زیباکلام: روحانی دشمنان جدیای دارد
تاریخ انتشار: ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۴۷۵۷۰۱
بخشی از تحلیلگران سیاسی براین نظر اتفاق دارند که تندروهای اصولگرا و دلواپسان ذرهای از کارشکنی در راه دولت کوتاه نیامدهاند. برخی دیگر اعتقاد دارند که سهم دولت در نزول عملکردی قابل توجه بوده و میتوانسته در موارد متعددی بر ایدهها و برنامههای خود پافشاری کند.
به گزارش صدای ایران،این گروه میگویند دولت در برابر تندروها و برای بهدست آوردن رضایت آنها گام به گام عقب نشسته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ظرف قریب به یکسالی که از تشکیل دولت دوم آقای روحانی میگذرد، از جهت میزان اعتبار اجتماعی و محدودیت تغییراتی بهوجود آمده. اولین سوال ما این است که آیا شما این برداشت را قبول دارید؟
من این را قبول دارم. من معتقدم که ظرف کمتر از یکسال گذشته چون دولت شهریورماه بود که دولت تشکیل شد ولی واقع مطلب این است که دولت آقای روحانی ظرف 10 ماه گذشته به شدت اعتبار و احترامش را از دست داده. البته دوست ندارم که لغت «محبوبیت» را به کار ببرم. لغت اعتبار را از نظر سیاسی و اجتماعی درستتر میدانم که در مورد ایشان به کار ببریم. بله، ایشان اعتبارشان را به شکل باورنکردنیای از دست دادند. من هر کجا که میروم با این انتقاد مواجه میشوم در سخنرانیهایی که در دانشگاه و غیره انجام میدهم با این انتقاد مواجه میشوم که مردم بهخصوص جوانان، دانشجویان ابراز پشیمانی میکنند از اینکه در انتخابات شرکت کردند و به روحانی رای دادند و به من هم حمله، گله و انتقاد میکنند که خب، شما و افراد دیگری مثل شما در طیف اصلاح طلب، باعث شدید که خیلیها به اعتبار شما به روحانی آمدند و رای دادند. یک جوری بنده را بهخاطر اینکه این کار را کردم، گناهکار میدانند. حتی خیلیها به من حمله میکنند و میگویند دست شما و دست آقای روحانی و یک جورهایی دست مجموعه نظام در یک کاسه بود و شما بازارگرمی کردید که مردم بیایند و در انتخابات شرکت کنند. یعنی وضعیتی که دولت آقای روحانی در چهار سال اول داشت، به رغم همه مشکلات و مسائلی که ایشان با آن روبهرو بود، ولی اینطوری نبود که اینقدر اعتبارش را از دست بدهد. یعنی من میخواهم بگویم که بخشی از آن 24 میلیون رایی که آقای روحانی آورد، مال خود ایشان بود نه به واسطه دکتر حسن روحانی بلکه به واسطه مجموعه عملکرد دولت اول ایشان، دولت یازدهم که تا حدود زیادی اگر نگوییم که با اقبال رای دهندگان مواجه شده بود ولی به هر حال باعث اعتباری برای ایشان شده بود. یا حداقل بخش عمدهای از آن اعتبار 24 خرداد 92 را ایشان حفظ کرده بود. ولی در دولت دوم به سرعت حیرت انگیزی میتوان گفت که از مهرماه سال گذشته به این سو، واقعا در نیمه دوم سال 96، از مهر تا اسفند 96 اگر شما منحنی را ترسیم کنید -نمیخواهم لغت محبوبیت را به کار ببرم- ولی اعتبار ایشان دارد به شدت سقوط میکند و یک منحنی دیگری اگر ترسیم کنیم که اسمش را منحنی پشیمانی گذاشتهام، این منحنی دارد به سرعت رو به صعود و بالا حرکت میکند. یعنی روزبهروز بر تعداد کسانی که ابراز و احساس پشیمانی میکنند از اینکه به ایشان رای دادند، بیشتر و بیشتر میشود.
بگذارید اینطوری سوال کنیم که آیا شما معتقد نیستید که یک تعمد و قصد و غرضی در کار است یا یک سناریو یا برنامهریزی در کار است که دولت ایشان را عملا ناکارآمد و حالا این اصطلاحی که باب شده فشل نشان دهند. یعنی به مردم نشان دهند که ایشان هیچ کاری نمیتواند بکند. هیچ توانمندیای ندارد و عملا به مردم نشان بدهند که دولت آقای روحانی عملا و در حقیقت هیچ کاره است. آیا شما این را قبول ندارید؟
من این را قبول دارم که ایشان دشمنان خیلی جدی و مهمی دارند. من این را قبول دارم که بهخصوص جریان اصولگرای تندرو خیلی خوشحالند از اینکه ایشان اعتبارش را از دست بدهد، خیلی خوشحالاند از اینکه ایشان هیچ اعتباری نداشته باشد، خیلی خوشحالند از اینکه تعداد کسانی که ابراز و احساس پشیمانی میکنند منظما رو به ازدیاد برود ولی جایی که من با شما اختلاف نظر دارم این است که با صحبتهایی که قبل از مصاحبه هم داشتیم شما به نظر میرسد که معتقدید حالا اسمش را شبه کودتا بگذاریم که یک شبه کودتایی از سوی برخی از جریانات تندرو علیه دولت آقای روحانی به راه افتاده و قصدش زمینگیر کردن دولت آقای روحانی است و حداقلش این است که اگر دولت زمینگیر هم نشود به مردم نشان داده شود که دولت آقای روحانی هیچکاره است. یعنی شما یک چنین نظری دارید.
کم نیستند کسانی که فکر میکنند جریان بیاعتبار ساختن قوه مجریه، جریان بیاعتبار ساختن دولت در نزد افکار و اذهان عمومی خیلی هم به نظر نمیرسد که تصادفی بوده باشد و به نظر میرسد که قصد و غرض و تعمدی در کار است که تعمدا دولت اینگونه ظاهر شود.
فکر کنم اینجا من با شما اختلاف نظر دارم. من معتقدم یک بخش از آنچه شما میگویید و مشاهده میکنید درست است که جریان تندرو بسیار بسیار خوشحال و مسرور است و از اینکه روزبهروز از اعتبار آقای روحانی کاسته شود، حظ میکند. من این را قبول دارم. ولی اینکه تعمدا دارد برنامه ریزی میکند، سناریویی هست یا به قول شما شبه کودتایی هست یا سنارویی هست برای اینکه تعمدا این مساله صورت بگیرد اینجا هست که من با شما اختلاف نظر دارم. ضمن اینکه حاصلش یکی است. یعنی هم من و هم شما معتقدیم که دولت به سرعت دارد بیاعتبار میشود. دولت به سرعت دارد به حالت اینکه هیچ کاره است و به نقطه بنبست رسیدن، نزدیک میشود. فرق من با شما فقط این است که شما معتقدید این کار دارد تعمدا از سوی جریانات تندرو صورت میگیرد اما من معتقدم که در این کار تعمد و قصد و غرضی نیست بلکه یکسری جریانات سیاسی و تحولاتی بوده که نهایتا به اینجا ختم شده است.
یعنی شما معتقدید تصادفی این اتفاق افتاده؟
حالا من اسمش را تصادفی نمیگذارم ولی ببینید مثلا به عنوان مثال، معتقدم خود آقای روحانی هم در اینکه دولتش بیاعتبار شده، کم تقصیر نداشته. یعنی چرا من به آن توطئهای که شما معتقدید که یک شبه کودتا دارد علیه ایشان شکل میگیرد، معتقد نیستم؟ برای اینکه من معتقدم خود آقای روحانی هم در اینکه دولتش به این نقطه سقوط کرده، بینقش نبوده است.
جدا از عملکرد مسائلی اتفاق میافتد که به نظر تعمد و قصد و غرضی در کار است. مثلا همین آخرین داستانی که اتفاق افتاد و مساله تلگرام. مشخص بود که یکی از اهداف فیلترکردن تلگرام درحقیقت این است که به مردم نشان داده شود که دولت هیچ کاره است یا وضعیتی که در برجام دارد بهوجود میآید و اینکه روحانی مقصر بوده، به خاطر مذاکرات، به خاطر توافق هستهای و به خاطر برجام. روحانی به ما در رابطه با برجام دروغ گفت.
یا فرض بفرمایید مساله ارز که مشکوک است که ظرف قریب به دو ماه ارز نزدیک به 4 هزار تومانی به ارز 7 هزار تومانی برسد! آیا شما به عنوان یک تحلیلگر سیاسی و به عنوان یک استاد علوم سیاسی، تعمد و دستهای پنهانی در اینکه عملا دولت را میخواهند زمینگیر کنند، نمیبینید؟
میرسیم به همان اختلاف نظری که داریم. تفاوت من با شما این است که هر دو در اینکه دولت آقای روحانی ظرف 6، 7 ماه گذشته به شدت اعتبارش را از دست داده و کسر قابل توجهی از آن 24 میلیون احساس میکنند که سرشان کلاه رفته و از اینکه به آقای روحانی رای دادند، پشیمانند. اساسا از اینکه در انتخابات شرکت کردند، پشیمانند و نقش بنده و امثال بنده را یک جورهایی بازارگرم کن برای انتخابات میدانند و صراحتا هم میگویند که شما به هرحال یک جورهایی به نظام وابسته هستید که مردم را پای صندوقها بیاورید. یعنی تا این حد بیاعتمادی وجود دارد که به عملکرد آقای روحانی برمیگردد. من این را قبول دارم. منتها ببینید! جایی که من با شما اختلاف نظر پیدا میکنم در اینجاست که شما میگویید یک جریان خزنده و نیمه پنهان یا جریانات تندرو تعمدا در جهت بیاعتمادی ایشان حرکت میکند. من معتقدم نصفی از آنچه شما میگویید، درست است. یعنی جریان تندرو از اینکه اعتبار آقای روحانی اینگونه سقوط کرده، خیلی خوشحال است. چون آینده را از آن خودش میبیند. جریان تندرو میداند که با همین زاویه و شیب اگر جلو برویم، کسر قابل توجهی از مردم نه تنها در انتخابات 1400 شرکت نخواهند کرد بلکه سال آینده در انتخابات مجلس شورای اسلامی هم خیلی از کسانی که طرفدار جریان تندرو نیستند، در انتخابات شرکت نخواهند کرد. بنابراین تندروها سال آینده در انتخابات مجلس براحتی پیروز خواهند شد چون خیلیها در انتخابات شرکت نمیکنند. خیلی از کسانی که در اسفند 94 آمدند و در انتخابات مجلس دهم شرکت کردند، دیگر شرکت نخواهند کرد. برای اینکه یادتان باشد آن پشیمانی و سرخوردگی که نسبت به آقای روحانی به وجود آمده به مقدار خیلی بیشتری یا حداقل به همان میزان در مورد فراکسیون امید هم بهوجود آمده. در مورد محمدرضا عارف هم بهوجود آمده. در مورد اینکه چرا ما به فراکسیون امید و نامزدهای لیست اعتدال و امید رای دادیم و اینها ظرف 4 سالی که در مجلس بودند، چکار کردند؟ این را من قبول دارم که جریان تندرو هم از بیاعتباری فراکسیون امید در مجلس و هم از بیاعتباری آقای روحانی استقبال میکند. چون بیاعتباری این جریانات یعنی اینکه آنها با اقلیتی که دارند بهراحتی هم مجلس و هم قوه مجریه را میگیرند. منتها ببینید! جایی که من با شما اختلاف نظر پیدا میکنم این است که آیا این بیاعتباری را یک جریان تندرو آمده طراحی کرده و به اجرا گذاشته؟ یعنی آن جریان تندرو میدانسته که اگر تلگرام فیلترینگ شود چه ضربهای به دولت آقای روحانی وارد میشود پس خواسته که این لطمه وارد شود و تلگرام را فیلتر کرده است؟ جریان تندرو در اینکه وضعیت ارز به این صورت دربیاید نقش داشته؟ و خیلی از چیزهای دیگری که میگویید باعث بیاعتباری دولت آقای روحانی شده. جایی که من با شما اختلاف نظر دارم، دقیقا اینجاست که آیا ما میتوانیم بگوییم که یک اتاق فکری در جایی هست و توسط تندروها دارد هدایت و اداره و برنامه ریزی و سازماندهی میشود و خلاصه کلام هدفش هم همین است که دولت روحانی را به اینجا بکشاند. من معتقدم چنین اتاق فکری وجود ندارد. ضمن اینکه باز با شما هم عقیده هستم که جریان تندرو بسیار خوشحال است از اینکه روحانی دارد بیاعتبار میشود. من حتی یک قدم هم بالاتر میآیم. من معتقدم جریان تندرو ظرف دو سال گذشته اول که شاهد بودیم چقدر با مذاکرات هستهای مخالف بود. بعد که توافق هستهای در تیرماه 94 صورت گرفت، من معتقدم که جریان تندرو برای اینکه مبادا یک وقت تنش زدایی و نزدیکی بین ایران و آمریکا بهوجود بیاید، هر آنچه که در چنته داشت و هرآنچه که میتوانست و هر سنگ و کلوخ و تیغ و تیشهای که میتوانست در سر راه برجام انداخت. یعنی این فقط ترامپ نیست که علیه برجام شمشیر از رو کشیده. نه! تندروهای خودمان هم از روز اول به هیچ وجه اجازه ندادند که برجام یک نفسی بکشد و به اشکال مختلف سعی کردند که برجام ناموفق شود. چون موفقیت برجام باعث موفقیت دولت آقای روحانی و محبوبیت آقای روحانی میشد. اما این فقط مشکل تندروها با برجام نبود. مشکل دیگرشان این بود که در حقیقت این خطر وجود داشت که یک جور تنشزدایی و نزدیکی بین ایران و آمریکا بهوجود بیاید. البته این خیلی به بحث ما مربوط نمیشود اما میخواهم بگویم که اصولا تندروها از هر چیزی که باعث بیاعتبار شدن دولت آقای روحانی شود، کاملا و به شدت استقبال میکنند منتها همهاش این چیزهایی که باعث بیاعتباری دولت آقای روحانی شده، نقشه و طرح تندروها نبوده. بخش دیگرش هم ناشی از عملکرد خود آقای روحانی بوده است.
شما در مجموع بزرگترین اشکال، نقطه ضعف و ایرادی که بخشی که مربوط به عملکرد آقای روحانی میشود را در کجا میدانید؟
من فکر میکنم دولت دوم آقای روحانی و رویکرد شخص ایشان در دولت دومشان از اوایل تشکیل دولتشان و حتی قبل از آن است. بزرگترین اشکال آقای روحانی این بود که آقای روحانی سعی کردند که یک جورهایی اصولگرایان و تندروها را خیلی نگذارند که از دست خودشان ناراحت شوند. بنابراین در چینش دولتشان نگذاشتند که کردها و اهل سنت و زنان وارد شوند. بهرغم اینکه میدانستند هم کردها و هم اهل سنت حدود 70، 80 درصد آرایشان به آقای روحانی بود ضمن اینکه درصد بالایی از آن 24 میلیون زنان بودند. معذالک شاهد بودیم که آقای روحانی، زنان، کردها و اهل سنت را وارد کابینه شان نکردند. من معتقدم این کار را نکردند که به جریان تندرو امتیاز و چراغ سبز نشان دهند. در چینش بعدی آقایانی که وارد کابینه شدند، ایشان اصراری نداشتند که چهرههای شناخته شده و موجه اصلاح طلب وارد دولتشان شوند. در گام بعدی برای استانداران، فرمانداران و چینش زیرمجموعه دولت اصراری نداشتند که دست به تغییر و تحول جدی بزنند. تا حدود زیادی مماشات کردند. یعنی با مجلسیها و اصولگرایان راه آمدند و حتی با تندروها و ائمه جمعه راه آمدند و ابایی نداشتند از اینکه کسانی که اینها به عنوان فرماندار و استاندار یا رئیس دانشگاه میخواهند در حقیقت وارد بدنه دولت کنند. منتها ببینید؛ اشتباه هولناک آقای روحانی که خیلیهای دیگر در این مملکت هم این اشتباه را میکنند و از جمله آقای ظریف هم این اشتباه را میکند این است که فکر میکنند با امتیاز دادن به تندروها و با عقب نشینی در برابر تندروها این مشکلات حل میشود. مثلا اینکه فرض بفرمایید آقای روحانی فلان موضعگیری تند را درمورد آمریکا بکند یا فلان ناسزا را به عربستان یا آقای ترامپ بگویند و علیه آمریکا خط و نشان بکشند. آقای روحانی و آقای ظریف در اینجا احساس میکنند که تندروها از سر تقصیراتشان میگذرند و دوستشان میشوند. اما نه، نه! به هیچ وجه. دیدیم که آقای ظریف یک مقدار که مطابق میل تندروها صحبت نکرد، همین یک هفته، 10 روز پیش بود که یکی از روزنامههای تندرو به ایشان حمله کرد و گفت که دیپلماسی انقلابی به کنار، شما دیپلماسی معمولی هم بلد نیستید. یعنی به کسی که سه دهه در دستگاه دیپلماسی ماست اینطوری تاخت. این نشان میدهد که تمام عقب نشینیهایی که آقای ظریف کرده بودند و تمام نان را به نرخ تندروها خوردنی که آقای ظریف در این 4، 5 سال گذشته انجام داده بودند، چقدر بیحاصل و بینتیجه بود و به هیچ وجه تندروها نظر مساعد و مثبتی نسبت به آقای ظریف ندارند. این اشتباه را آقای روحانی هم به دفعات مرتکب شدند و جلوی تندروها عقب نشینی کردند. آنچه که به خیر و صلاح مملکت، کشور و منافع ملی بوده را قربانی به دست آوردن دل تندروها کردند اما نه دل تندروها را به دست آورند که باعث شده 24 میلیون از ایشان فاصله بیشتری بگیرند. حکایت آقای روحانی حکایت از اینسو رانده و از آنسو مانده هستند. ایشان نتوانستند دل تندروها را به دست بیاورند و هر یک عقب نشینی که کردند برای اینکه از تندروها دلبری کند، 24 میلیون را از دست دادند. من فکر میکنم این مساله و مشکل اساسی بوده است.
پس به کل شما رد میکنید که یک جریان نه شبه کودتا که سازمان یافته دارد دولت را بیاعتبار میکند.
بله، من این را واقعا قبول ندارم. ولی ببینید! یک نکته دیگری که خیلی جدی هست اینکه بسیار خوب! اینجا خطابم به تندروهاست: بسیارخوب! دولت آقای روحانی بیاعتبار شد. بسیار خوب! کسر قابل توجهی از آن 24 میلیون از اینکه چرا پای صندوق رفتند و به آقای روحانی رای دادند، پشیمان شدند. ولی چیزی که تندروها نمیخواهند بدانند این است که آنها دارند شاخهای را میبرند که خودشان هم نشستهاند. یعنی آنها درحقیقت روحانی را بیاعتبار نمیکنند بلکه آنها دارند صندوق رای وزارت کشور را بیاعتبار میکنند. با چه رویی و چگونه آدم میتواند در تخم چشم مردم کمتر از دوسال دیگر نگاه کند و بگوید که بیایید بیایید در انتخابات شرکت کنید. حالا انتخابات مجلس به خاطر رقابتهای محلی، قومی و قبیلگی اش خیلیها شرکت میکنند. اما واقعا با چه رویی؟ من هرچه فکر میکنم من واقعا با چه رویی میتوان در 1400، حالا اگر عمری باقی بود بروم به مردم بگویم باز دومرتبه بیایید رای دهید و در انتخابات شرکت کنید؟ این لطمه و ضربهای که تندروها برای بیاعتباری دولت دارند به خرج میدهند، به نظر من بیشترین لطمه و بیشترین ضربه را به صندوق رای وزارت کشور وارد میکند. درست است در بلندمدت برای تندروها خیلی خوب است که قوه مجریه اعتبارش را از دست بدهد. ولی چیزی که تندروها نمیخواهند بدانند این است که تنها بخشی از نظام که انتخابی باقی مانده، همین قوه مجریه است. بخشهای دیگر نظام تمام انتصابی هستند و اعتبار داخلی و بین المللی نظام درحقیقت به همین رفتن مردم پای صندوق هر چهار سال برمیگردد و رای دادن که آن را هم بدبختانه تندورها دارند از بین میبرند و این فاجعهای است که دارد اتفاق میافتد. چون با همینطوری با همین شیب که داریم جلو میرویم هیچ جور دیگر نمیتوانید مردم را راضی کنید و وعده دهید که در 1400 پای صندوق بروند. از این جهت تندروها خیلی هم بدشان نمیآید که بگویند به جهنم که مردم پای صندوق نمیروند آن 16 میلیون خودمان که به آقای رئیسی رای دادند، میروند. حالا 3، 4 میلیون کمتر یا بیشتر در نتیجه سرخوردگی از روحانی از آن 24 میلیون هم پای صندوق میروند و خوب است، خیلی عالی است که نامزد اصلی اصولگرایان با 20 میلیون رای در انتخابات پیروز میشود. حالا یا دومرتبه خود آقای رئیسی میآیند یا آقای قالیباف و یا یک چهره و شخصیت اصولگرا میآید و کسر قابل توجهی از بدنه اجتماعی طرفدار اصلاحات در انتخابات شرکت نمیکنند و میگویند چه فایدهای دارد که در انتخابات شرکت کنیم؟ و دومرتبه هم قوه مجریه دست اصولگرایان میافتد و هم قوه مقننه. قوه مقننه سال آینده دستشان میافتد و قوه مجریه هم تا 1400 دستشان میافتد. منتها با چه بهایی؟ به بهای اینکه نارضایتی، سرخوردگی، بیشتر و بیشتر میشود و آنچه که تندروها نمیخواهند ببیند مصالح و منافع بلندمدت کشور و نظام است که اینطوری دارد تقلیل میرود، آب میشود و تندروها متاسفانه نگاهشان فقط و فقط، نگاه کوتاه مدت به قدرت است. همین قدر که حالا فعلا قوه مجریه و قوه مقننه را داشته باشند. همین قدر که فعلا قدرت را داشته باشند، به نظر میرسد همین برایشان کافی است و کفایت میکند. حالا اینکه 5، 10 یا 20 دیگر که بالاخره ما نیستیم، ولی کشور هست، ایران هست، نظام هست و باید بماند، چه خواهد شد؟ نمیدانم، خیلی به نظر نمیرسد که برایشان اهمیت داشته باشد.
ممنونم از شما.
منم از شما ممنون.
منبع: صدای ایران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت sedayiran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «صدای ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۴۷۵۷۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ناقوس جنگ را چه کسی به صدا درآورد؟/ زیباکلام: ما باعث حملهی صدام به ایران شدیم/ حبیب احمدزاده: این سادهلوحی است صدام کینهی قرارداد الجزایر را داشت
فهیمه نظری: یکی از بحثهای جنجالبرانگیز که در سالهای اخیر در جامعهی روشنفکر ایرانی شکل گرفته است بحث آغاز جنگ ایران و عراق است. روایت رسمی میگوید ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ عراق با حملهی هوایی به چند فرودگاه ایران جنگ ۸ ساله را کلید زد؛ اما حالا با گذشت دههها گاه این بحث مطرح میشود که تحریکات ایران موجب حملهی عراق به ایران شد. مرحوم ابراهیم یزدی وزیر خارجهی دولت موقت در اواخر عمر خویش در گفتوگو با حسین دهباشی در برنامهی «خشتخام» که در آپارت منتشر شد گفته است که بر خلاف نشست موفقیتآمیز او با صدام برای جلوگیری از تنشهای احتمالی میان دو کشور در حاشیهی کنفرانس غیرمتعهدها در هاوانا، اما تحریکات تلویزیون ایران موجب حملهی ایران به عراق شد. یزدی همچنین به اعتراض مرحوم سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق اشاره میکند که در شورای انقلاب گفته بود: [نقل مستقیم از ابراهیم یزدی]: «آقا اگر میخواهید با عراق بجنگید من استعفا بدهم برگردم ولی اگر میخواهید نجنگید و مماشات کنید این روشش نیست.» و امام خمینی در پاسخ به او گفته بود که «نخیر نمیتوانی نروی [به عراق] باید بروی»
خود مرحوم دعایی که مدتی پیش از آغاز جنگ به خاطر کمرنگ شدن ارتباطات میان ایران و عراق به کشور برگشته بود، در مهرماه ۱۳۹۵ در نشستی با عنوان «ناگفتههای جنگ» در این باره گفته است: «وزیر امور خارجه عراق از سوی صدام به من پیغام داد که به امام بگویم برای حل مسائل فیمابین نمایندهای را به عراق بفرستد، امام نیز در پاسخ به این پیغام، هرگونه مذاکراتی را به تشکیل مجلس شورای ملی و انتخابات ریاستجمهوری موکول کرد تا نمایندگان ملت برای مذاکره به عراق بروند و در این فرصت نیز از عراق خواست که حسننیت خویش را ثابت کند و علیه ایران تبلیغ نکند.» (تاریخ ایرانی)
صادق زیباکلام: عراق دشمن ما نبود؛ ما تحریکش کردیم
در ادامهی مجادله بر سر اینکه کدام طرف موجب آغاز جنگ شد، چند روز قبل کانال تلگرامی اینستای انقلابی ویدیویی از صادق زیباکلام منتشر کرد که در آن تحریکات ایران را موجب حملهی عراق به ایران دانسته، زیباکلام در آن ویدیو گفته است:
«عراق دشمن ما نبود، صدام حسین به هیچ وجه دشمن ما نبود. این ما بودیم که عراق را دشمن خودمان کردیم. هرکس رفت پیش امام بعد از انقلاب، عشایر عرب رفتند، شیعیان رفتند، عدهای از اهالی بصره رفتند. امام گفتند این صدام این جرثومهی فساد را چرا ساقط نمیکنید چرا شما انقلاب اسلامی نمیکنید مثل مردم ایران این فاسد را سرنگون کنید. خدا رحمت کند مرحوم دعایی اولین سفیر ایران بود در عراق بعد از انقلاب، آقای دعایی سراسیمه تابستان ۵۹ آمد ایران، دو سه ماه قبل از اینکه عراق به ما حمله کند رفت شورای انقلاب، رفت خدمت امام رفت این را دید رفت آن را دید گفت آقا جان صدام پیغام داده گفته آخه شما چی میخواهید از جان من؟! آخه چرا این آقای خمینی مرتب به ما حمله میکند و مرتب میگوید این مردم عراق باید من را سرنگون کنند. من این ۱۴ سالی که شما اینجا بودید من به جز احترام به شما مگر کار دیگری کردم؟! و صدام واقعا دیگر عصبانی شده – اینها را آقای دعایی میگوید – و اولتیماتوم داده گفته اگر واقعا شما این سیاست خصمانه علیه من را نگذارید کنار... امام به ایشان گفتند که نه تکلیف دارید شما برگرد برو و اصلا انگار نه انگار... دو سه ماه بعد صدام به ما حمله کرد؛ بنابراین ما بودیم که باعث حملهی صدام به ایران شدیم.»
حبیب احمدزاده: صدام عقدهی جمال عبدالناصر شدن داشت
پیشتر اما در مرداد ۱۴۰۲ حبیب احمدزاده، مستندساز و نویسنده در برنامهی گفتوگومحور «مثبت نگاتیو» در نگاهی کاملا متفاوت و با استناد به گفتههای صلاح عمر العلی نمایندهی وقت ایران در سازمان ملل دربارهی ملاقات صدام با ابراهیم یزدی در هاوانا، مسبب و شروع جنگ ایران و عراق را صدام دانسته است. متن گفتههای احمدزاده در آن برنامه که ویدیوی آن در پی اظهارات زیباکلام این روزها در فضای مجازی وایرال شده به شرح زیر است:
حبیب احمدزاده: هرکس که میخواهد بگوید میشد از جنگ جلوگیری کرد باید چند نکته را بداند: اولین چیزی که ما باید دربارهی جنگ ایران و عراق بدانیم این است که ۱- یک نفر به نام صدام سالها عقدهی عین جمال عبدالناصر شدن را در میان مردم عراق داشت. ۲- این آدم یک قراردادی به نام ۱۹۷۵ الجزایر را با شاه امضا کرده بود که ناچارا بود. اگر خاطرات سانسورنشدهی علم را بخوانیم میبینیم که خود شاه میگوید صدام آمد به من گفت ما وقتی با شما صلح کردیم که ۵ بمب بیشتر در کردستان عراق نداشتیم و شما بهترین جوانان عراق را به کشتن دادید. صدام این کینه را داشت و مشکلش هم این بود که خودش به عنوان معاون رئیسجمهور این قرارداد را امضا کرده بود نه حسن البکر. امضای او [صدام] پایش بود. حالا میگویند ۱۳ روز پس از پیروزی انقلاب در شورای عالی انقلاب عراق صدام به عنوان معاون رئیسجمهور (هنوز آن موقع رئیسجمهور نشده بود) سخنرانی میکند و میگوید: «بهترین فرصت تاریخی برای بازپسگیری شطالعرب و سرزمینهای عربی از ایران فرا رسیده است.» ۱۳ روز بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ [این حرف را میزند].
این آدم... وقتی که رئیسجمهور عراق میشود و آن کشتار دستهجمعی و تصفیهاش را در عراق صورت میدهد، بعد کنفرانس غیرمتعهدها در هاوانا است. از آن طرف هم ابراهیم یزدی میآید به عنوان وزیر خارجهی ایران درخواست جلسه با صدام میدهد. یک ماجرایی رخ میداهد که بعدها ابراهیم یزدی میگوید من با ایشان [صدام] به توافق رسیدم ولی تبلیغات ایران باعث شد که جنگ شود و...
من جواب میتوانم به این بحث بدهم که چقدر یک سیاستمدار میتواند فقط با یک قطعه پازل یک تابلو برای خود درست کند و خودش را قهرمان جلوه دهد. یکی از صحبتهای دیگر ایشان این است که آقای دعایی گفته است که من رفتم و... من خودم آقای دعایی را شخصا دیدم و از ایشان شخصا سوال کردم که آیا چنین چیزی رخ داده که شما رفتهاید گفتهاید که اینها [عراقیها] گفتهاند بیایید صلح کنیم و امام گفتهاند [نه] گفت: اصلا دروغ محض است.
بحث آقای دعایی را کنار بگذاریم. اولا این نشاندهندهی این است که ایشان [ابراهیم یزدی] دقیق صحبت نمیکنند؛ ولیکن در آن جلسهای که ایشان با صدام داشته و صحبتهایی که میکند دو نکته رخ میدهد:
من احساس میکنم که اول صحبتهای آقای ابراهیم یزدی را با هم ببینیم: [پخش گفتوگوی ابراهیم یزدی با حسین دهباشی در خشت خام در خلال برنامه]
قسمتی از مستند خشت خام (گفتوگوی حسین دهباشی با مرحوم ابراهیم یزدی)
ابراهیم یزدی: از همان اسفندماه [۱۳۵۷] ما معتقد بودیم که (من بارها این را گفته و نوشتهام) حملهی عراق به ایران قابل پیشبینی و پیشگیری بود. سیاست ما در دولت موقت پیشگیری از حمله بود؛ اما متاسفانه بعضیها تحریک میکردند و کار را به آنجایی بردند که عراق حمله کرد.
دهباشی: در کنار این سیاست پیشگیرانه و تنشزدایی آیا هشدارهایی هم به توان دفاعی کشور داده میشد، آن آن موقع هنوز بلبشو بود و ساختاری نداشت؟
یزدی: هشدار میدادیم ولی آنقدر نظمی وجود نداشت که [هشدارهایمان] به جایی برسد. ما از یک کانالها یا ابزارهای دیگری برای پیشگیری استفاده میکردیم مثلا در کنفرانس غیرمتعهدها در کوبا من رهبران عرب را جمع کردم...
دهباشی: با صدام هم دیدار کردید؟
یزدی: بله با صدام هم دیدار داشتم؛ مذاکرهی مفصلی هم داشتیم. خوب طبیعی بود که ما با صدام مذاکره کنیم برای اینکه بالاخره ما با او اختلاف داشتیم، با گروه دیگری که نبود [بنابراین] باید با او مینشستیم و صحبت میکردیم.
دهباشی: حضرتعالی در چه پوزیشینی بودید در آن زمان؟
یزدی: وزیر امور خارجهی ایران
دهباشی: و صدام؟
یزدی: معاون نخستوزیر... نشستیم با هم صحبت کردیم. خوب صدام حرفهایی میزد که برای ما قابل قبول نبود (من مشروح مذاکراتی را که با صدام داشتم چاپ کردهام) مثل اینکه او میگفت سه جزیرهی خلیجفارس [دو تنب و ابوموسی] ایران حق ندارد ال و بل کند و... من گفتم: به تو چه مربوط است! مدعی آن سه جزیره که عراق نیست. اگر ادعایی باشد با دولت امارات است نه تو. میگفت: نه مگر منشور حزب بعث را نخواندهای؟! [در آنجا میگوید] هر مسئلهی عربی مسئلهی ماست. گفتم: تو [که] این حرف را میزنی مرتکب یک خطای استراتژیک میشوی. وقتی میگویی هر مسئلهی عربی مسئلهی ماست، آقای خمینی هم میگویند هر مسئلهی اسلامی مسئلهی ماست. حالا اگر میخواهی کشته بگیری، بسمالله! بفرمایید! ولی از حالا به تو میگویم که شکست میخوری، زمین میخوری چون مسائل اسلامی فراگیرتر از مسائل ملی عربی است. ولی صدام دنبال این حرفها نبود. صدام دنبال این بود که موقعیت خودش را تثبیت کند.
دهباشی: با حمله به ایران؟
یزدی: بله. او خود را نمایندهی همهی اعراب میدانست. گفتم وقتی راجع به سه جزیر صحبت میکرد به او گفتم به شما چه مربوط است؟! شما که مدعی مالکیت آنجا نیستید. گفت: نه مگر نمیدانیم ما بعث هستیم و هر مسئلهی عربی مسئلهی ماست.
دهباشی: تهدید نظامی هم کرد؟
یزدی: تهدید نظامی را یادم نیست که کرده باشد ولی نیروهایش را به مرز ایران آورده بود.
دهباشی: شاهد مثالی هم میآورد که شما دارید ما را تحریک میکنید؟
یزدی: زیاد. و واقعا هم تحریک میکردیم.
دهباشی: نمونههایی از آن را به خاطر دارید؟
یزدی: برنامههای تلویزیون ایران سرتاپا تحریک عراق بود.
دهباشی: برنامههای بخش فارسی؟
یزدی: بله. به طوری که آقای دعایی که سفیر ما در آنجا [عراق] بود آمد در شورای انقلاب گفت آقا اگر میخواهید با عراق بجنگید من استعفا بدهم برگردم ولی اگر میخواهید نجنگید و مماشات کنید این روشش نیست.
دهباشی: تلویزیون آن موقع مدیریتش با آقای قطبزاده بود، درست است؟
یزدی: بله.
دهباشی: یعنی نگاه ایشان [قطبزاده] قالب بود؟ چون ایران آن موقع آنقدر مسئله داشت که...
یزدی: نگاه قطبزاده تنها نبود، نگاه آقای خمینی هم این بود.
دهباشی: که برویم به سمت درگیری؟
یزدی: نه، که تحریک کنه، حمله کند، این کارها را بکنند، به طوری که وقتی دعایی در آن جلسه گفت که آقا اگر شما میخواهید با صدام بجنگید چون این کارهایی که میکنید یعنی جنگ، اگر میخواهید بجنگید من دیگر نمیروم عراق. بلند شد که برود [جلسه را ترک کند]. آقای خمینی گفت که نخیر نمیتوانی نروی [به عراق] باید بروی. مجبورش کرد. گفت آقا من که نمیخواهم بروم آنجا بجنگم که! این کارهایی که شما میکنید جنگ است!
ادامهی گفتوگوی حبیب احمدزاده در مثبت نگاتیو
احمدزاده: عراق یک نمایندهای در سازمان ملل داشت به نام صلاح عمر العی این آدم خودش میآید بعدها با شبکهی الجزیره یک مصاحبهای انجام میدهد، او کسی است که هر کاری میکرده که وزیر خارجهی عراق که اتفاقا شیعه بوده است ابراهیم یزدی را ببرد پیش صدام که جلسه داشته باشند، او قبول نمیکند. و خود او وزیر خارجه را دور میزند و میرود با صدام ملاقات میکند و از صدام میخواهد که با ابراهیم یزدی ملاقات کند.
سادهلوحی وزیر امور خارجه را ما ببینیم که چگونه توسط صدام دور میخورد؛ یک آدمی که از قبل برنامهریزی کرده است، از روز پیروزی انقلاب، تا انتقام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و تحقیرش را توسط شاه بگیرد. و اینکه این جلسات سیاسیون را دولت موقت به عنوان یک دستاورد برای خودش مطرح میکند، تا روزهای آخر عمر که بله ما میتوانستیم جلوی جنگ را بگیریم، صدام با ما موافقت کرده بود.
ببینید صلاح عمر العلی این قضیه را چگونه توضیح میدهد؛ این فیلمی است که از شبکهی الجزیره پخش شده است نه روزنامهی کیهان، نمازجمعهی تهران یا تلویزیون ایران. ببینید خود اینها میگویند صدام بعد از جلسه به اینها چه گفته است:
پخش مصاحبهی صلاح عمرالعلی در مصاحبه با الجزیره [در خلال برنامهی مثبت نگاتیو]
صلاح عمر العلی (نمایندهی وقت عراق در سازمان ملل): او به من گفت: دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجهی وقت ایران تمایل دارد با صدام دیدار کند. بر اساس سلسلهمراتب اداری، با وزیر خارجهی آن زمان دکتر سعدون حمادی تماس گرفتم و از تمایل دکتر ابراهیم یزدی برای دیدار با صدام حسین گفتم و او هم امتناع کرد از اینکه در این خصوص با صدام حسین صحبت کند. من به او اصرار کردم و البته او هم انکار کرد و نپذیرفت، و هنوز هم نمیدانم چرا قبول نکرد... او یک انسان دانشگاهی، نویسنده، روشنفکر و سالهای زیادی وزیر خارجه بود و نمیدانم چرا قبول نکرد با اینکه از هر هراسی سعی کردم او را متوجه کنم که این یک کار بسیار مهمی است برای حل اشکالات ایجادشده بین ما و ایران، ما میتوانیم این مشکل را حل کنیم. خودم رفتم پیش صدام حسین و موضوع را به او گفتم. پس از تردید و فکر کردن پذیرفت البته قبلش از من پرسید نظر تو چیست؟ به او گفتم این فرصت بسیار مهمی است. این پیشنهاد از طرف ایرانیها آمده... ما دو کشور همسایه هستیم و بینیاز از اینکه بین ایران و عراق مشکلی ایجاد شود. ایران هم مشکلاتی دارد اما نباید مشکلاتی بین ما باشد. گفت فردا بعد از اجلاس عدم تعهد در خانهای که سکونت دارم بگو که با وزیر خارجهی ایران دیدار خواهم کرد. بعد دکتر یزدی آمد، از او استقبال کردم و صدام هم از او استقبال کرد. ما سه نفر: صدام حسین، ابراهیم یزدی و من در یک جلسهی سهنفره نشستیم. گفتوگو در مورد مشکلات دو کشور شروع شد. گفتوگو در فضایی کاملا مثبت بین دو طرف انجام شد. برای او بسیار اهمیت داشت که مشکل دو کشور را بتواند حل کند
مجری: که جلوگیری کند از جنگ؟
صلاح عمر العلی: بله. من همین برداشت را کردم که به هر صوت میخواست از جنگ بین دو کشور جلوگیری کند.
مجری: بالاخره به عنوان شاهدی در این روزگار بگو.
صلاح عمر العلی: این برداشت را که کردم که میخواهد این مشکل را حل کند. بیشترین تلاش را دکتر ابراهیم یزدی انجام داد که مشکل دو کشور حل شود. صدام هم به همین شکل و بسیار مثبت و دیپلماتیک در گفتوگو مشارکت میکرد. قبل از پایان جلسه به توافق رسیدند که گروههایی را مشخص کنند. از طرف ابراهیم یزدی مطرح شد که اگر تمایل داشتید برای گفتوگوی دوجانبه یک گروهی برای گفتوگو بفرستید که بیایند، حالا چه اینها عالیرتبه باشند، چه کارشناسی یا به هر شکل و وسیلهای که میخواهید ما گروهی را بفرستیم؛ به صورت آشکار یا سری و محرمانه. در هر صورت ما آمادهایم تا جلوی اختلاف بین دو کشور گرفته شود. صدام هم بسیار مثبت در این گفتوگو شرکت میکرد. من ابراهیم یزدی را تا در بدرقه کردم. او خیلی از من ممنون شده بود. مرا بوسید و با من به گرمی خداحافظی کرد و رفت.
برگشتم به سمت صدام و او منتظر من بود. مرا به بیرون آن تالار که یک باغچه و استخر در آنجا بود برد. به همراهانش گفت که دو صندلی برای ما در کنار استخر بگذارند. من و صدام روی صندلیها نشستیم و چند ثانیهای گذشت. هر دو ساکت بودیم و من داشتم به آبی که کنار ما بود نگاه میکردم. او هم فکر میکرد. به من نگاه کرد و گفت: به چی فکر میکنی صلاح؟ گفتم: والله من در حقیقت در حس آن دیدار هستم و خیلی خوشحالم و خوشبین شدم. به خصوص که الان این موضوع دیگر در دستان تو قرار گرفته و در دست کارمند، وزیر و شخص دیگری نیست و بلکه الان حل این مشکل در دستان توست. من دیدم که این گفتوگو بین شما انجام شده که بسیار خوب بود و خوشبینم. من به شکلی صحبت میکردم که حس مثبتی که حاکم بود را بتوانم در صدام تقویت کنم. من به عنوان یک عراقی خوشحال بودم. احساس کردم برای کشور خودم و کشور همسایه کار مثبتی انجام میدهم. در همین چارچوب با صدام صحبت کردم و او هیچ چیز در این خصوص به من نگفت. و بعد از چند ثانیه به من نگاه کرد و گفت: صلاح چند سال است در زمینهی دیپلماسی کار میکنی؟ گفتم حدود ۱۰ سال. من را غافلگیر کرد و گفت میدانی این دیپلماسی چقدر تو را خراب کرده؟! به من گفت: «چه حل مشکلی بین ما و ایران صلاح؟ این فرصتی است که شاید در طول هر قرن بیشتر از یک بار اتفاق نیفتد. اینها اهواز را از ما گرفتند. شطالعرب را از ما گرفتند، ما را تهدید کردند. میخواهند انقلابشان را برای ما صادر کنند و فرصت ما الان که دچار از هم گسیختگی هستند، دچار تفرقه هستند و بینشان درگیری است، این یک فرصت تاریخی است که تمامی حقوقمان را از آنها پس بگیریم و این امر را به تو میگویم و خودت را آماده کن به عنوان نمایندهی عراق در سازمان ملل که یک ضربتی به آنها بزنیم که تمام کرهی زمین صدایش را بشنود و تمای حقوق را از آنها باز پس بگیریم.
حبیبت احمدزاده [ادامهی برنامهی مثبت نگاتیو]
احمدزاده: نگاه کنید! ... سیاست یعنی همین؛ سیاست یعنی اینکه بتوانی از مخاطب فرصت بگیری، زمان بگیری، گولش بزنی... و آنها ماهر بودند. صدام کسی است که تمام ارتشهای عربی را سر کار گذاشت و به کویت حمله کرد. صدام کسی است که از همهی اینها باج گرفت و ترساندشان از کویت گرفته تا بعد هم آن جریان جنگ... یک چنین آدم هفتخطی آمده با آدم سادهدلی مثل ابراهیم یزدی که... امام ۱۰ سال در عراق با صدام زندگی کرده، او را میشناسند... صدام تکریتی را میفرستد که آقا تو بیا با ما همکاری کن. [امام] میگوید: من با شاه مخالفم ولی با تو [هم] همکاری نمیکنم. من فکر میکنم شاید [اگر به جای امام] دیگری بود میگفت باشد، فرصت است دیگر....
صدام تمام علمای آن موقع عراق را کشته است، بمبگذاریهای داخل ایران را راه انداخته است. همهی این کارها را کرده است بعد همهی اینها را ابراهیم یزدی اصلا در صحبتهایش نمیآورد، فقط به چهار جملهای که ممکن است فلان روزنامه یا فلان شخص که افراطی [بوده] که همیشه هم هستند [استناد میکند]. هیچ جنگی نیست که دشمن یک بهانهی سادهای را الکی برای خودش علم کند! شما نباید بیایی آن بهانهی سادهی دشمن را علم کنی و آن را دلالت قرار دهی.
۲۵۹۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901759