Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - برترين ها - ترجمه از حسين علي پناهي: "هيچ نفهميدم!". تاکنون چند بار اين جمله را هنگام تماشاي يک فيلم شنيده ايد و يا خود به زبان آورده ايد؟ اين موضوع اصلاً غيرقابل درک نيست زيرا افرادي که به سينما مي روند يا فيلم تماشا مي کنند سليقه هاي متنوع و متفاوتي دارند. اما برخي از فيلم ها پيچيده بوده و معاني عميقي را منتقل مي کنند که هر کسي نمي تواند آن ها را درک نمايد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در ادامه اين مطلب مي خواهيم شما را با فيلم هايي آشنا کنيم که علي رغم زيبايي و شاهکار بودن به دليل پيچيدگي هاي داستاني يا هر دليل ديگري، افراد بسياري از درک داستان و پيام آن عاجز مانده اند.
1- ورود (2016)

فيلم «ورود» (Arrival) ساخته دنيس ويلنوو در سال 2016 اولين برخورد انسان با موجودات فضايي را طوري به تصوير مي کشد که با هر آن چه که تاکنون در اين مورد ديده و باور داشته ايد متفاوت است. در اين فيلم، شخصيت اصلي فيلم قصد دارد به هر نحوي که شده با زباني خاص و پيچيده با اين موجودات فضايي که اولين بار است پا به کره زمين مي گذارند ارتباط برقرار کند. سير داستاني فيلم بسيار کند پيش رفته و بخش اعظم صحنه هاي فيلم مربوط به شخصيت اصلي فيلم با بازي ايمي آدامز است که در نقش يک زبان شناس در تعامل با موجودات فضايي پيشرفت مي کند.
در بين صحنه هاي فيلم همواره گاهي به تجربيات شخصي اين نقش در زندگي گذشته باز مي گرديم، به خصوص مراقبت از دختري که در سن کودکي به دليل يک بيماري مرگبار انتظار مرگ را مي کشد. در حالي که ابتدا به نظر مي رسد اين تصاوير فلش بک هايي به گذشته هستند اما در نهايت مشخص مي شود که ما شاهد تراژدي بوده ايم که در شرف وقوع بوده و هنوز رخ نداده است. در اوج فيلم در مي يابيم که موجودات فضايي از قوانين مربوط به زمان و مکان پيروي نکرده و به دوست زبانشناسشان اجازه مي دهند که آينده را ببيند.
صحنه ها و نتيجه گيري پاياني فيلم بيش از پيش بيننده را گيج و سردرگم مي کند. فيلم «ورود» يکي از بهترين فيلم هاي سال 2016 بود که بشدت مورد استقبال منتقدان قرار گرفت اما بسياري از تماشاگران را با سرگيجه و شک و ترديد راهي خانه هايشان کرد.
2- پرايمر (2004)

اولين تجربه کارگرداني شين کاروت با بودجه اي اندک و با عنوان «پرايمر» (Primer) در مورد سفر در زمان از آن دسته فيلم هايي بود که بينندگان را در بهت و حيرت و البته گيجي و سردرگمي مفرط فرو برد. شين کاروت که خود نويسندگي، کارگرداني، تدوين، آهنگسازي و بازيگري نقش اول فيلم را با بودجه اندکي که والدينش در اختيار او قرار داده بودند بر عهده داشت، يک مهندس نرم افزار بوده که به صورت خودآموز ساختن فيلم را ياد گرفته بود و در کمال ناباوري فيلمي ساخت که همه چيز در آن دستکم از لحاظ تئوريک با واقعيت و منطق علم و انسان مغايرت نداشت. نتيجه تلاش هاي او فيلمي هوشمندانه است که صحبت هاي دو شخصيت اصلي آن تا مدت ها در ذهن بيننده باقي خواهد ماند.
تماشاي اين فيلم بيشتر به معمايي که بايد بيننده حل کند شبيه است تا فيلمي که بايد از ديدن آن لذت برد. فيلم «پرايمر» داستان دو مرد باهوش و البته معمولي را روايت مي کند که به صورت تصادفي خط زماني جديدي را کشف مي کنند و با ساخت يک دستگاه سفر در زمان خيلي زود سررشته و کنترل امور را از دست داده و با عواقب اين کار روبرو مي شوند. شما براي لذت بردن از اين فيلم نيازي به فهميدن آن نداريد و تنها آگاهي از عاقبت داستان براي نگه داشتن شما پاي فيلم کافي خواهد بود.
3- بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت (2016)

فيلم «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» (Batman v Superman: Dawn of Justice) از آن دسته فيلم هاي گيج کننده است که علت اصلي گيج کننده بودنش نه پيچيدگي و هوشمندانه بودن داستان بلکه بي معني بودن آن است. از انگيزه هاي زن شگفت انگيز گرفته تا ساختار اصلي داستان، بخش هاي مختلف اين فيلم هيچ ارتباط و پيوستگي با هم ندارند. فيلم مجموعه اي از قطعه هاي ناجوري است که سعي شده با استفاده از صداهاي خاص و حرکات محيرالعقول ابرقهرمان ها به هم متصل شوند. در يکي از صحنه هاي فيلم معلوم نيست که چرا بروس وين ناگهان از به پايان رساندن ماموريتش منصرف مي شود در حالي که در تمام فيلم براي انجام آن تلاشي خستگي ناپذير داشت.
چرا بتمن که اطمينان دارد سوپرمن خطري براي جهان است تنها پس از شنيدن اين که او نيز مادري به نام مارتا دارد خيلي زود سوپرمن را دوست خود خطاب مي کند؟ اين موضوعات همراه با سکانس هاي رويابيني گيج کننده و ديدارهاي شخصيت فلش در زمان باعث شده که داستان اين فيلم کاملاً غيرمنطقي، ناکامل و خسته کننده به نظر برسد به خصوص براي کساني که از طرفداران اين فرانچايز بوده و با شخصيت هاي ابرقهرماني فيلم آشنايي کامل داشته و در روابط آن ها دقت مي کنند.
4- تنها خدا مي بخشد (2013)

نيکولاس ويندينگ رفن و رايان گاسلينگ بعد از فيلم رويايي و فوق العاده «رانندگي» (Drive) وارد دنياي انتزاعي شدند. اين دو در فيلم نئونوآر و روانشناسانه «تنها خدا مي بخشد» (Only God Forgives) اکشن را به تايلند برده که در آن رايان گاسلينگ نقشي درست در مقابل شخصيت جذاب فيلم «رانندگي» را بازي مي کند که در شهر بانکوک براي پيدا کردن جواب سوالي که بسياري از ما بدنبال آن هستيم پرسه مي زند.
فيلم داراي شخصيت هايي است- مانند ستوان چانگ يا فرشته مرگ- هيچ گاه به درستي به بيننده معرفي نمي شوند و اين اتفاق در تمام طول فيلم رخ مي دهد. حتي اگر اين فيلم را بارها و بارها نيز تماشا کنيد چيزي از آن نخواهيد فهميد. نفوذ در داستان اين فيلم امکان ندارد و شايد اصلا چيزي در آنسوي اين داستان گيج کننده کاشته نشده است.
5-امپراطوري درون (2006)

بدون شک فهرستي از فيلم هاي گيج کننده بدون اين که نامي از ديويد لينچ در آن برده شود کامل و کافي نخواهد بود زيرا لينچ را سلطان دنياي سورئال سينماي هاليوود و جهان لقب داده اند که فيلم هاي او از همان «کله پاک کن» (Eraserhead) با عناصر سورئاليستي و پيچيدگي همراه بوده است. فيلم ديگري از او با عنوان «جاده مالهالند» (Mulholland Drive) را همواره شاهکاري مي دانند که به خوبي درک نشده است اما وقتي کليد رمزگشايي داستان فيلم را پيدا کنيد با داستاني بسيار سرراست و جذاب مواجه خواهيد شد. فيلم بعدي لينچ در سال 2006 با عنوان «امپراطوري درون» (Inland Empire) اما فيلم کاملاً متفاوتي است.
اين فيلم طولاني سه ساعته کابوسي از هاليوود، فاحشگي خياباني، بددهاني هاي متداول و قتل هاي بيرحمانه با کمدي هايي مشمئز کننده است که فيلم «جاده مالهالند» در برابر آن به سادگي و سرراستي يکي از اپيزودهاي سريال «دوستان» مي ماند. اين فيلم را بايد ترسناک ترين فيلم لينچ ناميد که وي در آن بيش از هر زمان ديگري به ترس و وحشت و خشونت نزديک شده است. اگر ادعا کنيم درک اين فيلم تنها براي عده و گروه خاصي امکان پذير است بيراه نگفته ايم.
6- حشره (2006)

فيلم ترسناک روانشناسانه ي «حشره» (Bug) ساخته سال 2006 ويليام فردکين مشهور فيلمي عجيب و غريب، فرساينده است که شما را تا مرز ديوانگي پيش مي برد. اين فيلم با بازي اشلي جاد و مايکل شنون در مورد زن و مردي است که در اتاق يک هتل با کاغذ ديواري هاي رنگارنگ رفته رفته ديوانه مي شوند. اين فيلم بسيار ديوانه کننده تر و البته مضحک تر از آني بود که تماشاگران فکر مي کردند و بسياري اگر چه داستان فيلم را درک نمي کردند اما پس از تماشاي آن ديگر از مکان هاي تنگ و تاريک هراس داشتند.
7- پرومتئوس (2012)

فيلم «پرومتئوس» (Prometheus) که در واقع به عنوان پيش درآمدي بر مجموعه فيلم هاي «بيگانه» توسط ريدلي اسکات ساخته شد با پيچيدگي هاي خاص خود بيننده را در بهت و حيرتي ناشي از گيج شدن فرو بروده و هر چيزي در مورد اين فيلم از انتخاب بازيگران گرفته تا انگيزه هاي دروني شخصيت هاي فيلم قابل درک نيست. تماشاگران بسياري پس از اتمام فيلم اعلام کردند که داستان فيلم را به هيچ عنوان درک نکرده اند. به همين دليل ديگر دنباله اي با اشاره به اين عنوان ساخته نشده و بعيد است ديگر کسي حاضر به تماشاي چنين فيلم گيج کننده اي شود.
8- اثر پروانه اي (2004)

فيلم «اثر پروانه اي» (The Butterfly Effect) يکي از معدود فيلم هاي اشتون کوچر با داستاني جدي داستاني غيرمنطقي اما ديدني دارد. اگر براي چند لحظه به داستان فيلم فکر کنيد آن را بي معني و غيرمنطقي خواهيد يافت. شخصيت کوچر در اين فيلم شخصي است که با استفاده از يادگاري هاي افراد مي تواند به دوران گذشته بازگشته و لحظاتي به ياد ماندني از زندگي خود را دوباره از نزديک تماشا کند و در اين ميان سعي دارد که اشتباهات گذشته خود را جبران کند اما هر بار مشخص مي شود که جبران اشتباهات گذشته با اتفاقي وحشتناک تر جايگزين مي شود. فرضيه اصلي داستان فيلم اين است که کوچک ترين تغييري در اتفاقات گذشته مي تواند به طور کلي مسير زندگي شما را تغيير دهد. اما هر بار قوانين اين فرضيه بدون هيچ توضيح و دليل منطقي زير پا گذاشته مي شوند.
در يکي از صحنه هاي فيلم، کوچر در زندان است و براي اين که از خود دفاع کند به گذشته باز مي گردد و با زخمي کردن دست هايش مي خواهد ديگر زندانيان را بترساند که به او صدمه اي وارد نکنند. اما اگر بازگشت به گذشته و کوچک ترين تغييري در اتفاقات گذشته به طور کلي آينده را تغيير مي دهد چرا اشتون کاچر بار ديگر در زندان حاضر مي شود؟! چرا زخم او مانند يک جادوگري جلوه مي کند در حالي که مي بايست مانند زخمي که براي مدت طولاني از گذشته تا زمان زنداني شدن همراه کوچر مي بوده جلوه کند؟
9- حيثيت (2006)

دوئل شعبده بازان در فيلم «حيثيت» (The Prestige) به کارگرداني کريستوفر نولان، فيلمي است که تمامي سرنخ هاي خود را در برابر ديد تماشاگر قرار مي دهد. در تمام طول فيلم مشخص است که کريستين بيل نقش دو شخصيت کاملاً جدا را بازي مي کند اما همانطور که خود فيلم نيز نشان مي دهد طوري تصوير سازي شده که تماشاگر دوست دارد خود را گول بزند. اما بيش از همه صحن انتهاي فيلم باعث شده که تماشاگر با گيجي تمام سالن سينما را ترک کند.
شخصيت هيو جکمن در اين فيلم با استفاده از تکنولوژي تسلا از خود نسخه هايي مي سازد که در زماني واحد در چند جا خضور دارند اما در انتها مشخص نمي شود که کدام شخصيت واقعي است. در انتهاي فيلم با واقعيتي گيج کننده تر از قبل مواجه مي شويد که براي درک آن به روزهاي تفکر و بازسازي صحنه ها در ذهنتان نياز خواهيد داشت.
10- اطلس ابر (2012)

واچوفسکي ها تصورات و تخيلات بدون محدوديتي دارند و هيچ فيلمي تاکنون نتوانسته انساندوستي صادقانه آن ها در فيلم «اطلس ابر» (Cloud Atlas) را که از ترکيب 6 داستان غيرمرتبط تشکيل شده به زيبايي به تصوير بکشد. بسياري سعي کرده اند اين 6 داستان متفاوت را به شکلي منطقي به هم مرتبط سازند و مسيرهاي مخفي ارتباط اين فيلم ها به يکديگر را کشف نمايند. برخي از داستان هاي اين فيلم، در واقع افسانه اي در دنياي ديگر است اما شخصيت هاي درون اين داستان ها به نحوي نسخه هاي حلول کرده در يکديگر هستند. پس دنياي واقعي در اين فيلم کدام است؟ رابطه بين تمامي اين دنياها چگونه است؟ به عبارت ساده قرار نيست اين فيلم از لحاظ منطقي قابل درک باشد زيرا طوري ساخته شده که تنها از طريق احساس قابل درک است.
اين فيلم داستاني است در مورد داستان هاي ديگر. به همين دليل است که فيلم با صحنه اي که زاخاري پير کنار آتش نشسته و قصه مي گويد آغاز شده و با همان صحنه نيز به پايان مي رسد. مهم نيست که چه کسي در کالبد چه کسي حلول کرده است زيرا تمامي اين بازيگران تکراري با تم هاي تکراري تنها يک معني دارند: در داستان و در زندگي واقعي، همه چيز و همه کس به هم متصل بوده و پرده اي منقوش ناشناخته، بزرگ و زيبا را تشکيل مي دهند که هيچ کس تصوري کامل از آن ندارد.
11- خلسه (2013)

فيلم «خلسه» (Trance) ساخته دني بويل پس از اکران تماشاگران را به شدت تحت تاثير قرار داد، با داستاني در مورد يک نقشه ي سرقت پيچيده که هر کسي توان درک کامل آن را ندارد. فيلم شامل صحنه هايي از هيپنوتيزم و تخيل است که هر بار اطلاعات بيشتري را در اختيار تماشاگر قرار مي دهند. نکته مهم و رمز فيلم اين است که عليرغم ساختار داستاني که عمداً پيچيده طراحي شده، داستان اصلي فيلم بسيار ساده و سرراست است.
در واقع مغز متفکر اصلي فيلم کسي نيست به جز اليزابت (روزاريو داوسون) که براي دستيابي به مقدار زيادي پول، تفکراتي را از طريق هيپنوتيزم در ذهن شخصيت سايمون (جيمز مک آووي) مي کارد و در نهايت پس از موفق شدن عمليات سرقت همه در مي يابند که وي در تمام اين مدت با خونسردي تمام پشت ماجرا بوده و آن را به طور غيرمستقيم هدايت مي کرده است.
12- زير پوست (2013)

فيلم نسبتاً صامت «زير پوست» (Under the Skin) در مورد يک موجود فضايي است که با داستان خود هيچ شباهتي به ديگر فيلم هاي ژانر علمي تخيلي ندارد. فيلم داستان يک زن زيبا را روايت مي کند که در واقع يک موجود فضايي خطرناک است و با فريب دادن مردان، آن ها را به قتل رسانده و جنازه آنان را از بين مي برد بدون اين که پاياني براي اين کار وجود داشته باشد. وقتي که بيگناهي مطلق يکي از قربانيانش باعث مي شود که موجود فضايي او را به حال خود رها کند، ناگهان وي به فکر فرو مي رود و به اين سياره و نقش خود در ميان انسان ها و کاري که سرگرم آن است فکر مي کند. نيمه دوم فيلم تعلق اين شخصيت به وجهه انساني اش را به تصوير مي کشد که با نقاط ضعفي براي وي همراه است.
در نهايت پس از اين که يک مهاجم به هويت اصلي اين زن پي مي برد او را تعقيب کرده و وي را به آتش مي کشد. در واقع فيلم مي خواهد بگويد که دنياي انساني بسيار ترسناک، مخوف، ناعادلانه و پر از ترس و وحشت است که درک آن براي يک موجود فضايي ممکن نبوده و چنين موجودي در اين دنيا زنده نخواهد ماند.
13- تسخير (1981)

يکي از گيج کننده ترين و غيرمعمول ترين فيلم هايي که تاکنون در ژانر وحشت ساخته شده بدون شک فيلم «تسخير» (Possession) ساخته آندره زولاوسکي است که با داستان پر از توهم و بازي بي نظير سم نيل و ايزابل آجاني به يک شاهکار تبديل شده است. حتي زمان داستان فيلم که در دوران جنگ سرد و برليني که به دو نيم تبديل شده به فاجعه بار بودن طلاق و جدايي دلالت دارد. شخصيت هاي فيلم ابتدا يکديگر و سپس خود را نابود مي کنند. در انتهاي فيلم مشخص مي شود که يک هيولا وجود دارد که وارد شخصيت سم نيل شده است.
در واقع اين هيولا چيزي جز جلوه زنده حسادت و خيانت نيست و در واقع شخصيتي را به تصوير مي کشد که ديگر سم نيل نمي تواند براي همسر خود ايفا کند. با اين وجود داستان فيلم و شيوه روايي آن چنان پيچيده است که نمي توان واقعيت را از توهم تشخيص داد.
14- سينکداکي، نيويورک (2008)

يک تهيه کننده ي درمانده تئاتر پس از دريافت غيرمنتظره جايزه اي معتبر تصميم مي گيرد که يک اثر هنري با تاثيرگذاري عميق بسازد تا بدين شکل به معناي واقعي زندگي دست يابد. اما آيا او در اين راه موفق مي شود؟ فيلم «سينکدوکي، نيويورک» (Synecdoche, New York) فيلمي در مورد همه چيز و همه کس است. در واقع فيلم نمايشي را به تصوير مي کشد که در طي دهه ها بازيگران مختلفي نقشي واحد را ايفا مي کنند و اين رويه همچنان ادامه پيدا مي کند اما هر کدام شکست مي خورند.
شخصيت اصلي فيلم مي خواهد يک اثر هنري بي نقص بسازد اما به خوبي نشان داده مي شود که چنين کاري مانند اين است که يک زندگي بي نقص داشته باشيم که البته مشخص است امکانپذير نخواهد بود. هيچ کس نمي تواند به اين حد از کمال دست يابد و همه در تلاش براي دستيابي به آن خواهند مرد. فيلم علي رغم پيچيدگي هاي گسترده يک پيام واحد دارد و آن هم اين که دنياي رويا و واقعيت هيچ تفاوتي با هم ندارند. همه چيز واقعي است.
15- کله پاک کن (1977)

فيلم سورئاليست ديگري از ديويد لينچ با عنوان «کله پاک کن» (Eraserhead) از آن چه که در مورد آن گفته مي شود بسيار سرراست تر و ساده تر به نظر مي رسد. هنري و همسرش صاحب فرزندي مي شوند که کوچک ترين شباهتي به انسان نداشته و شبيه يک هيولاي ترسناک است و رابطه اين دو به سرعت از بين مي رود. هنري قصد دارد از اين خانه و اين موجود فرار کند و تنها مکان امن و آرام براي او رادياتور آپارتمانش است، جايي که يک خواننده کوچک و مهربان زندگي مي کند.
فيلم علاوه بر اين که سخت بودن وظيفه والدين را نشان مي دهد به مشکلي بزرگ تر و جهاني اشاره دارد و آن اين که هر تصميمي عواقبي در پي دارد که بسياري نمي توانند اين عواقب را درک و يا تحمل نمايند. اين فيلم شبهه ها و تلاش هاي انسان براي فرار از شرايط موجود را نشان مي دهد هر چند به گفته ي لينچ مي توان از اين فيلم معناي متفاوت و آزادانه اي را برداشت کرد.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۰۴۴۸۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

افعی تهران، راسکولنیکُف و احساس منحصر به فرد بودن در جهان

   عصر ایران؛ مهدی مالمیر- با یک نگاه سرسری به لیست سازندگان سریال «‌افعی تهران» هم می‌شد حدس صائب زد که سریال با مخاطبِ بسیار همراه خواهد شد؛ مخاطبانی که نرم نرمک و از گوشه و کنار صدای انتقادات برخی‌شان را می‌شنویم که بر این نکته انگشت تاکید می‌فشارند که در این سریال، به اخلاق و رفتار مردم ساکن در تهران کم‌لطفی‌هایی شده است چراکه مردم در تهران آن سان که سریال به تصویر کشیده، آدم‌هایی بی‌اعتنا به هم‌نوع و  کنایه‌زن و تلخ‌زبان نیستند.

  در این‌که در تمام شهرها در سراسر جهان آدم‌هایی از این جنس کم نیستند حرفی نیست اما چرا در این سریال این نوع آدم‌ها در کانون سریال قرار گرفته‌اند و بی اغراق در بیشترِ سکانس‌ها با این تیپ آدم‌ها رو به رو می‌شویم؟

    پاسخ اما به تیپ شخصیت اصلی سریال باز‌می‌گردد. ما به جهان شخصی وارد شده‌ایم و با چشمان شخصیتی جهان را می‌نگریم که نگاهی دگرگونه به انسان‌ها و جهان دارد: «‌آرمان» منتقد سینما و مدرسی است که در آستانۀ 50 سالگی فرصتی به کف آورده تا نخستین فیلم بلندش را کارگردانی کند و به جرگۀ کارگردانان فیلم اولی بپیوندد! این منتقد سینمایی که کمی دیر برای ساختن فیلم‌اش به تکاپو افتاده، از نوعی ویژگی شخصیتی برخوردار است که بدان «شخصیت بیش از حد حساس» یا hayper sensitive person  گفته می‌شود.

   دارندگان این ویژگی شخصیتی، جهان گرداگردشان را با حساسیت بالا درک و دریافت می‌کنند و از پیش پا‌افتاده‌ترین ماجراهای روزمره نمی گذرند و مدام رخدادی را که برای بسیارانی می‌تواند با پوزخندی یا دستِ بالا با شانه بالا انداختنی برگزار شود، در ذهن و ضمیرشان همچون سکانسی از یک فیلم دردناک مرور می‌کنند و دندان روی دندان می‌سایند و گهگاه از کاهی کوه می‌سازند و مته به خشخاش زندگی می گذارند. 

مثلا پاسخ نه چندان گرم نانوای محترمِ محل در یک صبح سرد، برای کاراکترهایی که چندان درگیر ویژگیِ «‌شخصیت بیش از اندازه حساس» نیستند، می‌تواند با بی اعتنایی و حتی بی توجهی رو به رو شود یا آن را به حساب خستگی و هزار و یک دلیل و علت دیگر بنویسند و همچون بچه آهوییسبکبال از کنار آن بگذرند و دنبال کار و بار خود را بگیرند، اما شخصیت بیش از حد حساس، این بی‌مهری کوچک را در ذهن خود بدل به رویدادی بزرگ می‌کند و با منفی‌بافی و تفسیرهای کهکشانی از یک اتفاق روزمره، به روان خود زخم‌های ناسور می‌زند و سلول‌های عصبی خود را به کشتن می‌دهند!

   در سریال افعی تهران با کارگردانی « سامان مقدم» چند بار هم  از زبان خود شخصیت محوری داستان که صادقانه در برابر روان‌شناس اقرار کرد که رویدادهای روزمره را نمی‌تواند مثل باقی ادم ها ندیده یا نابوده بگیرد با تیپ شخصیتی ارمان کارگردان پنجاه ساله آشنا می شویم و هم در یکی از ظریف ترین سکانس ها که به روشنی دست بر روی نقطه ضعف شخصیت حساس می گذارد: آنجا که آرمان در سکانسی از سالن تئاتر بیرون می آید و وقتی پول بلیتش را از خانم بلیت فروش مطالبه می کند و خواهان پس گرفتن آن است با نگاه توام با تحقیر خانم مواجه می شود و صحنه خندۀ نه چندان مودبانه و نالازم خانم بلیت فروش را چند بار در موقعیت‌های مختلف به یاد می آورد و در آنجا است که سریال اولین تلنگر را به مخاطب می‌ند که با شخصیتی نامعمول در سریال رو به رو است و ضروری است از او انتظار رفتار و منشی از لون دگر داشته باشد.

  هنگامی که با شخصیت داستان و ویژگی‌های رفتاری او آشنا شدیم، با آسودگیِ بیشتری می‌شود رفتار او و کنش و واکنش‌اش را در دایره همکاران، همسایه و همسر سابق و همسایه پیش‌بینی و درک کرد.

   آرمان با سِنسورهای حساس اش بدل به آینه‌ای زشت‌نما می‌شود که دست بر روی نکاتی می‌نهد که شاید در زندگی روزانه کمتر کسی به قول قدیمی‌ها سنگی در ترازوی آنها بگذارد.

   اینکه رابطۀ میان شهروندان در کلان‌شهری مثل تهران تا چه اندازه می‌تواند پیچیده باشد. تا چه اندازه باید مراقب سخنانی باشیم که با شتاب بر زبان جاری می‌سازیم، تا چه اندازه باید سکنات خود را به هنگام حمله خشم و کدورت و حسادت کنترل کنیم و... چرا که همه آدم‌ها نمی توانند به راحتی از ماجرایی، کنایه ای، متلکی و نیشِ زبانی و پرخاشی درگذرند و این احتمال متاسفانه کم نیست که برای برخی اتفاقات ناگوار روزمره بدل به عقده‌ها و کمپلکس‌های خطرخیز شود.

  افعی تهران، همان قاتلی که در شهر پیچ و تاب می‌خورد و آرمان بر آن است تا فیلم‌اش را از روی زندگی پُرماجرای او بسازد، احتمالا یکی از همین «‌شخصیت های بسیار حساس» است که ناخوشی روانی‌اش به حد خطرآفرینی برای جامعه تبدیل شده است؛ احساس نزدیکی حسی میان کارگردان و قاتل سریالی هم از همین اشتراکات روانی سرچشمه می‌گیرد.

 
هر دو، چه کارگردان و چه قاتل زندگی درونیِ پیچیده ای دارند. هر دو از رویدادهایی رنج می کشند که از زمان کودکی بر روان شان سنگینی می کند( قاتل زنجیره ای کسانی را می کشد که در کارنامه شان سابقه کودک آزاری دارند) و در نهایت، هر دو آدم های منحصر به فردی در نوع خود به شمار می روند که در قاتل این احساس منحصر به فرد بودن به جنایت می انجامد. چرا که هر قاتلی چنان چه از رمان بی نظیر «جنایت و مکافات» آموخته ایم، در وهله اول با نوعی احساس خاص بودن، خود را محق می داند که دست اش را به خون همنوع رنگین کند. راسکولنیکوف کم بنیه و بیمار که دانشجوی حقوق بود، در هذیانات  و تفکرات اش به این نتیجه رسیده بود که آدمی است « ویژه»  که سزاوار به انجام رساندن کاری است که از هر کسی ساخته نیست: قتل پیرزن رباخواری که زندگی او را همچون زندگی پشه ای بی ارزش می شمارد و شایسته ی نابودی!

                                                                                       راسکولینکوف در رمان "جنایت و مکافات"



در آخر، می شود به نویسندگان فیلمنامه آفرین گفت که شخصیتی با ویژگی های روانی خاص آفریده‌اند و داستان را بر روی شانه‌های یک شخصیت بیش از حد حساس سوار کرده اند و از این طریق، هم سریالی با مایه‌های پلیسی و جنایی ساخته‌اند و هم شماری از ویژگی‌های برخی از ما شهروندان عجول و بی حوصله و گه‌گاه بی‌ملاحظه را به تصویر کشیده‌اند که کمتر کسی در فیلم‌ها و سریال‌ها به این ظریفه‌ها توجهی جدی نشان می‌دهد.

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: توجیهات پیمان معادی؛ "ارشاد" یا هنر؟ پیمان معادی؛ بوسنده، پوشنده یا گوینده؟! پیمان معادی درگیر یک پرونده قتل شد

دیگر خبرها

  • تخریب فنس‌های اطراف اقامتگاه نتانیاهو
  • افعی تهران، راسکولنیکُف و احساس منحصر به فرد بودن در جهان
  • بهترین فیلم های وسترن با بازی «لی ون کلیف»؛ از Beyond the Law تا The Grand Duel
  • برای تماشای بازیگران ترکیه‌ای یا قصۀ شمس و مولانا؟
  • داستان شفافیت؛ قسمت اول
  • ثبت‌نام لیگ قرآنی «ضحی» در گیلان آغاز شد
  • ثبت‌نام سومین دوره مسابقات تیمی قرآن در گیلان آغاز شد
  • این ۶ جمله را تنها از افراد با شخصیت واقعی و صادق می شنوید
  • شخصیت سالم یا ناسام؛ مساله این است؟
  • (تصاویر) حضور شخصیت‌های حوزوی در منزل سید حسین خمینی