زندگی باستانی ۴خانواده در کویر اصفهان
تاریخ انتشار: ۶ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۸۸۶۳۸۹
سرزمینی از خشت و گل، در برهوت کویر شرق اصفهان و در همسایگی تالابی که دیگر نیست. در بیکرانگی این کویر، روستایی هست که خشت به خشتش آینه تمامنمای تاریخ است. تاریخی که در دل میراثی هزاران ساله مدفونشده است.
به گزارش اقتصادآنلاین، شهروند نوشت: روستای قورتان در ۱۱۰ کیلومتری شرق اصفهان از یک سو همسایه با بیابان است و از سوی دیگر همنشین زاینده رودی که دیگر زاینده نیست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قلب این روستا، بزرگترین قلعه مسکونی خشت و گلی ایران است. قلبی که گذر عمر حالا ضربانش را کند کرده و خستگی قرنهای متمادی بر چهرهاش نشسته.
حسن فاطمی، ساکن قورتان و دبیر انجمن دوستداران میراث فرهنگی ارگ زنده رود سالهاست که داوطلبانه و با تشکیل یک سمن سعی کرده میراث ماندگار روستایشان را گردآوری کند.
«سال ٨٣ سازمان عمران زاینده رود همایشی را با عنوان تالاب و کویر برگزار کرد و ما هم در آن همایش شرکت کردیم. در آن زمان نام روستای قورتان و قلعه تاریخی آن برای همه ناآشنا بود. ما تاریخ روستایمان را از پیرمردان و پیرزنان روستا میشنیدیم و مینوشتیم. در تمام این سالها با وجود اینکه اطلاعات و عکسهای مورد نیاز سازمان میراث فرهنگی از طریق اهالی همین روستا جمعآوریشده اما این سازمان متاسفانه چندان حمایتی از انجیاوی دوستداران میراث فرهنگی ارگ زنده رود نکرده و اعضای آن که عمدتا جوانان علاقهمند به فعالیتهای فرهنگی بودند، دلسرد شدند.»
زار و خاک به قلعه جان میدهد
زار و زار خاکش را برخی از شهرهای دیگر هم میشناسند؛ مرثیهای برای جنگ کربلا و قیام امام حسین(ع)، آیینی با قدمت حدودا ١٥٠ساله، تنها میراثی از گذشته که در قلعه گرامی داشته میشود. تاسوعا و عاشورا تنها روزهایی از سال هستند که به خاطر مراسم ویژه روستا، قلعه رنگ مهمان و گردشگر از شهرهای دیگر را به خود میبیند.
قلعه قورتان به وسعت ٥ هکتار از قرن چهارم هجری و در عصر دیلمیان برای این روستا به یادگار مانده است. قلعهای که ١٤ برج نگهبانی، ٤ مسجد بهجامانده از دورانهای اسلامی، بازار، کاروانسرا، حمام، باغهایی که به جز دیوارهای خشتی فروریخته چیزی از آن به جا نمانده و آسیابهای متعدد و انبوهی از خانههای مسکونی خشتی را در خود جای داده است و بسیاری از این بناها در گذر زمان به دلایل مختلف انسانی یا محیطی تخریب شده یا بدون توجه به معماری ویژه قلعه مورد بازسازی قرار گرفتهاند. ازجمله این بناها حسینیهای است که در میان قلعه ساز ناکوک میزند.
فاطمی درباره علت معماری ناهمگون این حسینیه میگوید: اهالی روستای قورتان از ١٢٠سال قبل مراسم عزاداری ویژهای به نام (زار و زارخاک) برای ایام محرم برپا میکنند و به همین دلیل حسینیه صفویه در آن زمان ساخته شد که کاملا با معماری ویژه قلعه سازگاری داشت اما در دهه ٧٠ به دلیل سهلانگاری مردم و مسئولان، حسینیه تخریب و به جای آن بنای فعلی ساخته شد که هیچ سنخیتی با فضای قلعه ندارد.
«زار و خاک بزرگترین میراث معنوی روستاست. عزاداری امامحسین(ع) مردم روستا را سالی یک بار درون قلعه جمع میکند. از قدیم هر طایفه روستا عهدهدار وظیفهای خاص برای برگزاری این مراسم است. سر برهنه و پا برهنه ساعتها برای امامحسین(ع) علمگردانی میکنیم. هفتسال پیش که قلعه در فهرست میراث فرهنگی ثبت شد، مراسم زار خاک هم در فهرست میراث معنوی به ثبت رسید. این مراسم آداب مخصوص به خود را دارد. نزدیک غروب، دستههای گروه سادات و گروه عامه مردم برای عزاداری به راه میافتند. سادات با شالهای سبز جلوی دسته و عامه با شالهایی به رنگهای مختلف پشت سر سادات حرکت و «شالگردانی» میکنند و ذکر میگویند. در روز تاسوعا، ٢ زار داریم. یعنی علاوه بر زار، زار خاک نیز برگزار میشود. عزاداران هنگام حرکت، از کاههایی که در مسیر ریخته شده بر سر و روی خود میریزند.»
تاسوعا و عاشورا که تمام میشود دوباره در قلعه سکوت میماند و حجم عظیم خشت و گلهای آوار شده بر روی هم. شگفتی اینجاست که در میان خرابههای این قلعه باستانی زندگی هنوز جریان دارد هر چند به سختی و دشواری. در لابهلای این خشت و گلهای در هم فرو ریخته ٤ خانواده زندگی میکنند.
سعید قاسمی و خانوادهاش یکی از ٤ خانواده ساکن در قلعه هستند. مردی حدودا ٦٠ ساله که در همین قلعه به دنیا آمده و تا به امروز که خود صاحب یک خانواده ٦ نفره شده هرگز بیرون از قلعه زندگی نکرده است. «من در ارگ به دنیا آمدهام اما رونق آن سالها کجا و خرابیها و آوار امروز کجا. دوران کودکی من در کوچههای خشتی همین قلعه گذشت. زمانی که قلعه مملو از جمعیت بود.»
او سالهای تحولات اقتصادی اواخر دهه ٤٠ و زمان اصلاحات ارضی را به یاد میآورد، زمانی که با تقسیمشدن زمینها میان روستاییان بسیاری از ساکنان قلعه به خارج از دیوارهای خشتی مهاجرت و خانههایشان را بیرون قلعه بنا کردند. با استقرار مردم در خانههای جدید، خانههای قدیمی داخل ارگ به محلی برای نگهداری دام و انباری برای ذخیره علوفه و محصولات کشاورزی تبدیل شدند و صدای پای تخریب و ویرانی بلند شد.
زندگی در محاصره آوار
قاسمی از رونق سالهای نهچندان دور قلعه میگوید: دور قلعه جویهای آب جاری بود. کودکی زندگی ما در میان باغهای سرسبز قلعه و مزارع کشاورزی پدرانمان میگذشت. ساکنان قلعه دور هم جمع بودند. زندگی در قلعه با همه جا تفاوت داشت مثل این بود که یک خانواده چند صد نفره در یک خانه زندگی کنند. دیوارهای قلعه از ساکنانش یک خانواده بزرگ ساخته بود اما کسی شکایتی از این دیوارهای بلند نداشت.
او وقتی میخواهد از گذشته دل بکند و به امروز برسد، شور و شوق در صدایش نیست: «زندگی برای خانوادههای باقیمانده در قلعه طاقتفرساست. چه کسی دوست دارد در میان خرابهها زندگی کند؟ برای ما که کودکی و جوانی را در این قلعه سپری کردهایم و دوران پرجنبوجوشش را به خاطر داریم، تحمل این شرایط خیلی سخت است. سالهاست که ارگ به حال خود رهاشده، نه اجازه نوسازی میدهند، نه سازمان میراثفرهنگی برای خانههایمان فکری میکند. حتی شورا و دهیاری هم ما را به حال خود رها کردهاند. قسمتی از دیوارخانه من فروریخته و زندگی را برای خانوادهام سخت کرده اما کاری از دستم برنمیآید. خانوادهام به اجبار در قلعه زندگی میکنند، چون بیرون از قلعه خانهای ندارم. وقتی یکی از پسرانم ازدواج کرد، حاضر نبود در قلعه سکونت کند و به روستا مهاجرت کرد. ما در قلعه تنها شدهایم. نه همسایهای هست، نه رفتوآمدی. بیکاری و بیآبی هم در سالهای گذشته به معضلات ما اضافه شده، چه کسی باور میکند اهالی این قلعه که روزی در آسایش بودند، امروز حتی شغلهایشان را هم از دست داده و نیازمند شدهاند.»
سکوت قلعه را پا گذاشتن بر روی بقایای بهجامانده از یک خانه یا در و دیوارهای باغی درهممیشکند. باغهایی که وقتی اهالی روستا از آنها سخن میگویند تنها قوه تخیل میتواند به کمک بیاید تا بتوان تصورشان کرد. خشکسالی رمقی برای درختان باغهای سرسبز قلعه باقی نگذاشته است. از بازار و کاروانسرا هم جز خشت و گل انباشته خبری نیست.
فاطمی درحالیکه کوچه منتهی به خانه قدیمیشان درون ارگ را که امروز محل نگهداری علوفه و دام شده با دست نشان میدهد از زندگی خانوادهاش درون قلعه میگوید که به رسم کویر مادران روستا آب از چاه میکشیدند و هر روز تنورها را برای پخت نان تازه مهیا میکردند. تنور هر خانوادهای که زودتر گرم میشد و بوی نان تازه در کوچه میپیچید، همسایهها یکییکی در آن خانه را میزدند و نان را مهمان آن خانواده میشدند. روز دیگر نوبت به خانهای دیگر میرسید. کسی نیازمند نان نبود فقط میخواستند هر چه هست با هم شریک شوند.»
وقتی قلعه ناجی ساکنانش بود
سیدعبدالله حسینی از دیگر اهالی روستای قورتان است. مردی حدودا ٧٠ساله که تا ٢٠سالگی به همراه خانوادهاش در قلعه زندگی کرده است.
«چندین خانواده در یک خانه زندگی میکردیم. همه کشاورز بودند. هرچه نیاز داشتیم از بازارچههای داخل قلعه تهیه میکردیم، حتی از شهرهای دیگر برای فروش محصولاتشان به قلعه میآمدند. تجارت رونق داشت. وقتی از دهه ٤٠ و سالهای بعد از آن مهاجرت از قلعه آغاز شد، همه چیز از رونق افتاد و خرابیهای قلعه از همان سالها شروع شد. قبل از آن بیرون از قلعه؛ روستا و آبادی وجود نداشت.»
او از دوران کودکی بازیهایی را به یاد میآورد که هرکدام قصهای داشتند و امروز فراموش شدهاند.
«گوپ» محبوبترین و یکی از قدیمیترین بازیها میان پسران قلعه بود. گوپ – گوی - در زمین مخصوص قلعه انجام میشد. این بازی به غیر از توپ یا گوی، چوب مخصوص هم داشته: «دو گروه میشدیم و یک طرف به توپ ضربه میزدند و گروه مقابل باید توپ را میگرفتند و ....»
از میان بازیها یکی فقط مخصوص زنان قلعه بوده است. نزدیک نوروز دختران و زنان ده دور هم جمع میشدند و «آلاله کوچه» بازی میکردند. یکی از زنان دف میزد و بقیه با هم «آلاله کوچه» را تکرار میکردند و به آهستگی میدویدند. جنبوجوش و موسیقی در کنار هم این بازی را در میان زنان ده پرطرفدار کرده بود.
امروز اما خبری از بازیهای سنتی و دورهمیهای مردم روستا نیست و تنها مکان عمومی که اهالی روستا را در این قلعه سوتوکور دور هم جمع میکند، مسجد شبستان است. مسجدی که از نظر معماری با دیگر مساجد داخل ارگ متفاوت است. روبهروی در ورودی مسجد محلی به «غریبخانه» معروف است و در گذشته پذیرای مسافرانی بوده که در روستا خویشاوندی نداشتند اما در این سالهای کمرونق، غریبخانه هم غریب افتاده.
حسینی از سالهای دور میگوید چیزی حدود ٦٠سال پیش زمانی که درها و برجهای چندین متری قلعه از ساکنانش در مقابل یورش مهاجمان حفاظت و قلعه را غیرقابل نفوذ میکرد.
«همین قلعه که حالا فقط خشت و گلش به جا مانده روزی ساکنانش را از حمله ١٦ آبادی در امان نگه داشت و هیچکس نتوانست از درهای آن عبور و به داخل قلعه نفوذ پیدا کند. آن روزها دعوا بر سر تقسیم آب برای زمینهای کشاورزی بود. درهای قلعه روکش چوبی و حلبی داشت و کسی نمیتوانست به آن آسیبی بزند. محاصره قلعه چندین روز طول کشید اما وقتی حتی یک نفر از مهاجمان هم نتوانست به درون قلعه راهی پیدا کند مجبور به پایان محاصره شدند و به روستاهایشان بازگشتند.»
مرمت قلعه اولویت نیست
در میان این همه ویرانی و درکنار یکی از ورودیهای قلعه چند داربست کنار یکی از برجهای نگهبانی خودنمایی میکند. برجی که ظاهری آراسته و مرمتشده به خود گرفته و میتواند نویددهنده مرمت و بازسازی قلعه باشد. اما نه خبری از کارگران مشغول به کار هست و نه ابزار و وسایل مرمت.
فاطمی درباره مرمت این مجموعه میگوید: ٨سال پیش با پیگیریهایی که انجام شد، قلعه قورتان به ثبت ملی رسید، قبل از آن هیچگونه نظارتی بر این اثر تاریخی وجود نداشت. اما این مرمتی که انجامشده چندان متناسب با معماری روستا و قلعه نیست و به کندی پیش میرود.
اما فریدون الهیاری، مدیرکل سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان از پیگیری برنامههای مرمتی قلعه قورتان خبر میدهد: «قلعه قورتان محصول هزار سال فرسایش و تخریب است. بعد از سالها سازمان میراثفرهنگی توانسته ردیف اعتبارات خاص برای مرمت قلعه تعیین کند؛ اقدام نخست مرمت بدنه و اسکلت بناست. در پروژه بازسازی قلعه با مشکلات متعددی مواجه هستیم که یکی از مهمترین آنها جلب مشارکتهای مردمی است. خانههایی که درون قلعه وجود دارند دارای مالکیت خصوصی هستند و این روند مرمت را با چالش مواجه میکند.»
آنطور که الهیاری میگوید، سال گذشته طرحی به تصویب رسید که برمبنای آن قلعه قورتان بهعنوان سایت موزه و اکو موزه در کارگروه سازمان میراث فرهنگی ثبت شده است. اما مدیرکل سازمان میراث فرهنگی طرح اکو موزه قورتان را از طرحهای فوری این سازمان نمیداند و معتقد است با تصویب اکو موزه سیاستگذاریهای کلان شکل گرفته است و هر اقدامی که قرار باشد در این مجموعه انجام شود باید متناسب با این طرح حرکت کند.
بیرون از دیوارهای قلعه کوهی از مشکلات بر شانههای اهالی روستای قورتان سنگینی میکند. روستایی که هر سال از تعداد جمعیتش به دلیل خشکسالی، بیکاری و فقر کاسته میشود. مردمان این روستا کشاورز و دامدارند اما با خشکشدن زاینده رود دیگر نه کشاورزند و نه دامدار.
«جوانان، روستا را به امید آینده بهتر ترک میکنند و راهی شهرهای اطراف میشوند. روستاییانی که همیشه زکات و خمس میدادند و بخشنده بودند، حالا زکات میگیرند و هر روز فقیرتر میشوند. از وقتی زایندهرود خشک شد برکت از سفره کشاورزها رفت.»
فاطمی که خود کشاورز است بحران زاینده رود را عامل خالیشدن روستا و فقر میداند. «بیآبی معضل جدی است که روستای قورتان را هر روز کمجمعیتتر میکند و اهالیاش را روانه شهرهای اطراف. آنها هم که ماندهاند کاری برای انجام دادن ندارند و هر روز فقیرتر میشوند. زمانی که آب رودخانه برای استفاده کشاورزان از سد رها میشود، گاهی به زمینهای کشاورزی روستا نمیرسد و محصولات کیفیت خود را از دست میدهند. دولت هم حمایتی از کشاورزان شرق اصفهان نمیکند.»
سکوت بیرون قلعه هم جریان دارد. کنار دیوارههای ارگ که روزی رودخانه و زندگی جریان داشت، امروز اثری از هیچکدام نیست. از هر طرف که نگاه کنید پشت حصارهای روستا دیگر هیچ نیست جز خشکسالی و کویر. زبان مردم این روستا پر از استعاره و ضربالمثل است که از میان آنها یکی بیش از همه گویای حال و روز مردمی است که روزی ساکنان قلعهای دستنیافتنی و باشکوه بودهاند. «مام چوله گلی رسو و گلی چوله مردم: ما که خودمان زمین داریم باید بر روی زمین دیگران کار کنیم.»
فقر گریبانگیر روستاییان شرق اصفهان
در کویر شرق اصفهان تنها قلعه خشت و گلی قورتان نیست که با آبادشدنش روستایی را دگرگون میکند. تالاب گاوخونی گودالی است به وسعت دو برابر شهر اصفهان و عمق یک متر که برای هزارانسال نقش مهمی در تعادل آبوهوایی و سلامت زیست بوم منطقه بیابانی و گرم و خشک مرکز ایران داشته و نبودنش زندگی در منطقه را غیرممکن خواهد کرد. خشکی تالاب اگر ادامه پیدا کند صدمات غیرقابل جبرانی به اصفهان وارد میکند که از شیوع بیماریهای مهلک گرفته تا نابودی زمینهای کشاورزی و حتی انفجارهای غیرمترقبه در خطوط تولیدات صنعتی ازجمله تبعات آن است.
بیماریهای پوستی و تنفسی مدتهاست که علاوه بر بیکاری و نابودشدن کشاورزی گریبان اهالی شرق اصفهان را گرفته و روستاییان را با خطرات جدی مواجه کرده است. آنطور که حیدرعلی عابدی، نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون بهداشت میگوید غبار برخاسته از تالاب گاوخونی به دلیل وجود آرسنیک و مواد اسیدی حامل بیماریهای خطرناک پوستی و تنفسی است. خشکشدن تالاب مواد سمی را به صورت ریزگرد از شرق اصفهان به سمت غرب و درنهایت بخش مرکزی ایران پراکنده میکند و تا شعاع ١٥٠ کیلومتری گاوخونی زیر ریسک بمباران شیمیایی ریزگردهای حاوی فلزات سنگین قرار میگیرد.
تالاب گاوخونی که روزی زندگیبخش بود، امروز با خشکشدنش تهدیدی جدی برای حیات اصفهان و حتی شهرهای همسایه است.
عضو کمیسیون بهداشت در مجلس همچنین میگوید: خشکسالی زمینه رشد جوندگان مانند موش صحرایی را فراهم کرده که مخزن بیماری سالک هستند و اخیرا شاهد رشد این بیماری در
شرق اصفهان هستیم. خشکسالی فقر سیستماتیک را به خانوادههای این منطقه تحمیل کرده که عامل پیدایش بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی است. نماینده اصفهان معتقد است ستاد احیای زایندهرود باید هرچه سریعتر تشکیل و هرگونه برداشت از حوضه آبریز این رودخانه باید با نظارت انجام شود.
حرف و حدیثها و قول و قرارها برای جاریشدن دوباره زندگی در اصفهان کم نیست. اما واقعیت در غروب کویر خود را به رخ میکشد. چراغهای روستا یکییکی روشن میشوند. انگار کسی برای شبهای کویر و شمردن ستارهها لحظهشماری نمیکند. سرهای اهالی روستا به زیر است، از هم میپرسند چند حلقه چاه عمیق میتوان زد؟ گندمها آب نخوردهاند، محصول امسال را هنوز نخریدهاند. سرزمینی که روزی پر از شور زندگی و کسبوکار پررونق بود، امروز همانند ارگ خشتی بیرونق و از نفس افتاده است. در این برهوت ساکنان کویر تنها ماندهاند و «هیچ».
منبع: اقتصاد آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۸۸۶۳۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اخاذی با مهریه سنگین!
فریب خوردم، باورم نمی شد این گونه مرا سرکیسه کند! روزی که به عنوان منشی مطب استخدامش کردم،هیچ گاه به ذهنم نمی رسید که او با ترفند خاصی به من نزدیک شود تا جایی که مهربانی ها و از خود گذشتگی های همسرم را از یاد بردم و ...
به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات پزشک متخصص امور درمانی است که از 3 سال قبل با منشی مطب خودش به طور پنهانی ازدواج کرده بود و اکنون با افشای این ازدواج پنهانی و درحالی که هووها با یکدیگر در کلانتری درگیر شده بودند،شکایتی را به اتهام اخاذی از همسر صیغه ای اش مطرح کرد. در همین حال «سوسن» همسر اول این پزشک که دستانش از شدت خشم می لرزید درباره قصه زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی احمد آباد مشهد گفت:24سال قبل، زمانی با«نعیم»ازدواج کردم که او دیپلم داشت و تازه خدمت سربازی را به پایان رسانده بود، اما من حمایتش کردم و با تحمل سختی های زندگی، نامزدم را به ادامه تحصیل تشویق کردم .بالاخره او در رشته پزشکی یکی از استان های کشور پذیرفته شد و من هم با خوشحالی همه تلخکامی های روزگار را تحمل کردم تا 8 سال تحصیل او به پایان رسید و به مشهد بازگشت. در این مدت همسرم اصرار می کرد تا من هم ادامه تحصیل بدهم ولی حالا 3فرزند قد و نیم قد داشتم و نمی توانستم درس بخوانم.
این درحالی بود که «نعیم»مدام مدرک پزشکی اش را برسرم می کوبید و مرا به خاطر داشتن مدرک دیپلم تحقیر می کرد. بالاخره تصمیم گرفتم پرستاری برای فرزندانم پیدا کنم تا بتوانم به تحصیل بپردازم ولی در همین زمان متوجه شدم که فرزند چهارم را نیز باردار هستم. این بود که درس و دانشگاه را از ذهنم بیرون کردم و به امور خانه داری و تربیت فرزندانم پرداختم.
اما روابط عاطفی بین من و «نعیم» هر روز سردتر می شد این درحالی بود که او در دوره تخصص نیز شرکت کرد و 2 سال بعد به عنوان پزشک متخصص مطب خودش را هم راه اندازی کرد. در این میان اما روابط او با منشی های مطبش مرا بسیار آزار می داد چرا که احساس می کردم این گونه رفتارها خارج از عرف و بسیار نامتعارف است. بارها به فکر طلاق افتادم اما خانواده ام مرا حمایت نکردند و من مجبور بودم این گونه تحقیرهای آشکار را تحمل کنم.
او با تماس های پنهانی و پیامک های زننده ای که برای خانم ها می فرستاد مرا زجر می داد. با وجود این اعتراض ها و ناراحتی هایم نیز فایده ای نداشت و اوضاع مدام بدتر می شد تا این که چند سال قبل متوجه شدم «نعیم»از 3سال قبل زنی را به عقد موقت خودش درآورده است و آن زن هم مهریه ای به اندازه یک خانه مجلل و یک خودروی خارجی از او گرفته و به دنبال سرنوشت خودش رفته بود اما همسرم برای جلوگیری از آبروریزی ،همه مهریه اش را به او داد و صدایش درنیامد!
از این موارد در زندگی 24 ساله ام با «نعیم»بازهم دیده بودم ولی کاری نمی توانستم انجام بدهم تا این که فهمیدم او برای منشی مطب نیز خانه ای در بهترین نقطه شهر اجاره کرده ویک خودروی خارجی گران قیمت نیز برایش خریده است. خلاصه با تعقیب همسرم،نشانی منزل آن زن را پیدا کردم و به درخانه اش رفتم. آن جا بود که باهم درگیر شدیم و پلیس 110 ما رابه کلانتری هدایت کرد.
دراین شرایط پزشک متخصص که خود را به کلانتری رسانده بود با بیان این که فریب خورده است و قدر زحمات و مهربانی های همسر اولش را ندانسته، به مشاور کلانتری گفت:5 سال قبل این زن جوان را به عنوان منشی استخدام کردم. او خیلی زود با چرب زبانی در جریان امور مالی من قرار گرفت به طوری که دیگر همه موضوعات اقتصادی و مالی را انجام می داد. پس از گذشت مدتی از این ماجرا،او به من ابراز علاقه کرد و با ترفند های خاص زنانه ،طوری رفتار کرد که من هم به او علاقه مند شدم.
آن زمان نمی دانستم «کبری» چه نقشه شومی در سر دارد به همین دلیل هم خانه ای در منطقه مرفه نشین شهر برایش اجاره کردم و همه امکانات زندگی را به همراه یک خودروی خارجی در اختیارش گذاشتم ولی او با مهریه سنگینی که داشت مدام مرا در تنگنا قرار می داد تا به خواسته هایش عمل کنم من هم که قادر به پرداخت مهریه او نبودم مجبور می شدم سرتسلیم فرود بیاورم. حالا می فهمم که چقدر به همسر اولم ظلم کرده ام ای کاش...
باتوجه به اهمیت این ماجرا بررسی های قانونی و کارشناسی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد سید علی سید گلستان(رئیس کلانتری احمد آباد مشهد)در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.