Web Analytics Made Easy - Statcounter

رکنا: سعیده وحیدنیا / برای دیدنش به خانه اش رفتیم. ساختمان سرایداری یک ساختمان پزشکان خانه 26 ساله اش است. وقتی می رسیم جلوی در خانه همراه دوستش منتظر ماست. ابتدا نمی دانیم کدام یک از آن دو غلام قصه ماست.

حجم ویدیو: 183.23M | مدت زمان ویدیو: 00:15:22

به محض دیدن ما ، ما را به داخل هدایت می کنند. خانه ای کوچک و پر صفا که حکایت از سال های زحمت کشی این زن و شوهر پیر دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

می نشینیم و با میوه و چایی پذیرایی می شویم. سوری خانوم همسر آقا غلام شروع به صحبت کردن می کند و از سرنوشت تلخ همسرش می گوید.

می گوید وقتی کودکی 5 الی 6 ساله بوده پدرش از قائنات وی را به مشهد می آورد و به بهانه اینکه در سر کچلش تکه هایی زخم وجود دارد و می خواهد او را درمان کند وی را به دروازه قوچان مشهد که پرورشگاهی در آنجا بوده تحویل می دهد و به وی می گوید طی چند روز آتی به سراغش خواهد آمد. اما....

آقا غلام هر وقت می خواهد داستانش را تعریف کند به گریه می افتد. سرش را مدام تکان می دهد و همانند یک کودک بغض می کند. طبق شناسنامه اش الان 71 ساله است. اما معلوم نیست تاریخ دقیق تولدش کی بوده است.تا بعد از انقلاب شناسنامه نداشته و بعد از انقلاب ثبت احوال برای وی فامیلی قائنی نسب را انتخاب می کند و تاریخ تولدش را هم سال 1324 می نویسد. خودش می گوید یادم است که فامیلی خانواده گی ام حسینی بوده است.

عینکی ته استکانی به چشم دارد و دندان هایش هم کشیده است. سوری خانوم می گوید مدام گریه می کند و دلش می خواهد نشانی از خانواده اش پیدا کند. باوجودیکه ما نمی گذاریم آب در دلش تکان بخورد اما مدام بی تابی می کند.

در همان زمان که غلام در پرورشگاه مشهد بوده است خواهرش فاطمه نیز که دختری تقریبا 13 ساله بوده در منزل مردی به نام آقای خجسته خدمتکار بوده و گاهی به وی سر می زده است. اما خودش می گوید بعد از تهران دیگر خبری از خواهرم پیدا نکردم. بعد از اینکه چند سالی در پروشگاه می ماند با مردی که به وی وعده تهران و جا و مکان را داده است رهسپار تهران می شود. اما در تهران به آوارگی می رسد. می گوید وقتی به تهران آمدم برای اینکه جایی نداشتم شاگرد قهوه چی شدم و همانجا هم شب ها می خوابیدم. بعد مدتی در راه آهن بادام زمینی می فروخته و بعد از آن هم در پارک شهر مدتی پارکینگ چی می شود... دوباره به گریه می افتد و می گوید خیلی آوارگی کشیدیم... خیلی...

ازش پرسیدم یادت می آید پدرت چکاره بود؟ گفت بله پدرم ساربان بود. ما 3 تا شتر در حیاط خانه داشتیم که پدرم با آن ها مردم را به حج می برد. من هم گاهی با آن شتر ها بازی می کردم و آن ها را به چرا می بردم. پدرم مرد چاقی بود اما هیچ نشانی از مادرم در ذهن ندارم.او را اصلا یادم نمی آید. حتی نمیدانم برادری داشتم یا نه... اما خواهرم فاطمه را به یاد دارم. یکی از چشم هایش زمانی که با داس خرمن درو می کرد جو به چشمش رفته بود و لکه ای در چشمش هویدا بود. فاطمه درمنزل آقای خجسته کار می کرد و شب ها هم به وی اتاقی داده بودند که همانجا می خوابید.

آقا غلام عاقبت بعد از اینکه چند سالی در تهران می ماند و کار می کند از روزگار خسته می شود و به انزلی می رود و خودش را به پرورشگاه آنجا معرفی می کند و حدودا 4 سال هم آنجا می ماند و دوباره به تهران بر می گردد.

آقا غلام قصه ما وقتی مردی حدودا 40 ساله می شود به پیشنهاد دوستش که بعد ها باجناقش می شود به خواستگاری سوری خانوم 26 ساله می رود و ازدواج می کنند. حاصل این ازدواج هم 3 فرزند است که هر کدام مشغول زندگی خود هستند و علاقه دارند پدرشان خانواده اش را پیدا کند. سوری خانوم می گوید آرزو دارم قبل از مرگ خانواده غلام را پیدا کنیم تا دلش شاد شود.

سوری خانوم می گوید چند سال پیش غلام همراه پسر بزرگم به قائنات رفتند تا بلکه بتوانند نشانی از خانواده اش پیدا کنند اما نشد. بعد از آن هم درگیر بیماری قلبی غلام شدیم و دیگر نتوانستیم برای پیدا کردن خانواده اش ادامه بدهیم.

از سوری خانوم می پرسم کی متوجه شدید که وی پدر و مادری ندارد؟ گفت: تا بعد از انقلاب که شناسنامه ها را باید عوض می کردیم من نمی دانستم. همیشه فکر می کردم پدر و مادرش فوت کرده اند. نمی دانستم بچه پرورشگاه است. تا اینکه داستان شناسنامه ها پیش آمد و همه چیز را برایم تعریف کرد اما هرگز دوست داشتنم نسبت به وی عوض نشد و همیشه ام کاری کرده ام که ذره ای احساس دلتنگی نکند. اما الان تنها آرزویمان پیدا شدن خانواده اش است تا شاید ذره ای از سختی هایی که این سال ها کشیده جبران و سوالاتی که در ذهنش بی جواب مانده پاسخ داده شود. سوالاتی که از دروه همسرم را آشفته می کند.

حرف آخر آقا غلام هم همین است که هیچ ناراحتی دل شکستگی از خانواده ام ندارم تنها آرزویم این است که پیدا شوند و این دم آخر در کنار آن ها زندگی کنم و باز هم گریه می کند. همچون کودکی بغض در گلویش می پیچد و نمی گذارد به راحتی حرف بزند. 

 

اگر از سرنوشت این مرد و خانواده اش اطلاعی دارید می توانید با دفتر رکنا با شماره تلفن 84215893-021 تماس بگیرید.

فیلم و عکس این مرد را برای دوستانتان بفرستید و او را در یافتن خانواده اش یاری کنید. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

عروس 22 ساله شوهر 62 ساله اش را به خاطر کم توجهی کشت! + تصاویر بازسازی قتل

شکایت سیاه 4 زن و دختر جوان از مجری مشهور تلویزیونی + عکس

اینبار خودکشی 2 دوست 23 ساله در تهران

وقتی به خانه زن سابقم رفتم نوید را در اتاق در وضعیت بدی دیدم و ...

پسر پولدار از دخترم درخواست بی شرمانه داشت تا اینکه او را به یک باغ در چناران بردند

لحظه زلزله شدید ایلام از دید دوربین مداربسته یک فروشگاه + فیلم

رفتگر درستکار کرجی دوباره خبر ساز شد + عکس

شقایق راز قفس شکنجه مرد خشن را گفت / آرزو و سهراب هم در این ماجرا بودند! + عکس

مجازات مرد شیطان صفت پس از 36 سال آزار یک پسر! + عکس

ناظران و پیمانکاران مسکن مهر سرپل ذهاب را معرفی کنید + فیلم وعکس

قرار با زن جوان برای آزار شیطانی دختر بچه ساله! + عکس

ساعت هفت شب بود که دختر بچه را با پراید یشمی در قم دزدیدند و ..!

منبع: رکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۷۳۲۵۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اختلافات مالی در یک خانواده مشهدی منجر به قتل شد

به گزارش خبرگزاری مهر، سرهنگ محمد چراغ اظهار کرد: دوشنبه شب هفته جاری در پی اعلام مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ مبنی بر مرگ مشکوک مردی جوان در بیمارستان طالقانی مشهد، ماموران انتظامی در محل حاضر شدند.

جانشین فرمانده انتظامی مشهد بیان کرد: با حضور ماموران در بیمارستان و در تحقیقات اولیه مشخص شد، فرد ۳۱ ساله به علت اختلافات خانوادگی برادر ۳۷ ساله خود را در شهرک غرب مشهد با شلیک سلاح گرم مجروح کرد که به رغم تلاش تیم‌های پزشکی، این فرد جان خود را از دست داد.

وی ادامه داد: متهم به قتل دستگیر شد و تحقیقات تکمیلی در این خصوص با دستور مقام قضایی ادامه دارد.

کد خبر 6093886

دیگر خبرها

  • دوست داشت گمنام باشد و حالا یک قطعه پلاک از او باقی مانده است
  • دوست داشت گمنام باشد و حالا یک قطعه پلاک از او باقی مانده
  • اختلافات مالی در یک خانواده مشهدی منجر به قتل شد
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • مرگ اسرار آمیز دو جوان در تهران!
  • علی دایی در خانه خبرنگار ورزشی و مادر ۸۹ساله‌اش!
  • مهاجم آرسنال ستاره هالیوودی را غافلگیر کرد (عکس)
  • تلاش نیروهای هلال احمر گلستان برای پیدا کردن یسنای ۴ ساله مفقود شده
  • کشف معماری ۴۵۰۰ ساله در شرق ایران؛ یک خانه و کوچه‌اش پیدا شد!
  • مرگ اسرار آمیز دو جوان در پایتخت