ازدواج سفید خواهرم با جوان 20 ساله را تحمل نداشتم / قتل عام وحشتناک عروس و داماد
تاریخ انتشار: ۴ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۸۵۸۷۳۲
ساعت هفت صبح روز گذشته، جوان 24 ساله ای به نام سعید که در منطقه آرامگاه فردوسی سکونت دارد، سوار بر خودرو به سوی پمپ بنزینی در بولوار شاهنامه حرکت کرد. از آن جا که جایگاه مذکور فقط یک پمپ سوخت گیری دارد، او به صورت دنده عقب وارد جایگاه سوخت شد و باک خودرواش را پر کرد.
این جوان که قصد داشت خواهر و تازه دامادشان را به شهرستان ببرد بلافاصله عازم ویلایی نقلی شان در اطراف آرامگاه فردوسی شد اما وقتی از حیاط حدود دو متری عبور کرد و در پذیرایی را گشود، ناگهان صحنه دلخراشی را مقابل خود دید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او با مشت در منازل همسایگان را می کوبید و فریاد می زد: کشتند!!، کشتند!! اهالی محل که با فریادهای دلخراش جوان 24 ساله در آن ساعت صبح از منازل شان بیرون آمده بودند، او را دعوت به آرامش کردند اما دیدن این صحنه هولناک برای اهالی محل هم حیرت انگیز بود و هرکس درباره چگونگی ماجرای قتل عروس و داماد جوان نظر متفاوتی داشت.
لحظاتی بعد نیروهای کلانتری فردوسی وارد محل جنایت شدند و با حفظ صحنه حادثه، مراتب را به ویژه قتل عمد اطلاع دادند. قاضی کاظم میرزایی در حالی که رسیدگی به یکی از پرونده های جنایی را پشت میز شعبه 211 دادسرای عمومی وانقلاب آغاز کرده بود، دستورات تلفنی را برای حفاظت کامل از محل جنایت صادر کرد و بدین ترتیب تحقیقات مقدماتی در این باره ادامه یافت. هنوز عقربه های ساعت از هشت صبح عبور نکرده بود که مقام قضایی به همراه گروه ویژه ای از کارآگاهان اداره جنایی و عوامل بررسی صحنه جرم، عازم محل وقوع قتل، روبه روی یک دبیرستان دخترانه شدند تا راز گشایی از این جنایت هولناک را آغاز کنند.
پاره بودن بخش هایی از پتوی خون آلود نشان می داد که عامل یا عاملان جنایت، ضرباتی را با شیء نوک تیز و برنده مانند چاقو به بدن عروس و داماد وارد کرده اند. از سوی دیگر نیز شکستگی جمجمه و صورت های خون آلود قربانیان این حادثه بیانگر آن بود که آنان در خواب به قتل رسیده اند و نتوانسته اند از خود دفاع کنند چرا که هیچ گونه آثار دفاعی روی پیکر مقتولان وجود نداشت اما چماق خون آلودی که در کنار اجساد قرار داشت، اولین سرنخ مهمی بود که توجه مقام قضایی و کارآگاهان را به خود جلب کرد و این گونه تحقیقات قضایی و پلیسی درباره این جنایت وحشتناک با شیوه های نوین علمی و تخصصی وارد مرحله جدیدی شد.
رئیس آگاهی خراسان رضوی روز گذشته در تشریح چگونگی افشای راز قتل عروس و داماد جوان گفت: بررسی های مقدماتی کارآگاهان که با راهنمایی های قاضی میرزایی در محل وقوع جنایت صورت گرفت، نشان داد که پدر سعید زن دیگری هم دارد و به این خاطر او و مادرش در این منزل زندگی می کنند.
سرهنگ کارآگاه «حمید رزمخواه» افزود: «سعید» که چهره ای غمگین داشت، در اظهاراتش مقابل قاضی ویژه قتل عمد گفت: مادرم طبق معمول صبح زود به محل کارش رفت. خواهرم و شوهرش نیز که حدود سه ماه قبل با هم ازدواج کرده بودند مهمان ما بودند و می خواستند امروز صبح (دوشنبه) به شهرستان بروند. به همین دلیل من زودتر از خواب بیدار شدم، کتری را روی اجاق گاز گذاشتم و برای سوخت گیری خودرو رفتم اما وقتی به منزل بازگشتم با صحنه ای دردناک و باورنکردنی روبه رو شدم و ماجرای قتل خواهر و دامادمان را به همسایگان خبر دادم! اما در این باره به همسر سابق او مظنون هستیم.
این مقام ارشد انتظامی تصریح کرد: کارآگاهان با ارشادات قضایی و به طور پنهانی با نشان دادن چماق خون آلود به مادر «سعید» دریافتند که عامل یا عاملان جنایت، از چماقی که در منزل بوده، برای ارتکاب قتل استفاده کرده اند، بنابراین احتمال وقوع جنایت خانوادگی قوت گرفت و بدین ترتیب قاضی میرزایی دستور بازداشت «سعید» را صادر کرد و او را برای انجام بازجویی های علمی و تخصصی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی قرار داد. از سوی دیگر نیز تحقیقات غیرمحسوس کارآگاهان نشان می داد که همسر سابق مقتول از مرداد گذشته در کمپ ترک اعتیاد به سر می برد!
«سرهنگ رزمخواه» افزود: این جوان 24 ساله در مراحل ابتدایی بازجویی همچنان بر اظهارات قبلی خود پافشاری می کردتا این که کارآگاهان با بررسی وضعیت خانوادگی آنان به برخی مسائل خاص و اختلافات خانوادگی بین او و خواهرش پی بردند.
رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی خاطرنشان کرد: این متهم وقتی ناباورانه داستان های زندگی خواهرش را از زبان کارآگاهان شنید، ناگهان سکوت خود را شکست و در حالی که راز این جنایت هولناک را فاش می کرد گفت: خواهرم بعد از مدت بسیار کوتاهی که از ازدواجش می گذشت، از همسرش جدا شد و سپس توسط مرد معتادی اغفال شد و به عقد موقت او درآمد. این درحالی بود که ما از این موضوع به شدت ناراضی بودیم تا این که خواهرم از آن مرد نیز طلاق گرفت و با «بهرام» جوان 20 ساله به صورت غیررسمی ازدواج کرد تا بعد ازدواجشان را به ثبت برسانند.
سرهنگ کارآگاه «حمید رزمخواه» تاکید کرد: این جوان در ادامه اعترافاتش گفت دیگر از رفتارهای خواهرم به ستوه آمده بودم ولی نمی خواستم در همان روزهای آغازین آشنایی اش با بهرام کاری انجام بدهم به همین دلیل منتظر ماندم تا زمان بگذرد که کسی به من مشکوک نشود. آن ها از حدود 20 روز قبل مهمان ما بودند و قرار بود روز دوشنبه به شهرستان بروند. من هم فرصت را مغتنم شمردم و پس از آن که مادرم به محل کارش رفت چماقی را که داخل منزل بود برداشتم و ضرباتی به سر آن ها زدم اما دیدم بهرام هنوز تکان می خورد که در این هنگام با چاقو ضرباتی را از روی پتو به پیکر آنان وارد آوردم و برای صحنه سازی و این که شاهدی داشته باشم به پمپ بنزین رفتم تا همه چیز طبیعی جلوه کند ولی ... رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی اضافه کرد: با اعترافات صریح متهم که در حضور قاضی میرزایی انجام شد، وی برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان قرار گرفت و گروه ویژه ای از کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ محمدرضا غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی) همچنان در حال تکمیل تحقیقات هستند
منبع: رکنا
منبع: ساعت24
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۸۵۸۷۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
به گزارش تابناک، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط...
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
منبع: خراسان