Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، از کوچه و خیابان که می‌گذرم با هر سربازی که رو به رو می‌شوم به گمانم تویی که به چشمانم خیره می‌شوی و لبخند می‌زنی از همان لبخندهایی که زمان جبهه بر روی لبت بود.می‌دانستم دوست داری برای دفاع از کشور به جبهه اعزام شوی من نیز هم‌پای تو این راه را طی کردم، البته با دعایی که پشت سرت در جبهه بدرقه‎ات می‎کردم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دلم که می‌گیرد آن هم از دست زمانه و زخم‌ زبان‌هایی که جایش هنوز بعد از رفتن تو خوب نشده است، به خانه‌ات می‌آیم همان جایی که در بهشت رضا(ع) جای دارد و مأمن آرامش من است.صدیقه صفری صفرپور، مادر شهیدان لواسانی، از شهدای دفاع مقدس، در گفت‌وگو با ایکنا، با اشاره به اینکه دو پسرم هر دو به جبهه رفته و یکی از آنها در جبهه به شهادت رسید و دیگری هم بعد از 25 روز شیمیایی شدن به شهادت رسید، عنوان کرد: محمدرضا در 15 اردیبهشت 1365، 17 سالش بود که به جبهه رفت و در عملیات والفجر9 منطقه حاج عمران حضور داشت، 30 اردیبهشت 1365 مفقود شد که بعد از مفقود شدن او، برادرش محمدمهدی راه جبهه را در پیش گرفت و 14 ماه در آنجا بود.وی ادامه داد: محمدرضا و محمدمهدی یک سال و چهارماه تفاوت سنی داشتند، هر دو عاشق اهل بیت(ع) و نبرد با دشمن در جبهه بودند، با کمال میل به خواسته قلبی پسرانم رضایت دادم اما بودند کسانی که می‌گفتند چرا پسرانت را به جبهه فرستادی در حالی که می‌دانی به شهادت می‌رسند.این مادر شهید در ادامه گفته‌های خود بیان کرد: پسرانم در راه خدا به شهادت رسیدند اما نیش و کنایه همسایگان و آشنایان تمامی نداشت تا اینکه یک روز یکی از اقوام و همسایگان فرزند خود را از دست دادند و غم دل من را درک کردند، به هر حال همه افراد از دنیا می‌روند اما چه بهتر که قسمتشان شهادت شود.مادر شهیدان لواسانی ادامه داد: محمدرضا در عملیات والفجر9 دو ماه در جبهه بود و بعد به خانه آمد و دوباره برگشت. بعد از آن فقط ساکش آمد که در آن دو کتاب بود و یک زیرپوش، همیشه به او می‌گفتم مبادا جبهه به درست لطمه زند اما او می‌گفت خیالتان راحت من هم درسم را می‌خوانم و هم از کشورم دفاع می‌کنم.مادر شهیدان لواسانی در ادامه گفته‌های خود، تصریح کرد: محمدرضا عاشق و پشتیبان امام راحل(ره) بود.صفری صفرپور در حالی که از شدت گریه برای پسرش که هنوز حرف زدن در مورد یاد و خاطراتش دلتنگی‌اش را بیشتر و بی‌قرارش می‌کرد، با ذکر خاطره‌ای از پسرش محمدرضا، بیان کرد: محمدرضا از دبیرستان که می‌آمد کیفش را می‌انداخت و به مسجد می‌رفت. شب‌ها هم از 11 شب به بعد در محل گشت بودند، او آنقدر در پایگاه بسیج محل رفت و آمد داشت که به شوخی اسمش را «نوکر پایگاه» گذاشته بودند.وی عنوان کرد: محمدرضا و دوستانش داوطلبانه به خاطر عشق به ولایت و کشور به جبهه اعزام شدند و دلیل دیگرش هم به شهادت رسیدن یکی از دوستانشان که اسیر بود و آنها را بسیار تحت تأثیر قرار داده بود. 14 نفر بودند که به عنوان نیروی شهادت طلب به جبهه رفتند و هر 14 نفر به شهادت رسیدند.همدلی و همیاری شهید لواسانی با دیگرانمادر شهیدان لواسانی با ذکر خاطره‌ای دیگر از همیاری و دلاورمردی محمدرضا، افزود: در کوچه ما پسری خیلی چاق بود که هیچ بچه‌ای با او بازی نمی‌کرد. تک و تنها بود. پسرم وقتی از مسجد می‌آمد به من می‌گفت مامان می‌روم با مجید بازی کنم او هیچ همبازی ندارد، شب‌های عاشورا در هیئت و مسجد از دل و جان خدمت می‌کرد.ذکر مداوم زیارت عاشورا به همراه صد لعنوی دلیل علاقه‌مندی پسرش به امام حسین(ع) را خواندن مرتب زیارت عاشورا آن هم در دوران بارداری پسرش خواند و عنوان کرد: برای فرزندان دیگرم موفق نشده‌ام که از ماه اول زیارت عاشورا را بخوانم و صد لعن آن را بفرستم اما برای محمدرضا همه این مراحل انجام شد.صفری صفرپور با بیان اینکه محمدرضا عاشق کتاب خواندن به ویزه کتاب‌های شهید مطهری بود، تصریح کرد: دوست داشت موقع تولد و عید کتاب عیدی بگیرد؛ از مدرسه وقتی می‌آمد با کتاب خواندن سرگرم بود و با کتاب‌هایش عالمی داشت.وی در ادامه گفته‌های خود، بیان کرد: محمدمهدی و محمدرضا وقتی کلاس اول بودند آن دو را به مدرسه می‌بردم، محمدمهدی رشدش از محمدرضا بیشتر بود اما علاقه بسیاری به محمدرضا داشت و یادم می‌آید موقع راه مدرسه دست برادرش را محکم می‌گرفت. معلم کلاس اول آنها بسیار انسان معتقدی بود و دعای فرج را به آنها آموخت به گونه‌ای که پسرانم عاشق این دعا بودند.مادر شهیدان لواسانی با بیان اینکه سال 65 محمدرضا به شهادت رسید، در خصوص مفقود شدن وی، گفت: از تعاونی سپاه خبر آوردند که رزمنده‌هایی پیدا شدند و ما باید برای شناسایی برویم ما به سپاه رفتیم و یک سری اطلاعات از محمدرضا به دست آوردیم و باید برای به دست آوردن اطلاعاتی دقیق‌تر از زنده بودن محمدرضا به خانه رزمندگانی که با او بودند می‌رفتیم تا اینکه سال 1364 پیکر شهید برگشت و در بهشت رضا(ع) به خاک سپرده شد.صفری صفرپور در ادامه گفته‎های خود در خصوص نحوه ارتباط گرفتن با شهید محمدرضا لواسانی در جبهه، تصریح کرد: بیشتر از طریق نامه با ما در ارتباط بود و چهار الی پنج نامه برایمان نوشت و در همه نامه‌ها تأکید داشت که امام راحل(ره) را تنها نگذاریم و پشتیبانش باشیم.عشق و علاقه محمدرضا به گل و گیاهوی با ذکر خاطره‌ای از شهید، گفت: پاییز که می‌شد محمدرضا به دلیل علاقه‌مند بودن به گل و گیاه در باغچه‌ای که تو حیاط داشتیم گل و گیاه می‌کاشت و برای خودش چوب‌های یک اندازه جمع می‌کرد و یک حصار کوچکی درست کرده بود و دور آن را با سیم بسته بود تا مبادا کسی در باغچه برود و زحماتش هدر شود.مادر شهیدان لواسانی عنوان کرد: محمدرضا درس می‌خواند علاوه بر آن در تابستان‌ها نیز کار می‌کرد و مدتی در یخچال‌سازی بعد مکانیکی مشغول به کار شد.عشق به حیواناتوی ادامه داد: علاوه بر این چیزها پسرم وقتی کوچک بود به حیوانات علاقه بسیار داشت. اسم یکی از مرغ‌ها را گذاشته بود گوجه و نوک سیاه و مدام می‌گفت گوجه کجایی، با مرغ و جوجه می‌خوابید.مادر شهیدان لواسانی با بیان اینکه وقتی دلم برایش تنگ می‌شود بر سر مزارش به بهشت رضا(ع) می‌روم و گریه می‌کنم و می‎گویم رضاجان برایم دعا کن تا اجرم پایمال نشود مخصوصا با نیش و کنایه‎های اطرافیان که هنوز دست بردارم نیست. صفری صفرپور عنوان کرد: در بین بچه‌هایم محمدمهدی مامانی بود وقتی می‌رفتم حرم می‌دیدم دم درب ایستاده، یک لحظه بدون من در خانه تنها نبود حتی بزرگ شد و داماد شد هر روز به خانه می‌آمد. وی در ادامه گفته‌های خود در خصوص پسر شهیدش محمدمهدی نیز، افزود: محمدمهدی بعد از محمدرضا به جبهه رفت و شیمیایی شد اما به ما در این 25 سال حرفی نزد فقط خودش و همسرش از این قضیه باخبر بودند و بعد از چند سال وقتی حالش وخیم شد در بیمارستان تهران متوجه شدیم.مادر شهیدان لواسانی در ادامه گفته‌های خود با اشاره به دیداری که رهبر معظم انقلاب با ایشان در منزلشان داشتند، تصریح کرد: وقتی به منزل ما آمدند قرآنی به ما هدیه دادند از طرف دیگر وقتی کوچک بودم در همسایگی سیدعلی خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب زندگی می‌کردیم آقا همیشه به مسجد می‌رفتند و ما همیشه دعایشان می‌کردیم.صفری صفرپور بیان کرد: دو شب قبل از به شهادت رسیدن محمدرضا اردیبهشت 1366 خواب دیدم، رضا در خانه را می‌زند و آنقدر قدش بلند است که از درب داخل نمی‌شود و به او می‌گویم تو مفقودالاثر شدی اما او می‌گوید نه منتظر درجه‌ام بوده‌‎ام که گرفتم و دو روز بعد از خواب پیکر پسرم پیدا شد.وی در پایان خواستار شد: از همه مردم می‌خواهم راه شهدا را فراموش نکنند اگر آنها نبودند اکنون ما نمی‌توانستیم به راحتی زندگی کنیم و مانند بسیاری از کشورها دچار ناامنی می‌شدیم.

منبع: ایکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۰۸۶۷۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

گرامیداشت شهید جاویدالاثر احمد قلی قائدی در بن

به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای چهارمحال و بختیاری، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گفت: با قطعی شدن شهادت جاویدالاثر شهید احمدقلی قائدی مراسم یادبود آن شهید در مسجد جامع روستای آزادگان شهرستان بن برگزارشد.
عسگری افزود: این شهید ۲۰ ساله در ۲۱ اسفندماه سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید.

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی دانلود

دیگر خبرها

  • هویت ۲ شهید البرزی شناسایی شد
  • لشکر پیروز ۲۵ کربلا در جبهه مقاومت درخشیده است
  • تالیف و تدوین ۲۰۰ کتاب با موضوع ایثار و شهادت در کهگیلویه و بویراحمد
  • عکس| تیپ مژده لواسانی در کنسرت روزبه بمانی
  • کتاب «برای قلب های شکسته» منتشر شد
  • تالیف و تدوین ۲۰۰ کتاب با موضوع ایثار و شهادت در استان
  • جدیدترین شماره مجله «خیمه» منتشر شد
  • عاشق شعر عالمگیر ایران هستم/بهترین سوغاتی از نمایشگاه کتاب تهران
  • عاشق شعر عالمگیر ایران هستم/ بهترین سوغاتی از نمایشگاه کتاب تهران
  • گرامیداشت شهید جاویدالاثر احمد قلی قائدی در بن