Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رکنا»
2024-05-06@16:30:59 GMT

شوهرم در هر سفر خود یا زن می گرفت و یا صیغه می کرد!

تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۰۳۴۳۳۵

رکنا: 27 سال داشتم و هنوز ازدواج نکرده بودم. سنگینی نگاه فامیل و دوست و آشنا را همیشه نسبت به خودم احساس می کردم. آن ها همواره به چشم پیردختری به من نگاه می کردند که مورد پسند هیچ مردی قرار نگرفته است.

البته در روستای ما که همه دخترها زیر 15سال ازدواج می کنند شاید برداشت عجیبی نبود. زن جوان که با کارشناس اجتماعی کلانتری سخن می گفت، ادامه داد: آن قدر تحت تاثیر حرف دیگران قرار گرفتم تا بالاخره در سن 27 سالگی به ازدواج با احمد تن دادم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او 15سال از من بزرگ تر بود و یک ازدواج ناموفق داشت که حاصل آن یک پسر 12ساله بود. احمد دلیل جدایی از همسر سابقش را «نداشتن تفاهم» ذکر می کرد. ولی پس از ازدواجم زمزمه های دیگری درباره علت جدایی او از همسرش به گوش می رسید و من مورد انتقاد دوست و آشنا قرار گرفتم.با این وجود چند ماهی که از زندگی مشترکمان گذشت بهانه گیری های احمد شروع شد.

او اعتقاد داشت که در محل زندگی مان درآمد درست و حسابی ندارد و برای کسب درآمد باید به شهر دیگری سفر کند. در ابتدا اظهار دلتنگی کردم و گفتم طاقت دوری ندارم اما وقتی که موضوع جدی تر شد مخالفت من هم فایده ای نداشت و احمد به شهرستان رفت.

او هرچند وقت یک بار آن هم به اصرار من چند روزی به نزد ما می آمد و دوباره چند ماه مرا تنها می گذاشت. او حتی حاضر نمی شد که مرا با خود به شهرستان ببرد. تا این که وقتی متوجه شد باردار هستم بالاخره قبول کرد مرا با خود به شهرستان ببرد.

شرایط سختی را در شهرستان تحمل می کردم احمد فضایی نامناسب را برای زندگی مشترک آماده کرده بود . شب ها از صدای جویدن موش ها در خانه خواب نداشتم. دوران حاملگی را در نهایت استرس گذراندم. مدتی که گذشت متوجه رابطه احمد با شخص دیگری شدم.

تحملش برایم سخت بود. حالا فهمیده بودم که چرا احمد شهرستان را به محل زندگی مان ترجیح داده است. دنیا روی سرم خراب شد. در همین شرایط سخت و نفرت برانگیز فارغ شدم. 2 ماه که از تولد فرزندم گذشت به دلیل شرایط جوی و محل نامناسب سکونت، فرزندم دچار بیماری شد ومجبور شدم به مشهد بازگردم.

تصور این که احمد در کنار نفر سومی به سر می برد، برایم سخت و سنگین بود. یک چشمم اشک و چشم دیگرم خون بود تا این که با وساطت خانواده همسرم، احمد به خانه بازگشت و سوغات او برایم یک دوست دختر و یک زن صیغه‌ای بود که دست از سر احمد برنمی داشتند!

از زمانی که احمد به نزد ما برگشته است هیچ توجهی به من ندارد. او معمولا در خانه حضور ندارد و به بهانه کار و... خانه را ترک می کند زمانی هم که در خانه حضور دارد مثل مجسمه ای است که نه صدایی دارد و نه حرکتی! دائم با موبایلش مشغول است و انگار مرا نمی بیند و حضورم را متوجه نمی شود.زمانی که مورد بی مهری همسرم قرار می گیرم به او اعتراض می کنم. اما او نه تنها به من حق نمی‌دهد بلکه مرا تهدید به طلاق و... می نماید. من نیز که نمی خواهم دوباره شاهد سرزنش دوست و آشنا باشم مجبورم بسوزم و بسازم.از همان ابتدا در انتخابم اشتباه کردم. برای فرار Escape از حرف مردم دست به یک ازدواج ناآگاهانه زدم و حالا جز خودم نمی توانم فرد دیگری را سرزنش کند.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

مرد وقتی زود از ماموریت برگشت، مهسا زنش را با پسرهمسایه در شرایط خیلی بد دید!

ضرب و شتم 2 پرستار بیمارستان امام خمینی (ره)

سر قطع شده مار مردی را نیش زد!

چند ایرانی عضو داعش در ادلب سوریه کشته و اسیر شدند / حاتم مرمضی که بود؟ +تصاویر

زن 63 ساله با خوردن ماهی باردار شد !+عکس

ماجرای خارج کردن جن از بدن کودک 2 ساله ایرانی

آرزویی که همانند لاله و لادن ایرانی که زیر خاک دفن شد / خداحافظی دردناک دوقلوها با زندگی+تصاویر

رییس کارخانه هر سال یکی از کارمندان زن را صیغه می کرد / فریبا 26 ساله هم به دام او افتاد

چهره مرد خبیث مشخص شد / جزئیات پیگیری پرونده آزار بهاره 5 ساله +عکس

مبینا چه رازی را از خواستگارش پنهان کرد؟! / داماد وقتی فهمید زن دوم گرفت!

رویا به خاطر ارسال پیام مرگ برای پسر مورد علاقه اش دستگیر شد / این پسر خود را دار زد + عکس

زن صیغه ای که شوهر دومش را زنده زنده سوزاند + گفتگو و عکس

عطا دامن مرا لکه دار کرد و بعد با دختری دیگر ازدواج کرد

منبع: رکنا

کلیدواژه: سلامت ماه رمضان مهم ترین های 24 ساعت سفر فرار Escape حوادث زن صیغه ای خیانت به همسر رابطه غیر اخلاقی حوادث عکس من زن دختر زندگی کودک مرد ساعت قتل با چاقو

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۰۳۴۳۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّ­الشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند، روایت زنی است که هفت نفر از اعضای خانواده­اش به شهادت رسیدند. زنی که هجده فرزندش را در خانه‌­ای شصت­‌متری و وقفی بزرگ کرد.

خانه‌­ای که هر وقت پنجره­‌اش را باز می‌­کرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی علیه­‌السلام گره می­‌خورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگی­شان می‌­شد.

فخرالسلادات یا همان «اُمّ علا»، مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه­ تعلیم در حوزه­ علمیه‌ نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت می‌کنند و همان­جا ماندگار می‌شوند.

فخرالسادات در نجف به دنیا می‌­آید و در سن سیزده سالگی با آیت‌­الله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج می‌­کند. آن­ها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین علیه‌­السلام زندگی­شان را با عشق آغاز می­‌کنند و حاصل این ازدواج می‌­شود هجده فرزند، نه پسر و نه دخترکه در دوران خفقانی که رژیم بعثی صدام در عراق ایجاد کرد، آن­ها را به سمت دروس حوزوی سوق داد. تعدادی از فرزندانش شاگرد آیت­ الله صدر بودند و دخترانش در مکتب بنت­‌الهدی صدر درس می­‌خواندند.

در دوران نخست وزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبهی آیت ­الله صدر بودند دستگیر و روانهی زندان شدند. حسن البکر که از خود اختیاری نداشت، با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولین ­بار بود که در نجف خون روحانیت ریخته می‌شد. چند روز قبل از اعدام، ام علاء با پسر و برادرش ملاقات می­‌کند و به آنها وعدهی بهشت و دیدار با امام حسین (ع) را می­دهد.

بعد از شهادت سه فرزندش، ام علاء همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانه­ زندان شد. به دلیل فعالیت‌­های سیاسی دیگر پسرانش در ایران علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سال­ ونیم در زندان حزب بعث به سر می‌بردند. درواقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که مؤفق نشد.

ام علاء در طول زندگی متحمل رنج‌­ها و سختی‌­های زیادی شد. ولی هیچ‌­گاه خم به ابرو نیاورد و همچنان در آرزوی سرنگونی رژیم بعث به سر می‌برد. ام علاء زنی به شدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی و از آنها دلجویی می­‌کرد. در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش می­‌آمد او اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم برمی­داشت.

او ده سال آخر زندگیش را در حالی که دست و پای چپش در دوران اسارت از کار افتاده بود و هیچ خبری از سرنوشت همسرش ابو علاء نداشت، به ایران هجرت کرد. در ایران ساکن قم شد و تمام کار‌های شخصی­‌اش را با توجه به شرایط جسمانی که داشت خودش انجام می‌­داد.

همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه می‌­کرد. به آن­ها می‌­گفت: اگر همه­ی شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمی­‌شوم؛ بلکه افتخار می­‌کنم و بدانید خون فرزندان من رنگین‌­تر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.

در بخشی از کتاب «اُمّ علاء» آمده است: نشست روبه‌روی مامه و هر دو با هم گریه می‌کردند و روضه می‌خواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل ام‌البنین چهار پسر فدا کردی.»

شاید می‌خواست با این کلمات، دل مادر داغ‌دیده‌ام را آرام کند.

مامه دستی به صورتش کشید و میان هق‌هق گریه‌هایش گفت: «من کجا، ام‌البنین کجا ابوعلاء؟ ام‌البنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»

انتشارات شهید کاظمی در نظر دارد با امضای نویسنده و نگین دُرّ نجف، چاپ اول این کتاب را به مخاطبان ارائه دهد.

این کتاب در ۲۵۵ صفحه در قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.

علاقه‌مندان برای مشاهده و تهیه این کتاب می‌توانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام عدد ۲۲ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • بازگشت محکوم به مرگ از پای چوبه دار
  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • نرخ جمعیت در قزوین بحرانی است/ روند کاهشی در مرکز استان
  • نمایش «وضوح ناقص» در خانه عکاسان جوان
  • نرخ جمعیت در قزوین بحرانی است / کاهش جمعیت در مرکز استان
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • کتاب «ادب زندگی» منتشر شد
  • کتاب «ادب زندگی» روانه بازار نشر شد
  • روایت شهادت بانوی پاسدار و فرزندش توسط منافقین