Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - هفته نامه کرگدن - اسم نويسندگان، به متن رجوع شود: اگر صداي چکاچاک شمشير از اين مطلب مي شنويد تعجب نکنيد؛ اين صفحه درباره انيمه سريالي است به نام «افرو سامورايي»؛ انيمه اي که قهرمانش يک سامورايي سياهپوست تنهاست.

سياهپوست کيمونوپوش

رامبد خانلري: چند روز پيش در خيابان آقاي ژاپني يا کره اي يا چيني را ديدم که روي تيشرتش به فارسي نوشته شده بود: «ميهن».

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آدم هاي زيادي درخواست مي دادند که با او عکس بگيرند يا از او عکس بگيرند. به گمانم اين عکس ها را براي صفحه اينستاگرامشان مي خواستند. وقتي همين حرف را به يکي از دوستانم گفتم، او از من پرسيد که يک آدم ژاپني يا کره اي با اين تيشرت چه جذابيتي دارد؟ من جواب سوالش را مي دانستم، اما موفق به گفتن آن چه از ذهنم مي گذشت، نمي شدم.





يادم هست که چند سال پيش مردم دنيا از ديدن عکس يک کودک سياهپوست در کنار يک آدم برفي کيفور شدند و اين عکس تا مدت ها ميان کاربران فضاي مجازي دست به دست مي شد. ديدن يک عرب با دشداشه و لباس عربي پشت يک لامبورگيني يا فراري تا حدي خنده دار است، در حالي که بازار اول تمام ماشين هاي لوکس و لاکچري عرب ها هستند.

ماجرا همين جاست که نژاد با توجه به مختصات براي آدم ها محدوديت هايي درست مي کند و گذر از اين محدوديت ها گاهي مي تواند براي ديگران خنده دار يا جذاب باشد. انيمه «افرو سامورايي» بر گذر از همين محدوديت اقليمي سوار است. سامورايي بودن يک شغل سنتي تمام وقت ژاپني است و ديدن هر سامورايي غيرژاپني جذاب است.

سال ها پيش تماشاي انيمه هاي سريالي را با «يوگي اوه» شروع کرده بودم. انيمه هاي زيادي بر مبناي بازي هاي کارتي وجود دارد که يوگي اوه در کنار «ديجيمون» از معروف ترين آن هاست. بعد از دو فصل تماشاي يوگي اوه، تماشاي انيمه را فراموش کردم. در مقابل «آواتار» و «ناروتو» و «بليچ» مقاومت کردم. چند مرتبه خواستم ناروتو را تماشا کنم، اما جلوي خودم را گرفتم که مبادا تجربه تله يوگي اوه تکرار شود. تا اين که به اصرار يکي از دوستانم تماشاي انيمه و انيميشن پنج قسمتي افرو سامورايي را شروع کردم.

موقع تماشاي انيمه و انيميشن طراحي فضاها و شخصيت ها براي من بسيار مهم است و يکي از دلايلي که من را وادار به تماشاي اين انيمه پنج قسمتي کرد، همين طراحي فضاها و شخصيت هايش بود. فضاهاي شبه نوآر اين انيميشن و شباهت هايي که ميان افرو سامورايي و «شهر گناه» چه از نظر ترکيب رنگي و چه از نظر شخصيت ها و محتوا وجود دارد و صداي «ساموئل ال. جکسون» که روي شخصيت اصلي خوش نشسته است، برايم جذاب بود. در کل بايد گفت اين انيمه از آن آثاري است که بايد به تماشاي آن نشست، چون فقط خودش به خودش شبيه است.

شما به بهانه اين پنج قسمت در سفري قهرمان را همراهي مي کنيد. اين انيمه براساس مانگايي به همين نام ساخته شده است. کهنه سربازي در ژاپن فئودال به خونخواهي پدر با سه سرباز مبارزه مي کند. داستان اثري تمثيلي است و تمي مذهبي دارد. همان طور که من به تماشاي انيمه علاقه مند شدم، شما هم بعد از تماشاي افرو سامورايي به دنياي انيمه علاقه مند خواهيد شد و آنوقت مي توانيد دو تا از پيشنهادهاي قبلي ما به نام هاي «ديگري» و «حمله به تايتان ها» را جدي بگيريد.

دنياي انيمه، دنياي داستان است؛ داستان هايي پر از اتفاق، پر از ماجرا و پر از سحر و جادو. خود من هر وقت فکرم زيادي مشغول است، به تماشاي انيمه مي نشينم، چون اين همه اتفاق عجيب و غريب من را از فکر بيرون مي آورد و با خودش به همراه مي برد.




داستان يک سربند پهلواني

روناک حسيني: بچه که بوديم سريالي از تلويزيون پخش مي شد به اسم «پهلوانان نمي ميرند» که اتفاقا داستانش درباره مرگ پهلوانان بود. در عالم کودکي هم براي ما سوال بود که اگر قرار است انقدر رک و صريح پهلوانان نميرند، پس چرا يکي يکي در طول داستان کشته مي شوند؟

البته موضوع اين سريال ظاهرا دسيسه جاسوسان خارجي بود، اما آنچه پهلوانان را مي کشت، طمع رفقايشان به چيزي بود که تنها يک پهلوان مي توانست داشته باشد؛ بازوبند پهلواني. اين بازوبند را مي شد در يک کشتي عادلانه و جوانمردانه از آن خود کرد. يک راه ديگر هم اين بود که پهلواناني را که صاحب اين بازوبند مي شدند، يکي يکي در دالاني تاريک، مخفيانه با ضربه چاقو از پشت سر غافلگير کرد و از ميان برداشت.

سريال «افرو سامورايي» البته ربط چنداني به رسم و رسوم پهلواني ايراني ندارد، اما جنگ بر سر نشان قدرت، آدم را ياد داستان بازوبند پهلواني مي اندازد. در داستان افرو سامورايي، دو سربند قدرت وجود دارد. سربند شماره يک را قوي ترين فرد به پيشاني مي بندد و سربند شماره دو را نفر دوم.

تنها کسي که مي تواند با صاحب سربند شماره يک مبارزه کند و در صورت پيروزي سربند را صاحب شود، کسي است که سربند شماره دو را به پيشاني بسته است. براي به دست آوردن سربند شماره دو، هر کسي مي تواند با صاحب آن مبارزه کند و در صورتي که پيروز شد، اجازه مبارزه با قدرتمندترين فرد را پيدا مي کند. البته اين جا وقتي از پيروزي مي گوييم، قريب به يقين درباره مرگ بازنده حرف مي زنيم، چرا که تنها در اين صورت است که مدعي اصلي از سر راه برداشته مي شود.

داستان از اين قرار است که پدر افرو، صاحب سربند شماره يک است و قوي ترين فرد. اين سربند قدرتي به همراه دارد که دردسرهايش کمتر از حلقه جادوي فرودو نيست. روي نامبارک قدرت، گريبانگير پدر افرو مي شود و باقي داستان، شرح مبارزه هاي افرو در قالب يک جنگجوي ماهر، قوي و سختدل است که زندگي ماجراجويانه اي براي خود انتخاب کرده است. او در اين مسير با انواع و اقسام جنگجوها درگير مي شود و خرده روايت هايي هم در کنار اين مبارزه ها به جريان مي افتند.





اين سريال، در قالب انيمه ساخته شده است، اما به شيوه اي که همه چيز بسيار شبيه به ژاپن مدرن است و فرهنگ شخصيت هاي داستان تلفيقي است از فرهنگ مردمان شرق و غرب. همان قدر که گيتار الکتريک در اين انيمه جا دارد، براي کاتانا هم امکان عرض اندام هست.

ساختار اين انيمه بسيار شبيه به ساختار سنتي انيمه است. تصاوير ثابت مي مانند و آدم ها حرف مي زنند و ما صداي فکرهايشان را هم مي شنويم. اگر بخواهيم با معيار خواب و بيداري اين انيمه را بسنجيم، بايد بگويم ممکن است آنقدر جذبتان نکند که بتوانيد بر خواب و خستگي غلبه کنيد. حتي ممکن است در ميانه يکي، دو قسمت اول خوابتان ببرد و اصلا برايتان مهم نباشد که بالاخره پهلوانان، سامورايي ها، قهرمان هاي افسانه اي يا مبارزهاي سرسخت مي ميرند يا نمي ميرند.

اين سريال، فضايي سرخ و تيره دارد و از انواع صحنه هاي مبارزه و دو نيم کردن آدم ها خالي نيست. از اين رو احتمالا تماشاي آن براي افراد رقيق القلب مناسب نيست.

اينا چيه مي بينيد؟

الميرا حسيني: هيچ وقت نفهميدم اين ميزان از خشونت براي چيست؟ چرا در يک فيلم، سريال يا انيمه بايد کسي دستش را بکند توي چشم ديگري، سر و دست و پا قطع کند و بعد هم با آرامش در جوي خوني که از مردم ساخته، قدم بزند و مثلا به سمت هدفش حرکت کند. بعد هم دوربين زوم کند روي چهره هاي وحشت زده بي و دست و پا يا از کمر جداشده که جان به جان آفرين تسليم کرده اند. خب که چي؟ يعني ما همان طور که قهرمانمان انگشتش را مي کند توي چشم رقيب، بلديم خشونت را توي چشم مخاطب فرو کنيم؟ مثلا مخاطب قرار است بترسد؟ هيجان زده شود؟

بي خيال! اگر مخاطب اين صحنه ها من باشم، پوفي مي کنم، بالشم را از اين رو به آن رو بر مي گردانم که ور خنکش زير سرم باشد و پشت به صفحه نمايش فيلم، خواب مبسوطي به بدن مي زنم. شمشيرکش قهار را هم با کرور کرو بينواي بخت برگشته که قرار است تکه تکه شوند، به حال خود رها مي کنم تا هر چقدر که دلش مي خواهد، بزند و بکشد و سلاخي کند، ببينم کجاي دنيا را مي گيرد! گيرم که اين انيمه سريالي، «افرو سامورايي» باشد و کلي طرفدار داشته باشد و آن را براساس يک مانگاي کاردست ساخته باشند.





مانگا و انيمه نديده که نيستيم! مثلا انيمه «ديگري» خون و خونريزي و کشتار داشت، بسيار هم داشت، ولي پايه و اساسش چيز ديگري بود و داستان جذابي را دنبال مي کرد که اين اتفاقات براي پيش بردن آن داستان جذاب لازم بودند؛ اما انيمه اي که اُس و اساسش شقه شقه کردن آدم هاست، لااقل براي من هيچ جذابيتي ندارد.

ادعا نمي کنم که اين روحيه ام جهان شمول است و هيچ کسي نمي تواند با انيمه افرو سامورايي ارتباط مفيد برقرار کند و از تماشايش لذت ببرد. مي دانم که اين ادعا از فرط بي اساسي، پايه هايش روي ابرهاست، بلکه براساس شواهد و قراين احتمالا امثال من اندکند، چون هم مانگايش پرطرفدار شده- که اگر پرطرفدار نبود، انيمه ساختنشان چه بود؟- هم انيمه اش دل خيلي ها را برده و هم يک بازي براساسش ساخته شده که جمع مشتاقان بازي را دور خودش جمع کرده است و سرشان را گرم.

بازي اش هم مثل انيمه و مانگا، پايه اش روي شرحه شرحه کردن آدم هاست. تازه اين آپشن را در اختيارتان مي گذارد که چطور و از کجا دست به کار تقسيم آدم ها به قطعات نامساوي شويد. براي خودش معيار و ملاک نيز دارد. مثلا اگر ضربه تان درست و حرفه اي باشد، خون بيشتري از طرف مقابل روي زمين ريخته خواهدشد و اگر خوب نباشد، خون کمتر است.

افروي بازي انواع سلاح هاي سنتي را هم دارد و از در و ديوار و صخره و سنگ بالا مي رود که همه فن حريف تر جلوه کند و دل بازي دوستان را ببرد. هر چند اين چيزها نه تنها دل من را نمي برد که بيشتر حس اشمئزاز و چندش مي دهد. طرفدار «چشم در برابر چشم، دنيا را کور مي کند» و «خون را که با خون نمي شوند» نيستم، ولي اين ها ديگر شورش را درآورده اند.

بعد جالب است که خيال کرده اند همين که روي کله اين سامورايي جنايتکار موهايي به قاعده پشمک بزرگ بگذارند، جذابيتش تکميل است؛ آن هم از اين پشمک بزرگ ها که قديم ترها توي شهربازي دست بيشتر بچه ها بود. نخير؛ نه آن چهره آفتاب سوخته و لباس پاره پوره و ابروهاي درهم گره شده به کمکتان مي آيد، نه خونسردي و سکوت افرو.

دوستان طرفدار اين سريال اعتقاد دارند که با نوشتن اين يادداشت پنبه خودم را زده ام و از چشم خواهم افتاد، بس که اين انيمه حرفه اي و جذاب است، اما باکي نيست. من که اين سريال را با يک خواب دل انگيز تاخت مي زنم و انيمه را نيمه کاره رها مي کنم که حساب کار دستشان بيايد با کشت و کشتار صرف نمي شود مخاطب را راضي نگه داشت.

مختصر مفيد درباره سريال «افرو سامورايي»

تهيه و ترجمه: مستانه تابش

• تاکاشي اکازاکي، نويسنده و تصويرساز ژاپني، اولين قسمت از مانگاي «افرو سامورايي» را در سپتامبر سال 1999 در مجله نونو هائو منتشر کرد. اين مانگا در ده قسمت منتشر شد و انتشار آن تا ماه مي سال 200 به طول انجاميد.





• تصويرسازي و شخصيت پردازي اين مانگا از علاقه اکازاکي به موسيقي هيپ هاپ و سول و رسانه آمريکايي الهام گرفته شده است. او از دوران نوجواني طرح شخصيت هاي دوست داشتني و آفريقايي- امريکايي خود را روي کاغذهاي باطله و جعبه هاي دستمال کاغذي مي کشيد.

• در سال 2007 کمپاني گونزو که يکي از استوديوهاي مشهور پويانمايي ژاپني است، اين مانگا را در پنج قسمت براي پخش در تلويزيون ساخت. کارتون هايي همچون «باسيليسک»، «به ان اچ کي خوش آمديد»، «گانتز»، «گانکوتسو» و «هلسينگ» از ديگر ساخته هاي اين استوديو است.

• پس از پخش اين انيمه، در سال 2009 پخش انيمه سينمايي «افرو سامورايي: رستاخيز» شروع شد که توانست براي دريافت دو جايزه امي نامزد شود.

• به دنبال پخش اين مانگا، تاکاشي اکازاکي داستان اصلي را در دو جلد دوگانه براي انتشار آماده کرد تا فقط در امريکاي شمال منتشر شود.

• با توجه به موفقيتي که پخش تلويزيوني اين مانگا به دست آورد، يک بازي ويدئويي نيز براساس اين داستان ساخته و در سال 2009 وارد بازار شد.

• بخشي از موسيقي سريال افرو سامورايي توسط گروه موسيقي وو- تِنگ کلن ساخته و اجرا شده است که با سبک هيپ هاپ در نيويورک فعاليت مي کند. آهنگ هاي اين گروه آن قدر محبوب هستند که در سال 2008 سايت About.com، آن ها را بهترين گروه رپ تاريخ ناميد.

• با توجه به صحنه هاي خشني که در افرو سامورايي نمايش داده مي شود، سايت آي ام دي بي در صفحه مربوط به راهنماي والدين، ديدن اين سريال را تنها به بزرگسالان و نوجوانان بالاي هفده سال توصيه کرده است. صحنه هاي خشن همراه با خونريزي اين انيمه باعث شده است در بخش خشونت 10 امتياز کامل را از آي ام دي بي بگيرد.

• شرکت آي جي ان (Imagine Games Network) که در سانفرانسيسکو مستقر است و در توليد و پخش بازي ها و محصولات سرگرم کننده کامپيوتري فعاليت مي کند، در سال 2009 افرو سامورايي را در فهرست صد انيمه برتر تاريخ قرار داد. صحنه هاي خشن و شخصيت هاي جذاب و داستان عجيب و غريب اين مانگا دليل قرارگيري آن در اين فهرست بود.


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۹۴۲۸۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بهترین فیلم های وسترن با بازی «لی ون کلیف»؛ از Beyond the Law تا The Grand Duel

بیش از سه دهه از آخرین نفس‌هایی که لی ون کلیف فقید کشید می‌گذرد، اما او یکی از مشهورترین و دوست داشتنی ترین بازیگرانی است که در آمریکا و ایتالیا (جایی که بسیاری از وسترن‌های اسپاگتی خود را در آنجا بازی کرده است) در لوکیشن های فیلمسازی قدم زده است.

به گزارش روزیاتو، ون کلیف پرکار و مشهور بود، به طور میانگین هر سال حدود سه فیلم بازی می کرد و بر خلاف دیگر بازیگران قدیمی هالیوود که بیشتر نقش قهرمان یا نقش منفی داستان را بازی می‌کردند، یک بازیگر متنوع الکار بود که همیشه از انتخاب تمامی بخش های طیف اخلاق استقبال می کرد.

ون کلیف پس از خدمت به عنوان خدمه سونار در طول جنگ جهانی دوم، به هالیوود پیوست. او با رضایت تمام نقش های مکمل را پذیرفت تا اینکه در سال ۱۹۶۵ زمانی که سرجیو لئونه برای فیلم چند دلار بیشتر (For a Few Dollars More) او را انتخاب کرد، اتفاق بزرگ دوران حرفه ایش رخ داد و به شهرت رسید.

از آنجا به بعد، مسیر حرفه ای لی ون کلیف همواره رو به جلو بود و هر روز بر اعتبار و شهرت این بازیگر افزوده می شد. این بازیگر مشهور در طول دوران حرفه ای درخشان خود در بیش از ۵۰ فیلم وسترن بازی کرد، بنابراین کسانی که می‌خواهند کل فیلم شناسی این بازیگر را ببینند، کار دشواری در پیش دارند.

با این حال، چند فیلم وسترن لی ون کلیف وجود دارد که هر کسی که طرفدار ژانر وسترن یا این بازیگر است حتماً باید آن ها را تماشا کند. بدین بهانه، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلم های وسترن لی ون کلیف آشنا کنیم.

۱۰- The Stranger and the Gunfighter (1974)

ادغام ژانرها در صنعت فیلمسازی رایج است، اما ترکیب ژانرهای رزمی و وسترن زیاد اتفاق نمی افتد. خوشبختانه، تب کونگ فو در اوایل دهه ۷۰، کارگردان ایتالیایی، آنتونیو مارگریتی را به تلاش برای ساخت چنین تلفیقی تشویق کرد.

در نتیجه این تلاش ها بود که فیلم The Stranger and the Gunfighter متولد شد. در این فیلم، یک جنگسالار تشنه ثروت، هو چیانگ (لو لیه) را مجبور می‌کند تا به غرب قدیم برود، تا گنج متعلق به عموی مرده‌اش را پیدا کند، در غیر این صورت خانواده‌اش را خواهد کشت. زمانی که چیانگ به آمریکا می‌رود، مجبور می‌شود با قاتل عمویش، داکوتا (ون کلیف) متحد شود که البته اتحادی از روی رضایت نیست.

به عنوان یک استاد هنرهای رزمی در سرزمینی پر از ششلول بند، چیانگ بدون شک در این فیلم شبیه یک ماهی در خارج از آب است، اما او هنوز هم به لطف کمک های داکوتا موفق می شود خارج از زیستگاه طبیعی خود زنده بماند.

پیوند و همکاری غیرمنتظره بین این دو چیزی است که فیلم را به اوج جذابیتش می رساند. رویدادها بین نبرد تن به تن رزمی و تیراندازی‌های به سبک سنتی در حال تغییرند که احساس خوشایند خاصی ایجاد می‌کنند. طرح داستان به همان اندازه که خلاقانه است بامزه نیز هست.

برای مثال، مشخص می شود که عموی چیانگ قبل از مرگ، مسیر مایکل اسکافیلد در سریال فرار از زندان را رفته و نقشه گنج را بر روی بدن چهار معشوقه‌اش نقاشی کرده است. بنابراین چیانگ و داکوتا مجبور می شوند این چهار زن را پیدا کنند، اما وادار کردن آن ها به نشان دادن نقاشی های پشت شان برای نقشه خوانی، کار راحتی نیست.

۹- Beyond the Law (1968)

در فیلم Beyond the Law، کارگردان جورجیو استگانی یک انتقال غافلگیرکننده از راهزن به کلانتر را به مخاطبان ارائه می دهد. یک سارق حرفه ای و کاربلد، کادلیپ (ون کلیف)، که ترجیح می‌دهد بدون خشونت دزدی کند، پس از اینکه گروه دیگری از راهزنان را از دزدی از دلیجانی باز می دارد که خودش قصد سرقت از آن را داشت، به شکل غیرمنتظره ای خود را در سمت مجریان قانون می‌بیند.

شجاعت کادلیپ نشان کلانتری را برایش به ارمغان می‌آورد، اما او متوجه می‌شود که این شغل بسیار سخت‌تر از آن چیزی است که انتظار داشت.

تماشای فیلم وسترن Beyond the Law بسیار خوشایند است زیرا بیشتر شخصیت محور است تا اکشن یا طرح محور. مخاطبان اغلب وارد ذهن کادلیپ می‌شوند و از این که او به چه چیزی فکر می‌کند یا قرار است چه کاری انجام دهد مطلع می شوند.

به لطف این رویکرد، تشخیص مهارت های بازیگری برتر ون کلیف ساده تر می شود. در اینجا بارها شاهد نگاه خیره تند و تیز همیشگی ون کلیف با چشمان ترسناک، پوزخند کینه توزانه و حرف زدن آرام و دقیق او هستیم.

با خشونت محدود، این فیلم برای تشریح مضمون اخلاق نیز زمان می گذارد. کادلیپ دائماً با انتخاب‌های سختی روبرو می‌شود، مانند اینکه آیا به همکاران سابق خود دستبند بزند و یا از پولی که وظیفه نگهبانی آن را بر عهده دارد، مقداری کش برود یا نه. به نوعی، او همیشه انتخاب درستی می کند، اما این انتخاب هرگز آسان نیست.

۸- Barquero (1970)

گوردون داگلاس بزرگ، که کار خود را به عنوان یک کودک بازیگر آغاز کرد، از تست کردن لذت می برد. در فیلم Barquero، او با موفقیت لی را متقاعد کرد که یک بار دیگر نقش یک شخصیت خوب و مهربان را بازی کند و نتایج فوق العاده ای بدست آمد.

در اینجا، لی نقش تراویس، اپراتور یک کشتی مسافربری را بازی می کند که مردم را از طریق رودخانه از آمریکا به مکزیک منتقل می کند. وقتی متوجه می شود که یک دسته راهزن خطرناک در راه هستند، با خود عهد می بندد که به این گروه اجازه ندهد از رودخانه رد شوند. بنابراین یک درگیری پرتنش ایجاد می شود.

فیلم وسترن Barquero حدود ۱۱۵ دقیقه زمان دارد و از این مقدار ۱۰۰ دقیقه صرف زمینه سازی برای رویارویی نهایی می شود. خب، تماشاگران به دلیل مناظر زیبا، از این زمینه سازی سینمایی طولانی خسته نخواهند شد. کل طرح داستان بر جغرافیا تکیه دارد. نماهایی از رودخانه، سواحل و اطراف این لوکیشن ها همه به شکل زیبایی به تصویر کشیده می شوند.

طرح داستان نیز بسیار خوش ساخت است، و هیچ انتخاب غیر منطقی وجود ندارد. تراویس کاملاً حق دارد که به خاطر شغلش به عنوان اپراتور کشتی بدخلق و عنق باشد، زیرا می داند که رهبر دیوانه دسته راهزنان پس از عبور از رودخانه، ساکنان شهر مجاور را قتل عام خواهد کرد.

البته این یک نمایش ارتش یک نفره هم نیست. تراویس چند نفر را نیز دارد که به او کمک می کنند، به‌ویژه شخصیت سرسخت و بددهان ماونتن فیل، که حتی شخصیت شرور داستان را به چالش می کشد که گلوله های بیشتری به سمت او شلکی کند. او پس از برخورد یک گلوله، با لحنی تمسخر آمیز و دیوانه وار می گوید: “یک گلوله کار من را نمی سازد، پسر.” خوشبختانه، تراویس در نهایت به این خونریزی ها پایان می دهد.

۷- Sabata (1969)

اولین قسمت از سه گانه ساباتا اثر جیانفرانکو پارولینی، تماماً درباره توطئه و فساد است. در اینجا، کلیف نقش یک جایزه بگیر را بازی می کند که وظیفه دارد سارقانی را که ۱۰۰,۰۰۰ دلار از پول ارتش ایالات متحده را دزدیده اند، شکار کند. برای این ماموریت ۵,۰۰۰ دلار به او وعده داده شده است.

در کمال تعجب، مشخص می شود که برخی از مقامات فاسد شهر این سرقت را سازماندهی کرده اند تا بتوانند از این پول برای خرید یک قطعه زمین ارزشمند که برای توسعه راه آهن اختصاص داده شده، استفاده کنند. وقتی آن را بفروشند، ۱۰ برابر ثروتمندتر می شوند. قابل درک است که ماموریت شخصیت اصلی داستان مانعی برای نقشه های آن هاست، بنابراین آن ها عهد می کنند که او را بکشند.

اکثر شخصیت‌های وسترن شیوه استفاده از اسلحه را به خوبی می دانند، اما ساباتا بدون شک یکی از ماهرترین جایزه بگیران ژانر وسترن است. در طول فیلم، انبوهی از مهاجمان برای دستگیری او فرستاده می شوند، اما او بدون هیچ زحمتی و بدون نیاز به نزدیک شدن بیش از حد به آن ها، حسابشان را می رسد. او بسیار دقیق هدف می گیرد و چشمان باریک کلیف همه چیز را باورپذیر می کند.

از نظر شخصیت، ساباتا همچنان جذاب است زیرا عامدانه بد اخلاقی و بی اخلاقی را انتخاب یم کند. از آنجایی که او یک ضدقهرمان است، عهد می‌کند که پس از کشف توطئه، پول دزدیده شده را برای خودش نگه دارد. بخش زیادی از اعتبار این فیلم نیز به پارولینی باز می گردد. او برای منحصر به فرد ساختن فیلمش، در باب سلاح های استفاده شده توسط شخصیت ها خلاقیت به خرج می دهد.

این همان جایی است که اولین بار اسلحه بانجو (تفنگ پنهان شده در یک آلت موسیقی) ظاهر می شود. سالها بعد، این سلاح پس از بیرون کشیده شده توسط ال ماریاچی (آنتونیو باندراس) در فیلم Desperado دوباره محبوب شد.

۶- The Grand Duel (1972)

پس از یک دهه خدمت به عنوان دستیارِ سرجیو لئونه، سرانجام جیانکارلو سانتی به تنهایی کار خود را آغاز کرد و فیلم وسترن The Grand Duel را ساخت. از بخت خوشش، او هنوز یکی از اسباب بازی های مورد علاقه استادش را داشت که با آن بازی کند.

لی ون کلیف در این فیلم در نقش کلانتر کلایتون بازی می کند، مرد قانونی که معتقد است یک فراری متهم به کشتن یک سرمایه دار، در واقع بی گناه است. از آنجایی که او از آن دسته کلانترهایی نیست که شاهد وقوع بی عدالتی باشد، تصمیم می گیرد که از این فراری بی گناه محافظت کند، در حالی که جایزه بگیران عرصه را بر او تنگ می کنند.

تا آنجایی که بحث فیلم هایی در مورد مردی در حال فرار در میان باشد، فیلم دوئل بزرگ با برخی از بهترین های این عرصه رقابت می کند. نیمه اول فیلم پر اکشن است، در شرایطی که کلانتر و متهم بیگناه با جایزه بگیرانی که به دنبال پول هستند و حاضر به گفتگو در مورد بی گناهی نیستند، مبارزه می کنند.

تماشای مرد متهم به شکلی ویژه ای جذاب است، جایی که او از یک بام به پشت بام دیگر می پرد و حتی در هنگام تیراندازی، پشتک وارو می زند. قسمت دوم فیلم نیز مانند یک فیلم پلیسی روایت می شود، جایی که کلیتون تلاش دارد تا بفهمد قاتل واقعی کیست.

این طرح و اکشن داستان با یک موسیقی فوق العاده از آهنگساز برنده اسکار آینده، لوئیس انریکز باکالوف ترکیب می شود. این موسیقی متن آنقدر خوب است که کوئنتین تارانتینو از آن برای Kill Bill: Volume 1 نیز استفاده کرد.

۵- The Big Gundown (1967)

Big Gundown یک وسترن با تماشای ضروری برای علاقمندان به ژانر وسترن به ویژه در ژانر فرعی زاپاتا (فیلم های وسترن در مورد مکزیک و انقلاب این کشور در دوران غرب وحشی) است که بهترین مکزیک و غرب قدیمی را به تصویر می کشد.

در اینجا، یک سرمایه دار راه آهن، جاناتان کوربرت (کلیف) فعال سیاسی- هفت تیرکش را با وعده حمایت مالی از کمپین سیاسی اش وسوسه کرده، و او را مأمور می کند تا یک قانون شکن مکزیکی به نام کوچیلو را شکار کند.

این سرمایه دار بانفوذ ادعا می کند که کوچیلو یک متجاوز، قاتل و یک مرد تماماً نفرت انگیز است، و کوربرت به عنوان فردی که برای رفتار خوب ارزش قائل است، به سرعت کلت خود را برمی دارد و شروع به جستجوی این مرد شرور می کند.

این وسترن مورد تحسین منتقدان با غافلگیری قهرمان داستان و تماشاگران، اثرگذار است. در ابتدا، به نظر می رسد که همه چیز یک مسابقه و ماموریت آسان است. کوچیلو به عنوان یک شخصیت کودن به تصویر کشیده می شود و کوربرت سابقه بسیار خوبی در برابر مردانی مانند او دارد.

با این حال، کوچیلو ثابت می کند که یک فراری بدقلق و استاد در قال گذاشتن است. او قبل از اینکه حقیقت را برای کوربرت فاش کند، از تله های او دوری می کند. داماد الکلی سرمایه دار مقصر واقعی جنایت مورد نظر است و کوچیلو قربانی دیگری از یک دسیسه چینی کلاسیک است. پس از آن مناسبات تغییر می کند و اکنون فیلم صاحب دو قهرمان و دو شرور می شود.

۴-Death Rides a Horse (1967)

برای هرکسی که مشتاق است ببیند شخصیت های منفی تاوان گناهانشان را می پردازند، ده‌ها وسترن انتقام‌جویی فوق العاده وجود دارد، و Death Rides a Horse یکی از بهترین‌هاست.

این فیلم به کارگردانی جولیو پترونی در مورد هفت تیرکش جوانی به نام بیل است که در حال آماده شدن برای شکار و کشتن قانون شکنانی است که ۱۵ سال قبل خانواده اش را قتل عام کرده اند. او به زودی با یک تبهکار به نام رایان (ون کلیف) که به تازگی با قید وثیقه از زندان آزاد شده است، برخورد می کند، کسی که اتفاقاً بخشی از دارودسته ای بوده که آن جنایت را انجام داده است.

با این حال، رایان برای خودش بهانه ای می تراشد و اصرار می کند که اعضای گروهش برای او دسیسه چیده و او در واقع بیل را نجات داده است. شخصیت های فیلم در مورد به زبان آوردن دیالوگ بسیار مقرون به صرفه عمل می کنند، اما این موضوع اصلاً چیز بدی نیست.

حدود ۲۰ دقیقه طول می کشد تا رایان دهانش را باز کند و در این مدت، به طور مداوم به تماشاگران یادآوری می شود که نگاه خیره ون کلیف تا چه اندازه جذاب و مسحور کننده است.

علاوه بر این، در این فیلم وسترن تاکید زیادی بر کار دوربین وجود دارد. کلوزآپ های متعددی از چهره های غبار گرفته و زوم های غیرمنتظره زیادی در این فیلم وجود دارد. چیزی که فیلم کم دارد طرح منطقی است، اما اکشن داستان این نقص را جبران می کند.

برای مثال، هرگز به شکلی قانع کننده توضیح داده نمی‌شود که چرا این گروه به خانه خانواده بیل حمله کرده و هرگز چیزی به سرقت نبردند، اما این چیزی است که به راحتی فراموش می‌شود، به ویژه اینکه شلیک مداوم گلوله ها به شما فرصت نمی دهد به این موضوع فکر کنید.

۳- Day of Anger (1967)

فیلم وسترن روز خشم ساخته تونینو والری قبل از تبدیل شدن به یک درام در مورد دشمنی، به‌عنوان یک داستان در باب راهنمایی و مربیگری آغاز می‌شود. اسکات، رفتگر شهر که از اینکه به عنوان یک احمق دیده می شود، خسته شده است، عهد می بندد که نحوه استفاده از سلاح را یاد بگیرد.

وقتی یک هفت تیرکش به نام تالبی (ون کلیف) وارد شهر می شود و تصمیم می گیرد تیراندازی را به او یاد دهد، اوضاع برای اسکات آسان تر می شود. متأسفانه، زمانی که اسکات با مرد دیگری دوست می شود، این رابطه از بین می رود، که منجر به رویارویی پر تنشی در پایان بین دو دوست سابق می شود.

تماشای تبدیل شدن اسکات از یک شخصیت ضعیف که توسط هر مردی در شهر مورد تحقیر قرار می گیرد به یک هفت تیرکش خبره، الهام بخش است. انعطاف پذیری و سختکوشی او از صفحه نمایش بیرون می زند و بیننده را ترغیب می کند که برایش دل بسوزاند.

از سوی دیگر، تالبی به عنوان ابزاری استفاده می شود برای توضیح اینکه سوء استفاده چگونه عمل می کند. او خود نقشه ای می کشد تا به صدر قدرت در شهر برسد، اما در حالی که این کار را می‌کند، مرد دیگری با کاشتن ایده‌هایی در سر اسکات، علیه او نقشه می‌کشد.

بنابراین، داستان تالبی به عنوان یک داستان هشدار دهنده عمل می کند. او به آنچه که آرزویش را داشت می‌رسد، اما نمی تواند شاگردش را کنار خود نگه دارد. در نهایت این موضوع به سقوط او منجر می شود.

۲- For a Few Dollars More (1965)

لی ون کلیف با بازیگران زیادی کار کرد، اما همکاری‌های او با کلینت ایستوود به یاد ماندنی‌تر است. در فیلم For a Few Dollars More، او نقش سرهنگ مورتیمر، کهنه سربازی را بازی می کند که در جستجوی قانون شکنی به نام ال ایندیو است. او خیلی زود با یک هفت تیرکش ماهر به نام مانکو (ایستوود) که به دنبال همان مرد است برخورد می کند.

آنها به جای رقابت برای جایزه، موافقت می کنند که با هم کار کنند. آنچه در ادامه می‌آید یک داستان حماسی شگفت‌انگیز است که بسیار هیجان‌انگیزتر از سانجوروی آکیرو کوروساوا است (فیلم اصلی که سرجیو لئونه این فیلم را از آن اقتباس کرده است).

«هنگامی که دو شکارچی به دنبال یک طعمه می روند، معمولاً در نهایت از پشت به یکدیگر شلیک می کنند». این یکی از دیالوگ های مشهور سرهنگ مورتیمر در فیلم است که پایه و اساس همکاری بین دو شخصیت اصلی را ایجاد می کند.

از آنجا به بعد، کشتار رخ می دهد. مورتیمر و مانکو به نقاط قوت یکدیگر تکیه می کنند، در حالی که دومی کارهای جسورانه انجام می‌دهد و اولی از موهبت هوشیاری بالای خود برای پشتیبانی از شریکش استفاده می کند.

جدای از آن، فیلم مملو از صحنه هایی است که مطمئناً در ذهن بیننده می مانند. چه ون کلیف باشد و چه ایستوود که به سمت کلاه یکدیگر تیراندازی کنند، چه این دو در حال شلیک به سیب هایی روی درخت باشند، همه چیز سرگرم کننده و هیجان انگیز است. علاوه بر آن، فهرست بلندبالایی از سرسپردگان شروری وجود دارد که با لباس های شیک مقابل این دو قرار می گیرند. برای لئونه، یک فرد شرور باید زشت باشد، بنابراین چهره های ترسناک در اینجا کم نیست.

۱-The Good, the Bad and the Ugly (1966)

آخرین قسمت از سه گانه دلار به طور گسترده ای بهترین وسترن تمام دوران شناخته می شود. داستان خوب، بد، زشت حول محور سه مرد است که به دنبال طلای متعلق به نیروهای کنفدراسیون هستند که در یک قبرستان مخفی دفن شده است.

یکی از آن ها شخصیت ون کلیف، چشم فرشته ای، یا همان شخصیت بد داستان است. او به عنوان یک سرباز قدیمی که اکنون مزدور است به مخاطب معرفی می شود، کسی که حاضر است تا زمانی که دستش به گنج برسد، ز هیچ زورگویی و کشتاری دریغ نکند.

همه چیز در مورد خوب، بد و زشت شایسته ستایش است. تنش، کار با دروبین، موسیقی، دیالوگ، اکشن و روایت عالی، همه با هم ترکیب شده و فیلمی بی عیب و نقصی را خلق کرده اند. ون کلیف، کلینت ایستوود و الی والاش در طول فیلم در بهترین فرم خود باقی می مانند و بازی های آن ها با موسیقی شگفت انگیز انیو موریکونه بزرگ تکمیل می شود.

سوت زدن و دل دلی کردن لحن فیلم را تعریف می کند، در حالی که استفاده از سازهایی مانند فلوت و اوکارینا به تقویت خطر و تنش کمک می کند. در مجموع، این فیلم تاثیر زیادی بر ژانر وسترت و به طور کلی سینما داشت.

رویارویی نهایی به سبک دوئل مکزیکی در بسیاری از فیلم‌ها و تولیدات دیگر تقلید شده است، در حالی که الگوی شل دادن به یک داستان حول سه شخصیت با دیدگاه‌های اخلاقی متضاد نیز چندین بار در پروژه های سینمایی دیگر استفاده شده است.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • بهترین انیمه‌های سریالی که در بهار امسال نباید از دست بدهید
  • داستان‌های ادامه‌دار ستاره عراقی؛ علی عدنان از ایران رفت!
  • داستان شفافیت (۲)؛ بیم و امید یازدهمین مجلس برای شفاف شدن
  • بهترین فیلم های وسترن با بازی «لی ون کلیف»؛ از Beyond the Law تا The Grand Duel
  • فراخوان جایزه داستان و بازآفرینی منتشر شد
  • داستان شفافیت؛ قسمت اول
  • سیمینی که دانشور بود
  • ۱۰ فیلم اکشن قدیمی با قهرمانان مورد علاقه پدر‌ها؛ از جکی چان بدلکار تا ارتش یک نفره شوارتزنگر
  • کدام کتاب «سروش صحت» باعث صف طولانی در اصفهان شد؟
  • آواز قوی ژان لوک گدار و هفتاد سالگی «هفت سامورایی» در کن کلاسیک