Web Analytics Made Easy - Statcounter

فرهنگ > هنر - عباسعلی سپاهی یونسی:
جنازه استاد را برده بودند داخل مسجد جامع «باخرز» تربت‌جام. من و چند نفری بیرون ایستاده بودیم. حال و حوصله شنیدن حرف‌های تکراری برخی مسئولان را نداشتیم که همیشه خدا دیر می‌رسند و دل هنرمندان واقعی از دستشان پر است.

مستندساز مهربان مسلم كرماني را همانجا شناختم؛ بعد از معرفي دوستي .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

.. و فهميدم او فيلمي درباره استاد محمد ابراهيم شريف‌زاده ساخته است به نام «آقاشريف‌زاده »كه حاصل 2سال زندگي او با شريف‌زاده است. نام فيلمش برگرفته از عبارت شاعر بزرگ مهدي اخوان ثالث در شعري بود كه براي استاد حسين سمندري دوتار نواز بزرگ خراساني گفته بود و در آن شعر اشاره‌اي به صداي استاد شريف‌زاده هم كرده بود. چند شب بعد در خانه مسلم، كارگردان فيلم بوديم با صورت‌هايي كه باراني شده بود در لحظه لحظه ديدن فيلم. فيلم در مورد نابغه جهاني موسيقي خراسان است با نگاهي متفاوت با همه بي‌مهري‌هايي كه در حق استاد شد و همه هنرهايي كه او داشت و در زمان خودش قدر دانسته نشد.

كارگردان مي‌گويد كه فيلم را براي دلش و به احترام اين نابغه ساخته است و اگر بشود مي‌خواهد كه در آينده اكران شود تا همه مردم شريف‌زاده را بشناسند. از زاويه آنچه كرماني ساخته، نگاهي به زندگي شريف‌زاده داشته‌ايم. كرماني متولد 1355در تربت‌حيدريه است. از سال 80ساخت فيلم را شروع كرده است و تا به حال بالغ بر 20فيلم مستند و داستاني توليد كرده كه تعدادي از آنها در جشنواره‌هاي بين‌المللي داخلي و خارجي مقام‌هايي را كسب كرده‌اند. هم حرف‌هاي كارگردان« آقا شريف‌زاده» را بخوانيد و هم حرف‌هايي از فيلم تا بدانيد استاد محمدابراهيم شريف‌زاده يكي از مهم‌ترين چهره‌هاي موسيقي مقامي در بخش آواز كه پاييز گذشته درگذشت كه بوده است. البته اگر دوست داريد با صداي او جادو شويد مي‌توانيد سرو خرامان و خون پاش و نغمه‌ريز را نيز بشنويد.

صدايي شگفت و متفاوت

مسلم كرماني مي‌گويد: «چند سال قبل صداي استاد را در آلبومي شنيدم. صدا به‌نظرم متفاوت و تأثيرگذار آمد آنقدر كه مادر و پدرم با شنيدن آن گريستند. استاد را پيدا كردم و اين شد شروع ماجراي من و استاد. بعد از پرس و جوي بسيار از اين و آن، سرانجام سال 90خودمان را به باخرز در 45كيلومتري تربت‌جام رسانديم. استاد در نخستين برخورد گارد گرفت و راضي نبود. دليل اين راضي نبودنش هم رفتارهايي بود كه از برخي افراد ديده بود؛ اما سرانجام توانستيم با هم كنار بياييم و فيلم در مدت 2سال ساخته شد؛ دوسالي كه من شبانه‌روز با استاد زندگي كردم. در فيلم سراغ چهره‌هاي مطرحي همچون دكتر محمد حقگو (موسيقي‌دان و استاد دانشگاه)، استاد حسين سمندري ( نوازنده برجسته دوتار و رفيق 60ساله استاد شريف‌زاده)‌، استاد محمد فاروق كياني‌پور( معروف به «فاروق‌‌كياني»، چهره نام‌آشناي بازي‌هاي آييني در ايران و جهان)، استاد غلامحسين غفاري (خواننده برجسته موسيقي مقامي)، هوشنگ جاويد (پژوهشگر موسيقي مقامي) و استاد كريم كريمي (خواننده نام‌آشناي موسيقي تربت جام )رفتيم.»

دنبال استاد شريف‌زاده هستيم

فيلم تا دلتان بخواهد اندوه دارد؛ اندوهي كه از بي‌مهري به اهل هنر سرچشمه مي‌گيرد؛ هم از طرف من و شما كه شنونده موسيقي هستيم و هم از طرف مديراني كه اصلا بخشي از كار و وظيفه آنها بايد رسيدگي به هنرمندان باشد.

در فيلم، شريف‌زاده درباره خواننده شدنش مي‌گويد؛درباره اينكه مدتي از زندگي‌اش را در بندر شاهپور (بندر امام خميني(ره)) در خوزستان گذرانده است و مدتي نيز در شهرهاي شمال؛ از اينكه نخستين بار در دهه 40او و يار ديرينه‌اش سمندري را براي اجراي برنامه به خارج از باخرز دعوت كردند و همان زمان‌ها به خارج از كشور هم رفت؛ به ايتاليا؛سفري كه 40روز طول كشيد. بعد مصر، اردن، فرانسه، آلمان، ليبي و به قول خودش چندين دولت را رفت. استاد اين جمله غم انگيز را هم مي‌گويد: «كجاها كه نخواندم. حالا هيچ جا نمي‌توانم بخوانم! »

نابغه مادرزاد

محمد حقگو همانطور كه كنار پيانويي ايستاده است درباره اذان استاد مي‌گويد كه به نظر او از جهاتي بسيار برابري مي‌كند با اذان موذن‌زاده اردبيلي. او مي‌گويد:« اين اذاني است برگرفته از موسيقي محلي. كارهايي كه او در آواز و صدا‌سازي‌ انجام مي‌دهد اگر به‌صورت آگاهانه است فرد بايد سال‌ها نزد استادان تلمذ كرده باشد و اگر نا آگاهانه است بايد گفت او نابغه مادرزاد است».حقگو در گفته‌هاي خود نقدي هم به جشنواره‌هاي موسيقي مقامي وارد مي‌كند كه نقد بجايي است. او از حماسي خواني‌هاي استاد هم مي‌گويد كه براي نخستين بار وارد موسيقي مقامي خراسان شده است و اضافه مي‌كند او متاعي با خود داشت كه بايد در زمان زنده‌بودنش استخراج مي‌شد.

استاد در سراشيبي عمر

استاد پيراهني سفيد پوشيده است. عرق چيني بر سر دارد و روي آن شال منديل خود را بسته است. يك چهره روستايي و اصيل نشسته است در اتاقي كه در تصوير هم مي‌توان درك كرد كه اتاق برخورداري نيست. استاد دارد غذا مي‌خورد. در تصوير گربه‌اي هم نشان داده مي‌شود كه استاد برايش لقمه‌اي مي‌اندازد. اين مي‌تواند تصوير خوبي براي نشان دادن تنهايي استاد باشد؛ پيرمردي كه حالا در سراشيب عمر نيازمند مونس و ياري است، تنهاست و اين را مي‌توان در تك تك جمله‌هاي او دريافت و ديد.

وداع با دوستي 60ساله

يكي ديگر از صحنه‌هاي غم انگيز فيلم صحنه‌اي است كه استاد با جنازه رفيق 60ساله خود يعني استاد حسين سمندري خداحافظي مي‌كند. استاد سمندري تا دقيقه 30در فيلم حضور دارد و از دوستي خود با استاد مي‌گويد. بعد از آن او روي تخت بيمارستان است و بعد هم جنازه اوست كه بر دست‌هاي مردم تشييع مي‌شود و يكي از آدم‌هاي تشييع‌كننده محمد ابراهيم است كه آمده است به خداحافظي. با خودم فكر مي‌كنم لحظه خداحافظي با سمندري در ذهن استاد چه مي‌گذشته! لابد خاطرات سال‌هاي دور از ذهنش مي‌گذشته و خاطره اجراها، قهرها و آشتي‌ها، جايزه گرفتن‌ها و...او گوشه كفن را باز مي‌كند و خم مي‌شود و روي دوست را براي آخرين بار مي‌بوسد؛ روي رفيق و روي يار گروه 2نفره‌شان را ... و اشك مي‌ريزد.

زمانه نامرد است

از صحنه‌هاي ديگر فيلم وقتي است كه استاد لوح‌هاي تقدير و ديپلم‌هاي افتخار خود را به دوربين نشان مي‌دهد. لوح‌هايي كه روي هم تلمبار شده‌اند را يك يكي نشان مي‌دهد و باز هم آدم با خودش فكر مي‌كند كه اين لوح‌ها و اين ديپلم‌ها كجاي زندگي استاد به درد او خورده اند؟ چه دردي از او دوا كرده‌اند و اصلا چرا آنها را به او داده‌اند وقتي قدر او را به‌طور واقعي ندانسته اند؟ و ياد جمله‌اي از استاد مي‌افتم وقتي درباره زندگي و هنرش حرف مي‌زند و مي‌گويد:« زمانه، زمانه نامردي است.»

استاد ما مرده مي‌شست!

اما تأثيرگذارترين صحنه فيلم آقاشريف‌زاده صحنه‌اي است كه او در غسالخانه است. لابد نمي‌دانيد اما استاد بيش از 30سال در باخرز مسئول شستن مرده‌هاي اين شهر بود. حتما مي‌توانيد فكر كنيد كه اين شستن چقدر كار سختي است؛ آن هم براي كسي كه اهل ذوق و هنر است. و كسي كه مي‌تواند با صداي نازنين خودش شما را مسحور كند بايد جنازه پير و جوان را بشويد؛ آن هم در شهري كوچك كه همه همديگر را مي‌شناسند. خود استاد در پايان فيلم جملاتي مي‌گويد كه اگر بيننده فيلم گريه‌اش نگيرد عجيب است.

استاد در اين صحنه كه مي‌توان آن را پرسشي جدي از همه دستگاه‌هاي فرهنگي و از همه مخاطبان آثار استاد دانست مي‌گويد: «خيلي‌ها را شسته‌ام. اگر من موسيقي‌دانم، اگر من چند دولت را رفته‌ام ،اگر رحم و مروت باشد من بايد مرده شور باشم؟ شب تا صبح با مرده‌هاي شما درگيرم. تا چند روز جلو چشم‌ام مي‌آيند.» و جالب اينكه حتي شستن مرده‌ها را هم از استاد دريغ كرده بودند؛ وقتي غسالخانه شهر را به بخش خصوصي واگذار كردند. به او گفته بودند بايد از صبح ساعت 7بيايي سر كار تا 8شب و مسئوليت وسايل غسالخانه هم با توست.فيلم كه تمام شد صورتمان خيس بود.

مسلم كرماني در فيلمش چيزهاي فراواني از استاد را به مخاطب نشان داده بود؛ فقر، تنهايي، نگاه استاد به مذهب و استواري‌اش در اين راه، اهميت استاد در موسيقي مقامي و در عين حال نامهرباني‌ها با او. او با همه هنري كه داشت مانده بود سر يك دوراهي، چون او هم مداح اهل‌بيت (ع) بود و هم 40سال موذن بود و در عين حال يك خواننده بود؛ حماسي‌خوان بزرگي با صدايي منحصر به فرد؛ اما اين براي خيلي‌ها پذيرفتني نبود.

...و اما بعد

در روزگار بي‌مهري‌ها به موسيقي ،كار مسلم كرماني كار ارزشمندي است كه از دل برآمده و حمايت هيچ نهادي هم پشت آن نبوده و نيست. با خودم فكر كردم خدا را شكر كه هنوز هم هستند كساني كه در ميان اين همه بي‌مهري‌ و بي‌تفاوتي‌ سراغ اين استادان مي‌روند و لحظاتي از زندگي آنها را ضبط مي‌كنند تا بيش از اين در برابر آيندگان دست خالي نباشيم.

استاد محمد ابراهيم شريف‌زاده، خواننده سرشناس موسيقي مقامي سال1315در باخرز تربت‌جام در خراسان رضوي به دنيا آمد. از نوجواني موسيقي مقامي را آغاز كرد و در اين مسير با استادحسين سمندري دوتارنواز شهير خراساني دوستي 60ساله‌اي را تجربه كرد كه اجراهاي متعدد موسيقي مقامي و آلبوم موسيقي خون‌پاش و نغمه‌ريز حاصل اين همكاري است. اذان شريف‌زاده كه به شيوه‌اي منحصربه‌فرد خوانده مي‌شد، نشان ديگري از توانايي او بود. حزن‌انگيز بودن، لحن حماسي و قدرت بالاي حنجره او از ديگر ويژگي‌هاي اين خنياگر تواناي خراساني بود. شريف‌زاده از نسل خنياگراني همچون استاد دور پور و پورعطايي بود كه اينك هر 3استاد خاموش شده‌اند.

سرو خرامان، بهاره دختر عمو و دلبر رعنا برخي ديگر از آثاري است كه استاد‌شريف‌زاده اجرا كرده است. به گفته محمدرضا درويشي (محقق سرشناس موسيقي مناطق )شوراي‌عالي ارزشيابي هنرمندان كشور در سال ۱۳۹۴ نشان درجه يك حوزه موسيقي براي شريف‌زاده در نظر گرفت اما پس از آگاهي از اينكه شغل وي مرده‌شويي بوده است از دادن نشان به وي خودداري شد و اين نشان بعد از مرگ استاد به دخترش داده شد. ابراهيم شريف‌زاده پاييز 1395زندگي را بدرود گفت و در زادگاه خود باخرز به خاك سپرده شد.

در همین زمینه: درگذشت استاد ابراهیم شریف‌زاده؛ خنیاگر خطه خراسان

منبع: همشهری آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۸۶۶۷۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«نمی‌توانم نفس بکشم»٢ در خیابان‌های آمریکا + فیلم | وقتی تکنیک مرگبار گذاشتن زانو پشت گردن جان تایسون را گرفت

دریافت 14 MB

به گزارش همشهری‌آنلاین، «نمی‌توانم نفس بکشم» این آخرین جملات فرانک تایسون آمریکایی بود که با خشونت ماموران پلیس اوهایو و استفاده یکی از آنها از روش زانو روی گردن جان داد.
انتشار فیلم دوربین‌های چسبیده به بدن ماموران اداره پلیس کانتون در ایالت اوهایو درباره دستگیر کردن یک سیاه پوست، بار دیگر خاطره خشونت نژادپرستانه پلیس آمریکا علیه جورج فلوید را زنده کرد.

این فیلم که مربوط به درگیری مرگبار هجدهم آوریل (۳۰ فروردین) است، لحظات درگیری پلیس با فرانک تایسون ۵۳ ساله را نشان می‌دهد. انتشار این فیلم و سخنان آخر تایسون قبل از مرگش زیر دست پلیس آمریکا، خاطرات قتل جورج فلوید در تاریخ ۲۵ ماه می ۲۰۲۰ را زنده کرد.

در این فیلم ۳۶ دقیقه‌ای دیده می‌شود که ماموران پلیس شهر کانتون، از صحنه تصادف یک خودرو با تیر برق دیدن می‌کنند. یکی از رهگذران، به پلیس می‌گوید که راننده داخل یک مغازه مشروب فروشی است.

به محض ورود ماموران پلیس و برخورد آنها با تایسون، زد و خورد بین آنها شروع می‌شود. حین این درگیری، این شهروند سیاه پوست به دیگر حضار فریاد می‌زند که «آنها می‌خواهند مرا بکشند» و همچنین می‌گوید «به کلانتر خبر بدهید».

ماموران پلیس به زور این سیاه پوست آمریکایی را به زمین می‌اندازند و همزمان یکی از ماموران، تکنیک مرگبار گذاشتن زانو پشت گردن را اجرا می‌کند.

تایسون در آخرین جملاتی که قبل از بیهوش شدن به زبان می‌آورد، چند بار می‌گوید که «من نمی‌توانم نفش بکشم» اما مامور پلیس جواب می‌دهد که «حال تو خوب است».
پس از این درگیری، دیگر صدایی از تایسون شنیده نمی‌شود و ماموران پلیس بی توجه به او در حال صحبت با افراد حاضر در فروشگاه می‌شوند.

تایسون ۶ دقیقه بدون حرکت روی زمین افتاده است تا در نهایت ماموران پلیس به سراغش می‌روند و یکی از آنها خطاب به همکارش می‌گوید: «حالش خوبه؟ نبضش می‌زند؟»
گفته می‌شود که تایسون پس از انتقال به بیمارستان، جان می‌دهد اما «رویترز» در گزارش خود می‌گوید که «نمی‌تواند این موضوع را تایید کند».

مقام‌های آمریکا هنوز توضیح رسمی درباره علت مرگ این شهروند سیاه پوست ارائه نداده‌اند.

اداره پلیس کانتون نام دو مامور پلیس درگیر در این ماجرای مرگبار را منتشر کرد. به گفته این اداره، «بو اشونگ» و «کامدن بورچ» در این ماجرا دست داشتند و هر دو به مرخصی فرستاده شدند تا تحقیقات در این باره انجام گیرد.

کد خبر 847412 منبع: فارس برچسب‌ها خبر ویژه ایالات متحده آمریکا نژادپرستی

دیگر خبرها

  • گردهمایی بزرگ تاریخ علم
  • ببینید | مرگ شهروند سیاه‌پوست آمریکایی پس از رفتار خشن پلیس اوهایو
  • مرگ شهروند سیاه‌پوست آمریکایی پس از رفتار خشن پلیس اُوهایو
  • طنین موسیقی لرستان در تالار وحدت
  • «نمی‌توانم نفس بکشم» ٢ در خیابان‌های آمریکا
  • مرگ یک سیاهپوست دیگر در حین بازداشت توسط پلیس آمریکا
  • «نمی‌توانم نفس بکشم»٢ در خیابان‌های آمریکا + فیلم | وقتی تکنیک مرگبار گذاشتن زانو پشت گردن جان تایسون را گرفت
  • «کولبری» نه شغل است و نه شریف/ مردم از ناچاری بار بر دوش می‌گیرند
  • برگزاری ۱۹ عنوان برنامه شاخص«هفته سنه» در سنندج/رونمایی از سردیس استاد عباس کمندی
  • پیام برادران انصاری در پی درگذشت عروس امام خمینی