رژیم حقوقی خزر ارتباط مستقیمی با موازنه قدرت دارد
تاریخ انتشار: ۴ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۳۲۸۶۹۳
مدیر مرکز اوراسیای مرکزی دانشگاه تهران تاکید کرد: رژیم دریای خزر در واقع تعیین تکالیف و وظایف کشورهای ساحلی این دریاچه است که ماهیتاً یک مساله سیاسی بوده و ارتباط مستقیمی با موازنه قدرت دارد.
به گزارش ایسنا، الهه کولایی در نشست واکاوی رژیم حقوقی دریای خزر طی سخنانی اظهار کرد: نگاهی به پیمانها و قراردادها نشان دهنده سیطره کامل قدرت در روابط کشورهای ساحلی در طول تاریخ است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ادامه داد: کاش آقای صفری مذاکرهکننده ارشد ایران در دوران اصلاحات اینجا بودند و در مورد سهم 18 یا 19 درصدی توضیح میدادند. اکنون رسیدیم به توافقی که ادعا میکنند سهم ایران را مسکوت گذاشتهاند.
کولایی همچنین تصریح کرد: از سال 2014 این کنوانسیون در حال شکلگیری بود اما قابلیت امضا نداشت اما در سال 93 که دولت اعتدال کار خود را آغاز کرده بود و در مسیر توافق برجام قرار داشتیم این موضوع پیگیری شد و در چنین فضایی امکان امضای کنوانسیون وجود نداشت. اما شاهد هستیم در شرایطی که ترامپ ایران را تهدید به تحریمها میکند کشورهای منطقه این کنوانسیون را امضا میکنند.
این استاد دانشگاه یادآور شد: زمانی که دولت احمدینژاد به قدرت رسید رویکرد تهاجمی و ضدغربی در کشور حاکم شد اما در زمانی که دولت اعتدال روی کار آمد در سیاست خارجی ایران توان چانهزنی فراهم شد.
وی با اشاره به نشست سران کشورهای ساحلی خزر گفت: در نشستهایی که پیش از این برگزار شده بود، شاهد بودیم که آقای خاتمی در برابر زیادهخواهیها ایستاد و تیم مذاکرهکننده ایرانی حاضر نشد حتی یک جمله بنویسد آن هم در شرایطی که جورج بوش پسر ایران را محور شرارت خوانده بود.
کولایی در ادامه اظهار کرد: اما دیدیم که در مهرماه سال 86 آقای متکی که وزیر خارجه ایران بود گفته بود که ایران هیچگاه سهمی بیش از 11 درصد نداشته و این صحبت مانند تیری از چله رها شد تا اینکه رسیدیم به نشست آکتائو که در شرایط احیای تحریمها علیه ایران این کنوانسیون به امضا رسید.
مدیر مرکز اوراسیای دانشگاه تهران همچنین اظهار کرد: یکی از مهمترین مسائلی که در سیاست خارجی وجود دارد این است که با احساسات و تحریک عواطف نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که رویکرد خردورزانه در روابط ما حاکم شود. طی دو دهه گذشته رقبای ما سعی کردند تصویر توسعه غیرواقعگرایانه ایدئولوژیک از کشور ما ارائه کنند برای اینکه بین ما و کشورهای همسایه شکاف ایجاد شود.
وی همچنین اظهار کرد: باید در نظر داشته باشیم در سال 1994 زمانی که باکو قرارداد نفتی خود را امضا کرد دولت روسیه متوجه این مساله شد و نهتنها به دولت باکو و سفارت انگلیس در آن کشور بلکه به دفتر شرکت نفتی انگلیس یادداشت اعتراضی داد که حق ندارید یکجانبه نفت خزر را استخراج کنید.
وی همچنین یادآور شد: قراردادهای 1920 و 1940 به معنای این نیست که دولت شوروی به حقوق ملت ایران و تعهداتش تن داده است. باید بدانیم که واقعیت قدرت در نظام بینالملل ضرورتاً در توافقهای حقوقی تحقق پیدا نمیکند.
وی با بیان اینکه اگر ایرادی به کنوانسیون خزر داریم باید بحثمان را در چارچوب حفظ کنیم، گفت: دولت روسیه زمانی که متوجه شد باکو از دریای خزر نفت بهرهبرداری میکند و نتوانست جلوی اقدامات آنها را بگیرد به سمت پیمانهای دوجانبه و سهجانبه رفت تا بتواند سهم خود را حفظ کند. امروز بحث روسیه و امتیاز دادن به آن مطرح نیست.
وی خاطرنشان کرد: باکو، آستانه و ترکمنستان علیرغم اینکه به منابع انرژی در خزر دسترسی دارند اما هر سه محصور در خشکی هستند. باید ببینیم که چرا یک خط لوله از ایران عبور نکرده زیرا سیاست آمریکا انزوای ایران است و نمیتوانیم رژیم حقوقی دریای خزر را از ژئوپلتیک ایران جدا نکنیم.
منبع: تابناک
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۳۲۸۶۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رئالیسم سیاسی چیست؟
عصر ایران - رئالیسم سیاسی (political realism) احتمالا قدیمیترین نظریه دربارۀ سیاست بینالملل است. پیشینۀ این نظریه را میتوان در شرح توکیدیدس (thuchydides) دربارۀ جنگهای پلوپونزی و نوشتۀ کلاسیک شون تسه (sun tzu) متفکر چین باستان مشاهده کرد.
جنگهای پلوپونزی به مجموعه جنگهایی گفته میشود که از 431 تا 403 پیش از میلاد بین اسپارت و آتن وجود داشت. نوشتۀ کلاسیک شون تسه نیز "هنر جنگ" نام دارد که دربارۀ راهبردها یا استراتژیهای جنگی است. این کتاب تقریبا همزمان با شرح توکیدیدس دربارۀ جنگهای پلوپونزی (یا پلوپونز) نوشته شده است.
از دیگر چهرههای برجسته در سنت رئالیسم سیاسی میتوان به ماکیاولی و توماس هابز اشاره کرد. با این حال رئالیسم فقط در قرن بیستم، با انگیزههای برآمده از دو جنگ جهانی، به صورت چشمانداز مسلط سیاست بینالملل درآمد.
در حالی که ایدهآلیسم تاکید دارد که "اخلاق" باید راهنمای روابط بینالملل باشد، رئالیسم بر پایۀ تاکید بر "سیاست قدرت" و پیگیری "منافع ملی" بنا نهاده شده است. فرض بنیادی رئالیسم این است که "دولت" بازیگر اصلی صحنۀ بینالمللی یا جهانی است، و چون حکمران است، میتواند به صورت واحدی خودمختار عمل کند.
افزون بر این، پیدایش ناسیونالیسم و ظهور دولت-ملت جدید، دولت را به اجتماع سیاسی همبستهای تبدیل میکند که در آن سایر وفاداریها و بستگیها تابع وفاداری به ملت است.
اندیشمندان رئالیست، مانند تی.اچ.کار و هانس مورگنتا، دربارۀ باور ایدهآلیستی به "اینترناسیونالیسم" و هماهنگی طبیعی به "جامعۀ جهانی"، موضعی انتقادی داشتهاند. تی.اچ.کار معتقد بود که ایمان سادهلوحانه به "حقوق بینالملل" و "امنیت جمعی" در دورۀ میان دو جنگ جهانی، سیاستمداران اروپایی و آمریکایی را از شناخت توسعهطلبی آلمان و اقدام برای جلوگیری از آن بازداشت.
در مقابل، رئالیستها بر این موضوع تاکید دارند که چون اقتداری بالاتر از دولت حکمران وجود ندارد، سیاست بینالملل در شرایط "وضع طبیعی" عمل میکند و به همین علت دستخوش آنارشی است نه هماهنگی.
از این منظر، دولتها در جهان مثل "افراد" هستند در جامعهای فاقد دولت. در چنین جامعهای، هیچ منبع اقتدار مشروعی وجود ندارد که بتواند افراد را از تعرض احتمالی به حقوق یکدیگر بازدارد. در جهان واقع نیز عملا چنین منبع اقتداری وجود ندارد.
اگرچه تشکیل سازمان ملل اقدامی در راستای نقض این توصیف رئالیستی از سیاست بینالملل بوده، ولی ناکارآمدی این سازمان در جلوگیری از نقض حقوق بینالملل از سوی یک دولت، دال بر این است که توصیف رئالیستها از وجود نوعی آنارشیسم در عرصۀ روابط بینالملل کاملا هم بیراه نیست.
با این حال میتوان مواردی را هم مثال زد که شورای امنیت سازمان ملل موفق شده به عنوان یک منبع مشروع اقتدار، مانع نقض حقوق یک دولت از سوی دولتی دیگر شود؛ و یا دولتی را از نقض حقوق ملت تحت حکمرانیاش بازدارد. بیرون راندن ارتش عراق از کویت در جنگ اول خلیج فارس و نیز ساقط کردن حکومت معمر قذافی برای ممانعت از کشتار مردم لیبی، هر دو با مجوز شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفت.
بنابراین در چنین مواردی، شورای امنیت سازمان ملل مظهر "اقتداری بالاتر از دولت حکمران" است و مانع از پیدایش تام و تمام "وضع طبیعی" در عرصۀ روابط بینالملل میشود.
در مجموع به نظر میرسد سازمان ملل متحد، وضعیتی مابین توصیفات و انتظارات رئالیستها و ایدهآلیستها از روابط بینالملل ایجاد کرده است. یعنی مانع تحقق کامل توصیفات رئالیستها بوده، ولی انتظارات رئالیستها را چنانکه باید برآورده نکرده است.
به هر حال مطابق نگرش رئالیسم سیاسی، نظام بینالمللیِ آنارشیک، نظامی است که در آن هر دولتی مجبور است به خود کمک کند و به منافع ملی خود، که اساسا موجب بقای دولت و دفاع از سرزمین تعریف میشود، ارجحیت دهد.
به همین دلیل است که رئالیستها بر نقش قدرت در مسائل بینالمللی چنین تاکید شدیدی دارند و میخواهند قدرت را بر اساس آمادگی نظامی یا نیروی نظامیاش بشناسند.
البته آنارشی بینالمللی به معنای درگیری بیامان و جنگ بیپایان نیست. رئالیستها تاکید دارند که الگوی "درگیری و همکاری" عمدتا با نیازمندیهای "توازن قوا" هماهنگ است.
این دیدگاه که در پی ایجاد امنیت ملی است، اذعان میکند که دولتها وارد اتحادهایی میشوند که اگر در برابر یکدیگر به حالت توازن درآیند، ممکن است در بلندمدت صلح و ثبات بینالمللی را تضمین کنند. اما اگر توازن قدرت به هم ریزد، نتیجۀ احتمالی جنگ است.
دربارۀ نسبت رئالیسم با "وضع طبیعی" باید این نکتۀ را متذکر شد که رئالیستها معتقدند "نظم بینالمللی" همان "وضع طبیعی" کلاسیک نیست، زیرا قدرت و ثروت و سایر منابع در میان دولتها به طور برابر توزیع نشده است.
در واقع بازیگران اصلی به طور سنتی با موقعیت "قدرتهای بزرگ" هماهنگ شدهاند. سلسلهمراتب برآمده از دولتها، که حاصل این وضع است، تا حدی نظمی را به نظام بینالمللی تحمیل میکند، و کنترلی را نشان میدهد که قدرتهای بزرگ از راه بلوکهای تجاری، "مناطق نفوذ" و مستعمره کردن، آشکارا بر "دولتهای تابع" اعمال میکنند.
این وضع در دورۀ جنگ سرد به ایجاد نظم جهانی دوقطبیای انجامید که در آن رقابت بین بلوک قدرت ایالات متحدۀ آمریکا و بلوک قدرت شوروی به بیشتر بخشهای جهان گسترش یافت.
رئالیستها معتقدند که دوقطبی بودن جهان به حفظ صلح کمک میکرد زیرا هزینههای نظامی فزاینده منجر به به ایجاد سیستم بازدارندۀ فعالیت هستهای میشد؛ بویژه زمانی که در دهۀ 1960 احتمال نابودی حتمی متقابل تشخیص داده شده بود.
از این رو سلسلهمراتبی باثبات بر پایۀ مقررات پذیرفته شده و فرایندهای شناخته شده جلوی آنارشی را گرفت و رئالیستها را تشویق کرد تا اندیشۀ تعدیلشدهای را بپذیرند که آن را "جامعۀ آنارشیستی" نامیدند.
رئالیسم سیاسی بر "جدایی سیاست از اخلاق" تاکید دارد. همین تفکیک، مبنای مهمترین انتقادها به این نگرش سیاسی بوده است. منتقدان میگویند رئالیسم سیاسی مایۀ مشروعیت رقابت نظامی و جاهطلبی قدرتهای بزرگ و کوچک است. از نظر منتقدان، "سیاست قدرت" جهان را در آستانۀ "فاجعۀ هستهای" قرار داده و در تامین صلح هم چندان موفق نبوده.
انتقاد دیگر را نظریهپردازان فمینیست مطرح کردهاند که معتقدند رفتار قدرتجویانه و پرداختن به امنیت ملی و قدرت نظامی، همگی بازتاب سلطۀ مردان بر عالم سیاست است که ترجیحاتشان اساسا تجاوزگرایانه و رقابتجویانه است.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: «ایدهآلیسم» در سیاست جهانی یعنی چه؟ «وضع طبیعی» ؛ عرصۀ خشونت یا آزادی؟ «سیاست واقعی» چیست؟