چرا جنگ بعد از خرمشهر ادامه یافت؟
تاریخ انتشار: ۵ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۸۷۳۴۵۵
"در مظلومیت دوران دفاع مقدس همین بس که امروز کسانی رسالت خود را در سکولاریزه کردن آن دوران می بینند..."
خبرآنلاین: حمیدرضا مقدمفر مشاور رسانهای فرمانده کل سپاه در گفتوگویی صریح به سوالات مختلف درباره جنگ تحمیلی و واقعیات آغاز و پایان جنگ پاسخ داده است. این گفتوگو شامل شبهاتی است که بویژه طی چند سال اخیر توسط جریانهای ضددفاع مقدس برای تردیدافکندن درباره مسئله دفاع در برابر حمله رژیم بعث عراق منتشر میشود.بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خبرنگار ما در سوالات این مصاحبه راجع به شبهات مربوط به شروع جنگ تحمیلی و نیز مسائل مربوط به ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر مطالبی مطرح کرده و حمیدرضا مقدم فر به آنها پاسخ داده است.
مقدمفر در بخشی از این گفتوگو در پاسخ به این سوال که "جعبه سیاه جنگ شامل چه مسائلی میشود و چه زمانی به نظر شما باید کاملا باز شود؟ " میگوید:بر خلاف انتظار شما باید گفت: این جعبه سیاه باز شده است منتها برخی نمیخواهند اطلاعات آن را ببیند و بشنوند.
او راجع به مسئله بنیصدر نیز تاکید کرده است که درباره بنی صدر مسئله اختلاف و مدیریت چندگانه نبود اختلاف در ابعاد نگرشی و بینشی بود. او با استراتژی زمین در برابر زمان زمینه تسلط صدام بر بخشهایی از سرزمینمان را فراهم آورد.
چکیدهای از این مصاحبه در ذیل میآید و در ادامه، مشروح این گفتوگو در دسترس مخاطبان است:
* جعبه سیاه جنگ نزد سیا و موساد است. در این جعبه سیاه آمران و عاملان و حامیان و ستون پنجمیها مشخص شده اند. بر خلاف انتظار شما باید گفت: این جعبه سیاه باز شده است منتها برخی نمیخواهند اطلاعات آن را ببیند و بشنوند.
* درباره چرایی ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر: بخشهای مهمی از خاک ایران عزیزمان همچنان در اشغال صدامیان قرار داشت و تجاوزگری صدام خسارتهای مادی و معنوی بسیاری برای ما ایجاد کرده بود و از همه مهمتر قبول آتش بس که در صداقت طراحان آن نیز بنا به سابقه تاریخی تردید جدی وجود دارد، تکلیف متجاوز بودن صدام را مشخص نمیکرد و به همین علت حتی اگر آتش بس منجر به مذاکره برای پایان جنگ میشد معلوم نبود خسارتهای ایران پرداخت شود و چه بسا با شارلاتان بازی و ظلمی مسبوق به سابقه نهادهای بینالمللی ما را مجبور به پرداخت بخشی از خسارتهای عراق هم میکردند. آتش بس تنها فرصتی برای بازسازی ارتش عراق برای تهاجمات سنگینتر بعدی و طولانی شدن جنگ بود...
* میراثداران شهدا کسانیاند که مانند امام خمینی (ره) و امام خامنهای مدظله از عملکرد خود در جنگ نادم و پشیمان نیستند و انقلابی بودن را تنها راه نجات مملکت از مشکلات میدانند. میراثخواران جنگ آنها هستند که دستاندرکار تئوریزه کردن سازش با دشمن هستند و نعمت استقلال را کفران میکنند و جامعه را به ذلت وابستگی سوق میدهند. میراثخواران جنگ مفسدان و رانتخوارانی هستند که به خاطر منافع مادی چهره مشعشع انقلاب را کدر میکنند.
* اگر چنین حادثهای در کشور دیگری با ابعادی به مراتب کوچکتر از آنچه در کشور ما اتفاق افتادبه وقوع میپیوست اهالی فرهنگ و هنر و سیاست از کاه واقعیات آن کوهی از اسطوره و افتخار میآفریدند و سالیان سال آن را سرمایه عزت و سربلندی سرزمینشان میکردند. در مظلومیت دوران دفاع مقدس همین بس که امروز کسانی رسالت خود را در سکولاریزه کردن آن دوران میبینند.
* متأسفانه برخی از این واقعه چنان یاد میکنند که گویا امام خمینی (ره) از عملکرد خود و مردم در جنگ نادم و پشیمان شدهبود. پذیرش قطعنامه استراتژی امام (ره) نبود بلکه تاکتیکی بود برای برون رفت انقلاب اسلامی از موانعی که میتوانست منجر به توقف روند رو به پیشرفت آن باشد. امام خمینی (ره) در پیام استقامتشان تلاش کردند برای همیشه تاریخ این شبهه را در اذهان از بین ببرند. بسیاری از کسانی که از نوشیدن جام زهر سخن میگویند عمدا از این بخش از بیانات امام (ره) سخن نمیگویند...
مشروح گفتوگو با مقدمفر را در ادامه بخوانید.
** دلایل مختلفی اعم از تسخیر لانه جاسوسی، تسویه داخلی نیروهای ارتش، تضعیف لشکر زرهی خوزستان و بی توجهی مسئولان وقت به هشدارهای رکن ۲ ارتش برای آغاز جنگ بیان میشود، نظر شما چیست؟ چه خاطرهای از ایام آغاز جنگ تحمیلی دارید؟
- مقدمفر: برشماری چنین دلایلی این شائبه را ایجاد میکند که به ریشههای بیرونی و انگیزههای تجاوزکارانه رژیم صدام و مقاصد حامیان او در کشورهای شرقی و غربی برای براندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی توجه نشده است. واقعیت آن است که در تحمیل جنگ از سوی جبهه متحد غرب و شرق و با عاملیت صدام علل و عوامل مهمی دخالت داشتهاند که تا کنون در تحقیقات مربوط به دفاع مقدس و از زبان مسئولان سیاسی و فرماندهان سپاه و ارتش به آنها اشاره شده است.
یکی از دلایل جنگ تحمیلی ریشه در تحلیل جهانخواران شرق و غرب از وقوع انقلاب اسلامی داشت. آنها انقلاب اسلامی را به عنوان یک پدیده و رخداد مقطعی تحلیل نمیکردند و به خوبی آن را فرآیندی که معادلات سیاسی را در استراتژیکترین منطقه جغرافیایی جهان تغییر خواهد داد، ارزیابی میکردند. ماهیت و شعارهای انقلاب اسلامی و انگیزه انقلابی مردمی که به رهبری امام خمینی (ره) توانسته بودند مقتدرترین دیکتاتور دست نشانده غرب و آمریکا را در این منطقه استراتژیک به زیر بکشند دلهای ملتهای مسلمان و انقلابیون و آزادیخواهان را تسخیر کرده بود و سیر حوادث از آیندهای خبر میداد که منجر به بیداری اسلامی در کشورهای منطقه شود. به همین دلیل تصمیم گرفتند بذر این درخت تنومند را تا هنوز جوانه نزده است به در آورند و از آن آینده محتوم جلوگیری کنند.
عامل دیگر جنگ انگیزههای بلندپروازانه و جاهطلبیهای صدام بود. حذف شاه فرصتی را برای صدام پدید آورد تا حقارت ناشی از قرارداد الجزایر را جبران و خود را به عنوان ژاندارم جدید خلیج فارس و قدرت برتر منطقه معرفی کند.
صدام با درکی که از رعب و وحشتی که با وقوع انقلاب اسلامی در سران کشورهای حاشیه خلیج فارس افتاده بود میخواست با پرچمداری جنگ با ایران، به عنوان قهرمان خود را معرفی کند و رهبری جهان عرب را به دست گیرد.
البته برخی از موارد نظیر آنچه در سئوال مطرح کردهاید ممکن است عزم او را برای سرعتبخشیدن به شروع جنگ افزایش داده باشد. یکی از مسائلی که در تحلیل زمان شروع جنگ وجود دارد اشتباه محاسباتی صدام از توان رزمی و حمایت مردمی از نظام اسلامی بود. درست است که او آسیبها را شناسایی کرده بود، اما از این که جنگ به جای ایجاد شکاف بین مردم و نظام جمهوری اسلامی منجر به پیوند مستحکمتر آنان با نظام اسلامی و افزایش روحیه انقلابی آنان خواهد شد تحلیل درستی نداشت.
میراثخواران جنگ آنها هستند که دستاندرکار تئوریزه کردن سازش با دشمن هستند و نعمت استقلال را کفران میکنند و جامعه را به ذلت وابستگی سوق میدهند. میراثخواران جنگ مفسدان و رانتخوارانی هستند که به خاطر منافع مادی چهره مشعشع انقلاب را کدر میکنند.
** چه خاطرهای از ایام آغاز جنگ تحمیلی دارید؟
- مقدمفر: شیرینترین خاطرهام مربوط به شنیدن اولین واکنش امام خمینی (ره) نسبت به شروع جنگ بود. معتقدم این پیام انقلابی دیگر در مردم ایجاد و روح مقاومت را در مردمی که با اتحاد و یکپارچگی شاه را از میان برداشته بودند چندین درجه ارتقا داد. امام راحل (ره) ابهت صدام را در اذهان مردم شکست و از او به دیوانهای تعبیر کرد که سنگی در چاه انداخته است.
** از همان ابتدای جنگ تحمیلی تا روزهای پایانی صحبت از مدیریت چندگانه در جنگ مطرح بود، بنی صدر هم از این اتفاق گله داشت، بعد از او نیز مسئله اختلاف سپاه و ارتش مطرح بود؛ اوج آن بعد از فتح خرمشهر بود که به گفته سرهنگ کتیبه، ارتش به استناد پیام صدام معتقد به پذیرش پایان جنگ بود، اما آقایان رضایی و هاشمیرفسنجانی مخالف بودند و نهایتا هم امام (ره) رای به ادامه جنگ دادند. این روزها برخی منتقدان به استناد عملیاتهایی همچون والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ و تعداد شهدای آنها، معتقدند که جنگ پس از فتح خرمشهر باید پایان مییافت و تصور فتح بصره اشتباه بود. همچنین برخی ناآشنایی سپاه با فنون رزمی را از عوامل موثر در افزایش هزینههای جانی و مالی در جنگ میدانند. نظر شما چیست؟ چه پاسخی به این مدعیان دارید؟
- مقدمفر: یکی از مهمترین اشکالات در تحلیل و تفسیر وقایع تاریخی حاکمیت نگاه امروزی است. ما با عینک سلایق و گرایشات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز نمیتوانیم واقعیت رخدادهای گذشته را تحلیل کنیم.
یکی دیگر از اشکالات تحلیل رخدادها نه بر اساس مبدا وقوع آنها بلکه از منظر نتایجی است که امروز به راحتی در اختیار ما قرار دارد. امروز، چون نتیجه یک تصمیم برای ما روشن است درباره آن تصمیم و تصمیمگیرندگانش نظر میدهیم. ما باید خود را در شرایط واقعی تصمیمگیرندگان قرار دهیم و بررسی کنیم که اگر در آن مقطع زمانی با شرایط حاکم بر حیطه تصمیمگیری بودیم چگونه تصمیم میگرفتیم.
درباره اختلافات فرماندهان جنگ نیز تا کنون مطالب مختلفی از زبان فرماندهان اصلی جنگ بیان شده است. واقعیت این است که بخشی از این اختلافات در روشها را باید طبیعی به حساب آورد. مگر امروز در تیم اقتصادی دولت اختلاف دیدگاه وجود ندارد و مگر برخی از این اختلافات تأثیر منفی بر وضعیت اقتصادی مردم ندارد. مهم این است که مدیران تلاش میکنند در ظرفیتهای سازماندهی شده و با تقسیم مسئولیت تأثیر منفی این اختلافات را به حداقل برسانند. جنگ نیز از این قاعده مستثنا نیست.
اما درباره بنی صدر مسئله اختلاف و مدیریت چندگانه نبود اختلاف در ابعاد نگرشی و بینشی بود. او با استراتژی زمین در برابر زمان زمینه تسلط صدام بر بخشهایی از سرزمینمان را فراهم آورد.
در باره پایان جنگ پس از فتح خرمشهر نیز باید گفت: اگر چه فتح خرمشهر و آزادسازی آن از چنگال دژخیمان بعثی پیروزی و دستاورد مهم و شگفتانگیز و بی نظیری بوده است، اما برخی آن را طوری مطرح میکنند که گویا با فتح خرمشهر همه مسائل جنگ حل شده بود و پافشاری ایران بر استمرار جنگ منجر به خسارتهایی شد که شما نیز در سئوال به برخی از آنها اشاره کردهاید.
واقعیت آن است که فتح خرمشهر ضربهای کاری به ارتش صدام وارد کرد و منجر به دلهره سران کشورهای حامی صدام شد. دقت کنید آنچه آنها دنبال میکردند بر خلاف آنچه شما در سئوال به آن اشاره کردهاید پایان جنگ نبود بلکه آتش بس بود.
میراثداران شهدا کسانیاند که مانند امام خمینی (ره) و امام خامنهای مدظله از عملکرد خود در جنگ نادم و پشیمان نیستند و انقلابی بودن را تنها راه نجات مملکت از مشکلات میدانند.
این در حالی بود که بخشهای مهمی از خاک ایران عزیزمان همچنان در اشغال صدامیان قرار داشت و تجاوزگری صدام خسارتهای مادی و معنوی بسیاری برای ما ایجاد کرده بود و از همه مهمتر قبول آتش بس که در صداقت طراحان آن نیز بنا به سابقه تاریخی تردید جدی وجود دارد، تکلیف متجاوز بودن صدام را مشخص نمیکرد و به همین علت حتی اگر آتش بس منجر به مذاکره برای پایان جنگ میشد معلوم نبود خسارتهای ایران پرداخت شود و چه بسا با شارلاتان بازی و ظلمی مسبوق به سابقه نهادهای بینالمللی ما را مجبور به پرداخت بخشی از خسارتهای عراق هم میکردند.
آتش بس تنها فرصتی برای بازسازی ارتش عراق برای تهاجمات سنگینتر بعدی و طولانی شدن جنگ بود. چه کسی تضمین میدهد که اگر ما آتش بس را میپذیرفتیم جنگ به سرعت خاتمه مییافت. آنها حتی شروع مذاکرات را منوط به آتش بس کرده بودند. سئوال ما از مدعیان پایان جنگ پس از فتح خرمشهر این است که اگر ما آتش بس را میپذیرفتیم و دشمنان همان کاری که با داراییهای ما پس از سقوط شاه خائن کردند در باره پرداخت غرامت به ما میکردند و صدام تصمیم میگرفت از بخشهای تحت تصرف خود خارج نشود ما باید چه میکردیم؟
** درباره دلایل پایان جنگ و پذیرش قطعنامه نیز روایتها مختلف است؛ از استهلاک نیروی نظامی و مردمی گرفته تا تجهیز مجدد ارتش عراق، کدام روایت قرین به واقع است؟ تصمیمی که امام امت از آن به عنوان «نوشیدن جام زهر» یاد کردند را چطور ارزیابی میکنید؟
- مقدمفر: واقعیت آن است که هم بخشی از توانمندی ما مستهلک شده بود و هم پشتیبانی قدرتهای بزرگ از صدام در بخشهای سختافزاری و نرمافزاری جنگ بیشتر شده بود. شما مواضع دفاعی صدامیان را در عملیات فتح المبین، بیتالمقدس و کربلای ۵ را که با هم مقایسه میکنید متوجه حضور نرمافزاری آمریکاییها و اسرائیلیها در کنار ارتش صدام میشوید.
از سوی دیگر پشتیبانی آمریکاییها صورت جدی تری به خود گرفت. آنان عملا به نفع صدام وارد میدان جنگ شدند. حمله به هواپیمای مسافربری با هدف اعلام این حضور آشکار انجام شد. در چنین شرایطی امام خمینی (ره) تصمیم به پذیرش قطعنامه گرفتند که از آن به عنوان «نوشیدن جام زهر» یاد کردند. اما مایلم در اینجا این نکته را تذکر دهم که پذیرش قطعنامه و نوشیدن به اصطلاح جام زهر حکایت از پشیمانی امام خمینی (ره) از راه طی شده نباید قلمداد شود.
متأسفانه برخی از این واقعه چنان یاد میکنند که گویا امام خمینی (ره) از عملکرد خود و مردم در جنگ نادم و پشیمان شدهبود. پذیرش قطعنامه استراتژی امام (ره) نبود بلکه تاکتیکی بود برای برون رفت انقلاب اسلامی از موانعی که میتوانست منجر به توقف روند رو به پیشرفت آن باشد.
امام خمینی (ره) در پیام استقامتشان تلاش کردند برای همیشه تاریخ این شبهه را در اذهان از بین ببرند. بسیاری از کسانی که از نوشیدن جام زهر سخن میگویند عمدا از این بخش از بیانات امام (ره) سخن نمیگویند. ایشان در پیامی که مشهور به منشور روحانیت شده است میفرمایند: «جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. چه کوته نظرند آنهایی که خیال میکنند، چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بی فایده است! در حالی که صدای اسلامخواهی آفریقا از جنگ هشت ساله ماست، علاقه به اسلام شناسی مردم در آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست.
من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهای غلط این روزها رسماً معذرت میخواهم و از خداوند میخواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است.
ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟
نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها به گونهای غلط عمل کنیم که حزبالله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولی اش عدول میکند. تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمیشود؟»
** جعبه سیاه جنگ شامل چه مسائلی میشود و چه زمانی به نظر شما باید کاملا باز شود؟
- مقدمفر: جعبه سیاه جنگ نزد سیا و موساد است. در این جعبه سیاه آمران و عاملان و حامیان و ستون پنجمیها مشخص شده اند. بر خلاف انتظار شما باید گفت: این جعبه سیاه باز شده است منتها برخی نمیخواهند اطلاعات آن را ببیند و بشنوند.
** برخی معتقد به تحریف تاریخ دفاع مقدس هستند و میگویند بیشتر از بیان واقعیات به اسطوره سازی و قدیس سازی پرداخته شده است. نظر شما چیست؟
- مقدمفر: یکی از جفاهایی که همیشه در طول تاریخ به ارزشهای والا شده است عادیسازی و عرفیسازی آنهاست. میگویند برخی از کسانی که قدرت درک حقایق را ندارند حقایق را به زیر میشکند و تا سطح درک خود تنزل میدهند. امروز نیز عدهای با حقایق مشعشع دوران دفاع مقدس چنین کاری میکنند.
جعبه سیاه جنگ نزد سیا و موساد است. در این جعبه سیاه آمران و عاملان و حامیان و ستون پنجمیها مشخص شده اند. بر خلاف انتظار شما باید گفت: این جعبه سیاه باز شده است منتها برخی نمیخواهند اطلاعات آن را ببیند و بشنوند.
اگر چنین حادثهای در کشور دیگری با ابعادی به مراتب کوچکتر از آنچه در کشور ما اتفاق افتادبه وقوع میپیوست اهالی فرهنگ و هنر و سیاست از کاه واقعیات آن کوهی از اسطوره و افتخار میآفریدند و سالیان سال آن را سرمایه عزت و سربلندی سرزمینشان میکردند. در مظلومیت دوران دفاع مقدس همین بس که امروز کسانی رسالت خود را در سکولاریزه کردن آن دوران میبینند. ملت ایران امروز خوب میفهمد که شهید حججی به راستی اسطوره است. حتی کسانی که دستشان به بلندای مقام آسمانی او نمیرسد از زمین به خورشید پر فروغش چشم میدوزند و با نگاهی افتخارآمیز و تحسینبرانگیز از او یاد میکنند. اولا باید توجه داشت که دوران دفاع مقدس مشحون است از یاد و خاطرات چنین اسطورههایی و ثانیا دوران دفاع مقدس بستر طلوع چنین آفتابهای روشنی از مشرق دلهای عاشورایی بوده است که هنوز که هنوز است شهید حججیپرور است.
اثر دفاع مقدس را تنها نباید بر شهادت حججی دید اثر واقعی دوران دفاع مقدس بر روحیه جهادی حججیهاست. آن هنگام که در خلوت خود، قلههای معنویت و بندگی خالصانه را در مینوردد و زمانی که کمر به خدمت بی منت و مخلصانه برای آبادانی زندگی مردم محروم میبندد و آن هنگام که دشمن را مسحور قدرت استقامت ایمانیاش میکند و حسرت شنیدن یک آخ را بر دلهای سیاه آنان میگذارد و آن هنگام که با حلقوم بریده «لبیک یا حسین»گویان به مولایش ملحق میشود.
چرا به این زودی میخواهیم به این سرمایههای عزتآفرین از دوران نورانی دفاع مقدس چوب حراج بزنیم. چرا میخواهیم اثبات کنیم همتها، باکری ها، بروجردیها و یادگاران بازمانده از آن کاروان در اداره جنگ اشتباه کردند. من مخالف نقد حوادث دوران دفاع مقدس نیستم میتوان حتی اسطورهها را نیز نقد کرد، اما از ارزشهای متعالی و افتخارآفرین آنها نیز عبور نکرد.
** میراث داران و میراث خوران جنگ از نظر شما چه کسانی هستند؟
- مقدمفر: میراثداران جنگ امثال حججیها و شهید قمیها هستند که شیعه واقعی شهدا هستند و گوش آنها ندای و «وَیَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم» را شنیدند و سر و جان باختند تا به شهدا ملحق شوند.
میراثداران شهدا کسانیاند که مانند امام خمینی (ره) و امام خامنهای مدظله از عملکرد خود در جنگ نادم و پشیمان نیستند و انقلابی بودن را تنها راه نجات مملکت از مشکلات میدانند.
میراثخواران جنگ نیز کسانیاند که سر سفره امنیت حاصل از جنگ نشستهاند و با امنیت خاطر به روی ارزشهای دوران دفاع مقدس خنجر کین و طعن میکشند و دلهای خانوادههای شهدا را خون میکنند.
میراثخواران جنگ آنها هستند که دستاندرکار تئوریزه کردن سازش با دشمن هستند و نعمت استقلال را کفران میکنند و جامعه را به ذلت وابستگی سوق میدهند. میراثخواران جنگ مفسدان و رانتخوارانی هستند که به خاطر منافع مادی چهره مشعشع انقلاب را کدر میکنند.
** تلخترین و شیرینترین خاطره شما از ۸ سال جنگ تحمیلی چیست؟ به نظرتان چه مواردی از آن دوران مغفول مانده و هنوز برای مردم تشریح نشده است؟
- مقدمفر: تلخترین خاطرات امثال ما بیشتر مربوط به فراق و جدایی از کسانی است که در کنار آنها عطر بهشت را استشمام میکردیم و شیرینترین خاطرات مربوط به لحظاتی است که در عملیاتی پیروزمندانه شرکت میکردیم و در خیال خود لبخند رضایت امام عزیزمان را تجسم میکردیم.
شیرینترین خاطرهای مربوط به شنیدن اولین واکنش امام خمینی (ره) نسبت به شروع جنگ بود. معتقدم این پیام انقلابی دیگر در مردم ایجاد و روح مقاومت را در مردمی که با اتحاد و یکپارچگی شاه را از میان برداشته بودند چندین درجه ارتقا داد. امام راحل (ره) ابهت صدام را در اذهان مردم شکست و از او به دیوانهای تعبیر کرد که سنگی در چاه انداخته است.
دوران دفاع مقدس سرشار از افتخارات ارزشمندی است که هنوز ناگفته مانده است. من از شما و مدیران این رسانه در خواست میکنم در کنار نقد و بررسی جنگ دریچهای برای نقد و بررسی عملکرد اصحاب فرهنگ و هنر بگشایید و از کسانی که توانستهاند ارزشهای دوران دفاع مقدس را با آثار فرهنگی و هنری جاودانه سازند تقدیر کنید و مهمتر از این از کسانی که نسبت به این حادثه مهم در کارنامه فرهنگی و هنریشان اثری یافت نمیشود بخواهید از کنار این سفره دست خالی عبور نکنند چرا که امام خمینی (ره) فرمودند:
«خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایى که این گوهرها را در دامن خود پروراندند! خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده هاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مى کنم؛ و بدا به حال آنانى که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایى که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهى تا به حال ساکت و بى تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند.»
منبع: فردا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۸۷۳۴۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عروس بزرگ امام : نمی خواستم ازدواج کنم، قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما..
معصومه حائری عروس امام خمینی و همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی صبح امروز پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت. سایت جماران به همین مناسبت بخش هایی از گفتگو با عروس بزرگ امام را منتشر کرده است، که بدون دخل و تصرف در آن، در ادامه می آید؛ عروس ارشد امام خمینی، بانوی فاضله سرکار خانم معصومه حائری فرزند مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائری و همسر شهید آیتالله سید مصطفی خمینی علیرغم رنجها، سختیها و مشکلات فراوانی که در دورههای مختلف زندگی مخصوصا در روزگار تبعید حضرت امام که از غربت سر در میآورد و پس از آن با شهادت همسر و چشیدن مصائب این فقدان غمبار روبرو میشود اما همچنان مادر بودن و ستون خانه بودن در فقدان همسر را تجربه میکند و هیچ حادثهای در صراط مستقیم زندگی اخلاقی،فکری و اجتماعی او خللی ایجاد نمیکند و همچنان بر عشق خود نسبت به«مصطفی» و «امامِ مصطفی» استوار است و طعم شیرین روزهای با ایشان بودن را زمزمه میکند. مشروح گفتگوی حریم امام با معصومه حائری را می خوانید؛ *اگر درباره ازدواجتان با مرحوم حاج آقا مصطفی، خاطرات و نکاتی دارید بفرمایید. در واقع من نمیخواستم ازدواج کنم و قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما طبق رویه و روال خانوادههای سنتی، پدرم نظرش این بود که من ازدواج کنم و من هم قبول کردم و مرحوم حاج آقا مصطفی هم چون به پدرم علاقه داشت، از من خواستگاری کرد و پدرم نیز به جهت اعتمادی که به امام و حاج آقا مصطفی داشت جواب مثبت داد؛ اما مادرم گفت موافقت شما کافی نیست و خود دختر هم باید قبول کند و شما با این که این دختر هنوز آقا مصطفی را ندیده است، چطور با ازدواج اینها موافقت کردید؟! پدرم آدرس محل مباحثه حاج آقا مصطفی را به ما داد و گفت فردا با هم به محل بحث حاج آقا مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید. روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبهها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی میآمد دیدیم و با این که روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد. من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ازدواج کردیم. حاج آقا مصطفی انسان خوب و فهمیدهای بود و ما با هم جور بودیم و افکار و عقایدمان با هم هماهنگ بود. با پیش آمدن وقایع انقلاب و تبعید امام و حاج آقا مصطفی به ترکیه و سپس عراق، من هم به همراه همسر امام به نجف رفتم و من نزدیک سه سال پدر و مادرم را ندیدم و در این مدت، امکان تماس تلفنی و حتی نامهنگاری وجود نداشت و من هیچ خبری از پدر و مادرم نداشتم و نمیدانستم در چه وضعیتی هستند، آیا زنده هستند یا نیستند و این وضعیت برای من که در اول جوانی بودم خیلی سخت بود... *شما در زمان تبعید امام و حاج آقا مصطفی در ترکیه به آنجا نرفتید؟ حاج آقا مصطفی خیلی دوست داشت من و بچهها هم به ترکیه برویم و در کنارشان باشیم، اما امام مخالفت کرده و گفته بود شرایط برای آمدن آنها مناسب نیست. این نکته نیز جالب و گفتنی است که مرحوم حاج آقا مصطفی از حضور در نجف و در کنار برخی از روحانیونی که افکار متحجرانهای داشتند ناراحت بود. *شما در نجف، منزل مستقل داشتید یا در منزل امام بودید؟ در اوایل با امام زندگی میکردیم و امام هم خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که میخواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من میگفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح میکرد و علاوه بر کوتاه کردن موهای سر و صورت، موهای پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را میگرفت کوتاه میکرد. مژههای امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی میگفتم مژههاتان را هم کوتاه کنید. آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال میگذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانهای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که میگفتم من خانوادههای روحانی زیادی را دیدهام، اما شما از همه مدرنتر و امروزیتر هستید. یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان میخواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر میخواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و میخواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی درب خانه بود که آقا وقتی وارد منزل میشد، کفشهایش را در میآورد و داخل آن میگذاشت و یک جفت دمپایی برمیداشت و میپوشید. *حاج مصطفی هم مثل امام، مرتب و تمیز و اهل مراعات بود؟ ایشان هم خیلی مراعات میکرد؛ منتها در این زمینه به غیر از من به کس دیگری چیزی نمیگفت و تذکر نمیداد. به هر تقدیر به سؤال قبلی شما برگردم که ما پس از مدتی، در نزدیکی منزل آقا منزلی را گرفتیم و به آنجا رفتیم؛ اما مرتب به خانه آقا و پیش خانم میرفتم و رفت و آمد میکردم و برخی از کارهای منزل امام از جمله اتوکردن لباسهای امام و خانم را انجام میدادم و آقا مقید بود که لباس تمیز و اتوکشیده بپوشد؛ چون هوا گرم بود و قبای تابستانی را زود، زود میشستند و من هم اتو میکردم. امام در ایران هم این رویه را داشت؛ منتها در اینجا اتوکش داشتند و اتو کردن به عهده من نبود. *همانطور که همه میدانند حاج آقا مصطفی در بیرون و با رفقا و دوستانش خیلی شوخی میکرد و اهل مزاح بود؛ آیا در خانه هم همینطور بود؟ همانطور که گفتم آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمیکرد و به من نمیگفت این جوری رو بگیر و یا آنگونه که در میان زنان نجف، بهخصوص زنهای روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمیخواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری میکردند و اگر بدون پوشیه بیرون میآمدیم، به امام خبر و گزارش میدادند. یادم هست یک روز که پوشیهام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیهات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد. *اگر ممکن است ماجرای رحلت مشکوک حاج آقا مصطفی را برای ما شرح بدهید. ما یک خدمتکار خانم داشتیم که اصالتاً یزدی بود و وقتی که من ازدواج کردم، پدرم این خانم را برای کمک به من آورد و در نجف هم پیش من بود تا این که وفات کرد و از دنیا رفت. من قضایای شب رحلت حاج آقا مصطفی را از زبان این خدمتکار که به او ننه میگفتیم و زن خیلی فهمیدهای بود و علیرغم بیسوادی، خیلی دانا بود و به همین جهت امام هم به او احترام میگذاشت، نقل میکنم؛ چون خودم مریض بودم و در طبقه پایین منزل پیش بچهها خوابیده بودم. ننه میگفت آن شب وقتی حاج آقا مصطفی به خانه آمد، به من گفت درب خانه را ببند، ولی قفل نکن؛ چون قرار است کسی به ملاقات من بیاید؛ شما هم برو بخواب. ننه میگفت من به اتاقم رفتم، اما نخوابیدم. اتاق ننه رو به روی در خانه بود و میتوانست ببیند چه کسی وارد منزل و یا خارج میشود. حاج آقا مصطفی هم طبق معمول برای مطالعه به کتابخانه خودش در طبقه بالا رفت تا مطالعه کند. عادت حاج آقا مصطفی این بود که از سر شب تا اذان صبح مطالعه میکرد و پس از اذان، نماز صبح را میخواند و میخوابید. آن شب ننه دیده بود چه کسانی پیش آقا مصطفی رفته بودند و همه آنها را شناخته بود و ما هرچه اصرار کردیم اسم از آنها را به ما نگفت. ننه صبح خیلی زود صبحانه حاج آقا مصطفی را برده بود و ایشان را برای خوردن صبحانه صدا زده بود، اما دیده بود ایشان بیدار نمیشود و به همین علت پیش من آمد و گفت هرچه حاج آقا مصطفی را صدا میزنم بیدار نمیشود. من به طبقه بالا رفتم و دیدم حاج آقا مصطفی در حالت نشسته، به روی میز کوچکی که جلویش بود افتاده و خم شده است. من جلو رفتم و آقا مصطفی را از روی میز بلند کردم و روی زمین خواباندم و دیدم بدنش خیلی گرم و از عرق بسیار زیاد، کاملاً خیس و نقاطی از بدنش کبود است. ننه فوری از خانه بیرون رفت تا همسایهها را صدا بزند و کمک بگیرد که دیده بود آقای دعایی در همسایگی ما بود، ننه قضیه را به آقای دعایی گفت و ایشان به همراه چند تن از همسایهها آمدند و حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند، ولی دیگر کار از کار گذشته و حاج آقا مصطفی از دنیا رفته بود. *واکنش حضرت امام و خانم ایشان نسبت به رحلت حاج آقا مصطفی را توضیح بفرمایید؟ ما از آقا هیچ نوع گریه و زاری و اظهار ناراحتی ندیدیم؛ آقا مردی فوقالعاده و بسیار جدی بود و من کسی مثل ایشان ندیده بودم؛ اما خانم اگرچه در انظار عموم گریه نمیکرد، ولی دور از چشم دیگران در طبقه دوم منزل گریه میکرد و یک شمدی که حاج آقا مصطفی هنگام نماز روی دوشش میانداخت، برمیداشت و روی سینهاش میگذاشت و اشک میریخت و گریه و زاری میکرد. به حسین هم فوقالعاده علاقه داشت و عاشقانه به حسین علاقه و محبت میورزید و حسین در بچگی مدتها پیش ایشان بود و محبت خانم به حسین را من نمیتوانم بیان و توصیف کنم. خازنالملوک، مادر خانم که آن زمان سالانه، هشت، نه ماه به نجف میآمد و پیش ما میماند، به من میگفت حسین را پیش خودت ببر و نگذار اینجا بماند چون خانم از شدت علاقهای که به حسین دارد، نمیتواند به او امر و نهی کند و به تربیتش برسد و حسین هم لوس و ننر میشود و نمیتواند به خوبی درس بخواند؛ چون خانم به حسین میگفت اگر دوست نداری، مدرسه نرو! به همین جهت خازنالملوک به من کمک کرد تا حسین را پیش خودم ببرم و به درس و تکالیف و امور مدرسهاش برسم؛ البته تحمل دوری حسین برای خانم خیلی سخت و مشکل بود. ناگفته نماند که خود آقا هم به حسین و دخترم مریم خیلی علاقه داشت و من یادم هست یکی از دخترهای آقا و عمه بچهها به امام اعتراض کرد که چرا به بچههای من اینقدر علاقه و توجه نشان نمیدهید؟ آقا هم فرمود حسین بچه من و قلب من است. علاقه و محبت امام به بچههای من هم خیلی زیاد و غیرقابل توصیف است. برخورد و التفاتی که امام با بچههای من داشت و با هیچ کس دیگر نداشت و وقتی حسین پیش ایشان میرفت، میگفت بنشین و یک میوه و مثلاً پرتقال بخور تا ببینم که تو خوردی. با مریم هم مثل حسین رفتاری بسیار مهربانانه و ملاطفتآمیز داشت. این علاقه به قدری زیاد بود که خود حاج آقا مصطفی گفت من از علاقه فوقالعاده شما به این بچهها تعجب میکنم. امام هم فرمود اگر نوهدار بشوی، احساس مرا درک میکنی. یادم هست مریم وقتی به سن مدرسه رفتن رسید، حاج آقا مصطفی او را به جای مدرسه رسمی، به آموزشگاه زبان عربی و قرآن که خواهر مرحوم شهید صدر تأسیس کرده بود فرستاد و مریم به خوبی زبان عربی و قرآن را فراگرفت، به طوری که خود خانم صدر آمد و گفت مریم مثل بلبل عربی حرف میزند، چرا شما نمیگذارید به مدرسه برود و درس بخواند؟ قرآن را نیز در همان سن کم خیلی خوب یاد گرفته بود و گاهی پیش آقا میرفت و در حالی روسری ژرژت سفید به سر کرده بود، با لهجه عربی قرآن میخواند که آقا خیلی ذوق میکرد و خوشش میآمد و لذت میبرد. پس از این که مریم زبان عربی را یاد گرفت، برخلاف دخترهای سایر علما و روحانیون به مدرسه رفت و چون از هوش خیلی بالایی برخوردار بود، در درس هم پیشرفت بسیار خوبی داشت. *حاصل ازدواج شما با حاج آقا مصطفی چند تا فرزند است؟ خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند. *علت وفات آن دو تا بچه چه بود و کجا از دنیا رفتند؟ هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت. دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است. *شخصیت حاج آقا مصطفی چطور بود؟ حاج آقا مصطفی خیلی مدرن و امروزی بود و شباهتی به آخوندهای دیگر نداشت و مثل آخوندها نعلین نمیپوشید و کفشهایش از خارج میآمد و با این اوصاف زندگی کردن در نجف برای او خیلی سخت بود. آقا و حاج آقا مصطفی هر دو عجیب و غریب بودند؛ مثلاً آقا خیلی منظم و دقیق بود و همیشه دقیقاً سر وقت غذا میخورد و در این زمینه این خاطره شنیدنی است که در زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران میآمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام میرفت و با ایشان غذا میخورد. یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی میرفت و موقع غذا خوردن، کنار امام مینشست و فقط نگاه میکرد و لب به غذا نمیزد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه میداد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمیکرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند. به هر حال آقا و خانم خیلی مرتب و منظم و دقیق بودند؛ چون خانم که اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود. *حسین آقا میگفت بعد از رحلت حاج آقا مصطفی اگر جریان انقلاب و مبارزه پیش نمیآمد و فکر و ذهن امام معطوف به این مسائل نمیشد، امام از غصه مرگ حاج آقا مصطفی دق میکرد و از دنیا میرفت. بله، همینطور است و واقعاً آقا علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت، ولی سیستم و شخصیت ایشان طوری بود که ناراحتی و غم و غصه خود را بروز نمیداد. *شخصیت و رفتار امام چطور بود؟ آقا هم جزو بهترین شخصیتهایی بود که من دیده بودم. آقا، هم مهربان واقعی بود و هم خیلی امروزی و مدرن بود و یادم هست شبها که برای نماز شب بلند میشد، مقداری سیب و پرتقال توی بشقاب میگذاشتم و میبردم و کنار سجاده ایشان میگذاشتم تا میل کند. من با آقا زندگی کردم و از همه حرکات و سکنات آقا خوشم میآمد و هیچ وقت کاری نکرد که من ناراحت بشوم و خیلی به من علاقه داشت و همانطور که گفتم خیلی تمیز و مرتب بود و یادم هست یک بار گوشه قبایش به ظرف غذا یا چنین چیزی مثل آن خورد که فوری گوشه قبا را بالا زد و به طرف دستشویی رفت و قبا را درآورد و گوشه قبا را شست و برگشت. یک بار به ایشان گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم میخندید. من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان میرفتم و حاج آقا مصطفی به من میگفت چرا با چادر پیش آقا میروی؟! من هم در جواب میگفتم ما در خانواده خودمان اینجوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمد آقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام میآمد. *حاج آقا مصطفی هم اهل تهجد و شب زندهداری و مناجات بود؟ بله و در کنار این تقیدات، خیلی مدرن و امروزی هم بود؛ بهطوری که وقتی مسافرت میرفتیم، به من میگفت عبا یا همان چادر عربی را از روی سرت بردار! من گمان میکردم قصد شوخی دارد و سر به سر من میگذارد؛ اما دیدم خیلی جدی میگوید وقتی بیرون میآییم، چادر را بردار و روسری به سر کن و خوب و محکم ببند و لباس مناسب بپوش تا راحت باشی و بهراحتی تردد کنی. خودش هم چندان در بند تقیداتی که آخوندها دارند نبود. *در باره ارتباط امام موسی صدر با حاج آقا مصطفی هم خاطره دارید؟ امام موسی صدر خیلی با حاج آقا مصطفی دوست بود و در نجف به منزل ما میآمد و گاهی در منزل ما میخوابید و یادم هست که چون قد بلندی داشت، پاهایش از پتو بیرون میزد. ناگفته نماند که امام موسی صدر عاشق پدرم بود و برای نزدیکتر شدن به پدرم، از خواهرم که آن زمان حدود یازده سال داشت و کوچک بود خواستگاری کرد که پدرم گفت اولاً این دختر هنوز بچه است و ثانیاً با این قد بلند و سر به فلک کشیده تو، شما از نظر ظاهری هم تناسبی با هم ندارید. خواهرم ده سال از من کوچکتر است و درسخوانده است و تحصیلات عالیه دارد و در قم زندگی میکند و الان که من زمینگیر شدهام، تلفنی با هم ارتباط داریم. *اگر زمان به عقب برگردد و خانم معصومه حائری یزدی جوان شود و حاج آقامصطفی دوباره از ایشان خواستگاری کند، آیا جواب ایشان مثبت است؟ حتماً؛ چون حاج آقا مصطفی را خیلی دوست داشتم. کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: عروس بزرگ امام خمینی درگذشت؛ معصومه حائری که بود؟