Web Analytics Made Easy - Statcounter

جایی که دانشگاه باید مامن و پناهگاه تک تک واژه های علمی باشد، این روزها به دلیل عدم برخورداری از کفالت علمی و همینطور صیانت نکردن از مقوله دانش اندوزی در بدترین وضعیت کسالت وار خود بسر می برد.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از چهارفصل؛ با نگاهی به گذشته و تفسیر دانش و علم در جامعه و خانواده ها می توان والای برتر و دانش اندوزی را بهتر ترجمه نمود و به این مهم پی ببریم که مدرک گرفتن در مقاطع گوناگون دارای قرب و منزلت خاصی بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سطح کیفی و کمی علم و ارتقاء به مدارج علمی بالاتر در نوع خودش آنقدر درای قرب و منزلت بود که می توان برای رسیدن به این درجه های علمی را به عنوان هفت خان رستم تلقی نمود که برای عبور از آنها باید جهد و تلاش بسیاری نمود.

 

هرچه زمان به جلو حرکت می کند عقربه های ساعت خلاف حرکت علمی در اکثر دانشگاهها و موسسات عالی را نشان می دهد و با یک رکود نسبی و سایه افکندن بر منزلت علم و دانش اندوزی این مراکز علمی به کانون مدرک گرایی تبدیل می گردد. جایی که دانشگاه باید مامن و پناهگاه تک تک واژه های علمی باشد، این روزها به دلیل عدم برخورداری از کفالت علمی و همینطور صیانت نکردن از مقوله دانش اندوزی در بدترین وضعیت کسالت وار خود بسر می برد.

امروز به هرجا گامی می نهیم بنرهای تبلیغاتی و پارچه نوشته هایی می بینیم که برای بدست مدرک فقط پول و سرمایه های مادی در مراکز دانشگاهی و موسسات علمی لحاظ می گردد غافل از اینکه این راهکار می تواند در آینده نه چندان دور و با فاصله گرفتن مدرک های قدیمی با نوع جدیدش به اتفاق فاجعه ای منجر گردد که در اصل باید به ذبح علم وسواد در قتلگاه بی عدالتی به نحوه آموزش آن استناد نمود.

 

این حکایت خیلی از فارغ‌التحصیلان امروزی است، جوانانی که با سودای مدرک پا در دانشگاه‌ها گذاشتند و نتیجه‌اش شد آمار بالای فارغ‌التحصیلان بیکار. اوایل لیسانس بود، بعد فوق‌لیسانس آخر هم رسید به دکترا! سیر مدرک‌گرایی روزبه‌روز همزمان اوج می‌یرد و همزمان با این اوج‌گیری از ارزش مدرک‌های تحصیلی کاسته می‌شود و امروزه کار به جایی رسیده که دیگر نه لیسانسیه‌ها ارج و قرب سابق را دارند و نه حتی به کمتر از آن راضی می‌شوند!

 

 یکی از بزرگترین تبعات این مدرک‌گرایی که در جامعه نمود عینی هم پیدا کرده این است که دیگر کسی حاضر نمی‌شود با وجود داشتن مدرک تحصیلی بالا کار خدماتی یا حتی با شأن و منزلت متوسط انجام دهد، همه خواهان میزی هستند که شأن مدرک تحصیل‌شان حفظ شود و کارهای دیگر هم لابد بماند برای بقیه، همان بقیه‌ای که نخواسته‌اند تمام عمر و زندگی‌شان را پشت صندلی‌های دانشگاه بگذرانند و به مدارج معمولی‌تر هم راضی شده‌اند، همان بقیه‌ای که بنابر آمارهای رسمی هم روزبه‌روز تعدادشان درحال کاهش است.

 

طبق گزارش‌ها، ایران ٥ برابر کشورهای پیشرفته دنیا دانشگاه دارد. ٢‌هزار و ٦٤٠ دانشگاه در کشورمان وجود دارد و این آمار به قدری بالاست که حتی دو کشور پرجمعیت آسیایی یعنی چین و هند در رده‌های پایین‌تری از ایران قرار دارند. علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی برای چندمین بار از زمان حضورش در این وزارتخانه نسبت به آمار بالای بیکاری جوانان و فارغ‌التحصیلان دانشگاهی اخطار داد.

به نقل از وزیر تعاون و کار و امور اجتماعی،نرخ بیکاری تحصیلکرده‌های دانشگاهی در بعضی از شهرهای کشور به ۴۰‌درصد هم می‌رسد. در حال‌حاضر براساس آمارهای ارایه‌شده در شورایعالی اشتغال، نرخ بیکاری جوانان٢٤ ‌درصد است که با توجه به نرخ بیکاری ۲/۱۲‌درصد کل کشور، نرخ بیکاری جوانان بیش از دو برابر نرخ بیکاری کل کشور است.

 

آنچه مسلم است این‌که تب تند مدرک‌گرایی از مدت‌ها پیش به جان جامعه افتاده و روز‌به‌روز هم داغ‌تر می‌شود. هرروز آمار مربوط به تعداد فارغ‌التحصیلان بالا می‌رود و به موازات آن بیکاری نه‌تنها کاهش نمی‌یابد، بلکه بنابر آمارها روزبه‌روز افزایش هم می‌یابد. حالا باید دید که سر این رشته دراز به کجا خواهد رسید و این وضعیت تا کجا و به چه شرایطی پیش خواهد رفت؟

 

به هرحال؛ به نظر می رسد تب مدرک گرایی در سطح کشور به عنوان فراهم آوردن بیش از پیش آمار بیکاران و فارغ التحصیلان بی تجربه و برخوردار نبودن از فنون افزوده است و رد این ره آورد ویران کننده سطح علم و دانش اندوزی آنچه را متاسفانه موسسات علمی ملاک قرار داده اند همانا دریافت سود بیشتر برای ارائه مدرک های گاها غیرحضوری بر سر درس و کتابت اهتمام ورزیده می شود.

 

باشد مسئولان و متولیان امر قبل از اینکه به فکر مدرک و مدرک گرایی برای جامعه بخصوص جوانان این مرز و بوم باشند راهکاری بیاندیشند تا بعد از اخذ مدرک مورد نظر جامعه بیکاران ما سیر صعودی خود را طی ننماید که در ادامه می تواند به بحرانی ترین موضوع چالش برانگیز کشور مبدل گردد که این روزها بوی آن تا فرسنگها دورتر به مشام می رسد.

انتهای پیام /

منبع: دانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۸۸۴۴۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مشق الفبای زندگی در آغوشی شاید مهربان‌تر از مادر

ایسنا/قزوین می‌گوید «معلم‌های استثنائی انتخاب شده هستند، مگر می‌شود از آنچه خداوند برایت مقدر کرده پشیمان باشی»، آری خداوند به این معلمان مأموریت داده که با عشق و صبوری به دانش‌آموزانی با شرایط خاص درس زندگی بیاموزند؛ ایسنا در این گزارش به مناسبت هفته معلم چند خطی از معلمان استثنائی نوشته است.

به رسم هر سال قصد داشتم تلفنی و یا شاید هم حضوری مصاحبه‌ای تهیه کنم و تیک انجام آن را مثل هر سوژه دیگری روی کاغذ بزنم اما انگار حس ناخودآگاهی من را به سمت دیگری صدا می‌زد، سمتی که برای قدم برداشتن به سوی آن باید طوری دندان‌هایم را روی هم بفشارم که مبادا وقتی به آن چهره معصوم با موهای طلایی و چشم‌های سبزش می‌نگرم اشک در چشمم حلقه بزند.

همان رکودر صورتی همیشگی‌ام را برمی‌دارم و عینکم را به چشمم می‌زنم، به مقصد می‌رسم و وارد مدرسه می‌شوم؛ در بدو ورود به مدرسه از آن دور دانش‌آموزی خنده‌رو که در حال پایین آمدن از پله‌هاست دستش را بالا می‌برد و با مهربانی بلند و کش‌دار می‌گوید سلام، من هم در جواب می‌گویم سلام دختر زیبا.

به گزارش ایسنا، اینجا مدرسه ابتدایی «بیاضیان» است، مدرسه‌ای که خیّر مدرسه‌سازی به نام «نجف بیاضیان» آن را در سال ۸۵ احداث کرده و هم اکنون دانش‌آموزان کم توان ذهنی، سندروم داون و بیش‌فعال در آن تحصیل می‌کنند.

گویا زنگ تفریح است و بچه‌ها یکی پس از دیگری به حیاط مدرسه می‌آیند، هر کدام نگاه و رفتارهای متفاوتی دارند، یکی پر جنب و جوش است و پله‌ها را دو تا یکی طی می‌کند، یکی آرام در پنهانی‌ترین گوشه حیاط می‌نشیند و آن یکی برای پایین آمدن از پله‌ها خودش را در آغوش گرم مادرش جای داده است.

همان‌طور که محو خنده‌های بی‌کینه این فرشتگان هستم حس می‌کنم کسی پشت سرم ایستاده وقتی برمی‌گردم دختری را می‌بینم که ماسک بر صورت دارد اما انگار چشمان درشت و مشکی‌ او یک کتاب حرف‌ دارد و فقط یک نفر باید بیاید و آن کتاب را بنویسد، سلام دادم و اسمش را پرسیدم اما دخترک بدون جواب به سمت کلاس می‌رود.

زنگ تفریح تمام می‌شود، وارد ساختمان مدرسه می‌شوم، صمیمیت و مهربانی خالصانه مدیر، کادر و معلمان این مدرسه آنقدر زیاد است که پتکی بر افکارم می‌زند و در ذهنم می‌گویم هنوز هم دنیا جای قشنگی برای زندگیست.

از راهروی مدرسه گذر می‌کنم و وارد کلاس می‌شوم معلم جوان و مهربانی در حال تدریس است، از همین آستانه در کلاس هم می‌توان متوجه صبوری و عشق در قلب او به این کودکان معصوم شد.

از کنکور زبان جا ماندم و سرنوشت مرا به اینجا آورد!

سمیه کیایی که معلم کودکان استثنائی است، در گفت‌وگو با ایسنا می‌گوید: از سال ۹۵ در حال تدریس در مدرسه استثنائی هستم، وقتی کنکور دادم مدرسه استثنائی دومین انتخابم در کنکور بود امید به قبولی نداشتم اما وقتی نتایج آمد بسیار خوشحالم شد، البته که اوایل خیلی دوست داشتم معلم زبان شوم اما از کنکور زبان جا ماندم و سرنوشت طوری شد که من اینجا باشم.

وی درباره تفاوت‌های دانش‌آموزان استثنایی با دانش‌آموزان عادی بیان می‌کند: در این مدرسه دانش‌آموزان بیش‌فعال، کم‌توان ذهنی، سندورم داون تحصیل می‌کنند و تفاوت این است که در مدرسه استثنایی معلم باید به صورت فردی ارتباط بگیرد و تدریس کند چراکه هر دانش‌آموز خلق‌وخوی متفاوتی دارد و با هر یک از آنان باید رفتار ویژه‌ای داشته باشیم به طور مثال دانش‌آموزان سندروم داون احساساتی هستند یا دانش‌آموزان بیش‌فعال با معلم خیلی همکاری ندارند و به یکباره حتی به بیرون از کلاس می‌روند.

این معلم در پاسخ به اینکه آیا تاکنون خسته و پشیمان شده است، خاطرنشان می‌کند: فکر کنید معلم باشید چندین ماه درس بدهید و نتیجه‌ای نگیرید چون دانش‌آموز کشش ذهنی نداره، درست سنجش نشده و یا به صورت اشتباه در مدرسه ثبت‌نام شده است، شاید گاه خسته شده باشم اما هیچ وقت پشیمان نشدم.

وی تصریح می‌کند: ارتباط با دانش‌آموزان استثنائی تأثیر مثبتی در زندگی‌ام گذاشته، من امروز آدم ۱۰ سال پیش نیستم و خیلی قوی‌تر از قبل شده‌ام، وقتی معلم مدرسه استثنائی هستی باید دانش‌آموزانت را با تمام کم و کاستی‌هایشان دوست داشته باشی و برای ادامه راه حتماً باید صبوری را سرلوحه قرار دهی.

این معلم در خصوص بهترین هدیه‌ای که روز معلم دانش‌آموزان برایش آورده‌اند می‌گوید: بهترین هدیه‌ای که روز معلم گرفتم یک شاخه گل مصنوعی پارچه‌ای بود که چهار میل روی آن خاک نشسته بود و این هدیه را از دانش‌آموزی دریافت کردم که وضعیت مالی خوبی نداشتند وقتی هم گل را برایم آورد گفت «خانم مامانم هیچی برای شما نخریده بود و من فقط همینو تونستم براتون بیارم»؛ این هدیه خیلی برای من ارزشمند است و هنوز هم آن را دارم.

فراموشی عدالت آموزشی در مدرسه استثنائی

وی درخصوص مشکلات ساختمان مدرسه استثنائی می‌گوید: مدرسه ما دو طبقه است و آسانسور ندارد و دانش‌آموزانی که معلولیت دارند هیچ وقت نمی‌توانند به طبقه بالا و سالن اجتماعات بیایند مگر اینکه پدر و مادر با سختی فرزندش را در آغوش بگیرد و به طبقه بالا بیاورد، ای کاش که مدرسه مناسب این کودکان مظلوم ساخته شود و بسته‌های حمایتی برای خانواده آنان نیز در نظر گرفته شود تا کمی بار مشکلات از دوششان برداشته شود. یکی دیگر از مشکلات نبود گفتار درمان و فیزیوتراپ است در صورتی که ما تمام تجهیزات لازم را در مدرسه داریم.

کیایی درباره یکی از خاطرات دوران فعالیت خود در مدرسه استثنائی اظهار می‌کند: روز اول کاری من بود، هیچ تجربه‌ای نداشتم صرفاً کارورزی رفته بودم اما مسئولیت کلاس نداشتم، زنگ اول همه چیز خوب پیش رفت، زنگ دوم یکی از دانش‌آموزان روی زمین افتاد و تشنج شدید کرد، ترسیده بودم که باید چه کنم فقط به پهلو او را خواباندم، پارچه‌ای لای دندان او گذاشتم و پس از رد شدن تشنج او را بردم و دست و صورتش رو شستم و مواجهه با این اتفاق در اولین روز کاری موجب قوی‌تر شدن من در این راه شد.

وی در پایان بیان می‌کند: معتقدم معلم‌های استثنایی انتخاب شده هستند چراکه خداوند فرشتگانی را به ما سپرده‌ بنابراین تدریس به این دانش‌آموزان برای من جایگاه والایی دارد.

به کلاس دیگری می‌روم، در این کلاس تقریباً ۱۰ دانش آموز حضور دارند، یکی با کتاب درسی‌اش مشغول است، آن یکی بازیگوشی می‌کند و حواسش به رکودر صورتی در دست من است.

تدریس در مدرسه استثنایی را به هرکاری ترجیح می‌دهم

زینت نعمتی‌فر که نیمی از عمر خود را در راه تدریس به کودکان استثنائی گذرانده است و امسال بازنشسته می‌شود در گفت‌وگو با ایسنا اظهار می‌کند: زمانی که کنکور دادم هیچ شناختی نسبت به مدرسه استثنائی نداشتم، در این رشته قبول و مشغول تدریس شدم حتی اگر پیشنهاد تدریس در مدرسه عادی داشته باشم هرگز قبول نمی‌کنم و این دانش‌آموزان را رها نخواهم کرد چراکه وابستگی عمیقی به این کودکان معصوم دارم.

وی می‌گوید: هیچ وقت از تدریس در مدرسه استثنائی خسته و پشیمان نشدم و همیشه برای ارتباط با این دانش‌آموزان انرژی دارم و به طور کلی هم در محیط این مدرسه روابطه عاطفی عمیقی بین معلم و دانش‌آموز جاری است.

نعمتی‌فر خاطرنشان می‌کند: همیشه سعی کرده‌ام با دانش آموزانم رابطه عمیق و همراه با مهربانی برقرار کنم و به حدی به آنان وابسته هستم که اگر در مورد مشکلی در خانواده دانش‌آموزم مطلع شوم تمام فکرم درگیر او خواهد شد طوری که انگار از یک خانواده هستیم.

وقتی سؤال می‌کنم بهترین هدیه‌ای که از دانش‌آموزان دریافت کردید چه هدیه‌ای بود؟ پیش از اینکه معلم بخواهد پاسخم را دهد از انتهای کلای دانش‌آموزی که روی ویلچر نشسته، نگاهش را از من می‌دزد و بلند می‌گوید «خانم هدیه من تو راهه».

نعمتی‌فر هم در پاسخ می‌گوید: لبخند بر لبان دانش‌آموزان برای من بهترین هدیه است و هیچ هدیه‌ای جز حال خوب آنان من را خوشحال نمی‌کند چراکه از صمیم قلبم دوستشان دارم و این دوست داشتن تا حدی است که وصف آن در جمله نمی‌گنجد.

وی در خصوص کمبودهای مدارس استثنائی اظهار می‌کند: این دانش‌آموزان نیاز به روابط اجتماعی و آموزش مهارت‌های اجتماعی بیشتری دارند اما متأسفانه زمان کمی برای آموزش‌های مهارتی در نظر گرفته شده درصورتی‌که باید بر افزایش مهارت‌های این دانش‌آموزان تمرکز شود تا بتوانند فعالیت‌های روزمره خود را به تنهایی انجام دهند.

این معلم در پایان بیان می‌کند: خوشبختانه مدیر توانمند مدرسه ما امسال اتاق مهارتی در این مدرسه آماده کرده است تا دانش‌آموزان با حضور در این اتاق بتوانند مهارت آموزی‌هایی چون اتو و جمع کردن لباس، شستن ظرف، غذا درست کردن و مواردی از این دست را یاد بگیرند.

پس از پایان مصاحبه چشمم به دانش‌آموزی که در انتهای کلاس کنار پنجره تنها نشسته است می‌افتد، همان دانش‌آموز با چشمان مشکی است که چند دقیقه پیش‌تر در حیاط مدرسه دیده بودم، به آرامی از معلم می‌پرسم اسم آن دانش‌آموز چیست می‌گوید اسمش شهرزاد است و به دلیل مشکل ذهنی که دارد ترجیح می‌دهد همیشه تنها بشیند و کم پیش می‌آید با کسی صحبت کند.

در چشمان دخترک خیره می‌شوم و چشمانم را می‌بندم و در خیالم شهرزاد را در قامت معلمی می‌بینم که در همین کلاس برای دانش‌آموزانش قصه می‌گوید، آری با صبوری و با فداکاری قصه شادی، قصه آزادی و قصه آدمیزادی را برای دانش‌آموزانش می‌گوید.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • گل‌های ثانیه پایانی بایرلورکوزن؛ ژابی آلونسو نمی‌بازد! / فیلم
  • نخستین سرویس مدرسه تهران مخصوص بچه‌پولدارها بود
  • آموزش ۷۰۰ دانش‌آموز در مدرسه رباتیک امیرکبیر
  • جشنواره دانش‌آموزی فرهیختگان جوان ۱۹ اردیبهشت آغاز به کار می‌کند/ ایجاد شبکه پژوهشی قوی و منسجم در بخش دانش‌آموزی
  • مدرک‌گرایی موجب ایجاد فاصله بین دانشگاه و جامعه کار می‌شود
  • مشق الفبای زندگی در آغوشی شاید مهربان‌تر از مادر
  • عضو مجلس خبرگان: دشمن از فضای مجازی به عنوان قتلگاه جوانان استفاده می‌کند
  • مدرسه باید واقعیت جامعه باشد/ ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار معلم مخالف مدرک دانشگاهی خود آموزش می‌دهند
  • آزمون دوره ارزیابی و اعطای مدرک تخصصی حافظان قرآن در همدان
  • راهبردهای علمی و علمی امام صادق(ع) در مقابله با سطحی نگری فکری و عمل گرایی افراطی