Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-03@03:01:30 GMT

هفت شخصيت منفي ماندگار در داستان‌ها

تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۰۴۸۱۵۲

هفت شخصيت منفي ماندگار در داستان‌ها

خبرگزاري آريا - جوکر در «بتمن» نوشته بيل فينگر، باب کين و جري رابينسون؛ باب کين در سال 1940 اولين جلد از کتاب هاي مصور «بتمن» را روانه بازار کرد و به اين ترتيب «جوکر»، اين جنايتکار خيالي، متولد شد. هر چند آن زمان شخصيتي منفي بود اما هنوز آنقدرها سر زبان نيفتاده بود.
جوکر/ بتمن/ باب کين
جوکر در «بتمن» نوشته بيل فينگر، باب کين و جري رابينسون؛ باب کين در سال 1940 اولين جلد از کتاب هاي مصور «بتمن» را روانه بازار کرد و به اين ترتيب «جوکر»، اين جنايتکار خيالي، متولد شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هر چند آن زمان شخصيتي منفي بود اما هنوز آنقدرها سر زبان نيفتاده بود. درواقع فيلم «شوالبه تاريکي» به کارگرداني کريستوفر نولان در سال 2008 باعث شهرت اين کاراکتر شد. به خصوص بازي هيث ليجر در نقش «جوکر» آنقدر خلاقانه بود که اين کاراکتر را احيا کند.
«جوکر» گذشته روشني ندارد اما به نظر مي رسد فيلم صامت «مردي که مي خندد» در ساخت و پرداخت او موثر بوده باشد. اين فيلم به کارگرداني پول لني در سال 1928 در آمريکا اکران شد. ماجراي فيلم درباره مردي است که زير بار بوسيدن دست حاکم نمي رود. شاه جيمز نيز به اين ترتيب او را اعدام مي کند و روي صورت پسرش زخمي عميق مي اندازد. کنراد فايت، بازيگر فيلم «مردي که مي خندد» تصوير اين پسربچه را به باب کين، خالق داستان هاي مصور «بتمن» نشان داد و همين منبع الهام باب کين شد برا يساخت کاراکتر «جوکر».

با اين حال در داستان هاي مصور اطلاعات چنداني درباره گذشته او داده نمي شود. هرچند که اين جمله «جوکر» درباره گذشته اش در کتاب «شوخي مرگبار» فوق العاده است: «گاهي آن را يک جور به ياد مي آورم و گاهي يک جور ديگر... اگر قرار باشد که من گذشته اي داشته باشم، ترجيح مي دهم يک انتخاب چند گزينه اي باشد!» اما بعدها در فيلم «شواليه تاريکي» گذشته اي براي او ساخته مي شود که بي رحمانه اما قابل تامل است. به اين ترتيب که او فرزند مردي الکلي بوده که همسر و فرزندش را زمان مستي به باد کتک مي گرفته.
در اين ميان يک روز هم چاقويي بر مي دارد و براي اينکه چهره پسرش را از حالت جدي درآورد، خراش هايي عميق روي صورتش ايجاد مي کند که شبيه لبخند باشد! اين گذشته تراژيک هم از «جوکر» مردي مي سازد که بعدها با باند تبه کاران همراه مي شود.
جملات جوکر گاهي شرورانه و شوخ طبعانه هستند و گاهي نيز طعنه به تاملات فلسفي مي زنند:
«وقتي دنيا عليه شماست، امن ترين مکان براي مخفي شدن، جنونه!»
«ما وقتي دست از گشتن زير تخت مون به دنبال هيولا برداشتيم که فهميديم هيولا درون خودماست.»
«زخم ها درست شبيه خالکوبي ها هستن، با اين تفاوت که هر کدوم شون داستان هاي بهتري دارن.»
رمزي بولتون/ نغمه يخ و آتش/ جورج آر. آر. مارتين
فصل هفتم سريال محبوب «بازي تاج و تخت» در حالي شروع شد که ديگر از شخصيت منفور رمزي بولتون خبري نبود. اين سريال براساس رمان «نغمه يخ و آتش» نوشته جورج آر. آر. مارتين ساخته شد و بعد از اولين فصل، رفته رفته طرفداران آن زياد شدند. يکي از شخصيت هاي معروف اين رمان، رمزي بولتون است که با رفتاري ساديستي، از هيچ جنايتي فروگذار نمي کند. در مقاطعي از رمان به دشمنش وعده مي دهد که اگر دروازه قلعه را باز کنند، هيچ آسيبي به آن ها نخواهد رسيد. حاکم قلعه موفق نيست اما با خيانت يکي از معاونين مواجه شده و دروازه قلعه به روي رمزي بولتون باز مي شود.

پاسخ رمزي به وعده اي که داده است اما وحشتناک است؛ سربازان قلعه را زنده زنده پوست مي کند. رفتار او با تيان گري جوي نيز يکي از صحنه هاي وحشتناک رمان است. زماني که شبانه او را مي دزدد و عقيم مي کند. سگ هاي آدم خوار رمزي بولتون نيز جلوه اي ديگر از شرارت هاي اين شخصيت است.
در جايي ديگر نيز پدرش را مي کشد و برادر ناتني را به همراه مادرش جلوي سگ ها مي اندازد تا خوراک اين جانوران درنده باشند. او درواقع نمادي از تمام وحشي گري هاي آدمي است: نوعي بي رحمي که نه تنها مرزي نمي شناسد بلکه تمايلي در آن ديده مي شود مبني بر اين که به سمت خلاقيت هايي ويژه برود! او بيشتر به رفتارهاي وحشيانه اش مشهور است اما ديالوگ هايي هم دارد که قابل تامل هستند:
«مادرم به من ياد داد که به چلاق ها سنگ پرت نکنم ولي پدرم يادم داد که سرشون رو هدف بگيرم!»
خانم هاويشام/ آرزوهاي بزرگ/ چارلز ديکنز
رمان «آرزوهاي بزرگ» نوشته چارلز ديکنز همواره در فهرست ده رمان شاهکار جهان طبقه بندي شده است. سايت ها و مجلات و نشريات هر از چند سالي نظرسنجي هايي دارند و هرگز نام اين رمان از اين فهرست ها حذف نشده است.
جالب اينجاست ديکنز اين رمان را اوايل به صورت پاورقي در هفته نامه اي منتشر مي کرد و بعدها به شکل رماني مجزا چاپ شد. ماجرا درباره پسري يتيم به نان «پيپ» است که نزد خواهرش زندگي مي کند؛ خواهري بدخلق و عصبي که رفتار درستي با پيپ ندارد.
پيپ در جريان زندگي با زني آشنا مي شود به نام خانم هاويشام؛ زني ميانسال که يکي از ماندگارترين شخصيت هاي منفي تاريخ ادبيات داستاني است. خانم و هاويشام، زني ثروتمند و متمول است که در خانه اي اعياني زندگي مي کند و دختري به نام «استلا» را به فرزندخواندگي گرفته. او با لباس عروسي در خانه مي چرخد و سفره عقد خود را بعد از سال ها هنوز جمع نکرده است.

اين رفتار عجيب ريشه در گذشته خانم هاويشام دارد. او سال ها پيش عاشق مردي بوده که هنگام مراسم عقد حاضر نمي شود و با خيانتي آشکار او را رها کرده و رفته است. اين گذشته تلخ به لحاظ رواني خانم هاويشام را به هم ريخته است؛ طوري که به دنبال تجسمي ديگر از انتقام مي گردد. خانم هاويشام دستش به معشوق ديرين نرسيده.
بنابراين استلا را به فرزندخواندگي پذيرفته تا به او بياموزد چطور مي شود مردان را فريفت و در آتش عشق شعله ور کرد و حسرت و ناکامي را به دل شان گذاشت. استلا دقيقا تجسم انتقام خانم هاويشام است و رفتاري که با پيپ در پيش مي گيرد همان رفتاري است که معشوق با خانم هاويشام در پيش گرفته. به اين ترتيب پيپ به استلا تعلق خاطر پيدا مي کند و با بي محلي او مواجه مي شود. اين اولين شکست پيپ در زندگي است.
هر چند که خانم هاويشام بعدها سزاي عملش را مي بيند و در آتش سوزي عمارت خود مي سوزد. اين درواقع به شکل استعاري همان آتش کينه است که سال ها در آن مي سوخته. چارلز ديکنز «آرزوهاي بزرگ» را به شکل هفتگي مي نوشت و نمي خواست پاياني خوش براي آن بسازد اما به اصرار خوانندگان، در نهايت استلا را نزد پيپ بازگرداند. بهترين ترجمه از اين رمان در ايران، ترجمه ابراهيم يونسي است.
راسکلنيکف/ جنايت و مکافات/ فئودور داستايفسکي
«من بيمارم؛ مردي بدخواهم؛ يه آدمي که همه ازش بدشون مي آد!»
اين جمله معروف داستايفسکي در رمان «انسان زيرزميني» است که از زبان شخصيت اصلي بازگو مي شود؛ کاراکتري که ديگر قهرمان نيست و با اينکه اصلي ترين شخصيت رمان است اما قهرماني ديگر بر گرده او نمي نشيند. چون او زاده عصر مدرن است؛ تنهايي، فقر، تبعيض و بي کسي انسان مدرن.
او در جايي ديگر از اين رمان از زبان همين انسان مي گويد: «من زودرنج و حساسم! فقط مي خوام از خودم دفاع کنم.» هر چند دفاعي که بيشتر حمله هايي جنون آميز به سمت خود شخصيت به نظر مي رسد.
درواقع انسان مدرن داستايفسکي براي رهايي از تمام فلاکتي که جامعه برايش ساخته، به خودويرانگري دست مي زند و کم کم در کاراکتري تجسم پيدا مي کند که يکي از مشهورترين شخصيت هاي منفي در تاريخ ادبيات داستاني جهان است: راسکلنيکف در رمان «جنايت و مکافات».
داستايفسکي، اولين بار، طرح اين رمان را در نامه اي اينطور توضيح داد: «اين کتاب مطالعه روانشناختي يک جنايت خواهدبود... جواني فقير، دانشجوي سابق دانشگاه سن پترزبورگ، گرفتار عقايدي نه چندان خردمندانه مي شود و تصميم به انجام کاري مي گيرد تا فورا از وضعيت دشوار زندگي نجات پيدا کند. او مصمم مي شود پيرزني رباخوار را بکشد. پيرزن، فردي احمق، طماع، کر، بيمار و کاملا بي ارزش است. جوان فکر مي کند توجيهي براي زندگي او وجود ندارد و همين تفکر، توازن روحي او را برهم مي زند.

پيرزن کشته مي شود و هرگز کسي به جوان ظن نمي برد اما روند کلي روانشناختي کتاب، جنايت را لو مي دهد. قاتل، ناگهان، با مشکلاتي حل ناشدني رو به روي مي شود و از آن پس احساساتي تصورناپذير او را آزار مي دهد.
مشکل بتوان انديشه کتاب را توضيح داد. بهتر است به جامعه رجوع کنيد. روزنامه هاي ما مملو از داستان هايي ست که تزلزل و پريشاني روحي جوانان را نشان مي دهند و اين پريشاني آنها را به ارتکاب جنايات وحشتناک وا مي دارد.» (از کتاب «جهان مدرن؛ ده نويسنده بزرگ جهان» نوشته مالکوم برادبري، ترجمه فرزانه قوجلّو. نشر چشمه).
صحنه قتل پيرزن توسط راسکلنيکف چنان تاثيرگذار است که هنوز هم يکي از مشهورترين صحنه هاي قتل در رمان است: «راسکلنيکف با تبر به طرف او هجوم برد. لب هاي زن به طرز دردناکي به هم فشرده شد؛ مثل بچه هايي که از چيزي ترسيده اند و مي خواهند فرياد بزنند (بي آنکه از چيزي که آنها را ترسانده چشم بردارند).
ليزاتاي بدبخت، آنقدر ساده، بزدل و از پا درآمده بود که حتي نمي توانست دست هايش را براي محافظت از صورتش بالا بياورد؛ هر چند که در آن لحظه طبيعي ترين و اجتناب ناپذيرترين کار بود، چرا که تير درست بالاي سر او بلند شده بود. فقط دست چپ خود را که آزاد بود کمي بالا آورد (با فاصله کمي از صورت) و آهسته آن را به طرف تبر دراز کرد: انگار مي خواست آن را پس بزند. ضربه درست از وسط جمجمه گذشت...»
بهترين ترجمه از اين رمان در ايران، ترجمه مهري آهي است.
ناپلئون/ مزرعه حيوانات/ جورج اورول
رمان «مزرعه حيوانات» به زباني ساده اما تاثيرگذار نوشته شد. ماجرا از اين قرار است که صاحب مزرعه از حيوانات بهره کشي مي کند و در واقع ارباب بلامنازع مزرعه است. حيوانات هم به رهبري خوک ها تصميم مي گيرند که صاحب مزرعه را در شورشي ناگهاني از مزرعه بيرون کنند. آن ها در اين کار موفق مي شوند اما بعد از مدتي خوک ها به سرکردگي خوکي به نام «ناپلئون» مزرعه را در دست مي گيرند و رفته رفته رفتاري را از خود نشان مي دهند که پيش از اين، صاحب مزرعه در پيش گرفته بود. آن ها به همان ترتيب سابق حيوانات ديگر را زير يوق مي کشند و ضد آرمان شهري مي سازند که يکي از معروف ترين رمان هاي جهان است.
صحنه برخاستن خوک ها روي دوپا و تقليد آن ها از صاحب مزرعه پيشين، يکي از تاثيرگذارترين صحنه هاي رمان است. به خصوص زماني که ناپلئون، اسب وفادار مزرعه را مورد هدف قرار مي دهد. اورول اين رمان را در سال 1945 در انگلستان منتشر کرد. ماجرا به شکلي نمادين، اعتراضي بود به آنچه در شوروي اتفاق افتاده بود. بعد از انقلاب اکتبر 1917، بلشويک هاي روسيه به رهبري لنين، تزار را از سلطنت ساقط کردند و خود جاي او نشستند اما بعد از مرگ لنين، با روي کار آمدن استالين، حکومتي سراسر رعب و وحشت در شوروي شکل گرفت که بسيار وحشتناک تر از دوره تزاري بود.

آنچه بعدها به عنوان «پاکسازي» در دوره حکومت استالين اتفاق افتاد.، جنايتي غيرقابل کتمان بود مبني بر سرکوب کردن مخالفان. استالين روش هاي مختلفي براي سرکوب پيش گرفت؛ قتل، شکنجه، قتل عام تمام خانواده فرد معترض، فرستادن متهم به اردوگاه هاي کار اجباري کولاک، اقرار گرفتن هاي کذب از مظنون بعد از شکنجه هاي سخت و طولاني و... آوازه اين رفتار استالين کم کم در اروپا مي پيچيد و جورج اورول را بر آن داشت که در داستاني تمثيلي و نمادين، حکومت وقت شوروي را به تصوير بکشد.
ناپلئون درواقع تصويري روشن و واضح از استالين است که در سال هاي حکومت خود به نقل از برخي کتاب هاي تاريخ، نزديک به 30 ميليون نفر را به قتل رساند. از کتاب هايي که درباره جنايت هاي استالين در ايران ترجمه شده مي توان به «استالين مخوف» نوشته مارتين ايميس (نشر ني) اشاره کرد.
دراکولا/ دراکولا/ برام استوکر
رمان گوتيک يکي از انواع ادبيات وحشت است که اولين بار با رمان «قصر اوترانتو» نوشته هوراس والپول، نويسنده انگليسي قرن هجده، به وجود آمد. نام اين نوع رمان از شيوه معماري بناهاي قرون وسطايي که به آن گوتيک مي گفتند گرفته شده؛ نوعي از رمان که در آن سحر و جادو، رمز و معما، بي رحمي، خون ريزي و دلهره و وحشت به هم آميخته است.
اين رمان ها غالبا پر هستند از اشباح و جادوگران و آدمکشان سنگدل و همهمه هاي گُنگ و دلهره آور. فضاي آن ها هم اکثرا در قصرهاي وهم آلود و پُر از اشباح و مخروبه هاي مخوف مي گذرد. البته امروزه اصطلاح گوتيک براي رمان هايي به کار برده مي شود که صحنه قرون وسطايي ندارند اما همان فضا و رنگ و وهم و حال و هواي وحشتناک با شخصيت هاي گرفتار ارواح و اشباح در آن ها ديده مي شود.

در اين گونه از رمان، «دراکولا»ي پرام استوکر يکي از معروف ترين هاست. اين نويسنده ايرلندي نخستين بار «دراکولا» را در سال 1819 نوشت. رمان بر اساس خاطرات شخصيت هاي مختلف داستان نوشته شده و روايتي به دست مي دهد از موجودي خون آشام به نام «دراکولا».
منبع الهام استوکر در نوشتن «دراکولا» افسانه اي از کشور روماني بوده درباره مردي واقعي به همين نام. دراکولاي تاريخي البته به شکل واقعي خون آشام نبوده اما يکي از فرمانروايان بي رحم جنوب روماني بوده. کسي که لباس هاي تيره مي پوشيده با آستري قرمز. جناياتي هم به نام او نوشته شده در برخورد با رعيت که بسيار وحشتناک است. درواقع اين درنده خويي يکي از منابع الهام برام استوکر بوده براي ساخت دراکولا.
تروخيو/ سوربز/ ماريو بارگاس يوسا
يکي از شخصيت هاي اصلي رمان «سوربز»، تروخيو است. يوسا اين شخصيت را براساس ديکتاتوري رافائل تروخيو در دومنيکن نوشت. تروخيو در واقع بين سال هاي 1930 تا 1961 حاکم نظامي جمهوري دومنيکن بود و جناياتي انجام داد که در نهايت به ترورش کشيد. يوسا نيز در رمان خود از او چهره اي پليد ساخته و صحنه هاي جناياتش را طوري شرح داده که هر خواننده اي از او منزجر مي شود. به خصوص که تروخيو در واقعيت نيز چهره اي خبيث و شهوت‌ران بود و دوران حکومتش را يکي از خشن ترين دوره هاي تاريخ جمهوري دومنيکن مي دانند. ماجراي رمان «سوربز» نيز در چند روايت مختلف شروع مي شود که در نهايت اين روايت هاي موازي با هم برخورد مي کنند و به ترور تروخيو ختم مي شوند.

جريان از اين قرار است که تروخيو بنا به شيوه مرسوم حيواني خود، به شکلي ساديستي به لذت هاي جنسي اهميت مي دهد. در عين حال از اين شيوه براي کنترل اطرافيان خود نيز استفاده مي کند. تروخيو با تعرض به ناموس دولتمردان خود، ناخواسته از آن ها باج مي گيرد و فضايي ساخته است که هيچ کس را جرات شکايت از او نيست. کسي که اعتراض کند از قدرت کنار گذاشته مي شود و کسي که سخني بگويد، آبروي خود را هم توأمان برده است.
يوسا با مهارتي خاص روايت را به يکي از قربانيان نيز اختصاص مي دهد: دختري که پدرش قصد دارد براي حفظ قدرت، او را به دست تروخيو بسپارد. اين روايت، يکي از تلخ ترين روايت هاي رمان است. به خصوص زماني که دختر احساس مي کند پدرش تصميم نهايي را گرفته است و مي خواهد با فرستادنش نزد تروخيو، به ارج و قرب خود اضافه کند! يوسا در اين زمان چهره اي بسيار وحشتناک از تروخيو ارائه مي دهد و چنين چهره اي دقيقا همان شخصيتي است که رافائل تروخيو در تاريخ نيز با خود يدک مي کشيد. او در سال 1961 با همکاري اطرافيان و دولتمردان ترور شد.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۰۴۸۱۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یادی از معلم های ماندگار سیما

به گزارش خبرگزاری صداوسیما،  از «قصه های مجید» تا «مدرسه ما»، معلمان تصویری به یاد ماندنی در قاب کوچک داشته اند. 

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

دیگر خبرها

  • درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
  • یادی از یک صدای ماندگار
  • پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی در گذشت
  • رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • یادی از معلم های ماندگار سیما
  • ۳ رمان نوجوان تألیفی پیشنهاد خرید هادی خورشاهیان از نمایشگاه
  • پل آستر درگذشت
  • شخصیت‌های ماندگار در دنیای انیمیشن‌های نوستالژیک
  • بهترین فیلم های سامورایی قرن بیست و یکم؛ از The Last Ronin تا ۱۳ Assassins (+عکس)
  • سریال قطب شمال اقتباسی از رمان کنت مونت کریستو یا نسخه ایرانی یک سریال ترکی؟