«فلسفهی فلسفه» به زودی در ایران پا میگیرد
تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۵۴۸۷۹۴
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ
مهدی رعنائی اکنون در آلمان مشغولِ پژوهش بر روی فلسفهی نظریِ ایمانوئل کانت است و جز آن، آنطور که خود در مصاحبه میگوید، مشغول نوشتنِ اولین رمان خود. پیش از این از او کتابهای «فلسفه به وقت سه صبح»، «معرفتشناسی اجتماعی» و «استدلال هستیشناختی گودل» در حوزهی فلسفه، و یک مجموعه داستان کوتاه به نام «مرد بیستوچند انگشتی» منتشر شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ابتدا بد نیست کمی دربارهی دلیلِ انتخابِ کتاب متافلسفه برای ترجمه توضیح دهید.
این کتاب به همراه کتاب دیگری که پیش از این انتشارات ترجمان علوم انسانی از من منتشر کرده است، یعنی «فلسفه به وقت سه صبح»، در واقع کار موظفی من در آن انتشارات بوده، زمانی که من آنجا به عنوان مترجم و ویراستار مشغول به کار بودم. آن زمان من به دوستانِ ترجمان پیشنهاد کردم که برخی از مصاحبههای نشریهی اینترنتی تریایام یا همان «سه صبح» را برای وبسایت ترجمه کنم و دوستان پذیرفتند و پس از آن، با نظر مثبت دوستانِ انتشارات، ترجمهی مصاحبهها را ادامه دادیم تا به تعدادی برسیم که برای یک کتاب کافی باشد و بعد از آن مجموعهی آنها به صورت یک کتاب منتشر شد. در آن زمان همینطور چند مقاله مربوط به حوزهی متافلسفه ترجمه کردم که در سایت منتشر شد و پس آن دوستان کتاب «Metaphilosophy» را به من دادند تا ترجمه کنم و نتیجهی آن چیزی شد که الان تحت عنوان «متافلسفه» منتشر شده است.
انتخاب مصاحبهها چطور بود؟
بعضی از مصاحبهها را من به علاقهی شخصیِ خودم انتخاب کردم، مثلاً دو مصاحبه با ویلیامسن یا مصاحبه با استالنیکر و فاین، اما وقتی تصمیم بر آن شد که مصاحبهها به صورت کتاب منتشر شود، بر مبنای مشورت با دوستانِ انتشارات بهتر دیدیم که هم از مصاحبههایی با افرادی انتخاب کنیم که در سنتِ تحلیلی کار میکنند و هم با کسانی که در سنت قارهای یا فلسفهی مدرن صاحبنظرند. برای همین مثلاً مصاحبه با تری پینکارد، دالیا نسر و دیوید جیمز انتخاب شد که متخصص فلسفههای آلمانی هستند یا مثلاً مصاحبه با فلیکس امارچادا که متخصص فلسفهی هایدگر و به طور کلی فلسفهی قارهای است. در کل تلاش بر این بود که تنوعی در مصاحبهها باشد تا افراد از سلیقههای گوناگون بتوانند چیزی در کتاب پیدا کنند.
برگردیم به متافلسفه؛ ممکن است توضیحی کلی بدهید که مخاطب ناآشنا با متافلسفه بتواند درکی از آن پیدا کند؟
احتمالاً «فلسفهی فلسفه» عنوان گویاتری برای این بحث است. این بحثی است که به زودی در حال پا گرفتن در ایران است. به طور کلی، متافلسفه طرح مسائل و پرسشهایی دربارهی خودِ فلسفه، مرزهای آن، تعریف یا تعاریفِ آن، روشهایی که انجام میشود یا باید انجام شود، و نتایج و همینطور ربط و نسبت آن با علوم تجربی یا نظری است. در واقع، اگر بخواهیم از اصطلاحی فنیتر استفاده کنیم، متافلسفه بحث مرتبهی بالا دربارهی فلسفه است، یعنی نظریهپردازیِ فلسفی دربارهی خودِ فلسفه، همانطور که مثلاً فلسفهی علم نظریهپردازیِ فلسفی دربارهی علم و فلسفهی دین نظریهپردازیِ فلسفی دربارهی دین است. مسائل و پرسشهای متافلسفی از همان آغازِ فلسفه در یونان باستان وجود داشتهاند و اکثر فیلسوفانِ بزرگ به تلویح یا به تصریح دربارهی آن نظریهپردازی کردهاند. اما تنها در یکی دو دههی اخیر است که فیلسوفان از این اصطلاح برای نامگذاریِ این شاخه از فلسفه استفاده میکنند و کتابها و مقالاتی مستقیماً ذیل این عنوان منتشر میشود.
احتمالاً چند مثال میتواند حسی از اینکه بحثهای متافلسفی چیستند به ما بدهند. یکی از چیزهایی که بسیار در فلسفهی تحلیلی از آن استفاده میشود «شهود» است، که البته ترجمهی واژهی intuition انگلیسی است و نباید آن را با شهودی که ما در سنت عرفانیِ خودمان داریم اشتباه کنیم. مثلاً در معرفتشناسی، مثالی از شخصی ارائه میکنند که در یک دشت یک گوسفند واقعی میبیند، اما بدون اینکه او اطلاع داشته باشد تعدادی عروسک که بسیار شبیه گوسفند هستند و انسان عادی نمیتواند از فاصلهی دور تشخیص دهد که آیا آنها گوسفند واقعی هستند یا عروسک نیز در آن دشت قرار دارند، و اینطور فرض میشود که اگر این فرد یکی از این عروسکها را هم میدید باز هم باور میآورد که گوسفندی واقعی دیده است. حال فیلسوفان تحلیلی میپرسند که آیا در این مورد خاص، آن فرد معرفت دارد که گوسفندی در مقابل اوست یا نه. پاسخی که فرد به این پرسش میدهد را «شهودِ» فرد مینامند و شهود اکثر قریب به اتفاق فیلسوفان این بوده است که در این موردِ خاص، آن فرد معرفت ندارد. اما در سالهای اخیر عدهای پیدا شدهاند به اسم فیلسوفان تجربی یا آزمایشگاهی، که با استفاده از روشهای علوم شناختی، تحقیقاتی انجام دادهاند و به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از مردمِ دیگر، مثلاً آسیاییها یا رنگینپوستان، چنین شهودی ندارند و این تنها شهودِ افرادِ تحصیلکرده در دپارتمانهای فلسفهی دانشگاههای انگلیسیزبان است. حالا آیا باید از این به بعد به این شهودها اعتماد کرد یا نه؟ این یکی از مسائلی است که در متافلسفه به آن پرداخته میشود.
مثال دیگری که در کتاب هم به تفصیل به آن پرداخته شده، بحث بین فلسفهی تحلیلی و قارهای است. به طور خلاصه، فلسفهی تحلیلی سنتی است که با کارهای گوتلوب فرگه، برتراند راسل، جی. ای. مور و لودویگ ویتگنشتاین آغاز شد و الان در کشورهای انگلیسیزبان سنتِ غالب است. در مقابل، سنتِ قارهای با کارهای ادموند هوسرل آغاز شد و با کار کسانی مانند هایدگر ادامه یافت و بسیاری از فیلسوفانِ آلمانی و فرانسویِ بعدی و سنتهای مختلفی نظیرِ پدیدارشناسی و اگزیستانسالیسم و احتمالاً پستمدرنیسم و نظایر آن را هم میتوان ذیل این سنت تعریف کرد (و البته اشتباه رایجی در ایران وجود دارد که کانت و ایدهآلیستهای آلمانی نظیر فیشته و شلینگ و هگل را هم فیلسوف قارهای به حساب میآورند. هرچند علاقهی فیلسوفانِ قارهای به این فیلسوفان بیشتر از فیلسوفانِ تحلیلی است، این فیلسوفان به معنای دقیق کلمه به سنت قارهای، که بسیار بعد از آنان و با کارهای هوسرل آغاز شده، تعلق ندارند.) این دو سنت روشها و موضوعاتِ خاصِ خود را دارند و عموماً دشمنیِ آشکاری هم بینِ آنان وجود دارد. اما وقتی دقیقتر به مسئله نگاه میکنیم، انگار که چندان نمیتوان مرز دقیقی میانِ این دو سنت کشید. مثلاً، هوسرل که به تعبیری بنیانگذارِ این سنت به حساب میآید علائقی بسیار نزدیک به فرگه داشته است و در مواردی به طور خاص میدانیم که از او تاثیر پذیرفته است و کارهایش بیش از اینکه به اخلافِ قارهایِ او شباهت داشته باشند، به رقبای تحلیلیاش شباهت دارند. یا مثلاً یکی از نقاطِ عطفِ کارنامهی کاری راسل و مور، دو نفر از پدرانِ فلسفهی تحلیلی، مخالفتِ آنان با ایدهآلیسمِ هگلی است و چون میدانستند که هگل بر شانههای کانت ایستاده، با کانت نیز همینقدر دشمنی داشتند و جریانی در فلسفهی تحلیلی تا همین امروز هم این دشمنی با هگل را ادامه داده، تا جایی که وقتی از بیرون نگاه میکنیم اینطور به نظر میرسد که کانت و هگل و استفاده از فلسفهی آنان را باید مشخصهی فیلسوفانِ قارهای بدانیم. اما جالب است بدانیم در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ یک جریانِ قدرتمندِ نوکانتی در فلسفهی تحلیلی وجود داشت و مدافعانِ آن کسانی هستند مانند رودلف کارنپ و سی. آی. لوئیس، که با هر متر و معیاری از تحلیلیترین فیلسوفان تحلیلی به حساب میآید. کارنپ که یکی از مشهورترین اعضای حلقهی وین بوده که دشمنیِ آنها با آنچه خود متافیزیک مینامیدهاند مشهور است و سی. آی. لوئیس هم پایهگذار منطق موجهات است که بعداً در کارهای کسانی مانند بارکان و کریپکی به اوج خود رسید. این جریان با استراوسن و بعد سلارز و کسانی دیگر ادامه یافت و در واقع میتوان دید که تعدادی از کسانی که بزرگترین نمایندههای سنت تحلیلی حساب میشوند بدون هیچ خجالتی خود را نوکانتی میدانند. این مسئله حتی دربارهی هگل هم مصداق دارد و کسانی مانند جان مکداول و رابرت برندم خود را به تصریح هگلی میدانند. از طرف دیگر علاقه به زبان، که بسیاری آن را (به گمان من به اشتباه) وجه ممیزهی فلسفهی تحلیلی به حساب میآورند در فیلسوفان قارهای هم وجود داشته و بنابراین نمیتوان آن را منحصر به فیلسوفان تحلیلی به حساب آورد. بحث دربارهی این موضوع و نتایج و عواقب آن یکی از موضوعاتِ متافلسفه است و در این کتاب هم به طور مفصل به آن پرداخته شده است.
شما کتاب فلسفیِ دیگری منتشر کردهاید به نام «استدلال هستیشناختیِ گودل»، که البته تالیفی است. ممکن است کمی دربارهی آن توضیح بدهید؟
این کتاب متن تجدید نظرشدهی پایاننامهی کارشناسیِ ارشد من در دانشگاه علامهطباطبایی (ره) است که تحت نظارت دکتر محمد اردشیر از آن دفاع کردهام. «استدلالِ هستیشناختی» ترجمهی من از ontological argument است که اغلب «برهان وجودی» خوانده میشود، اما به گمان من ترجمهی دقیقی نیست. این استدلالها، که سابقهی آنها به آنسلم قدیس در قرن یازدهم میلادی میرسد، استدلالهایی هستند که قرار است کاملاً عقلی باشند و بدون تکیه بر مقدماتِ تجربی یا امکانی، وجود خداوند را تنها با تکیه بر تعریف خدا به مثابهی موجودی که بزرگتر یا کاملتر از آن قابل تصور نیست ثابت کنند. این استدلال سابقهی طولانیای در غرب دارد و بعد از آنسلم، دکارت و لایبنیتس از آن دفاع کردهاند و کسانی مانند هیوم و کانت انتقاد، اما در قرن بیستم و بعد از پیشرفتهای منطق، خصوصاً منطق موجهات، امکانات فراوانی برای بحث دربارهی این استدلالها به وجود آمد و فیلسوفانِ بسیاری از جمله رابرت ادمز و چارلز هارتسهورن قرائتهای پیچیدهتر و منطقیتری از آن ارائه کردند. استدلال گودل، که مبتنی است بر قرائت دکارتی-لایبنیتسی از این استدلال، به گمان من پیچیدهترین و شاید کاملترین نسخهای باشد که در قرن بیستم ارائه شده است – البته از یکی از همکارانِ کریپکی در CUNY شنیدهام که او نیز استدلالی هستیشناختی دارد که هنوز منتشر نشده، و اگر اینگونه باشد باید منتظرِ یکی از بهترین استدلالهای هستیشناختی باشیم! منطقِ استدلالِ گودل منطقِ موجهات مرتبهی دوم در نظام S5 است و پیچیدگیهای بسیاری دارد که در اینجا نمیتوان وارد آن شد، اما ایدهی اصلی این است که او خدا را به عنوان موجودی که دارای همهی ویژگیهای مثبت است تعریف میکند و بعد، با استفاده از این اصل شهودی که وجود ضروری نیز ویژگیای مثبت است، اثبات میکند که خدا وجود دارد. در این کتاب من به تفصیل این استدلال را شرح دادهام و برخی از مهمترین انتقاداتی را بررسی کردهام که فیلسوفانِ مختلف به آن وارد کردهاند.
شما علاوه بر فلسفه، کتابی داستانی هم منتشر کردهاید. چطور شد که یک پژوهشگر فلسفه به داستاننویسی روی آورد؟
بله، مجموعه داستان کوتاهی به نام «مرد بیستوچند انگشتی» که انتشارات هرمس آن را منتشر کرده است. در واقع علاقهی من به ادبیاتِ داستانی پیش از علاقهی من به فلسفه آغاز شد؛ من تازه از مقطع کارشناسی ارشد کار جدی فلسفی را آغاز کردم، اما بسیار پیش از آن و در سالهای دبیرستان بود که تبدیل به یک خوانندهی جدیِ ادبیات داستانی شدم. اما دربارهی این مجموعه، اینها داستانهای کوتاهی است که به تفاریق در طول یک سال نوشته شدهاند و و مضامینی شبیه به هم دارند و در کنار هم قرار گرفتنِ آنها هم به همین دلیل بوده است.
آیا قصد دارید که داستاننویسی را ادامه دهید؟
قطعاً. الان یک نمایشنامه به نام «آقای نویسنده» در انتشاراتِ هرمس دارم که در نوبت انتشار است و مشغولِ نگارشِ رمان بلندی هستم که امیدوارم تا پایانِ امسال به پایان برسد.
کد خبر 4298127منبع: مهر
کلیدواژه: فلسفه کتاب و کتابخوانی نمایشگاه کتاب تهران کتاب و کتابخوانی ادبیات مصلی ترجمه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بازار نشر ادبیات جهان مصلی تهران نهاد کتابخانه های عمومی کشور کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نمایشگاه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۵۴۸۷۹۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حجاباستایلهای ضدحجاب!
درحالیکه لایحه عفاف و حجاب روی میز مجلس شورای اسلامی است، از آن طرف طرح نور با قدرت و در پی مطالبات مردمی درخصوص عفاف و حجاب در حال انجام است، اما به نظر میرسد در این میان کسی با حجاباستایلهایی که در اینستاگرام در حال خودنمایی با نام حجاب هستند کاری ندارد.
افرادی که دو اصطلاح استایل و حجاب را به گونهای با یکدیگر تلفیق کردند که خیلی نتیجه خوبی از آب درنیامده است. انگار حجاب بازیچه دست آنان شده و به لطف شبکههای اجتماعی و بلاگرها، استانداردهای جدید و متناقص برای حجاب تعریف شده و نگاه به مقوله حجاب در حال تغییر است. آنها با شعارهایی همچون «با حجاب هم میتوان زیبا بود»، «بهت یاد میدم چطوری هم باحجاب باشی هم خوشتیپ» کار خود را گسترش دادند و بهجای ترویج حجاب، به تغییر آن رسیدند.
اگر کسی استایل خود را حجاب و محجبهبودن انتخاب کرده باید نوعی از پوشش را برگزیند که مانع از فخرفروشی و جلوهگری باشد. یکی از موضوعاتی که درخصوص حجاباستایلها به چشم میخورد، عادی سازی و رعایت نکردن برخی احکام شرعی و نمایش زیبایی و طنازی زنانه است. موضوعی که چند سالی است توسط بلاگرهای ایرانی دنبال میشود. به این صورت که در ابتدا با ظاهری کاملا پوشیده جلوی دوربین ظاهر میشوند و رفتهرفته برای تبلیغ و درآمدزایی، با آرایش غلیظ و ناخنهای کاشتشده برای دنبالکنندگانشان از سبک زندگی اسلامی سخن میگویند. این موضوع تا جایی پیش رفته که چند روز پیش هم یکی از همین افراد بهظاهر باحجاب که تاکنون در همه تبلیغها و عکس هایش محجبه بوده، به یکباره و در شب عروسی اش با ظاهر دیگری عکسهای بی حجابی از خود را به اشتراک گذاشته است.
بازنمایی جدید حجاباستایلها از حجاب
در عصر حاضر بلاگرهای حجاب به چهرههای نامآشنا و تاثیرگذاری تبدیل شده اند که در حال تغییر شکل صنعت مد و آغاز دوره جدیدی از تنوع در موضوع حجاب هستند. موضوعی که زنگ خطری جدی برای اعتقادات نسل جدیدی بهشمار میرود. نسلی که بعضا در خانوادههای مذهبی بزرگ شدهاند، اما تحت تاثیر این حجاباستایلها و با الگوبرداری از این بلاگرها، تغییراتی در حجابشان ایجاد میشود. علیرضا چابکرو، پژوهشگر و استاد دانشگاه در این خصوص به جامجم میگوید: «ما تعریف درستی از حجاب نداریم و آن را فقط در نوع پوشش خلاصه میکنیم؛ بنابراین زمانی که فردی به گونهای دیگر حجاب دارد و با عرف جامعه همخوانی ندارد، آن را ضدحجاب میبینیم.» این درحالیاست که بسیاری از حجاب استایلها به کاسبانی سودجو تبدیل شدهاند که اصلا اعتقادی به حکم حجاب اسلامی ندارند و صرفا بهخاطر بازار پرمشتری پوشش اسلامی، به صنعت مدلینگ اسلامی رویآورده اند. حتی این افراد را در صفحات خودشان هم با پوششهای متعدد میبینیم. فعالیت این بلاگرها نه فقط تاثیر مثبتی در پذیرش حجاب مخصوصا در بین جوانان نداشته بلکه آنان ارزشهای حجاب را هم دچار تغییرات منفی کردهاند.
حجاب فقط در پوشش نیست!
حجاب در تعریف اسلامی فقط به پوشیدگی سر و تن اختصاص ندارد، بلکه حجاب گفتار و رفتار را هم شامل میشود؛ بنابراین حجاباستایلهایی را که در ظاهر، حدود شرعی حجاب را رعایت میکنند، اما صدایشان با ناز، کرشمه و عشوه گری همراه است نمیتوانیم محجبه بنامیم. چابکرو هم بر این موضوع تاکید میکند و توضیح میدهد: «ما باید حجاب را بهصورت یک منظومه ببینیم که بخشی از آن پوشش و قسمتی هم به نحوه گفتار و کردار بازمیگردد. البته بخش دیگر آن نیز سبک زندگی، ارزشها و نگرشهای افراد است که مجموعهای از آن حجاب را تشکیل میدهد. اگر در هرکدام از این موارد نقصی وارد شود، نمیتوانیم مبلغ حجاب در شبکههای اجتماعی باشیم.» از سوی دیگر حجاباستایلها به تغییر ذائقه افراد منجر میشوند. از محجبهها گرفته تا پسرانی که در آستانه تشکیل زندگی مشترک هستند. به گونهای که سبک زندگی و نوع پوشش آنان ملاکی برای انتخاب جوانان در انتخاب همسر و شریک زندگی میشود. این موضوع تا جایی پیش میرود که این جوانان را به وسواس در انتخاب گرفتار میکند.
رفتاری متناقض با فلسفه حجاب
عملکرد حجاب استایلها با فلسفه حجاب در تناقض است. فلسفه پوشش و حجاب، کمک به عدم جلوهگری زنان است، اما حجاباستایل از این فلسفه عبور کرده و زن را وارد عرصه جلوه گری و تظاهر میکند. چابکرو نیز بر این باور است که امکان دارد بسیاری از افراد پوشش بسیار کاملی هم داشته باشند، اما با رفتارها و اطوارهایی که در شبکههای اجتماعی از خود نشان میدهند، ضدحجاب شوند و همین تضاد در ذهن بیننده شکل میگیرد. متاسفانه در سالهای اخیر تناقضهای هویتی زیادی در بین بانوان شکل گرفته که اگر نتوانیم این تناقضها را به سمت جامعه پذیری دینی و فرهنگ اصیل ایرانی ــ اسلامی سوق دهیم، شاهد استقبال زنان از فرهنگ غرب خواهیم بود. این دقیقا همان جنگنرم دشمنان است. بااینحال باید با معرفی فلسفه حجاب افراد را نسبت به این مسأله آگاه کنیم و با این تفکر حجاباستایلها که «دیدن مهم نیست، دیدهشدن مهم است» مقابله کنیم.
منبع: روزنامه جام جم
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی