داماد صوری دربار+عکس
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۲۰۲۶۰۹
در روزهایی که بر ما گذشت، خبر درگذشت مهرداد پهلبد (عزتالله مینباشیان) در سن ۱۰۳ سالگی در ایالت کالیفرنیای امریکا منتشر شد و بازخوانی کارنامه وی، بار دیگر در اولویت تاریخنگاران دوران پهلوی قرار گرفت. از منظر این قلم، پهلبد نمونهای مناسب و درخور شناخت برای پی بردن به حال و احوال وابستگان به دربار پهلوی است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رضاخان در سال ۱۳۱۹ وقتی دخترانش به سن ازدواج رسیدند، تصمیم گرفت برای ایشان همسری برگزیند. ارتشبد حسین فردوست در خاطراتش مینویسد: «موقعی که رضا خان تصمیم گرفت شمس و اشرف را شوهر دهد، فریدون جم دانشجوی دانشکده افسری فرانسه (سن سیر) بود و علی قوام در انگلیس (کمبریج) دوره میدید. در ظرف یک هفته عقد و عروسی انجام شد و فریدون و علی هر دو به دانشکده افسری اعزام شدند. جم به سال دوم رفت، چون قبلاً یک سال در سنسیر بود و قوام به سال اول معرفی شد همکلاس من و محمدرضا شد. او فردی کم هوش بود. شمس و اشرف که در زمان رضا خان جرئت نداشتند حرف طلاق را بزنند تا مرگ رضا، با آنها زندگی کردند و پس از فوت او هر دو طلاق گرفتند.»
هر دو ازدواج بدون میل و خواسته شمس و اشرف صورت گرفت، اما، چون شمس خاطرش در میان خانواده عزیزتر بود به علت کوتاهی قد و بدی چهره علی قوام نپذیرفت که با وی ازدواج کند؛ بنابراین فریدون جم به عقد شمسالملوک و علی قوام به عقد اشرفالملوک درآمدند. در همین رابطه ثریا اسفندیاری در خاطرات خود مینویسد: واقعیت این است که اشرف فرزند نورچشمی والدینش نبود و رضا شاه پیر، شمس را بیشتر دوست میداشت و گاه به گاه محبت پدرانهاش را به او عنایت میکرد و من اطمینان دارم ماجرایی که در زیر بازگو میکنم عین واقعیت است:
وقتی شمس و اشرف به سن ازدواج رسیدند رضا شاه آن دو را به اتاق کارش احضار کرد و در آنجا دو مرد جوان را به آنها معرفی کرد و گفت: اینها شوهران شما هستند، انشاءالله به پای هم پیر بشوید. این دو علی قوام و جم بودند. قرار این بود که شمس با علی قوام و اشرف با جم ازدواج کند. شب قبل از عقدکنان، شمس پیش رضا خان میرود و میگوید: من از این جم بیشتر خوشم میآید، اگر اجازه بفرمایید به جای علی قوام زن او بشوم! رضا شاه جواب میدهد: البته، هیچ عیبی ندارد، هر کاری شدنی است! اشرف در آخرین لحظه مجبور شد تسلیم هوس خواهر بزرگتر شود با این حال شمس از همان ابتدا به دلایل نامشخصی از همسرش فریدون جم خوشش نمیآمد و درگیریهای بسیاری با وی داشت. بعد از واقعه شهریور ۱۳۲۰ که رضا خان مجبور به خروج از کشور شد باز هم مشاهداتی از درگیری شمس و همسرش وجود دارد. مشفق کاظمی دیپلمات ایرانی که در مصر به سر میبرد، میگوید: دو نفر بزرگ از ژوهانسبورگ به قاهره آمدند، ولی با هم اختلاف و درگیری داشتند.»
مقصود وی از دو بزرگ فریدون جم و شمس پهلوی است. مخبرالسلطنه هدایت نیز در خصوص سفارشی بودن ازدواج دختران رضا خان به شوخی میگوید: شنیدهام که اینها (دامادهای رضا خان) در اتومبیل کنار راننده مینشینند و علیاحضرتها در صندلی عقب! البته گفته میشود به خاطر اختلافات شمس و اشرف، رضا خان دستور داده بود که دامادها در صندلی جلوی اتومبیلها بنشینند. نهایتاً با مرگ رضا خان در سال ۱۳۲۳ اشرف از علی قوام طلاق میگیرد و با کمک شمس با احمد مصطفی شفیق، خلبان نیروی هوایی غیرنظامی مصر بدون اجازه محمد رضا پهلوی در قاهره ازدواج میکند.
ازدواج مشروط!
با ازدواج اشرف پهلوی، شمس که سالها با فریدون جم اختلاف داشته نیز طلاق میگیرد و با عزتالله مینباشیان (پسرخالهاش) که در دربار تدریس موسیقی میکرده در سال ۱۳۲۴ ازدواج میکند. عزتالله مینباشیان پس از ازدواج اجباراً نام خود را به مهرداد پهلبد تغییر میدهد و نامی همسنگ با پهلویها مییابد.
داماد تازه وارد و شاه
محمدرضا پهلوی ابتدا زیر بار ازدواج مهرداد پهلبد با خواهرش شمس نمیرفت و درست نمیدانست که خواهرانش یکی یکی طلاق بگیرند و مجددا ازدواج کنند. هر چند در نهایت پذیرفت، اما برای ازدواج مینباشیان و شمس شرطی معین نمود که عزتالله از مادرش جدا شود!
البته این شرط در خصوص ازدواج اول شمس هم رخ داده بود. ملکه توران امیرسلیمانی در خاطراتش مینویسد: «. فریدون جم هر چند از این ازدواج راضی نبود، اما به خاطر شمس با خانوادهاش قطع رابطه کرد. روزی خانم جم به من گفت: فلانی دیدید فریدون با من چگونه رفتار کرد؟ به این زودی ما بد شدهایم و ما را فراموش نمودند. گفتم: من جهت را میدانم شمس اخلاقش آن است که علاقه به هر کس دارد، میل دارد دیگر او با هیچ کس حتی پدر و مادرش هم صحبت نکند.»
زندگی ناگزیر در قاهره
عدم رضایت محمدرضا پهلوی با ازدواج شمس سبب شد مهرداد پهلبد به عنوان تحصیل برای مدتی عازم مصر شود و این دو مدتی را در قاهره زندگی کنند. از آنجا که پدر فریدون جم یعنی محمود جم سفیر ایران در مصر بود بابت دلخوریای که از جدایی شمس با پسرش داشت و پهلبد را در این ماجرا مقصر میدانست درصدد آزار پهلبد برآمد. متن دو نامه محمود جم گویای این موضوع است.
* متن نامه اول محمود جم به وزارت امور خارجه:
سفارت کبرای شاهنشاهی ایران قاهره وزارت امور خارجه
عزتالله مینباشیان با گذرنامه جعلی به اسم مهرداد پهلبد قصد مسافرت به امریکا دارد، چون مشکلاتی پیش آمد به تهران مراجعت نمود. این گذرنامه تحت نمره ۵۱۴ در تاریخ ۱۶/۸/۲۳ در تهران صادر شده است شماره عمومی گذرنامه HI.۱۰۰ است. گذرنامه محل تولد را دماوند در سال ۱۲۹۴ ذکر میکند. تصور میشود تاریخ و محل تولد هم صحیح نباشد و برای فرار از نظام وظیفه و گرفتن گذرنامه بوده است. به هر حال، چون مطابق قانون مکلف به عرض گزارش بود اطلاعاً زحمتافزا گردید.
سفیرکبیر محمود جم
* متن نامه دوم سفیر کبیر ایران به محمدرضا پهلوی:
قاهره هشتم دی ١٣٢٣
پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
دستخط مبارک مورخه ٢٦ آذر که به افتخار فدوی شرف صدور یافته بود توسط پست سفارت انگلیس زیارت و باعث بسی مباحات [مباهات]گردید. دستخط راجع به والاحضرت شمس را فوراً به فلسطین فرستادم که خدمتشان تقدیم گردد. امّا راجع به عزتالله مینباشیان که امر فرمودند: از مسافرت نامبرده به آمریکا به مصلحتی جلوگیری شود. نظر به اینکه ایشان به اسم جعلی مهرداد پهلبد به قاهره آمده بود مدتی پیدا کردن او طول کشید. بالاخره معلوم شد در یک پانسیونی در معادی در ده کیلومتری قاهره منزل نموده است. به هر حال مشارٌالیه را به سفارت احضار و اوامر مبارک را ابلاغ، هر طوری بود مشارٌالیه را حاضر به مراجعت ایران نموده هفتم دی با راهآهن به فلسطین حرکت نمودند. عجب این است که پنجم دی از احمد شفیق و والاحضرت اشرف سراغ مینباشیان را گرفتم؛ هر دو اظهار بیاطلاعی نمودند در صورتی که مینباشیان شب و روز در منزل ایشان بوده است. باری از رسیدگی به گذرنامه معلوم گردید که به معرفی خواجه نوری از شهربانی تهران گذرنامه به اسم مهرداد پهلبد متولد دماوند تحصیل و از سفارت مصر و انگلیس، عراق و فرانسه هم به عنوان این که پهلبد جزو سویت علیاحضرت ملکه است روادید گرفته به قاهره آمده و در معادی منزل کرده است. والاحضرت اشرف پس از فاش شدن مطلب وصول امر مبارک را با تلفن به عرض علیاحضرت ملکه، که فلسطین تشریف دارند، رسانده بود. علیاحضرت با تلفن به فدوی فرمودند که مینباشیان برای معالجه آمده ایشان را به فلسطین بفرستم که همراه خودشان تهران ببرند. خلاصه جریان امر به نحوی است که از شرف عرض میگذرد. مسافرت تقریباً تمام اعضای خاندان سلطنت به قاهره تأثیر بدی نموده، شهرت دادهاند که به واسطه بدی وضع سیاسی ایران همه درصدد فرار هستند؛ البته این اراجیف تکذیب شده است.
فدوی دولتخواه، محمود جم
تبار خانوادگی
مهرداد پهلبد (عزتالله مینباشیان) در خانوادهای اهل موسیقی، اما نظامی متولد شد. خانواده مینباشیان از اهالی گرجستان شوروی بودند که اکنون جورجیای روسیه نامیده میشود. پدرش سرتیپ نصرالله مینباشیان معروف به نصرالسلطان موسیقیدان و رئیس اداره موزیک و مادرش عالمتاج آیرملو سومین خواهر تاجالملوک (دومین همسر رضا خان) بود. پدربزرگ مهرداد پهلبد، غلامرضا خان مینباشیان معروف به سالار معزز از نخستین کسانی است که موسیقی ایرانی را به نت اروپایی نوشت و انتشار داد. وی همچنین آهنگساز «سرود سلامتی دولت علیه ایران» (سرود ملی ایران در آغاز مشروطه) نیز میباشد. نصر الله مینباشیان پدر پهلبد نیز آهنگساز سرود عروسی محمدرضا پهلوی و فوزیه است. اما برادرش ارتشبد فتحالله مینباشیان نیز از فرماندهان نیروی زمینی بود که در اعدام بهمن قشقایی، جوانی که علیه رژیم پهلوی قیام کرد، نقش داشت.
گذران در امریکا پس از اخراج
پس از آنکه مصدق خانواده سلطنتی را به خاطر دخالتهایشان از کشور اخراج کرد شمس پهلوی به همراه همسرش پهلبد از سال ۱۳۳۰ به امریکا رفته و در آنجا خانهای اجاره کردند. در این سفر شمس به همراه ملکه مادر ۱۱۰ تخته قالی نفیس همراه خود به امریکا میبرند. اسناد این مسئله و مکاتباتی که میان گمرک امریکا و دربار رد و بدل شده است و همچنین نامههایی از پهلبد و ابراز نگرانیهایش امروزه در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر موجود است. در این دوره مصدق هر ماه ۷۰۰ دلار برای گذران زندگی آنها به امریکا میفرستاد.
البته نگاه مصدق به شمس به خاطر آنکه در سیاست دخالت نمیکرد، بسیار مثبت بود. حتی وقتی در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ به مدت پنج روز محمدرضا پهلوی کشور را ترک کرد شمس تلگرافی به مصدق نوشت که آیا حقوق مرا قطع میکنید یا نه که مصدق با نهایت احترام پاسخ میدهد: نه خیر حقوق شما را پرداخت میکنیم. مطمئن باشید!
باید اذعان کرد که شمس همچون اشرف آلوده به فساد نبود، اما جنون جمعآوری ثروت و ملک داشت. البته شمس و اشرف هر دو بر خلاف نص قانون اساسی که اعلام کرده برادران، خواهران، عموها و بنی اعمام شاه نباید دخالتی در کارهای اداری داشته باشند در این امور دخالت میکردند. به عنوان مثال پس از آنکه در سال ۱۳۰۳ جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران (معادل هلال احمر) تأسیس میشود و سلطنت قاجار به هم میخورد و رضا شاه مسئولیت این جمعیت را به ملکه مادر میدهد، ملکه مادر به علت نداشتن سواد مسئولیت این جمعیت را به شمسالملوک واگذار میکند. از این روی شمس سرپرست عالی جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران میشود. این جمعیت علاوه بر فعالیتهای مثبتش عایداتی هم داشت و منبع درآمدی برای خواهر شاه بود. شمس تا پایان عمر رژیم پهلوی ریاست عالیه این جمعیت را عهدهدار بود.
تغییر دین به تبع همسر
شمس که از زمان حیات پدر به مسیحیت علاقه داشت، پس از ازدواج با مهرداد پهلبد و در دوران اقامت در امریکا تغییر مذهب داد و به آیین کاتولیک گروید.
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «برنامه سفر شمس به رم و واتیکان را تقدیم کردم، شاه آن را تأیید کرد به شرط اینکه والاحضرت درباره ملاقاتش با پاپ زیاد سر و صدا راه نیندازد.» البته شمس فراتر از تغییر دین به عنوان یک میسیونر مذهبی فعالیت میکرد و حتی در سال ۱۳۵۲ کلیسای اختصاصی نیز در ملک خود در مهرشهر کرج احداث کرد. اسدالله علم در این رابطه مینویسد: «به شاه گفتم این مسئله ساخت کلیسا در یک کشور اسلامی درست نیست. این کلیسا از بیرون کاخ دیده میشود!»
عزتالله مینباشیان و فرزندانشان شهباز، شهیار و شهرآزاد نیز به پیروی از شمس به آیین مسیحیت گرویدند.
مناصبی که پس وساطت آمدند!
با توجه به اینکه پهلبد سالها مغضوب محمدرضا پهلوی بود، پس از گذشت چند سال با وساطت ملکه مادر و شمس، مدارج ترقی را سریعاً طی کرد. پهلبد که یک ویلنزن ساده بود، بعد از ازدواج با شمس، در سال ۱۳۳۰ به ریاست اداره کل هنرهای زیبای کشور منصوب شد. در این اداره امور مربوط به موسیقی، نقاشی، مینیاتور، کاشیکاری و... تحت نظارت مهرداد پهلبد قرار گرفت. این ریاست ادامه داشت تا آنکه در سال ۱۳۴۲ حسنعلی منصور تشکیل کابینه داد. در این دوره منصور تصمیم گرفت سه وزارتخانه را به وزارتخانههای کشور اضافه نماید. ۱- وزارت فرهنگ و هنر ۲- وزارت اطلاعات (در این دوره اداره کل انتشارات و رادیو به وزارت اطلاعات تبدیل شد و بعدها بخش جهانگردی نیز به آن اضافه گشت). ۳- وزارت آموزش عالی (وزارت آموزش و پرورش نیز دو قسمت شد. یکی آموزش و پرورش و دیگری وزارت علوم و آموزش عالی. وزارت فرهنگ و هنر عهدهدار امور سینما، تئاتر، تلویزیون، موسیقی، برنامه ارکسترها و بررسی و ممیزی کتاب و... بود. در واقع محمدرضا پهلوی برای آنکه از نظر مالی کمکی به خواهر کرده باشد، این پست را به مهرداد پهلبد بخشید. پهلبد از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ به مدت ۱۴ سال به عنوان وزیر فرهنگ و هنر فعالیت داشت. هیچ دامادی همچون پهلبد چنین خوششانس نبود که تا این حد در وزارت باقی بماند. نکته جالب در خصوص اجازه نشر در سال آخر حکومت پهلوی آن است که تنها ۶۰۰ عنوان کتاب اجازه نشر داشتهاند که این به معنای وجود اختناق در این دوران است.
وزیر فرهنگ وچند وچون تعامل با هنرمندان
داریوش اسدزاده یکی از بازیگران آن دوره در مورد نحوه برخورد مهرداد پلهبد به عنوان وزیر فرهنگ و هنر با هنرمندان میگوید: یک روز شاه برای اجرای نمایش از گروه تئاتر ما دعوت کرد که به کاخ برویم. آن روز نمایشنامهای را بازی میکردیم که ترجمه دکتر والا بود. همراه با خانم ایرن و آقای وحدت. شاه که از اجرای نمایش خوشش آمد در پایان ما را خواست و تک به تک سؤال کرد که غیر از اجرای نمایش کجا مشغول به کار هستیم. وحدت گفت: در اداره نان و غله و من گفتم در وزارت دارایی. تیمسار ضرغام که پشت سر شاه ایستاده بود گفت: بله ایشان بازرس ویژه اداره ما هستند و بنده از کارشان راضیام. شاه خیلی عصبانی شد و رو کرد به پهلبد و با عصبانیت گفت: آقا شما چه کار میکنید در آنجا (وزارت فرهنگ و هنر)؟ اداره دارید؟ وزارتخانه دارید؟ همین فردا دستور انتقالشان را بدهید. بعد هم با عصبانیت راه افتاد و رفت. در واقع منظور شاه این بود که اگر اینها هنرمند هستند چرا در وزارت دارایی و... خدمت میکنند، باید در وزارتخانه شما باشند. هر چند بعد از آن برای انتقالم نامه آمد، اما من به خاطر دستمزد پایین نپذیرفتم که به وزارت فرهنگ و هنر بروم! پس از آن هم وقتی در تالار فرهنگ و هنر به مناسبتهای مختلف مراسمی برپا بود و من شرکت میکردم، پهلبد که سربند آن ما جرا مورد غضب شاه قرار گرفته بود در این مجالس همیشه مرا چپ چپ نگاه میکرد.
فرجام
مهرداد پهلبد انسان آرام و ساکتی مینمود و نسبت به مسائل پیرامونش بسیار بیتفاوت بود. این بیتفاوتی به گونهای بود که اگر عدهای از مردم به قولی در برابرش پرپر میزدند هم تأثیری در وی نداشت. در واقع هیچ مسئلهای برای وی غیر از مسائل مربوط به خودش اهمیت نداشت.
در طی دوران وزارت پهلبد برخی او را کلید گوش شاه در جلسات هیئت دولت میدانستند. پهلبد و همسرش شمس پهلوی از اولین کسانی بودند که سال ۱۳۵۷ به امریکا گریختند. مهرداد پهلبد که ۲۳ سال پس از مرگ شمس همچنان به زندگی خود ادامه میداد نهایتاً در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۹۷ و در سن ۱۰۳ سالگی در ایالت کالیفرنیای امریکا درگذشت.
روزنامه جوان
منبع: اکوفارس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ecofars.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اکوفارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۲۰۲۶۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انتقادات پهلوی به قاجاریان بهخاطر امتیازدادن به بیگانگان!
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: امروز ۱۱ اردیبهشت سالروز ترور ناصرالدینشاه است. حسین اصغری؛ پژوهشگر تاریخ معاصر میگوید درست است که هم در دوره قاجار و هم دوره پهلوی، علیرغم اینکه هر دو سلسله ادعای وطنپرستی داشتند، قسمتهایی از خاک ایران از این کشور جدا شد اما با مطالعه تاریخ و بررسی شرایط دوران به این نتیجه میرسیم که وضعیت در دوره پهلوی بسیار اسفناکتر بوده است.
در دوره قاجار طی قراردادهای ترکمنچای و گلستان بخشهایی از ایران جدا شد اما باید توجه داشت که این جدایی یک شبه اتفاق نیفتاد بلکه در نتیجه پیروزی روسیه در جنگ با نیروی نظامی ایران بود که بیش از ۱۲ سال این نبرد به طول انجامید و در طول این مدت، گاهی اوقات سپاه ایران به پیروزیهایی دست مییافت که به عنوان نمونه میتوان به مناطق لنکران و طالش اشاره کرد که سپاه ایران با فرماندهی عباس میرزا در نبرد دوم ایران و روسیه موفق شد آنها را آزاد کند و در عرض سه هفته اغلب نقاطی که طبق عهدنامه گلستان از ایران جدا شده و تسلیم روسها شده بود پس گرفته شوند و یا اینکه عباسمیرزا بارها موفق شد سپاه روس را مجبور به عقبنشینی از مناطق مختلف کند.
اصغری به بهانه سالروز ترور ناصرالدینشاه، یادداشتی با عنوان «وطنپرستی به سبک پهلوی» نوشته که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است. او در اینیادداشت عنصر «وطنپرستی» میان خاندان قاجار و پهلوی را مقایسه کرده است.
مشروح متن اینیادداشت در ادامه میآید؛
«خاک وطن، ناموس ماست و ایرانی جماعت، ناموسپرست است». این گزاره، در ذهن و اندیشه و جان هر ایرانی باغیرتی ریشه دارد و تاریخ نیز این مساله را ثابت کرده است. هنگامی که ملت ایران، هشت سال در برابر تجاوزات صدام با حمایت تمامعیار نظام بینالملل از او ایستادگی کرد اما یک وجب از خاک میهن را به دشمن تسلیم نکرد حاکی از همین مساله است؛ و نیز اینکه هرگاه در مطالعه کتاب تاریخ وطن، با صفحاتی مواجه میشود که گوشهای از سرزمین ایران توسط اجانب جدا شده است آه حسرت و ملامت حکام وقت سر میدهد ریشه در همین مسئله دارد. قرارداد ترکمنچای و گلستان و جدایی بخشهایی از سرزمین ایران در دوره قاجار و نیز جداشدن مناطقی نظیر آرارات و بحرین و بخشهایی از سیستان و مناطقی در حدود مرزی آذربایجان غربی و اروندرود و مناطق جنوب اترک و … در دوره پهلوی داغی است که حرارت آن هیچوقت در سینه ملت ایران کاهش نمییابد. اما نکتهای که لازم است در اینجا بدان توجه شود این است که جدایی این مناطق از ایران، در شرایط یکسانی صورت نگرفته است و همین مسئله موجب میشود تا داغ برخی از آنها به صورت مضاعف احساس شود.
درست است که هم در دوره قاجار و هم دوره پهلوی، علیرغم اینکه هر دو سلسله ادعای وطنپرستی داشتند، قسمتهایی از خاک ایران از این کشور جدا شد اما با مطالعه تاریخ و بررسی شرایط دوران به این نتیجه میرسیم که وضعیت در دوره پهلوی بسیار اسفناکتر بوده است. در دوره قاجار طی قراردادهای ترکمنچای و گلستان بخشهایی از ایران جدا شد اما باید توجه داشت که این جدایی یک شبه اتفاق نیفتاد بلکه در نتیجه پیروزی روسیه در جنگ با نیروی نظامی ایران بود که بیش از ۱۲ سال این نبرد به طول انجامید و در طول این مدت، گاهی اوقات سپاه ایران به پیروزیهایی دست مییافت که به عنوان نمونه میتوان به مناطق لنکران و طالش اشاره کرد که سپاه ایران با فرماندهی عباس میرزا در نبرد دوم ایران و روسیه موفق شد آنها را آزاد کند و در عرض سه هفته اغلب نقاطی که طبق عهدنامه گلستان از ایران جدا شده و تسلیم روسها شده بود پس گرفته شوند و یا اینکه عباسمیرزا بارها موفق شد سپاه روس را مجبور به عقبنشینی از مناطق مختلف کند.
این مساله که جدایی مناطقی از ایران در دوره قاجار بعد از یک سلسله مقاومتهایی رخ داد که البته ناکام بودند نکته مهمی است که در هیچکدام از مناطق جدا شده از ایران در دوره پهلوی مشاهده نمیشود. آرارات بعد از کدام نبرد از ایران جدا شد؟ اروند چطور واگذار شد؟ جدایی مناطق جنوب اترک در نتیجه شکست در چه بود؟ چرا مناطقی از سیستان از کشور جدا شد و اساساً چه تلاشی صورت گرفت تا این جداییها رخ ندهد؟ نیروهای نظامی ایران برای جدانشدن این مناطق چه نقشی ایفا کردند؟ داستان جدایی بحرین از ایران هم که لکه ننگ ابدی برای این سلسله شد. به راستی، با بررسی این موارد، علیرغم تمام انتقادات به کارنامه سیاه هر دو سلسله پادشاهی، کدامیک را میتوان وطنپرستتر دانست؟ کدام سلسله تلاش بیشتری کرد تا تمامیت ارضی ایران را حفظ کند؟ ادعای کدام سلسله گوش فلک را کر کرده است که دارای ارتشی نوین و مجهز بود؟ عملکرد این ارتش در دفاع از تمامیت ارضی کشور چه بود؟ اساساً کدام سلسله دغدغه حفظ و حراست از ناموس وطن تا حد ممکن را داشت؟
در جنگ سوم هرات، وقتی نیروی نظامی ناصرالدین شاه قاجار هرات را پس گرفت توطئههایی رخ داد و انگلستان لشکرکشی محدودی کرد که در نتیجه آن ناصرالدینشاه مجبور شد دستور عقبنشینی به سردار خود بدهد و از این منطقه چشمپوشی کند؛ اما رضاخان برای واگذاری مناطق مختلف ایران به اجانب و خدشهدار کردن تمامیت ارضی کشور و دست درازی به ناموس وطن، چه اجباری داشت؟ چه مقاومتی از خود نشان داد که بتوان رضاخان را وطنپرستی نامید که حافظ تمامیت ارضی ایران بود؟
خاطرهای که باقر کاظمی، وزیرخارجه رضاخان نقل میکند دل هر ایرانی باغیرتی را خون کرده است؛ نوری سعید (وزیر خارجه عراق) با نهایت خضوع و خشوع و حالت گریه به رضاخان گفت: «اعلیحضرت شایسته است به عراق ترحم فرمایند. ما کشور کوچک و ضعیف و نحیفی هستیم که حتی از ایالات ایران هم کوچکتریم، درصورتی که ایران به این بزرگی و عظمت و ثروت و جمعیت است و هزاران فرسخ در خلیج فارس و بحر عمان و دریای هند مجاورت با دریا دارد و عراق بیچاره بدبخت برای نفس کشیدن و زنده ماندن یک راه باریک به دریای آزاد دارد که شطالعرب باشد که اگر آن را نداشته باشیم، گلوی ما فشرده میشود و خفه خواهیم شد… سپس به حال گریه و زاری گفت: اگر من به این وضع به بغداد برگردم، حیثیت و نفوذم لکهدار میشود و یک نوکر صدیق اعلیحضرت از بین خواهد رفت. شاه که در مقابل این حرفها تحتتأثیر قرار گرفته بود گفت: جلوی آبادان مقداری به ایران بدهید و بقیه شط العرب مثل حالا باشد (برای شما باشد)»!
رضاخان با امضای معاهده سعدآباد تمام تلاشهای ۱۰۰ ساله ایران برای احقاق حقوق خود در اروندرود را از بین برد و ایران را از حقوق طبیعی و تاریخی خود محروم کرد و مالکیت اروندرود را به استثناء قسمت کوچکی (۵ کیلومتر در مقابل بندر آبادان) به عراق داد.
حقیقت این است که علیرغم انتقادات شدیدی که خاندان پهلوی نسبت به قاجار داشتند که همواره امتیازات گوناگونی را به بیگانگان دادند و اساساً نتوانستند از تمامیت ارضی ایران دفاع کنند، اما صفحات تاریخ گویای این مطلب است که خاندان پهلوی در این عرصه، دست قاجار را از پشت بسته است و به مراتب کفه وطنپرستی قاجار نسبت به پهلوی سنگینتر است؛ برای اثبات این مطلب کافیاست نگاهی کوتاه داشته باشیم به امتیازاتی که پهلوی به اجانب داد و سرزمینهایی که مثل آب خوردن از کشور ایران جدا کرد؛ از قرارداد کنسرسیوم گرفته تا واگذاری ۷۰ درصدی آبهای منطقهای و پیمان سعدآباد و عقبنشینی از خط مرزی اروند و جداشدن مناطق مختلفی از شرق و غرب و شمال و جنوب کشور.
انتقاد طرفداران پهلوی از وطنپرست نبودن قاجار، برای آنها تف سربالا است و دودی است که قبل از هرکس، چشم خودشان را کور میکند.
کد خبر 6093297 زینب رازدشت تازکند