مرگ سالانه 800 هزار تن در جهان در اثر «خودکشی»
تاریخ انتشار: ۱۴ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۶۳۲۹۷۷
براساس آمارهای جهانی سال 2012، سالانه حدود 800 هزار نفر در جهان در اثر خودکشی جان خود را از دست می دهند، تا جایی که خودکشی دهمین علت مرگ و میر در دنیا را به خود اختصاص داده است؛ هرچند احتمال خودکشی در میان مردان حدود 3 تا 4 برابر بیش تر از زنان است اما براساس آمارهای جهانی اقدام به خودکشی در میان جوانان و زنان شایعتر است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش ایسنا، روشهای خودکشی در کشورهای مختلف متفاوت است و اغلب با دسترسی های افراد به وسایلی که میتوان با آن دست به چنین اقدامی زد، ارتباط دارد.
19 شهریور ماه،برابر با 10 سپتامبر «روز جهانی مبارزه با خودکشی» در تقویم جهانی نامگذاری شده است؛ ایسنا به بهانه این روز به بررسی مختصر وضعیت «خودکشی در ایران و جهان» پرداخته که مشروح آن در پی میآید:
مرگ سالانه حدود 5000 نفر در ایران براثر خودکشی
رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در گفتوگو با ایسنا، با بیان آنکه «خودکشی» یک پدیده جهان شمول است گفت: ممکن است این پدیده جهان شمول در برخی از کشورها فراوانی بیشتری را به خود اختصاص دهد. این در حالیست که موضوع اقدام به خودکشی و خودکشی کامل با یکدیگر تفاوت دارند. زیرا اقدام به خودکشی منجر به فوت فرد نمیشود اما در خودکشی کامل شاهد مرگ فرد هستیم.
چلک ادامه داد: بر اساس آمار پزشکی قانونی، آمار خودکشی در ایران سالانه حدود 5000 نفر است؛ به طوریکه نرخ خودکشی در ایران معمولا پنج تا شش نفر به ازای هر 100 هزار نفر است.
وی در ادامه با تاکید بر آنکه در زمینه ثبت آمار خودکشی، نظام ثبتی دقیقی نداریم، گفت: آمارهایی که در خصوص خودکشی مطرح میشوند تنها آمار مراجعه کنندگان به مراکز درمانی پزشکی قانونی، اورژانس اجتماعی، ناجا و ... هستند اما به علت آنکه این آمارها تجمیع نمیشوند و هر نهاد آمار خاص خود را منتشر میکند و نظام ثبتی دقیقی در این حوزه نداریم، آمار مشخصی را در خصوص میزان خودکشی در کشور نمیتوان ارائه داد.
رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در ادامه با بیان آنکه در میان مراکز ارائه کننده آمار خودکشی در کشور، آمار پزشکی قانونی مستندتر از سایر مراکز است گفت: در مراکز درمانی نیز برخی مواقع موارد خودکشی ثبت نمیشود. به طوریکه برای مثال فرد پس از اقدام به خودکشی به جهت بهره مندی از خدمات بیمه علت مشکلات پزشکی خود را خودکشی اعلام نکرده و مسائلی دیگر را مطرح میکنند و یا به علت برچسب و قبحهای اجتماعی پس از اقدام به خودکشی به دلایل دیگری به مراکز درمانی مراجعه میکنند لذا نمیتوانیم آمار دقیقی را بدهیم.
نرخ خودکشی در ایران نسبت به میانگین جهانی کمتر است
چلک افزود: به طور کلی نرخ خودکشی در ایران نسبت به میانگین جهانی کمتر است؛ به طوریکه بر اساس آمار سال 2012 در ایران در مقابل هر 100 هزار نفر، 5 تا 5.2 نفر نرخ خودکشی می کنند، این در حالیست که این نرخ جهانی 11 تا 12 نفر است.
وی ادامه داد: بر اساس آمار سال 2012 سالیانه حدود 800 هزار نفر در دنیا خودکشی میکردند که در این میان کره شمالی، هند، لیتوانی، ترکمنستان، بلاروس، روسیه و حتی ژاپن و ... آمار بالایی از خودکشی را به خود اختصاص داده بودند.
وضعیت خودکشی کشور بحرانی نیست
رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران تاکید کرد: نمیتوانیم وضعیت خودکشی در ایران را بحران اعلام کنیم. هر چند در کشور اسلامی ایران با توجه به اینکه قتل نفس بر اساس دین و مذهب ما حرام است، پس، حتی یک مورد آن هم جایز نیست اما در استانهای ایلام، کرمانشاه، لرستان، خوزستان آمار خودکشی نگران کنندهتر از سایر نقاط کشور است.
چلک خاطرنشان کرد: به طور کلی عمده خودکشیها در کشور بیشتر جنبه «تهدیدی» داشته به همین دلیل استفاده از قرص و دارو و موادی از این قبیل رایجترین روش خودکشی در کشور است. در حالیکه روشهای خشنتری همچون حلق آویز کردن کمتر در ایران مورد استفاده قرار میگیرند.
میانگین سنی اقدام کنندگان به خودکشی در ایران
وی در خصوص میانگین سنی اقدام به خودکشی در کشور نیز گفت: در برخی از کشورهای دنیا اقدام به خودکشی و همچنین خودکشی دربزرگسالان بیش از سایر افراد صورت میگیرد. این در حالیست که در ایران میانگین سنی افرادی که اقدام به خودکشی و یا خودکشی کامل میکنند کمتر از 30 سال است. این در حالیست که نمیتوان مدعی شد که زنان بیشتر از مردان اقدام به خودکشی میکنند اما به طور کلی خودکشی در جامعه شهری بیش از جامعه روستایی است.
به گفته رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران معمولا در محیطهای شهری و در میان افراد مجرد، آمار خودکشی بیش از سایر افراد جامعه است.
چلک در خصوص علل خودکشی در کشور نیز گفت: خودکشی علتهای متعددی دارد و علل فردی، اقتصادی و حتی در برخی مواقع «اعتراض» میتواند علت خودکشی باشد. با این حال شکستهای عشقی و شغلی نیز از جمله دلایل خودکشی هستند. نرخ خودکشی در افراد مبتلا به افسردگی بیش از سایرین است. به طور کلی «دلایل فردی» از جمله علل قالب گرایش افراد به خودکشی است اما مسائل اقتصادی نیز میتواند تا حدی در این زمینه تاثیرگذار باشد.
وی در ادامه با بیان آنکه عدم نهادینه کردن باورهای دینی در افراد نیز در گرایش آنها به خودکشی بسیار تاثیرگذار است، گفت: به طور کلی خودکشی در افراد شهری، مجرد و لامذهب بیش از سایرین است.
راهاندازی خطوط تلفنی ویژه خودکشی در برخی کشورها
رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در خصوص باید و نبایدهای اطلاع رسانی در زمینه خودکشی نیز گفت: باید سیاست اطلاع رسانی مناسبی در زمینه خودکشی در کشور اتخاذ کنیم. همانطور که در سایر کشورهای دنیا نیز جزئیات خودکشیها را منتشر نکرده و بیشتر بر آموزشهای پیشگیری تاکید میکنند. این در حالیست که در ایران شبکههای مجازی از رسانههای رسمی پیشی گرفته و رسانههای رسمی نیز برای عقب نماندن از این غافله گاهی به انتشار جزئیات چنین اخباری میپردازند که رویکرد مناسبی نیست، زیرا رسانه باید علاوه بر انتشار چنین مواردی با رعایت عدم ورود به جزئیات، آموزشهای لازم جهت پیشگیری از این آسیبها را نیز منتشر کنند اما متاسفانه در ایران در این زمینه هیچ سیاست رسانهای وجود ندارد.
چلک در ادامه بر توسعه آموزشهای پیشگیرانه و تسهیل دسترسی افراد به خدمات در حوزه خودکشی تاکید کرد و گفت: اورژانس اجتماعی خدمات موثری را در زمینه پیشگیری از خودکشی و مداخله دراین موضوع میتواند ارائه کند. این در حالیست که در برخی از کشورهای دنیا خط تلفنی ویژهای برای موارد خودکشی پیش بینی شده است. در ایران نیز افراد با شماره گیری 123 (اورژانس اجتماعی) و در برخی موارد با شماره گیری 1480 میتواند از خدمات روانشناسی و مددکاری و همچنین مداخله در بحران بهره مند شود.
رتبه ایران در جهان
روشهای پیشگیری از خودکشی
حسین اسدبیگی، رییس اورژانس اجتماعی کشور نیز در گفتوگو با ایسنا، در خصوص میزان خودکشی در ایران اظهار کرد: گاهی به اشتباه رتبه ایران در زمینه خودکشی در مقایسه با سایر کشورهای جهان در رتبههای بالا قملداد میشود؛تاجاییکه برخی مدعی میشوند که ایران در رتبه دوم خودکشی در میان کشورهای جهان قرار دارد.
وی در ادامه در خصوص رتبه ایران در زمینه خودکشی بر اساس تحقیقات انجام شده گفت: ایران در میان سایر کشورهای جهان در زمینه خودکشی رتبه 108 را به خود اختصاص داده است.
رئیس اورژانس اجتماعی کشور همچنین عنوان کرد: در سال 94 تعداد 4029 نفر و در سال 95 تعداد 4405 نفر خودکشی منجر به فوت در ایران داشتند.
اسدبیگی در خصوص اقدامات اورژانس اجتماعی جهت جلوگیری از خودکشی نیز گفت: در اثر فعالیتهای اورژانس اجتماعی (123) از طریق خدمات سیار و همچنین مراکز مداخله در بحران در سال 94، 4400 نفر و در سال 95، 5250 نفر در حوزه خودکشی پذیرش و از مرگ آنها جلوگیری شده است.
درحالیکه چلک،رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران،استفاده از قرص و دارو و موادی از این قبیل را رایجترین روش خودکشی در کشور دانست و عنوان کرد که روشهای خشنتری همچون حلق آویز کردن کمتر در ایران مورد استفاده قرار میگیرند؛ اسدبیگی معتقد است: رایجترین روش خودکشی در ایران که منجر به خودکشی کامل و مرگ فرد میشود «حلق آویز کردن» است و پس از آن استفاده از سموم همچون قرص برنج و ... در رتبه دوم قرار میگیرند؛ این در حالیست که رایجترین روش اقدام به خودکشی که معمولا منجر به فوت افراد نمیشود نیز «مصرف قرص و دارو» است.
رئیس اورژانس اجتماعی کشور در ادامه با بیان آنکه رایجترین روش خودکشی در کشور چین از طریق مصرف سموم است نیز گفت: در ایران نیز در نواحی روستایی و کشاورزی افراد دسترسی بیشتری به سموم دارند تعداد موارد خودکشی از این طریق بیش از سایر نواحی کشور است به همین دلیل بهتر است در ایران این سموم به صورت رقیق شده در اختیار روستاییان قرار گیرد.
به گفته اسدبیگی، در کشورهایی همچون آمریکا که سلاح گرم در دسترس مردم است، بیشترین روش خودکشی استفاده از این سلاح به شمار میرود.
وی در ادامه تاکید کرد: بنابراین روش خودکشی به میزان دسترسی افراد با ابزار خودکشی ارتباط مستقیم دارد به همین دلیل یکی از روشهای پیشگیری از خودکشی آن است که این ابزار از دسترس مردم دور یا خارج شود به طور مثال بارها درخواست کردهایم که قرص برنج از عطاریها جمع آوری شود زیرا ضرر وجود این قرص بیشتر از سود آن است.
خودکشی از طریق «پرتاب از ارتفاع» بیشتر جنبه نمایشی دارد
رئیس اورژانس اجتماعی کشور در خصوص خودکشی از طریق پرش از ارتفاع نیز گفت: خودکشی از طریق «پرتاب از ارتفاع» به دلیل آنکه جنبه نمایشی بیشتری نسبت به سایر روشهای خودکشی دارد باعث میشود افراد گمان کنند که تعداد موارد خودکشی از این طریق زیاد است؛ این در حالیست که افرادی که در تنهایی دست به خودکشی میزنند توجه کمتری به خود جلب کرده و احتمال فوت آنها بیش از سایرین است و به همین ترتیب تعداد موارد خودکشی منجر به فوت از طریق روش پرتاب از ارتفاع نیز کمتر از سایر روشهای مرسوم خودکشی است.
اسدبیگی در ادامه خاطرنشان کرد: بیشترین روش خودکشی در موارد ارجاع شده به اورژانس اجتماعی (123) نیز همین روش پرتاب از ارتفاع است؛ زیرا به علت ایجاد جلب توجه گسترده در این روش افراد زودتر از آن مطلع شده و اروژانس اجتماعی را سریعتر در جریان قرار میدهند.
وی همچنین تاکید کرد: از تمامی هموطنان خود میخواهیم که چنانچه شاهد اقدام به خودکشی فردی بودند سریعا با شماره 123 تماس گرفته تا کارشناسان اورژانس اجتماعی در اسرع وقت خود را به محل رسانده و اقدامات مددکاری روانشناسی را برای این افراد جهت جلوگیری از خودکشی آنان به انجام برسانند.
رئیس اورژانس اجتماعی کشور در ادامه با اشاره به آنکه دهم سپتامبر برابر با نوزدهم شهریور ماه روز جهانی مبارزه با خودکشی است گفت: طی این روز و یک هفته پس از آن اورژانس اجتماعی در تمامی استانهای کشور برنامههای ویژهای را همچون برگزاری نشستهای تخصصی، کلاسهای آموزشی، آگاهی رسانی از طریق رسانهها، تولید و توزیع بروشور و ... را به انجام خواهد رساند.
اسدبیگی همچنین خاطرنشان کرد: طی این هفته کارشناسان و متخصصان اورژانس اجتماعی با افرادی که در ارتباط اولیه با افرادی هستند که در معرض خودکشی قرار داشته و یا اقدام به خودکشی میکنند همچون پزشکان، پرستاران، معلمان، نیروی انتظامی و ... جلساتی را به منظور تبادل اطلاعات و ارتقای سطح آگاهیها برگزار خواهند کرد.
هشدار نسبت به نحوه اطلاع رسانی و پخش فیلمهای «نهنگ آبی»
وی در ادامه با اشاره به آنکه چند روزی است که در فضای مجازی اخبار و فایلهایی در خصوص یک بازی کامپیوتری که در نهایت منجر به خودکشی فرد میشود دست به دست میشود گفت: چند روزی است که در فضای مجازی اخبار و کلیپهای مربوط به بازی کامپیوتری که در نهایت منجر به آن میشود که فرد خود را از ارتفاع به پایین پرتاب و خودکشی میکند منتشر میشود که در ظاهر بیننده را در مورد این بازی هشدار میدهند و بر مراقبت از نوجوانان در مقابل این بازی تاکید میکند. این در حالیست که معتقدم این روشها یکی از روشهای تبلیغ غیر مستقیم است که باعث مشارکت بیشتر نوجوانان در چنین بازیهایی خواهد شد.
رئیس اورژانس اجتماعی کشور تصریح کرد: تا کنون هیچ گونه خودکشی به علت شرکت در این بازی به اورژانس اجتماعی گزارش نشده است، این در حالیست که از افراد میخواهیم اخبار مربوط به این بازی را در فضای مجازی منتشر نکنند زیرا انتشار اخبار و فایلهای مربوط به این بازی باعث میشود که ذهن کنجکاو نوجوانان به سمت آن رفته و به نوعی تبلیغ غیر مستقیم برای این محصول ایجاد شود. حتی ممکن است تهیهکنندگان این بازی به صورت تعمدی به منظور افزایش مشتریان خود این گونه مطالب را در فضای مجازی منتشر کنند، همانطور که در خصوص مواد مخدر و محرک و جدید نیز میبینیم که یک مرتبه موجی در خصوص یک ماده مخدر جدید در فضای مجازی به راه افتاده و ضمن توصیف آن ماده، مضرات آن نیز به افراد گوشزد میشود، غافل از آنکه هدف از دست به دست کردن اطلاعات و اخبار این مواد تبلیغ غیر مستقیمی است در جهت افزایش گرایش جوانان به مصرف ماده مذکور؛ به این ترتیب باید از این روش تبلیغاتی در فضای مجازی جلوگیری شود.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۳۲۹۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نظام درمانی را به کجا میبرند؟
برخی مشکلات کشور هست که حل آنها نیازمند یک اراده است. البته تبعات و زحمت دارد، ولی کافی است که اراده کرد و نسبت به انجام آنها به توافق رسید، مثل بهبود سیاست داخلی و خارجی یا حتی مساله تورم؛ این مشکلی است که در برخی کشورها طی دو یا سه سال حل شده است. نمونه آن همین ترکیه کنار دستمان است که زمانی در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی قرن بیستم تورمهای وحشتناک سهرقمی داشت و بعدا به سرعت حل شد. البته یکی، دو سال است که دوباره دچار آن شده است، ولی مسائل و مواردی هست که حتی اگر تفاهم و اراده هم رخ دهد حل آنها زمانبر است، مثل آب یا فرونشست زمین یا جنگلزدایی و... که به این سهولت حل نمیشوند.
به گزارش اعتماد، یکی از مواردی که با سرعت حل نخواهد شد نظام بهداشت و درمان است. نظامی که وضعیت آن در جامعه ایران نقطه قوت محسوب میشود، ولی چند سال است که تحت فشار شدید قرار گرفته ودرحال تضعیف است. قطعا برای نوشتن گزارشی در این موضوع، افراد با صلاحیت دیگری باید باشند، ولی به دلایلی که نمیدانیم چرا، خیلیها سکوت کردهاند؟ شاید سایه انداختن سیاست بر مساله نظام بهداشت و درمان موجب سکوت نسبی پزشکان شده و ورود دیگران را ضروری ساخته است. همچنین ناامیدی و نیز انفعال بخش مهمی از جامعه پزشکی و پرستاری کشور، این انگیزه را ایجاد کرد که در حد طرح موضوع نکاتی را بنویسم شاید کسانی که اطلاعات و دانش بیشتر و تجربه عمیقتری در این مورد دارند موارد را تکمیل و تصحیح کنند.
چرا نقد سیاستهای جاری نظام بهداشت و درمان مهم است، چون وضعیت سیاستهای جاری در همه حوزهها واجد نوعی پسرفت و عبور از عقلانیت جدید است. گرایشی که خود را در موضوع مهندسی کمتر نشان میدهد بیشتر در علوم اجتماعی و انسانی و پزشکی بازتاب میدهد. اصطلاح علوم اجتماعی اسلامی و طب اسلامی و ملی کلیدهای رمز بازگشت به آن دنیای پیشامدرن هستند. البته تاکید کنیم که مشکلات بهداشت و درمان در همه کشورها و حتی کشورهای بسیار پیشرفته هم هست، ازجمله در امریکا که یکی از محوریترین موضوعات اختلافی میان نامزدها بیمه درمانی بود. ولی ابعاد مشکلات این نظام در ایران بسیار ریشهای شده است.
فوت خانم دکتر پرستو بخشی، متخصص قلب در نورآباد لرستان، در ۶ فروردین امسال، خبر تأسفباری بود که جامعه پزشکی و مردم را در فکر فرو برد. این پرسش بزرگ مطرح شد که چگونه میشود یک خانم ۳۵ ساله و متخصص قلب، که اوج آرزوی جوانان و دختران جامعه رسیدن به این موفقیت و موقعیت است، در آغاز سال و تعطیلات عید نوروز اقدام به خودکشی کند؟ گرچه خودکشیهای دستیاران و دانشجویان سال آخر پزشکی زیاد شده است و در سال ۱۴۰۲ بیش از ۱۶ مورد بود و همچنان هم ادامه دارد که خبر دومین خودکشی خانم فوق تخصص روماتولوژی استاد دانشگاه تهران هم در فاصله یک ماه از خودکشی اول همه را متاثرتر کرد.
دوباره دوشنبه دهم اردیبهشت خبر دیگری از خودکشی خانم دکتری عمومی منتشر شد، ولی فوت خانم دکتر بخشی به علل گوناگونی حساسیت بیشتری ایجاد کرد. در واقع این مرگ ناگهانی نشان داد که نظام بهداشت و درمان کشور با کادرهای درمانی خود به نسبت بیرحم و بدون دقت رفتار میکند. خانمی جوان که پدر و مادر خود را در فاصله کوتاهی از دست داده و تحت درمان روانپزشکی قرار دارد را به طرح اعزام میکند و حتی مانع ورود او به وزارتخانه میشوند سپس برای کاهش تنش درخواست انتقال به شهر دور افتادهتر بدهد به امید آنکه دوره طرح زودتر تمام شود.
درباره کلیت ماجرای تعهدات فارغالتحصیلان رشتههای پزشکی سخنهای متفاوتی میتوان از زوایای متفاوت گفت، ولی این خودکشی ابعاد ناپیدای این مساله را از حیث بیتوجهی به وضعیت پزشکان یا تبعیض و فشار کاری و... آشکار کرد. بهعلاوه در مورد خانم دکتر بخشی موضوع مهمتر این است که چرا اساسا اصرار میشود که ایشان و یا نمونههای مشابه ایشان با چنین شرایطی به طرح اعزام شوند.
حتی در سربازی هم موارد استثنای قانونی وجود دارد چگونه در اینجا نیست؟ نکته دیگر درباره اصل طرح فارغالتحصیلان پزشکی تبعیضآمیز بودن آن است که فقط این دسته از فارغالتحصیلان دورههای عالی کشور ملزم به اجرای طرح هستند و بقیه چنین اجباری ندارند. علیرغم اینکه آنان نیز از خدمات دولتی برای تحصیل استفاده کردهاند. باز هم میتوان از طرح دفاع کرد به شرطی که حداقل امکاناتی درخور برای اعزامشدگان به طرح در نظر گرفته شود تا چنین فشاری را متحمل نشوند.
پزشکی رشتهای است که مدت تحصیل در آن طولانی است و حجم درسهای آن نیز بسیار سنگین است. از طرف دیگر، دانشجویان پزشکی بخشی از تحصیلات خود را به صورت عملی میگذرانند و غیر از درس خواندن باید ساعات زیادی در بیمارستان کار کنند و کشیکهای شبانهروزی بدهند. برای آن که یک دانشجو، پزشک عمومی بشود باید هفت سال درس بخواند. سپس برحسب مورد و مکان کمتر یا بیشتر از دو سال به طرح برود و در آنجا با حقوق بسیار اندک و شرایط سخت کار کند. پس از آن مدت ۳ تا ۶ سال برای تخصص درس بخواند سپس به طرح برود و خلاصه در سنین نزدیک به چهل سالگی وارد بازار کار شود. به همین دلیل است که برخلاف قدیم دیگر شاهد آن نیستیم که آقازادههای محترم (اگر اصولا تحصیل را مفید بدانند) بخواهند که جذب این رشته شوند.
تحمل چنین شرایط سختی و گذراندن این دورههای طولانی فقط با انگیزههای مالی ممکن نیست بلکه اکثریت آنان به این حرفه علاقه دارند. درحالی که سیاستهای رسمی این علاقه را نشانه گرفته است و از این حرفه اعتبارزدایی میکند. هنگامی که یک دانشجوی پزشکی برای تحصیل در این رشته با وثیقههای سنگین و انواع تعهدنامههایی که محتوای آن تهدیدآمیز است مواجه میشود، احساس میکند در این رشته حبس یا به گروگان گرفته شده است. گر بیآینده بودن را هم به این فهرست اضافه کنیم مشخص میشود چرا تمایل به تحصیل در این رشته در حال کاهش است و چرا بسیاری از آنها ترجیح میدهند حتی با پرداخت هزینه تحصیل از ابتدا خود را آزاد کنند یا با تغییر رشته برای مهاجرت اقدام کنند.
واقعیت این است که عقل سلیم نمیپذیرد که سیاستهای سال اخیر درباره پزشکی و پزشکان و پرستاران بدون هدف تخریب نظام بهداشت و درمان کشور و آگاهانه نباشد. چنین خودویرانگری ناشی از خطاهای سیاستی نیست، بلکه نشاندهنده نوعی برنامهریزی برای ویران کردن نظام بهداشت و درمان کشور است.
اجازه دهید که در همین ابتدا از یک آمار رسمی پردهبرداری شود. وضعیت نظام بهداشت و درمان هر کشوری را از خروجی نهایی آن میتوان فهمید. شاید ارزیابی دو متغیر به فهم وضعیت کنونی این نظام کمک کند هر چند برای درک همه ابعاد آن باید متغیرهای زیادی را تحلیل و مقایسه کرد؛ اول تعداد مرگ و میر، دوم میانگین سن فوتشدگان. پیش از کرونا تعداد فوتشدگان سالانه تقریبا حول و حوش ۳۸۰ هزار نفر بود، در جریان کرونا افزایش یافت و در سال ۱۴۰۰ به ۵۴۵ هزار نفر رسید. پس از آنکه کرونا تمام شد، در سال ۱۴۰۱ به ۴۱۹ هزار نفر کاهش یافت و انتظار میرفت که تعداد آن به همان رقم پیش از کرونا نزدیک شود، ولی در ۱۱ ماه اول سال ۱۴۰۲، بیش از ۴۰۰ هزار فوتی داشتهایم که طبعا تا پایان سال به حدود ۴۴۰ هزار فوتی خواهد رسید که ۱۵درصد بیش از فوتیهای پیش از کرونا است.
شاید بگوییم کرونا هنوز هم هست. اگر بتوان این آمار را نادیده گرفت، ولی میانگین سن فوتشدگان نشان میدهد که ماجرا فرق میکند. از سال ۱۳۹۳ تاکنون میانگین سن فوتشدگان افزایشی بود مگر در دو سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ و آمار سال ۱۴۰۲ که در چند روز گذشته منتشر شده نشان میدهد که تفاوتی با سال پیش ندارد.
شواهد نشان میدهد که نظام درمانی کشور هم از حیث سیاستگذاری و هم تامین و توزیع دارو، هم نظام بیمهای و هم تعیین تعرفهها و بالاخره وضعیت و ساختار حاکم بر بیمارستانها و شرایط پزشکان و حتی نظام پذیرش دانشجو، دچار اختلالهای جدی شدهاند.
از ابتدا یعنی پذیرش دانشجو باید آغاز کرد. افزایش ظرفیتهای پزشکی بدون تامین امکانات لازم یکی از تصمیمات عجیب شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. تصمیمی که برخلاف نظرات کارشناسی مرجع اصلی و رسمی حوزه سلامت گرفته شد و نتایج آن بهطور قطع موجب تنزل شدید سطح تخصصی و آموزشی فارغالتحصیلان پزشکی خواهد شد و کمک موثری هم به افزایش عرضه خدمات پزشکی نخواهد کرد. گرچه سعی کردند این مصوبه را تعدیل کنند، ولی مشکل همچنان برقرار است. در مورد پذیرش دانشجوی پزشکی یا دستیاری چیزی که به هیچ وجه درنظر گرفته نمیشود بازار کار مناسب است. در گذشته پزشکان به مسوولین آموزش تخصصی وزارت بهداشت تذکر داده بودند که زیاد کردن ظرفیت پذیرفتهشدگان سبب کاهش تقاضای نهایی برای ورود به دورههای تخصصی میشود و در ادامه نیز در مورد پزشکی عمومی عینا این اتفاق رخ خواهد داد و پس از چند دوره ذوقزدگی و رسیدن به زمان بهرهدهی شخص و خانواده او متوجه خواهند شد که سرمایهگذاری که کردهاند حاصل مناسب ندارد. اکنون میبینیم که بیش از ۳۰ درصد ظرفیتهای دورههای تخصصی خالی است و در برخی رشتهها تا ۸۰ درصد هم خالی است. برای پزشکی عمومی هم از هماکنون ترک تحصیل یا تغییر رشته میان دانشجویان این رشته شایع شده است و در همین چند روز نیز اعلام شد که نزدیک به نیمی از پزشکان عمومی کشور در چرخه طبابت و پزشکی حضور ندارند.
در همین زمینه جذب دانشجویان سهمیهای اگر نگوییم بیسواد، حداقل باید گفت کمسواد، مشکل آموزشی این رشته مهم را بیشتر کرده است. قطعا این گزاره شامل همه آنان نمیشود، ولی شواهد موجود تکاندهنده است.
در کنار اینها کاهش استقلال دانشگاههای پزشکی و بُردهای تخصصی و بازنشسته یا اخراج استادان و حتی استعفای برخی از پزشکان مبرز نیز تصویری تاریک از آینده این رشته مهم ارایه میدهد.
یکی از مهمترین معضلات پزشکان جوان انجام طرح یا آموزش دانشجویان و فارغالتحصیلان پزشکی است. دوره انترنی و رزیدنتی را میتوان نوعی بیگاری تلقی کرد که هم بدون دستمزد یا با حداقل دستمزد و با تاخیر فراوان در پرداخت همراه است و ساعات کار زیاد که حتی بیشتر از قانون است و نباید در چنین وضعی طبابت کرد و نیز فضای متشنج محیط بیمارستانی ازسوی همراهان بیماران، مدیریت ناکارآمد، کمبودهای دارویی و تجهیزاتی و حتی برخوردهای نامناسب استادان پزشکی، همگی موجب میشود که برخی دانشجویان پزشکی از نیمه راه به فکر ترک تحصیل بیفتند یا عزم مهاجرت نمایند. مساله مهاجرت پزشکان و کادرهای درمان که گفته میشود در همین چند سال اخیر به بیش از ده هزار نفر رسیده است، عمدتا ناشی از عوامل تشدیدکننده دافعههای مبدا یعنی ایران است.
دافعههای اقتصادی، حرفهای، اجتماعی و نداشتن چشمانداز و امید به آینده است، ولی مدتی است که راه برای پذیرش پزشکان در کشورهای دیگر هم هموار گردیده و لذا امکان تحقق جاذبههای مقصد نیز فراهم شده و این فرآیند با وضع فعلی توقفناپذیر مینماید. فشارهای فراوان برای جلوگیری از مهاجرت یا خروج از رشته پزشکی و گرفتن وثایق و ضمانتهای زیاد و سنگین مشکلی را حل نمیکند. مگر پیشتر این مسائل بود که قریب به اتفاق پزشکان در کشور میماندند؟ در همین زمینه نحوه برخورد مسوولین با نیروی انسانی بهطور عام و اعضای هیات علمی و پزشکان خبره بهطور خاص جای تاسف دارد. نمونه آن را در مقابل مهاجرت یکی از نخبگان جراحی قلب کودکان دیدیم که موضعگیری مقامی رسمی در وزارت متبوع این بود که خوشبختانه جانشین ایشان تعیین شده است! وقتی در این رده بسیار خاص که به شکل واقعا عاجل کمبود وجود دارد نگاه به نیروی انسانی تا این حد سرسری و ابزاری است، قطعا در ردههای پایینتر شرایط بسیار بدتر خواهد بود و این رفتارها به نظامهای مبتنی بر نیروی کار ساده و بردگی نزدیک خواهد شد.
مشکل بعدی که اهمیت بیشتری یافته است، نظام تعرفهها و قیمتهای خدمات پزشکی است. اصولا درک مقامات رسمی از قیمتگذاری کالا و خدمات بسیار سادهانگارانه است. گمان میکنند اگر جلوی افزایش قیمتها را بگیرند به مردم خدمت کردهاند. مثل وضعیتی که درباره بنزین با آن مواجه هستند. دولت با ایجاد نقدینگی و سیاستهای غلط اقتصادی موجب تورم میشود و ریشه گرانی خود دولت است، ولی میترسد قیمت بنزین را افزایش دهد، در نتیجه مصرف و قاچاق زیاد میشود، زیانهای فراوان به تولیدکنندگان پالایشگاهها وارد میشود، تجهیزات بهروز نمیشوند، پتروشیمیها را مجبور به تولید بنزین بیکیفیت و بیماریزا میکنند، مجبور به واردات بنزین میشوند، ظرفیت واردات آنان هم کم است درحالی که از کشور قاچاق هم میشود و خلاصه یک بحران بزرگ ایجاد میشود و تاکنون چندبار با این بحران مواجه شده و با هزینه زیاد عبور کردند، ولی دست از قیمتگذاری برنداشتند. عین همین اتفاق در نظام پزشکی و تعرفههای دستوری رخ میدهد. حتی برای قیمتگذاری از معیارهای سادهلوحانه و زیانبار استفاده میکنند. تعرفه پزشک با ۳۰ سال سابقه را با پزشک جدید یکی اعلام میکنند در نتیجه مردم هم دنبال پزشک حاذق میروند و سر پزشک تازهکار بیکلاه میماند!
سیاست نادرست تعرفهای چه مشکلاتی ایجاد میکند؟ مهمترین وظیفه یک پزشک، تشخیص بالینی (Clinical Judgment) است. همان که در ایران به نام ویزیت پزشکان شناخته میشود. عوام هم توجهی به اهمیت این بخش ندارند و آن را کار ساده و بیزحمتی میدانند. در واقع بخشهای دیگر اقدامات تشخیصی مثل آزمایشگاه، سونوگرافی، پاتولوژی و... هنگامی معنادار هستند که بخش اول درست انجام شود. حالا اگر به هر دلیلی دستمزد این بخش به صورت نامتعارف کمتر از ارزش اقتصادی آن تعیین شود و برای پزشک مقرون بهصرفه نباشد، انگیزه پیدا میکنند که مرحله تشخیص را کوتاه یا پرهزینه کنند که هر دو مورد آن به زیان بیمار و حتی به زیان بیمهها است. بیمار درمان نمیشود، هزینههای پاراکلینیکی و حتی اقدامات زاید برای بیمار تجویز میشود و این یکی از عوارض بسیار مهم از عدم توجه به تعرفههای منطقی در خدمات تشخیصی پزشکی است. حتی هزینههای دارویی بالا میرود؛ بنابراین پزشکان اگر نتوانند از طریق تشخیص بالینی درآمد متعارف خود را به دست آورند، دست به اقداماتی میزنند که اولین آن طولانی و پرهزینه شدن مراحل درمان است و چهبسا کیفیت تشخیص و درمان هم کاهش پیدا میکند.
دوم؛ دست به دامن اقدامات درمانی میشوند که با استفاده از روشهای دیگر مثل اعمال جراحی یا اقدامات پرهزینه دیگر انجام میشوند. اگر این کار هم کافی نبود، حوزه پزشکی خود را تغییر میدهند و مثلا به امور زیبایی و بهداشت روانه میشوند. اگر باز هم نشد، حرفه خود را تغییر میدهند و عطای پزشکی را به لقایش میبخشند و درنهایت نیز مهاجرت میکنند. برخی نیز تحت فشارهای نامتعارف اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی وزارتخانه و اجرای طرح برای پزشکان و از همه بدتر فشار کاری فراوان و تحقیر، به ناچار خودکشی را انتخاب میکنند. روشن است که به ازای هر خودکشی موفق، دهها خودکشی ناموفق و به ازای هر اقدام به خودکشی (موفق یا ناموفق) صدها نفر فکر خودکشی میکنند. مساله مهمتر اینکه برخلاف آمارهای کلی خودکشیهای عمومی که مردان بیشتر از زنان خودکشی میکنند در پزشکان زنان بیشتر از مردان اقدام به خودکشی میکنند که ناشی از فشار مضاعف رسمی و اجتماعی به آنان نسبت به مردان است.
بیمهها ذینفع در نظام بهداشت و درمان هستند، ولی به راحتی سیاستگذاری میکنند، ولی این نیز ظاهر ماجراست، چون ذینفعهای خصوصی در دارو، تجهیزات و خدمات پاراکلینیکی، بهویژه باوجود ارزهای ترجیحی و... آن اندازه زیاد و اثرگذار هستند که جایی برای دفاع از منافع بیماران نمیماند. در این میان حسابهای ملی سلامت سالها است که منتشر نمیشود و کسی نمیداند که وضعیت هزینههای بهداشت و درمان چگونه است؟ از جمله یکی از مسائل مهم نیز تقاضای القایی است که هزینه سنگینی را بر دوش این نظام بار میکند، ولی دادههای لازم برای فهم و محاسبه این مسائل در دسترس قرار نمیگیرد. ایجاد تقاضاهای القایی گاه در سطح فردی است که ارقام چندان بالایی نخواهد بود، ولی این هزینهها گاه ساختاری است که دو نمونه آن در سیاست توسعه تختهای بیمارستانی یا انجام عملهای نه چندان ضرور مثل برخی پروتزها دیده شدند که بهطور مشخص هزینههای غیرضرور هستند.
همچنین تقاضاهای منطقهای و استانی برای ساخت بیمارستان معمولا ریشه در ذینفعهای مالی دارد که هزینههای سنگینی را بر دوش بودجه و مردم بار میکند. در همین زمینه باید به سقوط سهم سلامت از GDP به حدود ۴ و نیم درصد اشاره کرد که شاید نتوان چندان انتظار داشت که این نسبت به سطح حتی همسایگان ما برسد، چون حجم کلی سرمایهگذاری در کشور مشکل دارد، ولی میتوان انتظار داشت که همین مقدار به صورت بهینه مصرف شود و اولین گام برای این بهینهسازی اعلام رسمی اسناد منابع و مصارف بخش سلامت و نیز اعلام رسمی حسابهای سلامت ملی است تا بتوان مطمئن شد که نظارت عمومی بر نحوه تحصیل منابع و تخصیص هزینهها تا چه میزان درست و بهینه بوده است.
تقاضای القایی ناشی از تعرفه پایین موجب شکلگیری فرآیند پیچیدهای شده که تقاضای القایی را دیگر به سطح فردی منحصر نمیکند، بلکه نظاممند و نهادی شده است. همچنین سیاست ایجاد تخت بیمارستانی بهویژه در برخی مناطق از تبعات این تقاضای القایی نظاممند است. سیاست ایجاد تخت بیمارستانی پاسخ مناسب برای مشکلات بهداشت و درمان کشور نیست. طبق اعلام دولت در سال گذشته ۷۵ هزار میلیارد تومان برای ۱۵۰۰۰ تخت بیمارستانی هزینه شده است. هر تخت برابر ۵ میلیارد تومان! تا پایان سال ۱۴۰۲ نیز ۷ هزار به آن اضافه میشود. بیش از ۶۰ هزار تخت بیمارستانی نیز در دست ساخت دارند! درحالی که ضریب اشغال تخت بیمارستانی در مناطق دورافتاده بسیار پایین است و پزشکان متخصص کافی هم ندارند و بیماران به مناطق دیگر میآیند و هزینه سنگینی میپردازند.
از سوی دیگر قیمتگذاریهای تعرفههای پزشکی، موجب رواج زیرمیزی و بیقانونی میشود و قطعا به زیان مردم و مهمتر از آن اخلاق پزشکی و رابطه پزشک و بیمار میشود. همچنین به ورشکستگی بیمارستانها و تعطیلی آنها میانجامد، مگر اینکه فراتر از تعرفهها عمل کنند، وگرنه چه معنا دارد که در بیمارستانها در قسمت صندوق آگهی نصب شود که غیر از پرداختهای رسمی و تعیین شده، هیچ نوع وجه دیگری پرداخت نکنید؟ عوارض این تعرفهها سنگین است، به قول دکتر زمانی، رییس یکی از مهمترین گروههای پزشکی یعنی مغز و اعصاب، تعرفههای اعلامی درمان بیماران دچار سکته مغزی را با بحران مواجه میکند.
به همین دلایل است که سیاستهای ابلاغی سلامت که در سال ۹۳ به متولیان سلامت تکالیفی را واگذار کرده است فارغ از درست یا غلط بودن خود سیاستها به گفته دبیر فرهنگستان علوم پزشکی کشورکه خود سالها مسوول اجرایی بوده، فقط ۳۰ درصد اهداف در ۱۰ سال اخیر تحقق یافته است.
در حوزه آموزش پزشکی به نظر میرسد که خرافات و شبه علم نیز وارد این حوزه شده و به نام طب سنتی و اسلامی چهار نعل به پیش میتازند و موجب تعجب است که مورد حمایتهای رسمی نیز قرار دارند. مدعیان طب سنتی، کار پزشکان را بیارزش معرفی میکنند و علم را زیر سوال میبرند تا بازار خرافات خود را رونق دهند و از حمایت رسمی هم برخوردارند. در نتیجه، پزشکان احساس میکنند شأن علم و اعتبارشان زیر سوال میرود و دلبستگی خود را به حرفهشان از دست میدهند. اخیرا دیدم پا را از عقلانیت متعارف نیز فراتر گذاشتهاند و خواهان زایمان در خانه شدهاند با این توجیه که در صدر اسلام بیمارستان نبود زنان در خانه زایمان میکردند!
در واقع میتوان گفت که مشکل اصلی پزشکان جوان و دانشجویان این رشته، فقدان امید به آینده است. این محصول و برآیند، چشمانداز منفی اقتصادی، مشکلات و سختی محیط کار، عصبانی از تبعیض و بیتوجهی به قواعد علمی برای برنامهریزی در حوزه مهم پزشکی و فشارهای مجموعه این موارد موجب شده که برخلاف گذشته تقاضا برای ورود به رشتههای تخصصی و فوقتخصصی بسیار کم شده است و این نشانه وضعیت پزشکی و بخش درمان کشور در آینده است؛ آیندهای که باز هم برای درمان باید یا عازم خارج شد یا سختی کشید و زودتر بادار دنیا خداحافظی کرد.
رفتاری که با پزشکی و پزشکان میشود نمونهای از شیوه مدیریتی است که جز استفاده از اجبار و قوه قهریه راه دیگری بلد نیست. در اقتصاد با قوه قهریه و دستور، قیمتگذاری میکند، در مسائل فرهنگی و اجتماعی که بینیاز از بیان است و اخیرا حتی در بیمارستانها تشدید شده است و بعضا به پلمب آن منجر گردیده است؟! در مسائل آموزشی هم همین روش را به کار گرفته است. با این ملاحظه نمیتوان انتظار داشت مسالهای حل شود، ولی میشود اطمینان داشت که با ادامه این روشها مشکلات بیشتر و بیشتر خواهد شد.
آقای رییسی با افتخار اعلام میکند که مسوولان اروپایی میگویند مردم اروپا برای درمان به ایران میآیند. این امر دو علت مکمل یکدیگر دارد؛ اول اینکه در حال حاضر خدمات درمانی پزشکی در ایران بهطور نسبی از سطح استاندارد کافی و حتی خوب برخوردار است که میتوان برای درمان به ایران آمد، البته روشن است که این موقعیت ربطی به این دولت ندارد محصول سیاستهای ۸ دهه گذشته است که با زحمات و صرف سرمایههای فراوان به این نقطه رسیده است و اکنون دولت کنونی باید آن را حفظ کند و بهبود بخشد. ولی علت دوم و مهمتر وجود هزینههای بسیار پایین خدمات درمانی به ویژه در مقایسه با کشورهای اروپایی است.
اگر صرف میکرد، مردم اروپا بنزین خود را هم در ایران میزدند و یخچال خود را هم در ایران به پریز برق وصل میکردند، ولی این دو مورد را نمیتوانند، به جایش میصرفد که دو هفته سر کار نروند و با هواپیما بیایند و دو دندان ایمپلنت کنند و یک عمل جراحی قلبِ باز هم انجام دهند و به راحتی برگردند، قطعا خیلی سود خواهند کرد هم فال و هم تماشا است. هنگامی که تجهیزات پزشکی با ارز ترجیحی و دارو با ارز بسیار ارزانقیمت و تعرفه پزشکی کمتر از ۱۰ درصد و حتی ۵ درصد اروپا باشد عقل سلیم حکم میکند که به اینجا بیاید و از فرودگاه یک راست برود نزد بهترین متخصصان مربوط، متخصصانی که در اروپا چند ماه زمان میبرد تا او را ویزیت کنند. این اتلاف منابع کشور است اگر توجه میکردند.