Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «پارسینه»
2024-04-26@07:59:12 GMT

قاتل اقرار کرد با زنم خلوت می‌کرد او را سوزاندم!

تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۱۹۱۵۹۵

قاتل اقرار کرد با زنم خلوت می‌کرد او را سوزاندم!

به گزارش رکنا، تابستان سال ۹۶ پیکر سوخته یک مرد جوان به نام نیما به بیمارستانی در اسلامشهر منتقل شد. وی تحت درمان قرار گرفت، اما چند روز بعد به خاطر شدت سوختگی و عفونت ناشی از آن جان سپرد.

اظهارات شاهدان ماجرا، اما سرنخ تازه‌ای به پلیس داد و ماموران دریافتند اسماعیل به خاطر عصبانیت صاحب باغ و ماشین خودش را با آتش کشیده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به این ترتیب اسماعیل هفته گذشته در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی توکلی و با حضور یک مستشار پای میز محاکمه ایستاد.

در ابتدای جلسه پدر و مادر نیما برای قاتل پسرشان حکم قصاص خواستند. سپس اسماعیل به دفاع پرداخت و گفت::من در باغ نیما سرایدار بودم. مدتی بود به رابطه او و همسرم مشکوک شده بودم. گمان میکردم نیما همسرم را آزار داده است. این فکر مرا رها نمی‌کرد. با آن که دو فرزند دارم زندگی ام در آستانه فروپاشی بود. به همین خاطر باغما را ترک کردیم تا برای زندگی به شهرستان محل زندگیمان برگردیم.

وی ادامه داد: آن روز نیما را در خیابان دیدم. علت اینکه با غ. را ترک کرده ایم از من پرسید. گفتم قصد دارم برای زندگی به شهرستان برگردم. او. مکانیک و در چهاردانگه صاحب یک کارگاه بود. به همین خاطر از من خواست ماشینم را به آنجا ببرم تا قبل از سفر آن را بررسی کند. نیما می‌گفت: ماشینم مستهلک شده و ممکن است در راه برایم گرفتاری ایجاد کند. من قبول کردم و نیما داخل ماشین نشست تا باهم به کارگاه او به چهار دانگه برویم. او در میان راه از ماشین پیاده شد و یک نیم لیتر بنزین از باک کشید. شیشه بنزین را به دستم داد تا در کارگاه آن را از من بگیرد.

این متهم ادامه داد: نیما در بین راه مشغول حرف زدن بود و من مدام به رابطه پنهانی او و همسرم فکر میکردم. به همین خاطر تحملم تمام شد و از او درباره رابطه با همسرم سوال کردم. نیما انکار کرد، اما وقتی اصرار مرا دید گفت: همسرم را آزار داده است. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم بطری یک و نیم لیتری بنزین را روی داشبورد و صندلی‌های ماشینم ریختم و به او گفت: میخواهم خودم و ماشین و زندگی ام را آتش بزنم. ولی نمی‌دانم چه شد که ماشین یکباره آتش گرفت.

این متهم گفت: گمان می‌کنم بنزین خاطر گرمای هوا و یا جرقه خود به خودی فندکم شعله وی شد. من از داخل ماشین بیرون آمدم، اما نیما داخل ماشین گیر کرده بود. سعی کردم او را بیرون بیاورم، اما نشد تا اینکه یک شاهد سر رسید و در را باز کرد و او را از ماشین خارج کرد. ما نیما را به بیمارستان رساندیم، اما کار از کار گذشته بود.

وی ادامه داد:این ماجرا یک اتفاق بود و دست و لباس‌های خودم هم در آتش سوزی سوخت. من قصد کشتن Killing نیما را نداشتم.

سپس قضات دادگاه از مردی که نیما را داخل ماشین خارج کرده بود خواستند تا به عنوان شاهد در جایگاه ویژه بایستد و به تشریح آنچه دیده بپردازد.

این شاهد گفت::آن روز با وانتم مصالح ساختمانی جابه جا می‌کردم که متوجه دود غلیظی شدم که از چند صد متر آن طرف‌تر به هوا بلند شده بود. یک پیرمرد که از آشنایانم است با موتور سررسید و از من خواست تا برای کمک با موتور سریع خودم را به محل آتش‌سوزی برسانم. وقتی به آنجا رسیدم ماشین شعله ور بود و متهم مقابل در شاگرد خودرو ایستاده بود. او در را نگه داشته بود تا مرد جوان که داخل ماشین شعله بود نتواند از آن خارج شود. او به دروغ به من گفت: در ماشین قفل شده است، اما من او را هل دادم و در ماشین را باز کردم و اسماعیل را بیرون کشیدم. اسماعیل به سختی می‌توانست حرف بزند. او به اسماعیل می‌گفت: چرا با من چنین کاری کرده ای.

با پایان اظهارات این شاهد هیات قضایی وارد شور شدند و با توجه به مدرک‌های موجود در پرونده مرد سرایدار را به قصاص محکوم کردند.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

منبع: پارسینه

کلیدواژه: قتل آتش سوزی عمدی پیکر سوخته قاتل

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.parsine.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارسینه» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۱۹۱۵۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه

دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام کرد بیشتر قربانیان حملات اخیر رژیم صهیونیستی به شهر رفح در نوار غزه زنان و کودکان بوده‌اند و در صورت تشدید حملات رژیم اشغالگر به این باریکه، خطر کشتار غیرنظامیان و آوارگی مضاعف فلسطینی‌ها افزایش می‌یابد. در بیانیه این نهاد حقوق بشری آمده است: «فولکر تورک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل امروز مجموعه حملات اسرائیل علیه رفح در روز‌های گذشته را محکوم کرد؛ حملاتی که بیشتر به کشته‌شدن زنان و کودکان منجر شده است. او بار دیگر نسبت به حمله‌ای تمام‌عیار علیه این منطقه هشدار داد، منطقه‌ای که ۱.۲ میلیون فلسطینی به‌اجبار به آن پناه آورده‌اند.»

بر اساس این بیانیه، چنین حمله‌ای تنها به کشتار بیشتر و آوارگی مضاعف منجر شده و جنایات بین‌المللی بیشتری به همراه خواهد داشت. بر اساس گزارش‌ها، در حملات رژیم صهیونیستی به رفح در ۱۹ و ۲۰ آوریل دست‌کم ۳۳ فلسطینی شهید شدند که ۲۲ تن از آنها زن و کودک بودند. تورک در این بیانیه گفت: «هر ۱۰ دقیقه یک کودک کشته یا مجروح می‌شود. آنها بر اساس قوانین جنگی مصونیت دارند؛ اما در نهایت همین کودکان هستند که بهای این جنگ را پرداخت می‌کنند.»

 از همین رو خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان پای صحبت‌های «غدی عاقل»، استاد فلسطینی الاصل دانشگاه کانادا نشسته و از تجربه شخصی وی و خانواده او در غزه پرسید. در ذیل مشروح این گفتگو از نظرتان می‌گذرد.

-با توجه به اینکه تمام اعضای خانواده شما در نوار غزه و رفح هستند، خبر جدیدی از وضعیت آنها دارید؟

غدی عاقل: کسانی که از بمباران نسل‌کشی اسرائیل جان سالم به در می‌برند، ممکن است از مرگ و ویرانی که از خود بر جای می‌گذارد جان سالم به در نبرند. در اوایل ماه جاری، نیرو‌های اشغالگر اسرائیل از زادگاه من خان یونس در جنوب نوار غزه عقب نشینی کردند، احتمالاً برای آماده شدن برای حمله به رفح. اکنون، آن غیرنظامیانی که در بخت آزمایی مرگ و زندگی برنده شدند، در دنباله رویا‌های شکسته به خان یونس هستند. 

خطر هنوز در هر گوشه‌ای در کمین است، اما پسر عموی من اکرام و شوهرش عوض احساس کردند که مجبور بودند به جمعیت بپیوندند و به منطقه القراره در شمال خان یونس بروند تا وضعیت برادر عوض و محمد و خانواده اش را بررسی کنند. آنچه آنها کشف کردند فراتر از درک بود. محمد، همسرش منار و هفت فرزندشان - خالد، قصی، هادیه، سعید، احمد، ابراهیم و عابد که همگی زیر ۱۵ سال سن داشتند- در حمله هوایی اسرائیل به خانه‌شان به طرز وحشیانه‌ای کشته شدند. خانه آنها خراب شده بود و بدن آنها در حال تجزیه بود، سگ‌ها و گربه‌های ولگرد سعی می‌کردند آنها را بجوند. اکرام و عوض قبر‌های کم عمقی کندند و آنها را دفن کردند.

این دومین باری بود که اکرام و عوض باید برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌های خود را دفن می‌کردند. در ماه اکتبر، آنها مجبور شدند از اجساد تسنیم، یاسمین، محمود و الیاس، فرزندان برادر دیگر عوض، ابراهیم، مراقبت کنند که به همراه مادرشان، نانسی، در بمباران اسرائیل کشته شده بودند.

این بار درد خیلی غیر قابل تحمل بود. پس از بازگشت به خانه، اکرام که غم و اندوه او را فراگرفته بود، ناگهان بینایی خود را از دست داد. علت این مصیبت غم انگیز ناشناخته است و همه ما را گیج و ویران کرده است.

در همین حال، در غرب خان یونس، که اکنون شبیه یک شهر ارواح است، برخی از اعضای خانواده شوهرم سفری مشابه با درد و رنج را آغاز کردند. مقصد آنها: ویرانه‌های خانه هایشان، نه چندان دور از آنچه از بیمارستان الامل باقی مانده است.

کل بلوک، از جمله سه ساختمان چند طبقه که برادر شوهرم و بیش از ۷۰ نفر دیگر در آن زندگی می‌کردند، ویران شد. مردان جوان خانواده عکس، فیلم گرفتند و آنچه از زندگی سابقشان باقی مانده بود را نجات دادند. سپس آنها به المواسی بازگشتند، که زمانی مرکز پر جنب و جوش زندگی در ساحل خان یونس بود، که اکنون به یک اردوگاه چادری تبدیل شده است، سرزمینی بایر از ناامیدی، جایی که در چهار ماه گذشته آواره شده اند.

آنها پس از بازگشت به چادر‌های خود، تصاویر و کلیپ‌های ویرانه خانه‌های خود را با پدر و مادر و خواهر و برادر خود به اشتراک گذاشتند. برای خواهرشوهرم نیما، خبر‌ها و تصاویر خانه اش بیش از حد قابل تحمل بود. او در حین تماشای تصاویر مدام گریه می‌کرد. صبح روز بعد، نیما را بی هوش یافتند. خانواده‌اش او را با عجله به نزدیک‌ترین بیمارستان، الامل بردند، که از قضا به «امید» ترجمه می‌شود، اما هیچ بیمارستان و امیدی پیدا نکردند. یکی از پزشکان قهرمانی که در آنجا مانده بود اعلام کرد که او مرده است. او به سادگی قادر به تحمل این ناراحتی نبود. نیما غرق در غم و ناامیدی، سکته کرده بود. شوهر نیما، سلیمان، و فرزندانش برای تکمیل مقدمات تشییع جنازه، شستن جسد به روش صحیح، یافتن وسایلی برای تابوت و رسیدن به رباب، دختر بزرگ نیما، که به رفح پناه برده بود، تلاش کردند.

در حالی که آنها گریه می‌کردند و ماتم می‌کردند، بمب‌های اسرائیل همچنان بر مناطق مسکونی در رفح، اردوگاه آوارگان نصیرات، دیرالبلاح، اردوگاه آوارگان مغازی و بیت حانون اصابت کرد و صد‌ها کشته برجای گذاشت. در اردوگاه آوارگان یبنا در رفح، یک بمب باعث کشته شدن اعضای خانواده ابوالحنود - ایمان. مادرش ابتصام؛ شوهرش محمد؛ و چهار فرزند خردسالشان: تالین، آلما، لانا و کرم شد.

در جریان این بمباران شدید، سلیمان از ترس امنیت او و فرزندانش تصمیم گرفت که به رباب اطلاعی ندهد. نیما را بدون او دفن کردند. انتخاب ویرانگر بود، اما خطرات سفر به رفح و بازگشت بسیار زیاد بود. حملات هواپیما‌های بدون سرنشین، گلوله باران یا بمباران کشتی‌ها بی امان بود.

روزی که نیما را دفن کردند، ارتش اسرائیل بازار اردوگاه مغازی را بمباران کرد و ۱۱ نفر را کشت که بسیاری از آنها زن و کودک بودند. این اولین باری نبود که درد‌های شدید به چنین مرگ نابهنگامی در خانواده منجر می‌شد. در سال ۱۹۶۷، عبدالله، پدر سلیمان، با آشکار شدن واقعیت تلخ اشغال نظامی اسرائیل، دچار سکته مغزی شد. با از دست دادن خانه خود در نکبه ۱۹۴۸، وحشتی که ارتش اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بر سر مردم فلسطینی غزه ایجاد کرد، شوک دیگری بود. اما در نهایت، چیزی که بیش از حد تحمل شد، ربودن پسرش سلیمان توسط سربازان اسرائیلی بود که در آن زمان یک کودک ۱۶ ساله بود. عبدالله که از سرنوشت سلیمان چیزی نمی‌دانست و نمی‌توانست فکر از دست دادن او را بپذیرد، تسلیم غم و اندوه شد و سکته مغزی بدن او را ویران کرد و او را فلج کرد. او هفت سال در اردوگاه خان یونس مصیبت‌های زندگی را تحمل کرد تا اینکه یک هفته پس از بازگشت سلیمان به غزه از دنیا رفت.

سلیمان از اینکه همسرش نیما به اندازه پدرش درد طولانی نداشت، خدا را شکر کرد و از فرزندانش خواست سوره فاتحه را برای او بخوانند. نیما تنها یکی از بیش از ۱۰۰۰۰ زن فلسطینی است که تاکنون در این جنگ جان باخته است. او یک میزبان عالی و یک آشپز فوق‌العاده بود که یک روز در آرزوی زیارت مکه بود و با دقت تمام پولهایش را برای این سفر پس انداز می‌کرد.

مرگ نیما نه تنها رویا‌های او را خاموش کرد، بلکه گرما و سخاوتی را که ذات او، یعنی جوهر فلسطینی را مشخص می‌کرد، خاموش کرد. او یک خلاء را پشت سر می‌گذارد که فقط با درد دل و از دست دادن پر شده است. موشک‌های یک پهپاد هرمس ساخت اسرائیل می‌تواند حریم هوایی بدون محافظ غزه را سوراخ کند و جان انسان‌ها را در چند ثانیه بگیرد. موشک‌های به اصطلاح «آتش و فراموش کن» می‌توانند اهدافی را در فاصله بیش از ۲.۵ کیلومتری (۱.۵ مایلی) در آسمان هدف قرار دهند، بنابراین وقتی شلیک می‌شوند، هیچ کس روی زمین نمی‌داند که در حال آمدن هستند. غیرنظامیانی که به تجارت خود می‌پردازند فوراً کشته می‌شوند، زیرا هیچ کس و هیچ چیز برای محافظت از آنها وجود ندارد.

هیچ هواپیمای جنگی اردنی، انگلیسی، فرانسوی یا آمریکایی برای دفاع از ۵۰ زن کشته شده هر روز در ۲۰۰ روز گذشته توسط اسرائیل مستقر نشد. به نظر می‌رسد "آتش و فراموش کردن" در غزه یک سیاست جهانی است.

اما فریاد قاطع من این است که دنیا هرگز نباید فراموش کند. مردم خوب در سرتاسر جهان تلاش می‌کنند تا اطمینان حاصل کنند که مسئولین این جنایات و کسانی که به آنها اسلحه داده اند، با محاکمه روبرو خواهند شد و شبح عدالت تا پایان روز‌های خود تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.

غدی عاقل، یک استاد دانشگاه فلسطینی الاصل در کاناداست که در حال حاضر استاد دانشگاه آلبرتا در ادمنتون کاناداست. او از زمان آغاز جنگ غزه مقالات، یادداشت‌ها و گزارش‌های تفصیلی فراوانی را در رسانه‌های جهان از جمله رسانه‌های کانادا منتشر کرده است.

باشگاه خبرنگاران جوان بین‌الملل خاورمیانه

دیگر خبرها

  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه
  • نوشاد و نیما عالمیان شانس المپیکی شدن دارند
  • حکم اعدام برای آزارگران ۲ دختر دانش‌آموز | ما را به بیابان‌های ورامین بردند و...
  • ضرورت توسعه نان فیبردار با هدف کاهش ابتلا به سرطان
  • اعدام و حبس برای عاملان تعرض به ۲ دختر دانش آموز
  • برپایی نمایشگاه نقاشی «در شکوه هفتمین اقرار» در یزد
  • حکم عاملان تعرض به ۲ دختر دانش آموز اعلام شد
  • عرضه ۴۲۶.۸ میلیون دلار حواله ارزی در سامانه نیما
  • رشد آرام دلار نیما | امسال دلار نیما چه عددی را به خود خواهد دید؟
  • رصد اقدامات دستگاه‌های اجرایی در حیطه امنیت غذایی و سلامت غذا