پایان تلخ زندگی آدمکش ورشکسته
تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۳۷۵۰۰۳
به گزارش خبرگزاری بسیج، خانواده مرد میانسالی که به دست میهمان ناخواندهاش به قتل رسیده بود، با حضور در دادسرای جنایی خواهان دریافت دیه از بیت المال شدند. این درحالی است که عامل جنایت مرموزهم پس از ارتکاب قتل، خود را از طبقه پنجم پایین انداخته و به زندگیاش پایان داده بود.
پرونده این ماجرا از شامگاه 7 شهریور 92 و بهدنبال تماس مرد میانسالی با مأموران کلانتری 135 آزادی در دستورکاررسیدگی قرارگرفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سقوط مرگبار
لحظاتی بعد هم تماس قطع شد و مأموران کلانتری بلافاصله خود را به محل حادثه درشهرک بیمه-مجاوراکباتان- رساندند. آنها درخیابان با جسد مرد میانسال روبهروشدند. پس از اعلام موضوع به بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم جنایی، تحقیقات تخصصی دراین باره اعلام شد.
جنایت در طبقه اول
باتوجه به تماس مشکوکی که دقایقی قبل از خودکشی مرد میانسال با کلانتری صورت گرفته بود، مأموران وارد طبقه اول ساختمان شده و با جسد مرد میانسالی در یکی از اتاقها روبهرو شدند. بهم ریختگی خانه حکایت از درگیری قربانی با عامل جنایت داشت و گلدانی که چند متر آن طرفتر از جسد خونین کشف شد، نشان میداد مقتول با اصابت ضربات گلدان ازپا درآمده است.درادامه مشخص شد ازخانه سرقت نشده است. ضمن اینکه کارآگاهان جنایی دست نوشتههایی پیدا کردند که انگیزه جنایت را فاش میکرد. 5 دست نوشته خطاب به دختر، خواهر، همسرقاتل، فرزندان مقتول و مراجع قضایی بود. عامل این جنایت نوشته بود از آنجا که متوجه شدم مقتول به همسرم نظر دارد او را به قتل رسانده و هیچ شخص دیگری هم در این ماجرا نقشی ندارد. من پس از قتل، به زندگی خودم خاتمه میدهم.
بررسی دست نوشتهها
پس ازبررسیهای مقدماتی، دستورانتقال اجساد به پزشکی قانونی صادرشد و درعین حال به دستور بازپرس جنایی دستخطها برای بررسی اصالت در اختیار کارشناسها قرار گرفت. چندی بعد هم کارشناسهای خط تأیید کردند که دست نوشتهها متعلق به قاتل است.
از طرف دیگر همسر عامل قتل که تحت بازجویی قرارگرفته بود گفت: همسرم سیامک پس از گرفتن دیپلم به یکی از کشورهای اروپایی رفت و پس از پایان تحصیلاتش به ایران برگشت وطی چند سال سه بار ازدواج کرد. اما هر بار ازدواجهایش ناموفق بود تا اینکه باهم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. مدتی بعد از ازدواج مان، مادر سیامک فوت کرد و ارثیه مادریاش -چند ملک وآپارتمان - به او رسید. بعد هم شوهرم به بازسازی و فروش املاک مادرش پرداخت. اما شرکایش سرش کلاه گذاشتند و ما بیخانمان ومستأجر شدیم. مدتی بعد هم مجبور شدیم به خانه دخترم برویم.
میهمان ناخوانده
اما دخترم از حضور ما ناراحت بود و در نهایت به خانه خواهرم رفتیم. ولی از شانس بد من، یک سال بعد از رفتن ما به خانه خواهرم بود که آنها به خاطر مأموریت شوهرش، از تهران رفتند. به همین خاطر درمانده بودیم که چکار کنیم و کجا برویم که بر حسب اتفاق سیامک یکی از دوستان قدیمیاش به نام سیروس را در خیابان دید. همان موقع فهمیدیم که همسر سیروس مدتی قبل او را ترک کرده است. به همین خاطر او و پسرش، با هم زندگی میکردند. شوهرم نیزهمان موقع از سیروس خواست ما را بهعنوان میهمان بپذیرد که او هم قبول کرد و ما 6 ماه در خانهاش میهمان بودیم.
ولی پسرش وسایراعضای خانوادهاش بشدت مخالف حضورما بودند. حتی پسرش به حالت قهر خانه را ترک کرد ورفت. روزهای اول مشکلی نبود ولی بعد از مدتی متوجه شدم سیروس به من نظر دارد. رفتارهایش هم طوری بود که از خانه فراری شده بودم. حتی یک روزسیروس رفتار ناشایستی انجام داد و من به ناچارشب را در شرکتی که کارمی کردم ماندم. همسرم که از نیامدنم نگران شده بود با من تماس گرفت و علت را جویا شد. به دروغ به او گفتم درشرکت کار دارم که به ظاهر مجاب شد. اما ساعتی بعد سیروس با من تماس گرفت و از من خواست که به خانه برگردم. از بخت بدم، سیامک صحبتهای سیروس با من را شنیده بود. هنوز تماسم قطع نشده بود که همسرم با من تماس گرفت و ماجرا را جویا شد. ابتدا سعی کردم او را آرام کنم اما زمانی که متوجه شدم او از ماجرا با خبر است، حقیقت را گفتم. او هم گفت سیروس را ادب میکند و بعد از آن به سراغم میآید. بعد هم از من خواست به هیچ عنوان به خانه نیایم. من هم منتظر همسرم بودم تا اینکه متوجه شدم او بعد از قتل دوستش دست به خودکشی زده است.
درخواست دیه
باتوجه به اظهارات زن میانسال، مدارک و دست نوشتههای موجود در صحنه قتل، تماس عامل جنایت قبل از خودکشی و تحقیقات صورت گرفته، دست داشتن سیامک در جنایت محرز و پرونده بسته شد. اما خانواده سیروس دیروزبا مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران، خواستاردریافت دیه مقتول از صندوق بیتالمال شدند. بدین ترتیب با دستور بازپرس جنایی، درخواست آنها برای قضات دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع خواهد شد تا آنها در این خصوص تصمیم بگیرند.
منبع: روزنامه ایرانمنبع: بسیج نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت basijnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بسیج نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۳۷۵۰۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198