Web Analytics Made Easy - Statcounter

جامعه > حوادث - ایران نوشت:شامگاه یازدهم آذر سال 95 وقوع یک قتل به مأموران پلیس گزارش شد.

 لحظاتی بعد تیمی از مأموران روانه بیمارستان شدند. بررسی‌ها نشان داد چند روز قبل درگیری خونینی بین چند مرد جوان در حوالی خیابان اتابک رخ داده است که در جریان آن مقتول با اصابت چاقو بشدت زخمی و به بیمارستان منتقل شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مأموران در نخستین گام دریافتند مرد دیگری نیز در این درگیری مجروح شده است. بنابراین از مرد زخمی که بهمن نام دارد، تحقیق کردند.

وی گفت: در خانه دوستم صفدر بودم که همسرش به خانه آمد و گفت چند مرد جوان مزاحم او شده‌اند. دوستم به خیابان رفت و با مقتول که مست بود، درگیر شد. من برای میانجیگری به خیابان رفتم و قصد داشتم دوستم را به خانه بیاورم که ناگهان چوبی به سرم خورد و از هوش رفتم و دیگر هیچ چیز نفهمیدم.مأموران در ادامه صفدر را بازداشت کردند. وی نیز در بازجویی‌ها قتل را انکار کرد و مدعی شد وقتی دوستم با چوب زخمی شد متوجه نشدم که چه کسی به مقتول ضربه زد.
بدین ترتیب با صدور کیفرخواست برای دو متهم صبح دیروز صفدر و بهمن به اتهام قتل عمد و مشارکت در نزاع خیابانی از زندان به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران منتقل شدند تا محاکمه شوند.

در آغاز جلسه اولیای دم خواستار قصاص عاملان قتل شدند. آنها مدعی شدند وقتی متهمان با خواهر‌زاده مقتول درگیر شدند مقتول برای جدا کردن طرفین دعوا بین آنها قرار گرفته اما با ضربه چاقو به قتل رسیده است.
صفدر متهم ردیف اول پای میز محاکمه ایستاد و در دفاع از خودش گفت: وقتی همسرم از راه رسید و موضوع مزاحمت را گفت خونم به جوش آمد و با دوستم سراغ مزاحمش رفتیم. باهم درگیر شدیم نمی‌دانم چه شد که ضربه‌ای به مقتول زدم. من آنقدر عصبانی بودم که نمی‌دانستم چه کار می‌کنم. سپس دیگر متهم هم در دفاع از خودش گفت: من درآن لحظه به‌خاطر ضربه‌ای که به سرم خورد بیهوش شدم ونمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. این گزارش حاکی است مقتول در آخرین اظهاراتش قبل از مرگ، صفدر را به‌عنوان عامل اصلی این نزاع و جنایت معرفی کرده است.
قضات از متهم پرسیدند چرا مقتول را کشتی؟ وی گفت چون فکر می‌کردم مقتول برای زنم مزاحمت ایجاد کرده درحالی که خواهرزاده‌اش مزاحم همسرم بود. همه این درگیری‌ها به خاطر متلک بود فقط می‌خواستم او را گوشمالی دهم و نمی‌خواستم او را بکشم....
پس از پایان جلسه قضات وارد شور شده وبا توجه به محتوای پرونده متهم ردیف اول را که شوهر زن جوان بود به اتهام قتل عمد به قصاص و به خاطر جراحات غیر مؤثر درمرگ مقتول به پرداخت دیه محکوم کردند. همچنین متهم ردیف دوم را به خاطر شرکت در نزاع به حبس محکوم کردند.

 

23302

کلید واژه‌ها : قصاص - قتل -

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: قصاص قتل

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۱۲۴۲۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش

 

به گزارش تابناک، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

 منبع: خراسان

دیگر خبرها

  • بخشش حکم قصاص پس از ۲۳ سال
  • ۲ دوپینگ جدید در کشتی پهلوانی!
  • مرگ؛ ایستگاه پایانی دو قاتل | اتفاق شیرین برای یک محکوم به قصاص که تا یک قدمی چوبه دار قرار گرفت اما ...
  • رهایی دو زندانی از پای چوبه دار در مشگین شهر
  • وقوع سه همسرکُشی در مشهد
  • وقوع ۳ همسرکُشی در شبانه روز گذشته در مشهد
  • شب هولناک در مشهد / جزئیات ۳ همسرکُشی
  • حزب‌الله: دیوانگی اسرائیل ما را نمی‌ترساند
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • مزاحمت ناموسی موجب قتل در شهرستان مهاباد شد