Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فردا»
2024-05-01@17:28:05 GMT

فاضل به زینب می‌گفت: بدنت را تکه تکه خواهم کرد!

تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۷۶۸۰۴۵

فاضل به زینب می‌گفت: بدنت را تکه تکه خواهم کرد!

نمی‌خواهم در آستانه میان سالی برچسب زن مطلقه بر پیشانی ام نمایان شود، اما دیگر چاره‌ای ندارم، فرزندانم را با هزار بدبختی و فلاکت به خانه بخت فرستادم و حالا خودم مانده ام و همسر معتاد و مفت خورم که درتمام مدت ۳۶ سال زندگی مشترکم از فحاشی‌ها و کتک‌های بی‌رحمانه و حشیانه او بی نصیب نبودم و ...

رکنا: نمی‌خواهم در آستانه میان سالی برچسب زن مطلقه بر پیشانی ام نمایان شود، اما دیگر چاره‌ای ندارم، فرزندانم را با هزار بدبختی و فلاکت به خانه بخت فرستادم و حالا خودم مانده ام و همسر معتاد و مفت خورم که درتمام مدت ۳۶ سال زندگی مشترکم از فحاشی‌ها و کتک‌های بی‌رحمانه و حشیانه او بی نصیب نبودم و .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

..

زن ۵۰ ساله‌ای به نام زینب که غبار غم بر چهره چین و چروک خورده اش نشسته بود، خسته از کار و سختی‌های روزگار به مشاور اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: کودکی شش ساله بودم که پدر و مادرم را در یک سانحه رانندگی از دست دادم و به ناچار به منزل برادرم رفتم تا با آن‌ها زندگی کنم. ۱۴ سال بیشتر نداشتم که پای سفره عقد نشستم و با هزار امید و آرزو پا به خانه فاضل گذاشتم. فاضل با درشکه اسبی خود مشغول کار بود و درآمد اندکی داشت. پدر و مادر او نیز از یکدیگر جدا شده بودند و فاضل نزد مادرش بزرگ شده بود. بعد از عروسی، ما هم در خانه مادرشوهرم ماندیم و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. خیلی زود متوجه اعتیاد فاضل شدم، اما چاره‌ای جز سکوت نداشتم چرا که بی کس و تنها بودم. این بود که برای تامین هزینه‌های زندگی مجبور شدم در خانه‌های مردم کارگری کنم تا بتوانم خرج و مخارج خود و دو فرزندم را تامین کنم. زمانی که همسرم به منزل باز می‌گشت با شنیدن صدای شیهه اسب اش بدنم به لرزه می‌افتاد و خیلی زود بساط استعمال مواد مخدرش را آماده می‌کردم وگرنه باید با همان شلاقی که بر بدن اسب اش می‌نواخت من هم کتک می‌خوردم و دم برنمی آوردم. سال‌ها بعد فاضل شاگرد راننده تانکر فاضلاب شد، ولی مدت زیادی از کارش نگذشته بود که پشت میله‌های زندان Prison افتاد چرا که او به خاطر مصرف مشروبات الکلی کنترلش را از دست داده و پس از برخورد با یک دستگاه موتورسیکلت و مرگ راکب آن، از محل گریخته بود. ولی باز هم، چون حالت طبیعی نداشت، کامیون را به دیوار کوبیده بود که توسط پلیس Police دستگیر و روانه زندان شد. «فاضل» محکوم به پرداخت دیه شد و به همین دلیل حدود پنج سال در زندان ماند تا این که مادرش منزل مسکونی اش را فروخت و بعد از پرداخت دیه، با بقیه آن خانه‌ای نقلی در کوچه بن بست حاشیه شهر خرید تا در آن زندگی کنیم. او بعد از آزادی Freedom گستاخ‌تر از گذشته شده بود و مرا تهدید می‌کرد که دیگر نمی‌ترسم و همه نوع کار خلاف انجام می‌دهم. من با کارگری و آبروداری توانستم چهار فرزندم را بزرگ کنم و آن‌ها را به سر و سامان برسانم. هنوز هم صدای فاضل در گوشم می‌پیچد که می‌گفت: تو را می‌کشم و بدنت را تکه تکه می‌کنم و برای برادرت می‌فرستم یا با خودرو تو را زیر می‌گیرم! او با این تهدید‌ها هر روز پول کارگری ام را می‌گرفت تا مواد مخدر Drugs تهیه کند. او حالا مواد مصرفی اش شیشه شده و دیگر امنیت جانی ندارم. این همه سال را به خاطر فرزندانم تحمل کردم، ولی حالا با داشتن چهار نوه نمی‌توانم رفتار‌های خشن و وحشتناک او را نادیده بگیرم و به زندگی ام با او زیر یک سقف ادامه بدهم.

لینک کوتاه خبر: farda.fr/003YJJ

منبع: فردا

کلیدواژه: زن مطلقه فحاشی مواد مخدر شوهر معتاد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۷۶۸۰۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر

زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.

به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بی‌قراری قدم می‌زد چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.

به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!

ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.

بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.

چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.

قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟

آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.

آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.

ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.

قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی

دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل می‌کند. در این پرونده می‌بینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه می‌داد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق می‌کرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمی‌شد اما با ساده‌انگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.

با این حال زوج‌های جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند.

منبع: روزنامه ایران

دیگر خبرها

  • ۱۳ کتاب پرفروش شعر در نمایشگاه کتاب
  • کارگاه آموزشی مهارت های زندگی با موضوع پیشگیری از اعتیاد برگزار شد
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • علی دایی در خانه خبرنگار ورزشی و مادر ۸۹ساله‌اش!
  • رازگشایی از ۷ علت ابتلا به سرطان
  • اسامی ۵۳ نوجوان راه‌یافته به باشگاه قاف اعلام شد
  • رویای خرید برای تهرانی‌ها / ۵ میلیارد بدهید، صاحب خانه شوید
  • (تصاویر) این زن زندگی خود را وقف گربه‌ها کرد