موسیقی امروز تهی و بیتناسب باب شده؛ برخی خوانندگان در مفاهیم ابتدایی گیر کردهاند
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۴۴۵۰۹۲
آهنگساز برجسته کشور میگوید: امروز دفتر موسیقی سنتی به بیانی بسته شده و همه رو بهسوی موسیقی مقامی آورندهاند؛ امروز موسیقی تهی و بیتناسب باب شده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، ایران در زمینهٔ موسیقی یکی از پیشتازان همیشگی تاریخ بوده است، این پیشتازی به همت ظهور و بروز فلسفه و جهانبینی اسلامی در زمینهٔ مفهومی به شکوه رسیده است، هنرمندان ایرانی در جهان در زمره برترینها قرار دارند و تلاش و مجاهدت آنها درزمینهٔ اشاعه موسیقی ایرانی ارج نهاده میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
چندی دیگر جشنواره «Visa For Music» پذیرای استاد «علیاصغر رحیمی» آهنگساز، استاد موسیقی مقامی و نوازنده برجسته تنبور مؤسس کانون تنبور اصفهان و خالق اثر بهیادماندنی «بانگی عجب» است، به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم تا بیشتر با اندیشههایش آشنا شویم.
تسنیم: آشنایی شما با موسیقی و ساز تنبور به چه صورت اتفاق افتاد؟
علیاصغر رحیمی: سال 1370 استاد تورج هنرجو به اصفهان آمد و در مراسمی به نواختن تنبور پرداخت، من صدای تنبور را شنیدم و شیفته این ساز شدم، او مدت کمی در اصفهان ماند و من توانستم در حدود 7 جلسه در کلاسش شرکت کنم.
تسنیم: آموزش خود را چگونه ادامه دادید؟
علیاصغر رحیمی: آن زمان در اصفهان کلاس آموزش تنبور نبود به تهران رفتم و از کلاس استاد سیدعلی جابری بهره بردم، سپس در کرمانشاه از کلاس پدر تنبور ایران سید امرالله شاه ابراهیمی استفاده کردم. استاد طاهر یارویسی راوی بزرگ مقامهای تنبور گوران استاد بعدی من بود.
تسنیم: تدریس را از کی آغاز کردید؟
علیاصغر رحیمی: سال 76 از طرف هنرستان موسیقی اصفهان دعوت شدم که اولین کلاس تنبور اصفهان بهحساب میآید، این کلاس از ابتدا مورد استقبال قرار گرفت و سبب شد. قبل از آنهم در خانه تدریس میکردم. ناگفته نماند که در آن روزگار تعلیم و تدریس موسیقی دشواریهای زیادی داشت.
تسنیم: گروه موسیقی خود را در چه سالی تشکیل دادید؟
علیاصغر رحیمی: همان گروهی که در نخستین سال تدریس در هنرسرای موسیقی اصفهان تشکیل شد که نام آن را «روح افزا» گذاشتیم.
تسنیم: شروع همکاری شما با صدا و سیما از چه سالی بود؟
علیاصغر رحیمی: سال 76 نخستین چند ضبط آهنگ با خوانندههای صدا و سیما داشتیم، سال 1387 نماهنگی برای صدا و سیما با نام «یاد وصال» ساختم که در کویر مصر خور و بیابانک اصفهان فیلم برداری شد، این اثر بسیار محبوب شد، مردم آن را بسیار دوست داشتد.
تسنیم: اجراهای خارج از کشور شما از کی آغاز شد؟
علیاصغر رحیمی: پس از یاد وصال اتفاقهای خوبی برای من افتاد، از آن جمله حضور در مراسم سالیانه مولانا در قونیه در سالهای 1388 و 1389 بود، سپس به لندن و سنپترزبورگ رفتم، اجرا در رومانی و لبنان در پی آن پیش آمد.
آهنگ یاد وصال توسط دوستان من به کاتماندو فرستاده شد و سبب شد تا در مراسم سالگرد عروج اشو در نپال مرا دعوت کردند و با ارکستر کاتماندو دو سال پیاپی اجرای برنامه داشتیم. پس از آن در رومانی مرا مجدد دعوت کرد تا در ارکستر فیلارمونیک براشو حضور پیدا کنم.
تسنیم: حضور شما در فستیوال «Visa For Music» به چه صورت است؟
علیاصغر رحیمی: این فستیوال یکی از معتبرترین فستیوالهای موسیقی جهان است، اکثر تولیدکنندگان و کارگردانهای بزرگ موسیقی جهان حضور دارند، 1500 گروه برای حضور در این رویداد ثبت نام کرده بودند که تنها 40 اثر موفق به حضور در رویداد نهایی خواهند شد و از من نیز دعوت شد تا در این برنامه حضور داشته باشم.
این رویداد در نوامبر برگزار خواهد شد که شامل کنفرانس و اجرای موسیقی خواهد بود، این اولین بار است که موسیقی مقامی با این شیوه در این رویداد اجرا میشود.
تسنیم: اساس انتخاب گروههای شرکتکننده در این فستیوال چیست؟
علیاصغر رحیمی: خلاقیت و نوآوری در آهنگسازی شرط حضور در این فستیوال است، کسانی موفق به حضور در این میشوند که حرفی برای گفتن داشته باشند و امکان مالی برای ارائه هنر خود را ندارند، به من پیشنهاد شد که با حمایت این فستیوال آثارم را منتشر کنند.
تسنیم: همکاری شما با یونسکو به چه صورت اتفاق افتاد؟
علیاصغر رحیمی: از طرف سازمان میراث کشور در سال 1390 بهعنوان عضو کمیته تخصصی ثبت آثار معنوی در حوزه موسیقی انتخاب شدم، این همکاری پل ارتباطی من با سازمان یونسکو شد، در مراسمهای مختلف برای یونسکو در اصفهان و تهران برنامه اجرا کردم، آلبوم بانگی عجب نیز در اثر این همکاریها پدید آمد.
تسنیم: ایده آلبوم بانگی عجب از کجا شروع شد و چگونه مسیر خود را برای رسیدن به مقصد طی کرد؟
علیاصغر رحیمی: این آلبوم را به مناسبت سالگرد تأسیس یونسکو ساختم، این اثر در 11 قطعه با اشعار مولانا ساخته شد و با کمک میراث فرهنگی مجوزهای آن برای فیلم برداری اخذ شد، این قطعات بهصورت تصویری در بناهای تاریخی اصفهان خوانده و آماده شد، نام این آلبوم براساس قطعهای که در کوه آتشگاه تصویربرداری شد و بر شعری از مولانا با این مضمون «بانکی عجب از آسمان در میرسد هر ساعتی، مینشنود آن بانگ را الا که صاحب حالتی» انتخاب کردم.
هر یک از آهنگها در مکانی تصویر برداری شد که با حالت آن شعر همخوانی داشت، ازجمله اشعاری که در کلیسا وانک و کنیسه یهود انتخاب شد نیز نشان از اتحاد داشت و نشان از صلح بین ادیان ابراهیمی دارد.
این آلبوم به دست استاد شهرام ناظری رسید و او خواست تا این کاست را بخواند و حدود دو سال صدا برداری آن به طول انجامید و رونمایی از این آلبوم نیز چندی پیش در کاخ سعدآباد اتفاق افتاد که اکنون آماده نشر است.
تسنیم: برنامه بعدی شما در آهنگسازی چیست؟
علیاصغر رحیمی: اکنون در حال آهنگسازی بر روی اشعار عرفای قدیم ایران هستم، اکثر آهنگسازان اشعار سعدی و حافظ و مولانا را مورد توجه قرار دادهاند، نظریات عرفای بزرگی مانند ابوسعید ابوالخیر، ابوالحسن خراوانی، بایزید بسطامی، حلاج و غزالی مغفول مانده است. برترین ابزار برای ابراز ایدئولوژی موسیقی است، بهوسیله موسیقی میتوانیم فرهنگ خود را به جهان معرفی کنیم.
تسنیم: دلیل این بیتوجهی چیست؟
علیاصغر رحیمی: شاید به این دلیل باشد که اشعار حافظ و سعیدی و مولانا آهنگسازی آسانتری دارند، قدرتی در این اشعار وجود دارد که از حالت آهنگین این اشعار برمیخیزد. در دیگر اشعار عرفا این ضرب آهنگ کمتر وجود دارد و کار را برای آهنگساز مشکل میکند، علاوه بر آن نیاز است تا آهنگساز شناخت ذوق ادبی داشته و از عرفان نظری نیز آگاه باشد.
تسنیم: آیا امروز این تلفیق و ارتباط بین مفهوم و هنر در آهنگسازان ما وجود دارد؟
علیاصغر رحیمی: این دقیقاً همان نقطه ضعف امروز موسیقی ماست، اغلب آهنگسازان و خوانندگان ما درک دقیق از اشعار ندارند، گاهی این ضعف در یکی از اصولیترین پایههای آهنگسازی به چشم میخورد، شاهد این موضوع هستیم که تلفیق شعر و موسیقی صورت نگرفته است.
تسنیم: شیوه برخورد و جهانبینی شما در خلق آثار موسیقی چیست؟
علیاصغر رحیمی: سعی در آهنگسازی این است که بتوانم فارغ از ایدئولوژی خاص موسیقی را دنبال کنم، در بانگی عجب نیز این موضوع به چشم میخورد، تمام ادیان توحیدی یک راه را دنبال میکنند و من به دنبال همان راه هست، برخی اشعار در ظاهر کفرآمیز به نظر میرسند اما با دقت در آنها معانی بسیار عمیق را درمییابیم، باید در پی معنا بود و واژه را به کار گرفت.
تسنیم: برنامه بعدی شما در آهنگسازی چیست؟
علیاصغر رحیمی: دوست دارم کارهایی انجام دهم که کسی انجام نداده باشد، در حال حاضر بر 7 تصنیف و چند آواز بر اشعار صائب تمرکز دارم، چند قطعه از آن را خودم خواندهام و فعلاً قصد ندارم آن را به کسی بدهم.
تسنیم: ارتباط موسیقی مقامی و موسیقی عرفانی را چه میبینید و شما این ارتباط را چگونه در آثار خود برقرار کردهاید؟
علیاصغر رحیمی: موسیقی مقامی موسیقی چارچوب و حدود مشخص دارند، موسیقی عرفانی تعریفش در قالب سلیقههاست، زیرا عرفان باید تعریف شود و دارای جغرافیایی برای دیگر گون است. من در آثارم بیشتر به مفهوم دقت کردهام و گستردگی شعر را در نظر گرفتهام، سعی بر آن داشتم تا موسیقی فرا میهنی تولید کنم و در این راه از اشعار استفاده کردم که توانایی برقراری ارتباط را داشته باشد.
تسنیم: روش انتخاب ذهنی شما در تعیین شیوه آهنگسازی به چه گونه است؟
علیاصغر رحیمی: هرکس در جایگاه خود وظیفه فرهنگسازی دارد، مفاهیم بسیاری امروز در حال فراموشی هستند، گفتههای عرفای ما این ظرفیت را دارند که در دنیا مطرح شوند. براساس تخصصی که در زمینهٔ موسیقی دارم آن شیوهای را انتخاب میکنم که تناسب لازم را داشته باشد، این موسیقی بر اساس تنبور شکل میگیرد، دریافتهام ذوق من در حوزه تخصصی موسیقی مقامی عرفانی تناسب با این مفهوم که قصد دارم اعلام کنم دارد. پس تناسب بین شعر و موسیقی را در اولین گام در نظر میگیرم. سپس انتخاب مقام و شیوه بیان تصنیفی یا آوازی مطرح میشود.
تسنیم: برای آنکه موسیقی ما در خارج کشور برای کسانی که زبان فارسی را نمیدانند قابلدرک باشد از چه ابزاری استفاده میکنید؟
علیاصغر رحیمی: در درجه نخست شعری که آهنگساز انتخاب میکند باید آهنگ واژه داشته باشد، از بازخوردی که در اجراهای خرج از کشور گرفتهام به آن نتیجه رسیدهام که اگر آنها حتی ندانند ما به چه زبانی اشعار را میخوانیم، ضرب آهنگ واژهها میتواند ارتباطی بر پایه موسیقی برقرار کند، این اولین گام در جذب مخاطب است، در گام بعدی باید اشعار انتخاب شده دارای مفاهیم عمیق باشند که اگر مخاطبان به دنبال معانی آنها رفتند تأثیر خود را بگذارد.
تسنیم: این مهم در ساختههایی با خوراک داخلی مورد توجه قرار میگیرد؟
علیاصغر رحیمی: امروز کارهایی تولید میشود که دریافت مخاطب از آن لحظهای است، خواست مخاطب موسمی و فصلی است، هزینههای زیاد برای تولیداتی که اگر پس از مدتی به خود خواننده هم بگویی آن را بخوان حاضر به تکرار آن نیست، استفاده از هیجانات اجتماعی سبب تولید اینچنین ساختههایی میشود. امروز تولیدات یکبارمصرف زیادی تولید میشود، موسیقی برای جلب نظر تولید میشود که شایسته نیست.
تسنیم: چه فنونی در حال حاضر برای جلب مخاطب استفاده میشود که تا این حد موسیقی جدید مورد استقبال جوانان قرار میگیرد؟
علیاصغر رحیمی: امروز برای آنکه جلب توجه در آهنگسازی انجام شود از اعمال غیرمتعارف استفاده میشود که مانند فلشی در چشم مخاطب است، تأثیر میگذارد اما این تأثیر خوشایند نیست، امروز کار خوب انجام دادن بسیار سخت است، آنقدر پیشکسوتان ما کار خوب ساختند که کار را برای ما سخت کردند آنها دفتر کار خوب را بستهاند.
برخی سعی دارند تا بر اساس نازیباییها، نوآوری داشته باشند که این شیوه موسیقی نیست، امروز انجام کار خوب بسیار دشوار است، خلق کارهای خوب گذشته راحتتر و جای کار برای آهنگساز باز بود، حال هر کار خوبی شبیه کار خوبهای پیشین میشود، اگر همان اساتید گذشته ما امروز بخواهند امروز کار خوب بسازند نمیتوانند شاید دفتر را به روی خودشان هم بستهاند.
تسنیم: هنر مقولهای ذاتی است، پس چه پیش میآید که مردم از موسیقی نازیبا استقبال میکنند؟
علیاصغر رحیمی: امروز مردم ما فیلم را خوب میشناسند اگر بازیگری ضعیف نقش خود را ایفا کند اکثر مردم متوجه میشوند، حتی در ورزش هم اغلب این آشنایی رادارند؛ اما توده مردم تا حدودی با موسیقی غریبه هستند آن را نمیشناسند، این سبب میشود تا برخی از ضعیفترین افراد ادعای برتری کنند. شاهدید که افراد بسیار بیاهمیت در موسیقی بزرگانی را نقد میکنند که زبان در وصف هنر آنها غافل است، مردم گناهی ندارند بلکه در موسیقی صاحب تشخیص نیستند.
تسنیم: در کشورهایی که موسیقی را میشناسند نیز این اتفاق میافتد و طرفداری احساسی از موسیقی رخ میدهد؟
علیاصغر رحیمی: در کشورهایی که پرچمدار موسیقی دنیای امروزی هستند شیوه برخورد فرق میکند؛ در این کشورها اثر کاری از جانب آهنگساز میدانند و این امر سبب میشود تا آنها با خواننده مانند یک نوازنده برخورد کنند، در ایران آلبوم را از برای خواننده میدانند و این بسیار جای حرف دارد، شاید چون ایرانیها موسیقی را نمیشناسند که اینگونه برخورد میکنند.
در ایران برخی از خوانندههای صاحبنام از بیان نام آهنگساز خودداری میکنند، بهتازگی آلبومی با حضور خبرنگاران و با حضور مسئولان رونمایی شد اما یادی از آهنگساز اثر نشد، این نشان میدهد که برای خالق موسیقی در ایران ارزش قائل نمیشوند. این یک فاجعه است که حتی کارگران پروژه دعوت میشوند اما اسمی از آهنگساز برده نمیشود.
تسنیم: بهعنوان کسی که با گروههای خارجی برنامه اجرا کردهاید نظرتان در مورد موسیقی تلفیقی چیست؟
علیاصغر رحیمی: من موسیقی تلفیقی را قبول ندارم، این موسیقی موقتی و مانند یک میهمانی است، اگر این میهمانی ادامه پیدا کند اصالت موسیقی از بین میرود و فرهنگها مورد خطر تهدید قرار میگیرند، باید شخصیتها و استقلال موسیقیها حفظ شود.
تسنیم: برنامه شما برای آینده دنیای موسیقی خودتان چیست؟
علیاصغر رحیمی: هنوز بخش عظیمی از ظرفیت موسیقی ما ناشناخته مانده است، مقامهای بسیاری مورد بیتوجهی قرار دارند دلیل آن سخت بودن و راحتطلبی موسیقیدانان است، این بیتوجهی در مورد اشعار فارسی نیز وجود دارد، جای کار بسیار زیادی در موسیقی باقیمانده است، امروز دفتر موسیقی سنتی به بیانی بسته شده و همه رو بهسوی موسیقی مقامی آورندهاند؛ امروز موسیقی تهی و بیتناسب باب شده است، برخی خوانندگان در مفاهیم ابتدایی گیر کردهاند، اما میآید از مفاهیم عالی عرفانی صحبت میکنند، موسیقی پوک و بیمعنا شده و به مفاهیم عمیق پرداخته نمیشود، سعی میکنم تا آنجا که احساس وظیفه میکنم در راه معرفی فرهنگ و موسیقی و عرفان واقعی تلاش کنم.
گفتوگو از سعید امامی ابرقویی
انتهای پیام/
R41346/P41362/S6,51/CT2منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۴۴۵۰۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حاجی میگفت: میتوانیم چند بار اسراییل را شخم بزنیم
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: «آن شب، شب عزیز و ویژهای بود. خبر حمله ایران به اسرائیل که به گوشمان رسید سر از پا نمیشناختیم. با رفقا تا اذان صبح دور هم جمع شدیم. از ذوق، خواب به چشم هیچ کداممان نمیآمد. یک نفر خبرها را میخواند، یک نفر تصاویر پهپادها را دنبال میکرد. یکی دیگر دست به دعا شده بود که موشکها و پهپادها به هدف اصابت کنند. یک خوشحالی و غرور که مختص ما نبود. اولین واکنشهایی که دیدم استوریهای دوستان عراقی و سوری بود. بابا میگفت یک زمانی افتخار این بود که مثلاً یک تانک اسرائیلی را بزنند. اما الان نیروهای حماس روزانه و به تنهایی حداقل ۱۰ تانک رژیم را منهدم میکنند. حاجی هم تحلیلهای فوق العادهای داشت و اکثراً با بابا همراه و همنظر بود. آن زمان هنوز ذرهای هیمنه اسرائیل در منطقه وجود داشت. با این حال بابا و حاجی آن را ناچیز میشمردند و میگفتند اگر صهیونیستها بخواهند کاری علیه ایران انجام دهند؛ ما نه فقط یک بار بلکه چند بار میتوانیم خاک اسرائیل را شخم بزنیم. من علی ایرلو به نیابت از تمام فرزندان شهدا دست دوستان سپاه را بابت رقم زدن این حماسه و دفاع مشروع میبوسم».
علی فرزند شهید «حسن ایرلو» سفیر سابق ایران در یمن است و «حاجی» لفظی است که برای رفیق قدیمی پدرش استفاده میکند. «محمدهادی حاجی رحیمی» یار چهل ساله بابای علی است که ۱۳ فروردین ماه در حمله موشکی اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق به شهادت رسید. این، روایتی است از آنچه علی، از شهید حاجی رحیمی تعریف میکند. کسی که بعد از حاج حسن در حقش پدری کرده و حالا این جوان را دوباره با داغ پدر مواجه کرده است. داغی که شاید بعد از پاسخ ایران به اسرائیل، قدری آرام گرفته باشد.
مثلاً میخواهی شهید شوی؟
روزهای آخر آذر ماه ۱۴۰۰ است. میخواهند «حاج حسن» را در قبر بگذارند. رسم است که یکی از پسرها داخل برود و پیکر پدر را تحویل خانه آخرت دهد. علی و بردارش یکدیگر را نگاه میکنند و به رفیق چهل ساله پدر میگویند: «حاجی میخواهی شما بروی داخل؟» خاک بر سر و صورتش نشسته و تمام مدت گریه میکند. مستاصل است؛ مدام میگوید: «حاج حسن رفت؛ من جا ماندم…»
سالهای جوانی، آن زمان که دو رفیق در یک اتاق ۵ متری زندگی میکردند؛ محمدهادی، حسن را بهتر از هر کسی میشناسد. نیمه شب در خواب هر وقت از این پهلو به آن پهلو میشود، حسن را میبیند که نماز شب میخواند. برای نماز صبح که بیدار میشود شوخی با رفیقش را شروع میکند: «خسته نمیشوی؟ مدام نماز شب میخوانی؟ مثلاً با این کارهایت میخواهی شهید شوی؟»
حالا چهل سال از رفاقتش با حسن میگذرد و باید با او وداع کند. بی چون و چرا داخل قبر میرود. انگار که بخواهد آخرین بار از رفیقش بخواهد هوایش را داشته باشد و حالا که دستش به خدا میرسد برای کم شدن روزهای دوری سفارشش را بکند.
دو سال و نیم میگذرد. روزهای میانی فروردین ۱۴۰۳ است. التماس دعاهای «حاجیرحیمی» به بار نشسته و شهید شده است، همسر تازه داغ دیده میان گریهها به همسر شهید ایرلو میگوید: «دیدی حاجی رفیق نیمه راه نبود؟ نتوانست دوام بیاورد که رفیقش رفته و او نرفته است…»
اتاقک چهار متری مربیان نظامی
رفاقت حسن و محمدهادی از سال ۵٩ شروع میشود. روزهایی که وارد سپاه میشوند و در پادگان امام حسین کنار هم قرار میگیرند. حسن، مربی آموزش سلاح و محمدهادی مربی آموزش تکنیک است. نیروهای زیر دستشان با هم تمرین میکنند و یکدیگر کمین میزنند و این طور خود را در زمینه «ضد کمین زدن» تقویت میکنند. شب و روزشان با هم است. در یک اتاق به ابعاد یک و نیم متر در سه متر که یک تختخواب دو طبقه دارد، زندگی میکنند.
ریشه رفاقتشان در این اتاقک قوطی کبریتی، جوش میخورد. تفریحشان این است که شربت «دیفنهیدارمین» که مزه شیرینی و آلبالو دارد در آب حل کنیم و با یک کیک یا بیسکوئیت بخوریم. این تمام جشن و خوشگذرانی محمدهادی و حسن میشد؛ در بهترین روزهای جوانی!
رفاقت به مرحلهای میرسد که شوخیهایشان باورنکردنی میشود. شب عروسی محمدهادی، حسن روی شیرینیها پودر گاز اشکآور میریزد و داماد وقتی میرسد میبیند مهمانان عروسی همه دارند گریه میکنند. او هم به جبران شوخی درشت رفیقش، در عقد حسن، نقشه جنگ را میآورد بین رفقا و دکور میز را به هم میزند و وسط مجلس، با رفقا جلسه بحث نظامی برگزار میکند.
هر وقت از حاجیرحیمی درباره رفاقتش با حاج حسن سوال میکنند با خنده میگوید: «خاطرات ما را خیلی نمیشود بازگو کرد.»
حزبالله مدیون دو رفیق است
سال ۶۲ حاج حسن دستور میگیرد به لبنان برود. باید از هم جدا شوند اما «حسن ایرلو» تاب دوری از رفیق را نمیآورد و میگوید: «باید باهم برویم». یک روح شدهاند در دو بدن. رفاقتی عمیق و جدایی ناپذیر که آنها را کنار هم به حزبالله میرساند؛ آنجا باید آنچه در زمینه نظامی میدانند را به نیروهای مقاومت لبنان آموزش دهند. حالا آن قدر به هم گره خوردهاند که حتی اگر قرار باشد گزارشی به «سید حسن نصرالله» برسانند باهم به دیدار او میروند.
در مراسم تشییع محمدهادی حاجیرحیمی یکی از همرزمهای لبنانش میآید کنار «علی» و میگوید: «شاید کسی نداند ولی به عقیده من و خیلیها حزبالله کل نیروها و آموزشهایش را به این دو نفر مدیون است.»
مثل سیبی که از وسط نصف شده است
«علی» فرزند کوچک حاج حسن است. گرچه بارها اسمش رفیق پدر را شنیده اما فرصت دیدار با حاجیرحیمی اولین بار سال ۹۴ دست میدهد. پسر حاج حسن که عزم اعزام شدن به سوریه داشته، یک روز همراه پدرش به پادگان میرود و آنجا با رفیق بابا روبرو میشود. «از شباهتهایی که بینشان وجود داشت خشکم زده بود. مثل یک سیب بودند که از وسط نصف شده باشد. طرز صحبت کردن، راه رفتن، حتی مدل کنایه انداختنشان هم شبیه به هم بود. شباهت لباسهای بابا و حاجیرحیمی به شکلی بود که انگار یونیفرم یک دستی پوشیده بودند؛ سلیقهشان این قدر به هم نزدیک بود. این طور که شنیدهام روزهایی که لبنان بودهاند حتی سگک کمربند و ریش گذاشتنشان هم یک شکل بوده. حتی آستین لباسشان را به اندازه یک تا میزدند. همهجوره عین هم زندگی میکردند.»
بعدها که حاج حسن به خاطر اصرارهای پسرش، چند باری به رفیقش سفارش میکند علی را به سوریه بفرستد: «کارهای علی ما را درست کن!» دفعه آخر حاجی رحیمی به رفیقش میگوید: «حاج حسن! به پدر شهدا چیزی میدهند که تو این قدر اصرار داری علی را بفرستی سوریه و شهید شود؟»
داغی که دو بار بر دلم نشست
بعد از شهادت «حسن ایرلو» ارتباط فرزندان شهید با رفیق بابایشان پررنگتر میشود. حاجی رحیمی که از قدیم به فرزندان شهدا خدمت میکرد حالا خدمت به فرزندان رفیقش را واجب میداند و هرچه میخواهند فوری برایشان فراهم میکند. گاهی وقتها میهمانان منزل خودش را رها میکند و خودش را به فرزندان رفیق شفیقش میرساند. «اگر اتفاق کوچکی برای من میافتاد، حاجی آن را میفهمید و بعدها متوجه شدم از این و آن پیگیر حالم بوده است. روز پدر بود و فرزندان حاجی در خانهاش دور هم جمع شده بودند؛ اما او به منزل ما آمد تا کنار من و خواهر و برادرم باشد و داغ پدر در روز پدر برای ما قدری آسان شود.»
«علی چرا ازدواج نمیکنی؟» این سوال را حاجیرحیمی مدام از پسر کوچک رفیقش میپرسد. علی جواب میدهد: «شرایطش نیست.» حاجی اما زیر بار نمیرود: «ازدواج کن؛ خدا کمک میکند من هم هر کاری بتوانم انجام میدهم.» آخرین مکالمهاش با علی به همین موضوع ختم میشود: «بیخیال ازدواجت نشو علی جان!»
علی میگوید: «همیشه به من میگفت من عروسیات را ببینمها! یک بار در خانهمان حرف ازدواج من مطرح شد؛ من گفتم مادرم راضی نیست؛ حاجخانم گفت نه من از خدا میخواهم! خیلی آرام گفتم ای بابا؛ توپ را انداخت در زمین من. حاجی به خنده گفت توپ نیفتاد تو زمینت توپ مستقیم خورد توی سینهات. دقیقاً شبیه بابا جواب میداد و شوخی میکرد. یک لحظه حس کردم با بابا حرف میزنم»
آرزوی قدیمی علی این بود که دست پدر را در شب عروسیاش به ازای زحماتی که برایش کشیده ببوسد. پدر پر میکشد و آرزوی بوسه بر دستان خودش را بر دل پسر جوانش میگذارد. حالا دو سال است که علی به خودش نوید میدهد دست حاجی رحیمی، رفیق گرمابه و گلستان بابا را در جشن عروسیاش خواهد بوسید. «او هم دیگر نیست. حالا من ماندهام و آرزویی که دو بار بر دلم مانده و داغی که دو بار بر دلم نشسته است.»
انگار بابا از آسمان برگشته باشد
علی میگوید: «هربار حاجی را میدیدم انگار پدرم را دیده باشم، هر بار که با او حرف میزدم انگار با پدرم حرف زده باشم. همیشه حس کنم پدرم هنوز اینجاست، نه تنها برای من بلکه برای خواهر و برادرم هم همین طور.»
همین چند ماه پیش، در روزهای اربعین، علی توی یکی از موکبهای ایرانی نشسته بود که دوستان پدر وارد شوند. بین رفقای بابا چشمش دنبال حاجی رحیمی میگردد. بالاخره دیرتر از بقیه سر و کلهاش پیدا میشود. حاجیرحیمی برای اینکه بیشتر در طریق نجف به کربلا، پیادهروی کند زودتر از بقیه، از اتوبوس پیاده میشود و برای همین دیرتر هم به موکب میرسد.
سلام و علیک گرمی بینشان رد و بدل میشود. حاجی رحیمی میگوید: «علی! اینجا آب پیدا میشود بخوریم؟» همین جمله کوتاه و سبک خاص بیان یک سوال ساده، علی را یاد بابا میاندازد: «چیزی نگفتم. رفتم آب یا شربت بیاورم که حاجی به شوخی گفت نرو! من نمیتوانم جواب پدرت را بدهم.» علی میرود شربت میورد و همین که لیوان را دست حاجی میدهد اشک مجالش نمیدهد. بغضی که از دلتنگی پدر در گلویش جا خوش کرده بود بیشتر از این تاب نمیآورد و از چشمهایش پایین میریزند. حاجی میگوید: «چرا گریه میکنی؟» علی میان گریه جواب میدهد: «یک لحظه حس کردم بابا جلوی رویم نشسته است…»
یک حرف حساب، یک تلنگر
غم نبود پدر آن قدر برای علی سنگین میشود که مجبور میشود برای آرام گرفتن، از دارو استفاده کند. موضوع که به گوش شهید حاجی رحیمی میرسد خودش را به او میرساند: «تعریف کن چه شده؟» سر درد دل علی باز میشود: «حاجی؛ الان که بابا نیست چطور به فلان موضوع رسیدگی کنم؟ فلان کار را چه کنم؟» حاجی بهت زده به علی خیره میشود: «تو پسر حاج حسنی! اما حاج حسن کجا و علی کجا! کاش شمّهای از پدرت در وجودت بود!» برق از سر علی میپرد. تا به حال حاجی را این طور ندیده است.
خجالت سراسر وجودش را میگیرد؛ با خودش میگوید: «حاجی حق دارد. اینطور انگار پدرم را ضایع کرده باشم…». علی میگوید: «اگر حاجی این حرفها را نمیزد و به جای آن حرفهایی معمولی میگفت که مثلاً نگران نباش من کنارت هستم، من همچنان به همان رویه و دور باطل ادامه میدادم. این حرف حاجی نهیب عجیبی به من زد.»
هیچکس فکرش را هم نمیکرد …
حدوداً یک ماه پیش از شهادت «حاجی»، علی به سوریه میرود و وقتی خبر میرسد حاجی وارد منطقه شده، به ساختمان «یاس» میرود تا رفیق بابا را ببیند. دیوار به دیوار سفارت جمهوری اسلامی؛ همان جایی که اسرائیل یه ماه بعد موشکبارانش کرد.
علی میگوید: «حاجی همزمان که دائماً نگاهش به تلویزیون بود و اخبار را رصد میکرد حواسش به من هم بود. زنگ زد به حسین اماناللهی و گفت نمیخواهید از مهمان من پذیرایی کنید. یک سیب و پرتقال آوردند. بعد سردار زاهدی تماس گرفت و حاجی رفت با او صحبت کند. وسط صحبتش با سردار به من اشاره میکرد که چای بخور، پرتقال پوست بگیر.»
موقع خداحافظی، حاجی به علی میگوید اگر اینجا (ساختمان یاس) امن بود تو را میآوردم پیش خودم. همان زمان کوتاهی که علی در ساختمان یاس است، حاجی مدام خداخدا میکند که اتفاقی نیفتد. حالا هم حسین اماناللهی شهید شده، هم سردار زاهدی هم حاجی. ساختمان یاس به دلیل حضور مستشاران سرآمد ایرانی همیشه در معرض خطر بود.
من شهید نمیشوم
علی در مراسم سالگرد شهید سلیمانی، حاجی را میبیند که با تلفن صحبت میکند. بعد از سلام و احوالپرسی یکی از دوستانش به او میگوید: «این آقای حاجیرحیمی شهید میشود. بیا با او یک عکس یادگاری بگیریم.» علی میرود به حاجی میگوید: «یک عکس بگیریم؟ اگر شما شهید شدید بعدش بگوییم ما با شهید فلانی عکس داریم.» حاجی جواب میدهد: «نه آقا! من شهید نمیشوم.» علی میخندد و زیرکانه قول شفاعت میگیرد: «حاجی! ولی اگر شهید شدید قول بدهید من را هم شفاعت کنید.»
حاجیرحیمی دستش را دور گردن علی میاندازد: «اگر شهید شوم؛ بعد از اینکه ۱۲۰ سال عمر کردی تو را هم شفاعت میکنم و با خودم میبرم.» تمام دلخوشی علی حالا که دو بار درد یتیمی را چشیده همین قول حاجی شده است.
کد خبر 6090155