ترسیم آتش به اختیاری دیگر از نوع حجاب/اهدای چادر فاطمی توسط هیئت محبان حضرت زینب(س)
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۹۷۷۳۹۱
مشهد- گفتوگوی ما درباره ترغیب شما برای رعایت حجاب نیست؛ بلکه نوعی تلاش فرهنگی است از جانب کسانی که شیوهای قابل پذیرش برای کسانی ترتیب دادهاند که بی هیچ اجباری و با خواست قلبی به استفاده از چادر روی آوردند. علاقه مندی آنها برای استفاده از چادر نه برای «گوهری در صدف» بودن است نه برای تبعیت ازشعارِ «چادر مصونیت» است؛ بلکه کاملاً کاری دلی است که از سر انتخاب صورت میگیرد نه اجبار.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قدس آنلاین-گروه استان ها- هنگامه طاهری:موضوع مربوط میشود به هیئتی به نام «محبان حضرت زینب(س)» که به احترام حضرت رقیه(س) و حضرت زینب(س) در شب شهادت حضرت رقیه(س) یعنی سوم محرم تصمیم میگیرد برای تشویق کودکان در راستای شرکت در عزاداری سالار شهیدان به مدت سه شب به دختر بچه هایی که برای عزاداری به خیمه میروند عروسک هدیه کند.اما هیچ عروسک پوشیدهای که مناسب اهدا از طرف هیئت عزاداری امام حسین(ع) باشد در شهر مشهد پیدا نمیکند و همین میشود که تصمیم آنها از چادر دوختن برای عروسکهای نیمه برهنه تبدیل میشود به اهدای چادر آماده به دختر بچه ها، که بعداً وسعت آن به بزرگترهای بدون چادر هم میرسد. خلاصه این حرکت فرهنگی آن قدر مورد استقبال قرار گرفت که تا کنون ادامه یافته است.
اسماعیل قربانی رئیس هیئت محبان حضرت زینب(س) است که از اهدای چادر به دختر بچهها و بزرگترها حرفهای شنیدنی دارد.
او میگوید: متأسفم که در شهری مذهبی چون مشهد حتی یک عروسک محجبه و مناسب برای اهدا در این شبهای عزیزتوسط یک هیئت مذهبی پیدا نکردیم اما از آنجا که هیچ کار خدا بی حکمت نیست،پیدا نکردن عروسک مناسب به انجام یک کار خیر ختم شد و آن اهدای ۲۲۰ چادر به افرادی بود که برای استفاده از آن توجیه شدند و با میل خودشان از ما چادر درخواست کردند.
وی ادامه میدهد: در شرایطی که دشمن آنقدر روی جوانان ما نفوذ کرده که براحتی در خیابان میتوان دخترانی بد حجاب را در کنار مادرانی با حجاب دید، این عین موفقیت بود که آنها ترغیب میشدند، خودشان برای استفاده از چادر دست به انتخاب بزنند.
قربانی اضافه میکند: یک شب مادری آمد خیمه ما با دختری حدوداً ۱۵ ساله و از ما خواست دخترش را ترغیب به استفاده از چادر کنیم. او میگفت الگوی دخترم خواهر بزرگترش است که دانشجوی پزشکی است و علاقهای به استفاده از چادر ندارد. ما دیدیم تا خواهر بزرگتر را راضی نکنیم، نمیتوانیم رضایت خواهر کوچکتر را به دست بیاوریم. از مادر خواستیم دختر بزرگتر را بیاورد. در مراحل اول زیاد مقاومت میکرد و اصلاً حاضر به قبول چادر نبود، بعد راضی شد در محیط دانشگاه از آن استفاده کند؛ ولی وقتی چادرش دوخته شد و به او گفتیم این چادر را حضرت زینب (س) و امام حسین(ع) به تو اهدا کردهاند، آنقدر با اشتیاق آن را سر کرد که چشمان خودش و مادرش از شوق پر از اشک شد.
وی میافزاید: یک شب دیگر هم مادری دختر بچهای ۴ یا ۵ ساله را آورد که سرطانی بود. گفت نذر کردهام امشب به نیت شفا چادری از امام حسین(ع) سر دخترم بکنم. چادر که آماده شد و دخترش سر کرد اینقدر دخترک خوشحال شده بود که همه خیمه را سر ذوق آورد.
او سپس خاطر نشان میکند: اغلب کسانی که به اینجا میآیند یا از مردم مرفه هستند که اعتقادی به چادر ندارند یا از قشر مستضعفی که توانایی تهیه آن را ندارند. در هر دو صورت آنچه برای کار فرهنگی و کمک به مردم برای تهیه چادر مد نظر ما بود تأمین میشود.
قربانی در انتها از هیئتها و کسانی که خیمه بر پا کردهاند میخواهد توجه داشته باشند که کار برای امام حسین(ع) فقط چای ریختن و شله دادن نیست؛ بلکه برای رساندن پیام امام حسین (ع) باید در کنار آن برای مردم کار فرهنگی کرد.
منبع: قدس آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۹۷۷۳۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ادامه جنجال توسلجویی علمالهدی به شاهنامه | نمیدانستید منیژه، زن بادهنوش و دختر دشمن ایران بود | این ابیات را هم بخوانید!
در سخنان علمالهدی، نکتۀ فرعی نادرستی هم وجود دارد و آن اینکه وی منیژه را "یک زن فرهیخته و ایرانی" توصیف کرده؛ در حالی که منیژه تورانی بوده است. او دختر دشمن بزرگ ایران، یعنی دختر افراسیاب – پادشاه توران – بود!
در واکنش به اظهارات اخیر امام جمعه مشهد درباره حجاب، سایت عصرایران در یادداشتی نوشته است؛
در خبرها آمده بود که احمد علمالهدی، امام جمعۀ مشهد، گفته است: «حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بخصوص در تاریخ ایران باستان؛ و انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل میکند: منیژه منم، دخت افراسیاب / برهنه ندیده تنم آفتاب».
اینکه جناب علمالهدی برای دفاع از حجاب ترجیح داده به سراغ شاهنامه برود و از منیژه مدد بگیرد، خود تایید ناخواستهای است بر آنچه به عنوان دینگریزی در جامعۀ ایران مطرح و البته از تریبونهای رسمی انکار شده است.
محافظهکاران در ایران، به ویژه اگر اهل سیاست باشند، غالبا منکر داعیه دینگریزی در جامعۀ ایراناند؛ ولی چگونه هم آن ادعا را نادرست می دانند و هم آقای علمالهدی برای دفاع از حجاب دست به دامن منیژهای شده که اگرچه آفتاب تنِ برهنهاش را ندیده بود، ولی شرابخواری و عیش و عشرت هم از دیگر ویژگیهای او بوده است؟
در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه، منیژه به بیژن دل میبندد و او را به خیمهاش دعوت میکند. چند شبانهروز با او مشغول خوردن و باده نوشیدن میشود، در حالی که نوازندگان با بربط و چنگ برایشان مینواختند.
ببینیم فردوسی چه توصیفی از خلوت بیژن با "منیژه" داشته:
نهادند خوان و خورش، گونهگون
همی ساختند از گمانی فزون
نشستنگه رود و می ساختند
ز بیگانه خیمه بپرداختند
پرستندگان ایستاده به پای
ابا بربط و چنگ و رامش سرای
میِ سالخورده به جام بلور
برآورده با بیژن گیو زور
سه روز و سه شب شاد بوده به هم
گرفته بر او خواب مستی ستم
در ابتدا هم که بیژن وارد خیمۀ منیژه میشود، فردوسی میگوید:
به پرده درآمد چو سرو بلند
میانش به زرین کمر کرده بند
منیژه بیامد گرفتش به بر
گشاد از میانش کیانی کمر
به هر حال پوشش منیژه هر چه بوده باشد، رفتار و کردار او قطعا باب طبع و مطابق عقاید جناب علمالهدی نبوده. پس چرا ایشان از منیژه مدد جسته برای دفاع از عقایدش؟ آیا این گونه تعبیر نخواهد شد که پدیدهای به نام دینگریزی را پذیرفتهاند که به باور منتقدان افرادی نظیر آقای علمالهدی در شکلگیری آن پدیده نقش موثری داشتهاند از منیژه و نه شخصیت های دینی نام برده است؟
مثلا در همین داستان بیژن و منیژه، نوازندگان برای دو دلداده مینواختند تا خلوت و معاشرتشان خوشایندتر شود و این اقبال به موسیقی هم دقیقا بخشی از همان "فرهنگ ایرانیان" بوده که آقای علمالهدی به آن تمسک جستهاند. ولی الآن که اختیار خراسان و شهر مشهد در ید باکفایت جناب علمالهدی قرار گرفته، برگزاری یک کنسرت در مشهد هم ممنوع است.
این نفی موسیقی هم آیا برآمده از "فرهنگ ایرانیان" است؟ و آیا همین سختگیریها موجب دینگریزی جوانان [یا دست کم لایههای قابل توجهی از آنان] نشده؟ قطعا اگر این سختگیریها نبود، امروز امام جمعۀ مشهد ناچار نبود برای دفاع از حجاب، به مشی منیژهای متوسل شود که پس از آن سه روز شادخواریاش با بیژن، در جام شراب بیژن داروی هوشبر ریخت و او را با کمک ملازمانش پنهانی به کاخ پدرش برد و باقی قصه را هم از زبان فردوسی بشنوید:
نهفته به کاخ اندر آمد به شب
به بیگانگان هیچ نگشاد لب
چو بیدار شد و بیژن و هوش یافت
نگار سمنبر در آغوش یافت
در سخنان آقای علمالهدی، نکتۀ فرعی نادرستی هم وجود دارد و آن اینکه وی منیژه را "یک زن فرهیخته و ایرانی" توصیف کرده؛ در حالی که منیژه تورانی بوده است. او دختر دشمن بزرگ ایران، یعنی دختر افراسیاب – پادشاه توران – بود!
البته این نکته اهمیت چندانی ندارد و حق با آقای علمالهدی است. یعنی رفتار و سلوک منیژه تفاوت چندانی با رفتار زنان ایرانی نداشته. چون ایرانیان و تورانیان در مجموع تا حد زیادی در اتمسفر فرهنگی مشابهی میزیستند. ولی همین که امام جمعۀ مشهد واقف نیست منیژه ایرانی نبوده، نشاندهندۀ آشنایی کم او با "تاریخ ایران باستان" است و گمان گرده یک بیت کافی است.
نکتۀ مهمتر اما این است که تفاخر منیژه به اینکه آفتاب هم تنش را ندیده، ریشۀ اشرافی هم دارد. در مکه و مدینه نیز اشراف دقیقا به علت وضع مالی بهتری که داشتند، لباس بیشتری بر تن داشتند.
اکثریت مردم حجاز فقیر بودند و لباس چندانی نداشتند. یعنی نه لباسهای گوناگون داشتند، نه همان تک لباسی که داشتند، همۀ جای بدنشان را میپوشاند و در نتیجه آفتاب تن آنها را میدید و میسوزاند.
اینکه نقل شده است پیامبر گرامی اسلام لباسهای با آستین بسیار بلند را نمیپسندید و اگر لباسی میخرید و آستیناش بیش از اندازه بود، مقدار اضافی را میبرید، دلیلش این بوده که چنین جامههایی را اشراف از سر تفاخر میپوشیدند و بسیاری از مردم پول کافی برای تهیۀ چنین لباسهایی نداشتند.
احتمالا در ایران هم اقشار فقیر تا حدی گرفتار چنین مشکلی بودند. به هر حال اینکه منیژه میگوید آفتاب هم تن مرا ندیده، احتمالا حاوی اشارهای است به خاستگاه طبقاتی برتر او؛ خاستگاهی که اکثر زنان فاقدش بودند.
به عنوان جمعبندی باید گفت در این یادداشت به سه نکته اشاره کردیم. یکم اینکه: وقتی برای دفاع از حجاب، پای زن بادهنوشی مثل منیژه به میان میآید، یعنی جناب علمالهدی هم واقفاند که برای دفاع از حجاب باید به سراغ شخصیتهایی تازه و غیراسلامی رفت و همین نشانۀ تحولی اساسی در جامعۀ ایران است که انکار میشود.
دوم اینکه: حتی اگر بپذیریم اسلام دقیقا همان چیزی است که آقای علمالهدی و همفکران محافظهکار ایشان میگویند، سختگیری برای اینکه سبک زندگی مردم و حتی مشی آنها در عرصۀ عمومی "کاملا اسلامی" شود، علت اساسی دینگریزی در جامعۀ ایران بوده است. با مردم نباید سخت گرفت وگرنه دینگریزی به دینستیزی هم منتهی خواهد شد.
سوم اینکه: اگر چیزهایی به نام "تاریخ ایران باستان" و "فرهنگ ایرانیان" وجود دارد، این امور قطعا تاثیر پایدار و ماندگار خودشان را بر زندگی و مشی و منش ایرانیان گذاشتهاند. جامعه، مومی در دستان صاحبان قدرت نیست تا آن را به هر شکل که خواستند، درآورند. قناعت را فقط به مردم نباید توصیه کرد. حاکمان هم در تلاش برای ایجاد "جامعۀ مطلوب" خودشان باید اهل قناعت باشند.