Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - نام عمليات «انتقام» بود و منظور گرفتن انتقام «زنان مهاجر داعشي بود که طي رويارويي دو گروه داعش و جبهه النصره در حومه استان حلب، توسط جبهه النصره به اسارت گرفته شده و مورد تجاوز قرار گرفته بودند.
العالم - ترکيه - سوريه- گوناگون
«در رقه بودم»، داستان «ابو زکرياي داعشي» است ‏که دل در گرو «داعش» مي بندد و راهي سرزمين ‏‏«شام» سفر مي شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اما يک سال بعد در مي يابد، بهشتي که دنبالش بوده، جهنم واقعي است.
خود را دامادي معرفي مي کند که براي آوردن عروس اش راهي روستايي در نزديکي مرزهاي سوريه و ترکيه مي شود تا با عبور از مرز به تونس باز گردد.
به طور اتفاقي در تونس با «هادي يحمد»، نويسنده تونسي آشنا مي شود و شروع به تعريف يک سال زندگي در امارت اسلامي داعش مي کند. «يحمد» خاطرات ابو زکريا را پس از تنظيم، به صورت کتابي چاپ و منتشر مي کند.
در اين کتاب ابو زکريا نحوه سفر به ترکيه و ورود به خاک سوريه را نقل مي کند و اينکه «ام مهاجر» براي پيوستن جوانان به داعش سنگ تمام مي گذاشت.
سر مرز از هويت واقعي اش جدا شده، هويت جديدي مي گيرد و پس از گذراندن مقدمات امنيتي و اطلاعاتي پاي به رقه مي گذارد. اولين نبردش تدمر بود، اما قبل از نبرد از بساط خوشگذراني فيض برده بود که داعش در مناطق سياحتي «طبقه» براي آنها تدارک ديده بود.
از نبردهاي شمال استان حلب و سقوط تدمر و زندگي در رقه و روابط حاکم بين عناصر داعش و تحولات بزرگ در شخصيت دوستانش که آنها را به حيوان هاي وحشي تبديل کرده بود، مي گويد.
تعريف مي کند که چگونه از دل تنگي و غربت شب ها ديوانه وار گريه کرده، چگونه 200 سرباز برهنه سوري قتل عام شده و قيمت کنيزهاي ايزدي در بازار برده ها چقدر بوده است.
اينکه عناصر تونسي داعش را به بي رحمي و خونريزي مي شناختند و درسفر به شهر الباب چگونه دست قطع شده جوان را سوري پس از قطع شدن با ضربه شمشير برداشته بود.

و حالا ادامه داستان:
کودکي ام را به ياد مي آوردم، زماني که بيش از 5 سال نداشتم. تازه مقيم شهر «دورتموند» شده بوديم.
آن زمان مهاجر معناي کنوني و رايج در رقه را نداشت. از بيم آزار و اذيت غربي ها به کشورت، تونس بازگشتيد، سرزمين اسلام. اوايل جواني مسلمانان را به دو بخش تقسيم کرده بودي. يکي دوستانت و ديگري مابقي جهان اسلام. اما خيلي زود اين باورت هم تغيير کرد. رويايت «خلافت اسلامي» و «داعش» شد.
در حالي که خلافت اسلامي و پيروانش را تنها طايفه رستگار اين دنيا مي دانستي، خود را به سرزمين خلافت رساندي. خيلي زود دريافتي خلافت اسلامي و رستگاري دروغي بيش نيست.
سوالات چون سيل به ذهنت هجوم آورده بودند و مهمترين آنها اين بود که آيا «ابو بکر البغدادي»، سرکرده داعش نيز گمراه است و اين سرآغاز «دومينوي فروپاشي» داعش در باورهايت بود.
دريافتي که اين قوم به اصطلاح رستگار نيز خود را تکفير مي کنند. جريان «بنعلي»، جريان «حازمي» را تکفير مي کند و بالعکس. دوستت «ابو دجانه» را به همين دليل گردن زدند.
کسي که از اولين پايه گذاران امارت البغدادي در سوريه بود. ابو دجانه براي امر جهاد از تونس راهي سرزمين شام شده بود. در صفوف گروه هاي مسلح شهر «الدانا» مي جنگيد.
وقتي در سال 2013 البغدادي از تشکيل گروهش خبر داد، جزو اولين گروهي بود که با وي بيعت کرد. مورد اعتماد ابو بکر بود و از فرماندهان ميداني بارز او. پس از آن به نيروي امنيتي داعش پيوست.
خيلي زود، آوازه بي رحمي و شقاوتش همه جا پيچيد. هيچ کس مثل او نمي توانست از اسرا بازجويي کند و اعتراف بگيرد. شکنجه هايش حين بازجويي لرزه به تن همه مي انداخت.
از هيچ شکنجه اي دريغ نداشت و معروف ترين آنها اين بود که پس از ميخ کوبيدن در دست و پاي اسرا و زندانيانش، آنها را آويزان مي کرد. وحشي گري اش در شنکجه گري به حدي بود که حتي معاونان اش هم حاضر نبودند، در بازجويي ها کنارش حضور داشته باشند.
به راحتي مردم عوام را تکفير مي کرد و تکفير را بهانه غارت و چپاول اموال مردم کرده بود. همه را از دم تيغ مي گذراند و ذره اي ترديد به خود راه نمي داد.
نيروهاي امنيتي را وادار کرد، براي بستن پرونده اش خيلي زود وارد عمل شوند. همان نيرويي که خود پايه گذار اصلي آن بود و همان نيروهايي که از ديد وي مرتد و کافر بودند، او را بازداشت کرده و گردن زدند.
دريافتي ابو دجانه، يکي از ده ها فرمانده و امير داعشي است که به دليل تکفير اين گروه به سرنوشت ابو دجانه دچار شدند. ابو جعفر الحطاب، ابو مصعب التونسي و ابو عمر الکويتي تنها نمونه اي از ده ها امير و قاضي شرع بودند که به اتهام خروج از دين گردن زده شدند.
خيلي زود دريافتي در دل جريان تکفير قرار گرفته اي. جرياني که از مسلمان بودن تنها نامش را با خود يدک مي کشد. خود را در برابر سوال بسيار مهمي يافتي: «تو اينجا چه مي کني»؟ «پس اين همه جوان تونسي را جان خود را در راه داعش از دست دادند»؟

به دنبال پاسخ رفتي. خيلي زود دريافتي، «سلفي گري» دروغ بزرگي بيش نيست. دريافتي که اگر قرار است، قومي و جريان و گروهي تکفير شود، سلفي ها و امارت و خلافت البغدادي در درجه اول قرار دارند.
همه اينها باعث شدند تا به اين سوال برسي که «واقعا تو که هستي»؟ در سرزمين شام چه مي کني؟ آيا القاعده و بن لادن و الظواهري نيز تکفير مي شوند؟ سرگردان و حيران بودي، اما بايد خود را مي يافتي.
جست و جو را شروع کردي. اما چه سود که سرعت لاک پشت از اينترنت رقه بيشتر بود و نظارت بر کافي نت ها هر روز شديد و شديدتر مي شد. سعي کردي به خطابه هاي «عمرو الحازمي» گوش کني و کتاب هايش را بخواني و اين به معناي به جان خريدن خطر مرگ براي تو بود. چون به خوبي مي دانستي داعش الحازمي را تکفير کرده بود.
در ادامه به خطابه هاي «ترکي بنعلي»، مقرب البغدادي گوش سپردي و کتاب هايش را خواندي. دريافتي بين اين دو گروه در داعش گروه سومي نيز وجود دارد. گروهي که افراد ساده لوحي چون تو در آن جاي مي گرفتند. کساني که دروغ بزرگ «جهاد در راه خدا»ي داعش را باور و ترک ديار کرده بودند.
دريافتي اختلافات اعتقادي بين دو جريان بنعلي و حازمي مسئله ساده و گذرا نيست. اولي دومي را خوارج مي خواند و دومي اولي را مشرک و کافر مي دانست. دريافتي اختلافات درون گروهي داعش چنان پيچيده و در هم تنيده است که اين گروه را وارد تونلي تنگ و تاريک و بي نهايت کرده است.
خيلي زود به دور باطل تکفير در امارت اسلامي البغدادي پي بردي. باز به خانه اول برگشته بودي. به آن روزها که در تونس اسلام واقعي را جست و جو مي کردي افتادي. اولين موضوعي که به ذهنت خطور کرد، عدم حضور در نبردها بود. اگرچه عاشق به دست گرفتن سلاح و مبارزه بودي.
دريافتي آن نبردها بيش از همه تو را، روحت را، وجودت را، اعتقادات را و باورهايت را نابود کرده اند. پيش از آنکه موضوع را با دوستانت در ميان بگذاري، دانستي آنها نيز همچون تو خط مشي داعش را ناصواب مي دانند.
اما جرات بيان آن را نداشتند. پاي در راهي گذاشته بودند که جاي بازگشت نداشت. جدايي از گروهي اعتقادي و بسته اي چون داعش موضوع بسيار سخت و حتي غير ممکني بود.
همه را شگفت زده و غافلگير کرده بودي، چون به وفاداري و اخلاص به داعش و البغدادي مشهور بودي. با اين حال تنها يک راه پيش رويت بود، «سکوت» و «دم نزدن».
مجازات کوچک ترين انتقاد از امارت مرگ بود. مخالفان و منتقدان شبانه ربوده و در داخل فرودگاه نظامي «کشيش» سر بريده مي شدند. بي شک تنها شاهد اين بخش از تاريخ ناگفته و نانوشته جنايات داعش اين فرودگاه بود. تاريخي که تا ابد ممکن است، کسي از آن مطلع و آگاه نشود و نداند که داعش به دست خود فرزندانش را سر مي بريد.
سوالات بسياري درباره مهاجرين اوليه و قديمي و دلايل اختلافات آنها با امارت البغدادي مطرح شده بود. در پاسخ دريافتي که بسياري از عناصر داعش «حازمي» بودند و بالطبع امرا و فرماندهان داعش را تکفير مي کردند.
دريافتي درون گروه جرياني بسيار متعصب تر و خشک تر از پيکره اصلي وجود داشت که کوچک ترين تخلف و انتقاد درون گروهي را تاب نمي آورد و مهاجرين تونسي از اين دسته بودند.

به همين دليل تونسي ها بي رحم تر و خونريزتر از ديگر عناصر داعش نشان مي دادند. اين افراط گرايي و تعصب بيش از حد ترس بسياري از امرا و سرکردگان ارشد را برانگيخته و همين موجب ربودن و اعدام تعداد زيادي از آنها در همان ماه هاي اول اعلام تاسيس داعش شده بود.
تونسي ها در راس عناصر داعش بودند که صليب هاي کليساي «البشاره» شهر رقه را به زير کشيده و نابود کردند. همچنين در راس عناصر داعش بودند که مقبره هاي مسيحيان در شهر موصل را تخريب و نابود کردند و باز در راس عناصر داعش بودند که خواستار اجراي شرع و حد الهي در شهر الدانا بودند که اوايل بحران سوريه، به مهمترين کانون تجمع و حضور مهاجرين تونسي در کشور سوريه تبديل شده بود.
به گواه اهالي رقه و عموما مردم سوريه، مهاجرين تونسي خونريزتر و سنگ دل تر از ديگر مهاجرين خارجي داعش بودند و در اين زمينه به قتل عام 250 سرباز سوري پس از تصرف فرودگاه نظامي «طبقه» اشاره مي کنند که تونسي ها بيشترين تعداد را در ميان مرتکبين اين جنايت بشري داشتند.
اين موضوع خيلي زود موضع گيري داعش مقابل مهاجرين تونسي از جمله سرکردگان امنيتي و امراي شرع تونسي گروه را به دنبال داشت. بيم رسيدن اين تونسي به رده هاي ارشد داعش موجب شد، بسياري از آنها به دست خودِ داعش تصفيه شوند.
«سنگ دلي و بي رحمي» توصيفي بود که داعش از تونسي ها داشت و به همين دليل علي رغم اينکه تعداد زيادي را در اين گروه تشکيل مي دادند، اما هيچ گاه سمت هاي ارشد و مناصب مهم به آنها داده نمي شود.
جريان بنعلي بر اين باور بود که جريان حازمي در تونس نفوذ بسياري دارد و به همين دليل تونسي ها به اين جريان گرايش دارند و از آنجا که اين جريان در ميان جريان هاي سلفي متعصب ترين و افراطي ترين به شمار مي آيد، بنابراين اين جريان را بسيار خشن و متعصب مي دانستند.
اما آيا واقعا اين دليل خشونت و تعصب فزاينده تونسي هاي عضو داعش بود، يا دلايل ديگري هم در ‍‍‍پس اين خشونت و تعصب فزاينده قرار داشت؟ در اين ترديد نيست که اين موضوع به تنهايي نمي توانست، دليل گرايش فزاينده مهاجرين تونسي به خشونت و افراط باشد.
به نظر من، تونسي ها مي خواستند، نشان دهند،‌ در پايبندي به دين اسلام و دفاع از آن و جهاد در راه خدا کمتر از مهاجرين آسيايي و آفريقايي داعش نيستند و همين تلاش براي اثبات وجود دست آنها را به بسياري از خون ها آلوده کرد.
به هر روي، به همان ترتيب که تونسي ها به ابزار داعش در ريختن خون ها تبديل شده بودند، به همان ترتيب قرباني ابزارهاي خونريز شدند. تونسي هايي که از داعش جدا شده اند، از کشته شدن 500 تونسي پيوسته به داعش به دست اين گروه از زمان تاسيس تاکنون سخن مي گويند.
اين رقم شايد مبالغه آميز به نظر برسد، اما بيانگر حجم واقعي حضور و مشارکت سلفي هاي تونسي در تشکيل داعش و در ادامه خطر امنيتي بود که اين گروه از وجود اين تونسي ها احساس کرد.
اين موضوعي است که آشکارا در سخنان امرا و سرکردگان داعش مشاهده مي شود. آنها همواره مهاجرين تونسي را اينگونه ياد مي کنند: «خدا برادران تونسي ما را بيامرزد،‌ اما خيلي متصب و خشک بودند».
طي اين مدت تا جايي که امکان داشت، تلاش مي کردم، از حضور در مقر کتيبه ام طفره بروم و در اين خصوص ناراحتي معده ام را بهانه مي کردم. تا اينکه سرکرده کتيبه از فراخوان آماده باش براي شرکت در عملياتي بزرگ در سوريه خبر داد.
اين خبر ديگر جايي براي بهانه هاي من باقي نمي گذاشت، لذا براي عدم ايجاد شک و شبهه خود را به مقر کتيبه رسانده و حضور خود را ثبت کردم. چند روز بعد با نفربر و زره پوش ما را به حوالي جبهه اي که عمليات مي بايست در آنجا صورت گيرد، منتقل کردند.
مثل هميشه از ماهيت نبرد و محل آن بي اطلاع بوديم. ما در بيابان هاي حومه استان «حماه» مستقر شديم. از تدارکات اتخاذ شده که اغلب آنها را سلاح هاي سنگين تشکيل مي داد،‌ مي شد به اهميت و گستردگي اين عمليات پي برد.
يک هفته تمام به انتظار آغاز عمليات در مواضع داعش در حومه استان حماه مستقر بوديم. تا اينکه يکي از شرعي هاي داعش به نام «ابو مروان المصري» که کينه و نفرت شديدي از تونسي ها داشت، نزد ما آمد و آشکار ساخت که نبرد آتي «ادلب» خواهد بود و داعش در صدد تشکيل امارت جديد خود در ادلب به نام «ولايت ادلب» است.

نبرد بزرگ و بسيارسختي پيش رو داشتيم، چون براي رسيدن به ادلب بايد از مناطقي عبور مي کرديم که تحت کنترل ارتش سوريه و حاکميت نظام اين کشور بود، به ويژه محوري که پيشروي در آن براي کتيبه سيف الدوله مشخص شده بود.
کتيبه ما ماموريت داشت، ضمن طي کردن اين مسافت و گشودن راه نفوذي براي خود داخل آن، راه ارتباطي بين خناصر – اثريا – السلميه را قطع کند و خود را به حومه فرودگاه نظامي «ابو الظهور» رسانده، منتظر رسيدن مابقي نيروها براي آغاز حمله به اين فرودگاه بماند.
پس از پايان سخنان ابو مروان المصري، فرمانده ميداني کتيبه با نقشه هايي که روي ديوار مسجد آويخته بود، شروع به توضيح وضعيت نظامي، ماموريت ما، نحوه تحرک، راه ها و محورهاي پيشروي و تاکتيک هاي نظامي که بايد اتخاذ مي شدند، کرد.
فرمانده کتيبه حين توضيحات، افشا کرد که عناصرامنيتي و اطلاعاتي بار اصلي عمليات را بر دوش دارند و اينکه از ماه ها قبل در حال فراهم کردن مقدمات اين عمليات هستند و نفوذ گسترده اي در گروه هاي مسلح فعال در شهر ادلب کرده اند. دليل اين مدعا ترورهاي متعددي بود که سرکردگان گروه هاي مسلح اين منطقه را نشانه گرفته بود.
واقعيت امر اين است که داعش داراي دستگاه اطلاعاتي و امنيتي قدرتمندي بود و عمليات تصرف ادلب بر پايه عملکرد نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي داعش ريخته شده بود. همانند ديگر عمليات هاي داعش، در اين عمليات نيز روي تاکتيک غافلگيري، حملات آني و شبيخون ها تمرکز ويژه صورت گرفته بود.
چند روز قبل از آغاز عمليات «ابو محمد العدناني»، سخنگوي داعش نواري صوتي منتشر کرد و مثل هميشه پس از تهديد آمريکا و غرب، از قصد داعش در حمله به ادلب سخن گفت. نکته اي که در اين پيام صوتي جلب توجه مي کرد، اين جمله بود: «آزاد شدگان را آزاد و شرع الهي را بر آنها اجرا خواهيم کرد».
بالطبع منظور العدناني مناطق تحت کنترل ارتش و سوريه نبود، چون هدف شهر ادلب بود و ادلب تحت سيطره گروه «جبهه النصره» بود، نام عمليات «انتقام» بود و منظور گرفتن انتقام «زنان مهاجر داعشي بود که طي رويارويي دو گروه داعش و جبهه النصره در حومه استان حلب، توسط جبهه النصره به اسارت گرفته شده و مورد تعرض و تجاوز قرار گرفته بودند.
موعد مقرر فرا رسيد، سوار ماشين هايي شديم که براي انتقال ما به منطقه عمليات تدارک ديده شده بودند. هنوز ماشين ها راه نيفتاده بودند که دستور توقف فوري عمليات و موکول کردن آن به زماني ديگر، صادر شد.
تعويق عمليات اعتراض هاي بسياري از عناصر کتيبه، چه مهاجران و چه انصار را در پي داشت. تعويق عمليات آنها را به شدت خشمگين کرده بود، اما بايد از دستور اطاعت مي شد.
دو روز بعد فرمان ديگري صادر شد. در اين فرمان به امير کتيبه سيف الدوله دستور داده شده بود، با تمام عناصر و تجهيزات نظامي و مهمات در اختيار به سمت فرودگاه نظامي «کويرس»، در حومه شمالي استان حلب حرکت کند.

پيش تر از قصد ارتش و نيروهاي مسلح سوريه براي شکست محاصره فرودگاه کويرس که در آن زمان در محاصره داعش بود، خبردار شده بوديم. بر اساس دستور و ماموريت جديد ما را سوار بر زره پوش ها کرده، در بيابان بي آب و علفي که هيچ جنبنده اي در آن مشاهده نمي شد، پياده کردند. قبل از ما يک کتيبه ديگر هم به خط مقدم نبردها اعزام شده بود.
وقتي ما را در اين بيابان پياده کردند، تاريکي شب بر منطقه خيمه زده بود و هيچ چيز ديده نمي شد. در مواضعي مستقر شديم که گفته مي شد، طي عمليات محورهاي نفوذ و پيشروي به سمت نيروهاي سوري مستقر در فرودگاه را تشکيل دهد.
امير کتيبه انگشت سبابه اش را به سمتي نشانه گرفت و گفت که آنجا ارتش سوريه، نيروهايش را مستقر کرده، پيشروي بايد به آن سمت صورت گيرد. منطقه آنقدر تاريک بود که يک متر آن طرف تر را نمي شد، ديد، چه رسد، به کيلومترها دورتر.
ابهام گويي امير کتيبه مرا به خشم آورد، به همين دليل تاکتيک عملياتي وي را زير سوال بردم: «چگونه مي توانيم، پيشروي را شروع کنيم، در حالي که هيچ اطلاعي از وضعيت جغرافيايي منطقه نداريم و تاکنون کمترين رصدي از تحرکات دشمن انجام نداده ايم»؟
امير کتيبه تنها به گفتن اينکه يکي از افراد بومي منطقه طي عمليات پيشروي همراه شما خواهد بود و شما را راهنمايي خواهد نمود، اکتفا کرد. اطراف فرودگاه را اراضي کاملا مسطح و هموار فرا گرفته بود. کوچک ترين مانع طبيعي، در اين زمين ها ديده نمي شد، به جز بوته هاي خاري که اينجا و آنجا در بيابان پراکنده شده بودند.
دستور آغاز پيشروي داده شد و ما حرکت به سمتي که امير کتيبه نشان داده و گفته بود، نقاط استقرار و مواضع ارتش سوريه مي باشد، را آغاز کرديم. به نظر مي رسيد، زمان رويارويي با نيروهاي سوري نزديک و نزديک تر مي شد.
تقريبا به يک متري نيروهاي سوري رسيده بوديم که يک باره با آتش سنگيني که روي سر ما باريدن گرفت، غافلگير شديم و بوته زارهايي که از آنها براي استتار استفاده کرده بوديم، را به آتش کشيد.
يک بار ديگر احساس کردم، با مرگ فاصله اي ندارم. بوي باروت و مواد منفجره فضا را پر کرده بود. تا سر بلند مي کرديم، رگبار گلوله بر سر ما باريدن مي گرفت.
فقط خدا مي داند، چند ساعت سرم را به زمين چسبانده بودم. همه در اين وضعيت بوديم. فکر مي کنم، در کمين ارتش سوريه افتاده بوديم. براي نجات خودمان به هر چيزي متوسل مي شديم.
به هر جان کندني بود و با پناه گرفتن و پنهان شدن پشت بوته هاي خاري که اين ور و آن ور پراکنده شده بودند، عقب نشيني کرده و خود را به مواضع امان رسانديم.
وضعيت را براي امير کتيبه تشريح کرديم و به تاکتيک هاي بي تاکتيکش و بي برنامگي و نبود نقشه نظامي براي اين نبرد اعتراض کرديم. امير کتيبه شب بعد براي دومين بار دستور پيشروي و يورش به خط مقدم ارتش سوريه را صادر کرد.
اين بار يک دستگاه تانک بمبگذاري شده را هم براي انجام عمليات انتحاري با ما همراه کرد، بدون هيچ گونه تاکتيک و نقشه نظامي. در نتيجه همچون شب قبل به شديدترين شکل گلوله باران شديم. البته اين بار، منورها هم اضافه شده بودند. ارتش سوريه با شليک کردن منور و روشن کردن فضا تلاش داشت، موقعيت ميداني ما را دقيقا شناسايي و هدف گيري کند.
پس از توافق و اجماع نظر افراد، اين بار نيز ناچار شديم، به پشت جبهه عقب نشيني کنيم. اما خبري از مواضع و محل استقرار کتيبه نبود. به دستور فرمانده کتيبه،‌ مواضع به نقاطي عقب تر و دورتر انتقال يافته بود.
طي پيشروي هاي اين دو شب تعداد زيادي از نيروها را از دست داده بوديم و شمار زيادي مجروح نيز روي دست امان مانده بود. شب که شد، براي سومين بار به ما دستور پيشروي مجدد داده شد، اما اين بار هدف شهرک «سفيره» معين شد که مهمترين خط امداد و کمک رساني و پشتيباني لجستيکي نيروهاي ارتش سوريه در محور فرودگاه نظامي کويرس را تشکيل مي داد.
اما در اين محور نيز موفق نبوديم و پيشروي به سمت شهرک سفيره نيز با شکست مواجه شد و مثل دو شب قبل مجبور شديم به پشت جبهه عقب نشيني کنيم. موضوعي که به شدت امير کتيبه را خشمگين کرد، به همين دليل به سرعت دستور بازگشت به ميدان و از سرگيري تلاش ها را صادر کرد.
غير ممکن بود، بار ديگر به ميدان نبرد باز گردم، به همين دليل به امير کتيبه اطلاع دادم که طي يورش هاي قبلي پايم دچار آسيب ديدگي شده و قدرت حرکت را ندارم. به پشت جبهه منتقل شدم.
بعد متوجه شدم، ارتش سوريه با کمک نيروهاي حزب الله و نيروي هوايي روسيه پس از دو سال محاصره موفق شده بود، محاصره فرودگاه نظامي کويرس را در هم شکسته و کنترل آن را در دست گيرد.
به رقه بازگشتم و چند روزي را استراحت کردم. يک هفته بعد از شکست داعش در عمليات فرودگاه نظامي کويرس به مقر کتيبه ام مراجعه کردم تا حقوق خود را که 50 دلار بود، دريافت کنم. به من اطلاع دادند، چون از دستور مافوق جهت بازگشت به خط مقدم امتناع کرده بودم، مستمري ماهيانه ام قطع شده است.
تلاش بسياري کردم تا آنها را از واقعيت امر مطلع کنم، اما بي فايده بود. غافل از آنکه دستگاه امنيتي داعش خواب ديگري برايم ديده بود. چون فرداي آن روز ابلاغيه اي دستم رسيد که از من مي خواست، خود را به نزديک ترين مرکز پليس ديني داعش موسوم به «حسبه» معرفي کنم.
در آنجا با سيلي از اتهامات مانند سرپيچي از دستور مافوق و عدم حضور منظم در مقر کتيبه و غيبت هاي متعدد و مکرر مواجه شدم. از خود دفاع کردم و به سابقه ام اشاره نمودم، اينکه در اغلب نبردها و عمليات ها شرکت کرده ام. همچنين ناراحتي معده ام را هم يادآور شدم و تاکيد کردم که همچنان از درد معده رنج مي برم، اما مثل هميشه بي فايده بود.
اما براي بررسي بيشتر پرونده و صدور حکم نهايي آن را به قاضي شرع داعش در رقه ارجاع دادند. از خوش شانسي وي کسي نبود، جز داماد «ام مهاجر»، همان زني که در استانبول با وي آشنا شدم و ترتيب انتقال مرا به سوريه داده بود.
او برايم گفته بود که کوچکترين دخترش را به يکي از قضات شرع داعش شوهر داده بود و او همان بود که پرونده ام را براي صدور حکم نهايي به وي ارجاع داده بودند و از اقبال خوب من، متوجه شدم، اختلافاتي ديرينه با امير کتيبه ما دارد.
از شرايط پيش آمده استفاده کردم و يک بار ديگر توضيحاتي که براي قاضي شرع قبلي داده بودم، را برايش بازگو کردم و تاکيد نمودم، کسي که به عنوان امير کتيبه، فرماندهي ميداني ما را برعهده دارد و اکنون از من شکايت کرده، خود حتي يک بار هم پاي به ميدان نگذاشت و درگير نبردها نشد.
به او گفتم،‌ از امير کتيبه‌ام بخواهد، يک مدرک ارائه دهد که ثابت کند، در ميدان و نبردها حضور داشته است. علاوه بر اينکه از قاضي شرع خواستم، کتيبه ام را تغيير دهد.
چند روز بعد نامه اي درب منزل به دستم رسيد که در آن عنوان شده بود، با انتقالم به کتيبه بمبگذاري و جاسازي بمب ها در شهر «منبج» موافقت شده و اين مصادف با زماني بود که به شکلي جدي به فکر جدايي از داعش و بازگشت به کشورم، تونس بودم.
ادامه دارد...
منبع:مشرق

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۹۵۸۵۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نروژ غرب را به استاندارد‌های دوگانه در مورد غزه متهم کرد

 اسپن بارت اید، وزیر امور خارجه نروژ امروز دوشنبه در دومین روز از مجمع جهانی اقتصاد که در ریاض، پایتخت عربستان سعودی برگزار شد، کشور‌های غربی را به استاندارد‌های دوگانه متهم کرد.

با شروع جنگ وحشیانه در غزه و اوکراین، وزیر امور خارجه نروژ استدلال کرد که حمایت غرب از این کشور جنگ زده اروپایی با آنچه در مورد نقض قوانین بین المللی در غزه است، تفاوت دارد.

اید گفت: «بسیاری از کشور‌های غربی در استفاده از همان زبانی که در برابر نقض قوانین بین‌المللی بشردوستانه استفاده می‌کنند، تردید داشتند، به‌عنوان مثال، زمانی که روسیه در اوکراین آنها را نقض می‌کند، ما به راحتی آن را به کار می‌بریم، اما در غزه اینگونه نبود».

نشست ویژه مجمع جهانی اقتصاد (WEF) که از روز یکشنبه آغاز شد، در بحبوحه جنگ وحشیانه جاری اسرائیل در غزه برگزار می‌شود که طی آن بیش از ۳۴۰۰۰ فلسطینی عمدتاً زن و کودک شهید شدند و ده‌ها هزار نفر مجروح، یا مفقود شدند.

باشگاه خبرنگاران جوان بین‌الملل اروپا و آمریکا

دیگر خبرها

  • بازداشت وحشیانه دانشجویان تگزاس توسط یگان ضد شورش آمریکا
  • نروژ غرب را به استاندارد‌های دوگانه در مورد غزه متهم کرد
  • شواهدی مبنی بر دفن افراد شکنجه‌شده در آودیوکا وجود دارد
  • بازداشت چند داعشی در استانبول
  • مسئول «پلیس اسلامی داعش» در عراق به دام افتاد
  • آمریکا برای تداوم حضور نظامی در عراق، داعش را بهانه کرده است
  • جزئیات تازه و تکان‌دهنده از خودکشی سمیرا آل سعیدی
  • اظهارات تکان‌دهنده؛ بزرگان ما برای درمان سریع به اروپا می‌روند | چرا دنبال پزشک حزب‌الهی نیستید؟ | فیلم
  • ببینید | اظهارات تکان‌دهنده یک نماینده مجلس؛ بزرگان ما برای درمان مریضی‌شان سریع به اروپا می‌روند اما برای اقتصاد بیمار نه!
  • (ویدئو) لحظه تکان‌دهنده فوت دکتر آیت‌الله‌زاده شیرازی پشت میکروفن پس از تلاوت قرآن