جنس دست دوم چینی به دنبال کالای اصل باشند. آنچه چیزی در چنته ندارد به بساط دیگری دست برد می‌زند و آنکه چنته اش پر است گشاده دستی خصیصه‌اش می‌شود. کورش اسدی نه دلال میدان بهارستان بود و نه کارگزار خیابان سمیه، او کتابفروش میدان انقلاب بود.

همچنین ابراهیم دم‌شناس با گلایه از توجه به فعالیت‌های ادبی اسدی در جنوب و خوزستان گفت: گلشیری در یک مقاله به بحث خرافات در ادبیات پرداخته بود. این خرافات در نگاه به ادبیات جنوب وجود دارد. اگر مکتب خوزستان به وجود آمد، دلیلش در توجه متمرکز به نویسندگان و شاعران مرکز بود. بعد از انتشار خبر درگذشت اسدی روایتی از زندگی او منتشر شد که سراسر خرافه بود، چراکه هیچگونه اشاره‌ای به فعالیت‌ها و آموزش او در جنوب نداشته و با اتکا به حرف اضافه تا، فعالیت ادبی او را به ورودش به تهران و آشنایی با گلشیری نسبت می‌دهد. البته واقعا گلشیری یک کانون ادبی قوی برای داستان ایرانی است اما درست هم نیست که ادبیات شهرستانی‌ها را نفی کنیم یا نویسندگان شهرستانی و آثار آنها را ذیل ادبیات مرکز تعریف کنیم. یعنی در مورد اسدی این را هم مورد توجه قرار بدهیم که او همسایه احمد محمود را هم خوانده است.

فریبا وفی نیز از آشنایی خود با همسر کورش اسدی اینگونه گفت: چند ماه پیش در جشنی که در دروازه غار برگزار شد حضور داشتم و خانمی را دیدم که آنجا برای تعدادی کودک و نوجوان کلاس داستان نویسی دایر کرده و با عشق و شور به آن‌ها آموزش می‌دهد. این خانم کسی نبود جز عاطفه چهارمحالیان همسر کورش اسدی. پیش خودم گفتم چه زوج بی‌حاشیه و زحمتکشی.

وفی افزود: خود اسدی را هم یک بار در جلسه‌ای با حضور هوشنگ گلشیری دیده‌ام و الان هم همین تصویر از او در ذهنم مانده است. با اینکه اسدی را خیلی نمی شناختم ولی گویی آشنایی نزدیک را از دست داده‌ام. شرایط برای نوشتن خیلی سخت است و نوشتن روحیه بالایی می‌خواهد. ولی ما هم در مرگی مثل مرگ اسدی ما هم مسئول هستیم. من خودم و ما را در این اتفاق مقصر می‌دانم چون نتوانستیم از تلخی‌های پیش روی همدیگر کم کنیم.

احمد آرام نیز در پیامی صوتی که به مراسم فرستاده بود، متذکر شد: اندوه ژرفی که نویسندگان مکتب جنوب با آن درگیرند در داستان‌های اسدی موج می زد. فاصله‌ای بین او و شخصیت‌های داستان‌هایش نبود و صداقت او همان صداقت داستانی بود و واقعا اسدی مستحق چنین مرگی نبود.

هوشنگ چالنگی هم در پیامی که برای مراسم بزرگداشت کورش اسدی فرستاده بود، این طور نوشت: کورش اسدی دوست عزیزی که می‌دانم کسانی که چون او در کار نوشتن هستند، نبوغ و دانشش را بیش از من می‌توانند بازگو کنند. متاسفانه در وضعیتی کاملا غیرمنتظره ترک ما گفت و ما را در غم خود نشاند. کارهایی از او خوانده‌ام که بسیار فراگیر و انسانی اند شرمنده از اینکه در این برهه زمانی نمی‌توانم آنچه را بوده بازگو کنم. نویسنده‌ای با دانش بالا بود و این را همسر محترمشان خانم چهارمحالیان بیشتر از همه ما می‌دانند و می‌توانند تاویل کنند. دوست می داشتم در کنار عزیزانم در این مجلس حضور می‌داشتم دست به سینه در پیشگاه او می‌ایستم و برایش آمرزش و برای خانواده محترمش تسلی آرزو می‌کنم.

اکبر معصوم بیگی نیز ضمن قرائت بیانه جمعی از نویسندگان کورش اسدی را نویسنده و انسانی دانست که بر سر اصول خود ایستاد و ادبیات برایش مفهوم داشت.

غلامرضا رضایی، حیات قلی فرخ منش و سه نفر از شاگردان کورش اسدی نیز در این مراسم از خاطرات خود با او و داستان‌هایش گفتند.

منبع: ایلنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۴۳۰۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سخنی در باب محتوای «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی/ تحریف تاریخ به شیک ترین شکل ممکن

به گزارش قدس آنلاین، سالهاست دربارۀ اهمیت اینکه سینمای ایران، پا در گام همکاری با کشورهای دیگر بگذارد و به بازارهای فرهنگی فرامرزی بیندیشد، نوشته‌ایم و بحث کرده‌ایم و اینک فیلمی روی اکران است که با همه فراز و نشیب‌های حقوقی و فنی، بالاخره توانسته است این سد را بشکند و با سینمای ترکیه به عنوان یکی از پررونق ترین و جدی ترین بازارهای هنری منطقه، با حضور بازیگران و عوامل فنی برگزیده دو کشور همکاری نسبتاً موفقی داشته باشد. دومین جنبۀ اهمیت این فیلم، این است که دربارۀ شخصیت‌ها و چهره‌های مهم فرهنگی کشور ما ساخته شده است. ساختن  فیلمی پرفروش که تماشاگران را با زندگی شخصیت‌های مهمی چون مولانا و شمس تبریزی آشنا کند، یکی از غفلت‌های سینمای ایران در همه سالهای اخیر بوده است که این مهم هم انجام شده است و از این منظر باید به حسن فتحی و تیمش تبریک گفت.

چالشی مهم در برابر فیلم‌های تاریخی

ساختن فیلمی که از یک سو به گذشته و تاریخ واقعی بپردازد و از سوی دیگر برای مخاطب کشش داشته باشد، به راستی کار سختی است. فیلم‌های تاریخی ما معمولاً به ملغمه‌ای از جملات ادبی، پند و اندرز و آواز خوانندگان تبدیل می‌شود و داستان ندارند. برای همین است که سختی انتخاب قصه‌ای برای آشنا کردن مخاطب با تاریخ، در سینما و بخصوص سینمای ایران صدچندان است. در این گونه فیلم‌ها، دخیل کردن تخیل و ساختن شخصیت‌ها و مکان‌های خیالی برای جذاب کردن داستان یک چالش مهم است و به همین دلیل است که بیشتر فیلم‌ها و سریالهای ایرانی که درباره تاریخ گذشته سرزمین ما ساخته می‌شود، به تحریف تاریخ (هر کدام در حد و حدودی متهم هستند.) در اینجاست که اهمیت تحقیق و بهره‌مندی از آثار کسانی که با متون و رویدادهای تاریخی آشنا هستند، بیشتر می‌شود. در مورد مولانا و شمس دست ما برای آگاهی از رویدادهای زندگی، شخصیت و تفکرات آنان بسته نیست. اگرچه هنوز برای پژوهش درباره آنها و دوران پرفراز و نشیب زندگی‌شان، راه‌های نپیموده زیاد است اما حداقل می‌توانیم به برخی کتاب ها وپژوهش های صورت گرفته اعتماد کنیم و از نوشته‌های کسانی چون دکتر زرین کوب بهره ببریم. برای انتقال مفاهیمی که مولانا و شمس دربارۀ آنها سخن می‌گویند، به آثاری نیاز داریم که نه تنها درباره ویژگی ها و دوره های زندگی آنها سخن می‌گوید، دوران تاریخی آنها را به خوبی می‌شناسد، جریان‌های معارض فکری و عرفانی موجود را بررسی کرده و برای مخاطب به خوبی روشن می‌کند که اهمیت کاری که مولانا کرده است، چیست. کتاب هایی مانند «پله پله تا ملاقات خدا» که هم روایتی داستانی دارد، هم زبانی ساده و هم از نظر استناد تاریخی شبهه‌ای در آنها نیست.

یک شمس تبریزی مهربان

تیم تولید «مست عشق» به جای اینکه به این روایت درست، پژوهشمند و جامع نگر از داستان مولانا و شمس توجه کند، روایتی از زندگی این دو شخصیت به دست داده است که بیشتر با خوانش ترکیه از مولانا تطبیق دارد. خوانش رایج در ترکیه امروز که اوج آن را در «ملت عشق» الیف شفق(شافاک) می‌توان دید، مولانا و شمس را از بستر تاریخی و مفهومی خود خارج می‌کند و به آنها چهره دو مرد سکولار رمانتیک می‌دهد که همه چیز را در عشق و مهربانی می‌بینند، با مذهبی‌ها در جنگند و جانشان را در این راه می‌دهند و نتیجه همه مبارزه هایشان می‌شود رقص و سماع ( که البته در تیتراژ فیلم به سما تبدیل شده است!). این خوانش هم امروزی است، هم خطری ندارد و هم مولانا و هر شخصیت تاریخی دیگر را به یک سوژه خوب برای تبدیل شدن به یک جاذبه گردشگری و منبعی برای پول درآوردن تبدیل می‌کند. شمس و مولانای «مست عشق»از همین جنسند. این تحریف در شخصیت شمس تبریزی شدیدتر است. آنچه ما از گفته‌هایی که از او باقی مانده است و نوشته‌ها و گفته‌های دیگران و اسناد تاریخی درباره شمس می‌دانیم، با موجودی که در این فیلم به تصویر کشیده شده است، بسیار متفاوت بوده است. به یاد داشته باشیم که شمس شخصیتی تندخو، آشفته و البته مغرور بوده است. شاید آنهایی که «مست عشق» را دیده‌اند تعجب کنند اگر بدانند در داستان ازدواج او با دختر خواندۀ مولانا، کیمیا خاتون، دخترک از ابتدا این ازدواج را خوش نمی‌داشت و هرگز دلش با شمس که چهل سال از او بزرگ تر بود و شخصیتی بی ثبات داشت، صاف نشد و البته اینکه بنا بر برخی روایت‌ها متهم اصلی مرگ یا بهتر بگوییم قتل این دخترک بی نوا همین شمس تبریزی است.

جلال‌الدین محمد تهرونی

برای داستانی کردن تاریخ و تبدیل آن به یک قصۀ جذاب، یکی از راه ها این است که وقتی قصه‌ای جذاب نداریم، از دل واقعیت های تاریخی قصه‌ای بیرون بکشیم و «مست عشق» هم همین کار را کرده است؛ خلق یک داستان معمایی و پلیسی دربارۀ مرگ شمس تبریزی. این تهمید البته داستان را جذاب کرده است و مخاطب را به دنبال خودش می‌کشد اما تاریخ را به شکل عجیب و غریبی به شکلی در می‌آورد که کارگردان و نویسنده دلشان می‌خواهد. برای مثال وقتی یک کارآگاه برای حل ماجرای گم شدن شمس خلق می‌کنیم، او باید وظیفه خودش را به پایان برساند و در «مست عشق» سرنوشت شمس تبریزی روشن می‌شود اما سوال اینجاست که اگر همه چیز به همین خوبی و خوشی به پایان رسیده است، چرا مولانا در تمام سالهای بعد از شمس، فراق او را به صورت شعر فریاد می‌زده و از در و دیوار میپرسیده که شمس کجاست و چه شد؟ مشکل اصلی بیرون کشیدن داستانی از دل داستان شمس و مولانا این است که تاریخ را هم مجبوریم جا به جا کنیم و برای قونیه اداره شهربانی بسازیم که در اوج درگیری سلجوقیان روم با یکدیگر و در حالیکه آنان زیر فشار خردکنندۀ ایلخانان مغول و اختلافات داخلی درحال فروپاشی بودند، نگران درویشی بدزبان باشند که گم شده است، همین جا به جایی‌های تاریخی و انتقال دادن گذشته‌ای دور به امروز، باعث می‌شود که مولانا هم در کودکی با پدرش با لهجه تهران سخن بگوید!

آرش شفاعی

دیگر خبرها

  • ۱۰ سریال جنگی دیدنی در مورد جنگ جهانی اول؛ از Women at War تا Parade’s End
  • تمرکز نشر صاد بر انتشار داستان‌هایی با روایت ایرانی است
  • کتاب‌هایی که اگر فیلم شوند، پرفروش می‌شوند
  • باید و نبایدهای کتاب دینی برای بچه‌های امروز
  • نویسنده سرشناس ایرانی در ۶۳ سالگی درگذشت
  • نویسنده و پژوهشگر کرمانی درگذشت
  • محمدعلی علومی درگذشت + سوابق
  • محمدعلی علومی، نویسنده و پژوهشگر درگذشت
  • جای خانواده‌های این جانبازان در بهشت است
  • سخنی در باب محتوای «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی/ تحریف تاریخ به شیک ترین شکل ممکن