چند نکته درباره واکنش برخی اصولگرایان به نامه مهدی کروبی و نطق پروانه سلحشوری
تاریخ انتشار: ۱۵ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۴۹۴۵۰۷
«یک چهره سیاسی متنی نوشته و یک نماینده مجلس هم نطق کرده است. درست یا نادرست، موارد یا ادعاها یا راهکارهایی مطرح کردهاند. اینها همه قابل بحث است حتی موضع تند کیهان که بخش موشکی را نقد کرده ولو با اتهام بهتر از این است که بگویی خودش ننوشته» آفتابنیوز : «این نطق را خودش ننوشته»، « آن نامه را برایش نوشته اند» و مانند این عبارات واکنش برخی ازاصول گرایان به پارهای از مواضع اخیر است که در فضای سیاسی سر و صدا به پا کرده آن قدر که رسانههای رسمی مجال انتشار و انعکاس آنها را به طور کامل نیافتهاند و مردم از طریق شبکههای اجتماعی در جریان قرار گرفتهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این گفتار نمیخواهد وارد بحث محتوایی نامۀ رییس دورههای سوم و ششم مجلس شورای اسلامی به نمایندگان مجلس خبرگان رهبری و نطق میان دستور خانم پروانۀ سلحشوری نمایندۀ مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شود و تنها میخواهد به این دو تعبیر بپردازد.
آقای عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان به ایسنا گفته است: «متن روزهای اخیر منتسب به آقای کروبی یادآور بیانیههای ایشان در سال 88 است. متنهایی که از آنِ ایشان نیست و ظاهرا برای او مینویسند. همانند تصمیماتی که برای او میگیرند. ای کاش ایشان از حصر فکری اطرافیان درمیآمد و خودش فکر میکرد. خودش تصمیم میگرفت و خودش مینوشت.»
پس از نطق نماینده تهران در روز سهشنبه که «راه برونرفت از وضعیت فعلی را برگزاری همهپرسی دانسته بود» نیز نمایندهای نزد او رفته و گفته بود «چه کسی متن را برای تو نوشته بود؟ تو که آن قدرها سواد نداری!»
چنان که در ابتدا یادآور شدم این گفتار نمیخواهد و چه بسا نتواند به لحاظ محتوایی آن نامه یا این نطق را بررسد اما بر نوع مواجهۀ منتقدان میتوان از چند منظر درنگ و پرسشهایی را طرح کرد:
اول: آقای کدخدایی معتقد است نامهها را برای آقای کروبی مینویسند. به عبارت سادهتر رییس اسبق مجلس فاقد تحلیل و درک سیاسی است اما همین شورای نگهبان که ایشان سخنگوی آن است در سالهای 84 و 88 و پس از رد صلاحیتهای گسترده بر صلاحیت سیاسی او برای تصدی ریاست جمهوری مُهر تأیید زده بود و همه میدانیم که در چنین نامهنگاریهایی مسبوق به سابقه است و مکتوبات او را میتوان کتاب کرد.
ممکن است وقتی بیرون بوده نوشتهها را به مشاوران هم میداده تا دستی به سر و روی آنها بکشند ولی محتوا همان است جز آن که صریحتر یا تندتر شده است. ما در کار صنفی خودمان وقتی در روزنامه نگار بودن فردی تردید میکردیم و مقالهای که به نام فرد منتشر شده بود با پیشینهای که میشناختیم سازگاری نشان نمیداد و در موارد معدود از فرد میخواستیم در همان محل که تقاضای عضویت در انجمن صنفی را داشت مطلبی را بنویسد. آقای کدخدایی هم میتواند همین تقاضا را مطرح کند تا خاطرش آسوده شود خودش نوشته یا نه.
دوم: نویسنده نامه همچنان دبیر کل یک حزب قانونی است و به فرض که از اعضای حزب مشاوره گرفته باشد باز مسؤولیت با خود اوست و آیا بهتر نیست سخنگوی محترم دربارۀ محتوا صحبت کند تا این که خودش نوشته یا ننوشته؟!
سوم: بخشی از محتویات نامههای مهدی کروبی در طول سی سال گذشته که در نقد نظارت استصوابی و رفتار شورای نگهبان در رد صلاحیت هزاران کاندیدا یا موارد دیگر نوشته خاطرات شخصی خود او بوده و از دیگری بر نمیآمده است. مثلا خاطرهای را از شورای 25 نفری بازنگری قانون اساسی در سال 68 به مرحوم هاشمی رفسنجانی نسبت داده که هر چند قابل راستی آزمایی و انطباق با مشروح مذاکرات است که کلمه به کلمه منتشر شده اما این خاطره را که دیگری نمیتواند نقل یا جعل کند و اگر هم جعل کند باز مسؤولیت با نقل کننده است.
حتی در رمانهای سیاسی هم محل بحث و مناقشه است چه رسد به نامههای سیاسی. کما این که مسعود بهنود در یکی از کتابهای خود نوشته بود: « فرح با لباس خواب پشت در ایستاده بود...» و سیروس علی نژاد روزنامه نگار پرآوازه در نقد کتاب در «آدینه» نوشت: « در آن موقعیت، آن وقت شمای نویسنده کجا بودید؟!» منظور این است که بعضی از خاطرات کاملا شخصی است و قابل نقل نیست و جنس برخی از نوشتههای مهدی کروبی هم به سبب حضور مستمر در میانۀ میدان سیاست از این دست است.
سوم: آقای کدخدایی روشن نساخته نثر را قوی و مستند دانسته که گفته خودش ننوشته یا سست دیده که چنین موضع گرفته است. کدهای آن نامعتبر است یا از حافظه مردی که حالا 82 سال دارد دور و بعید دانسته است؟
اینها اما همه حاشیه روی است. رییس دو دوره مجلس شورای اسلامی و نامزد معترض دو دوره ریاست جمهوری و دبیر کل یک حزب همچنان قانونی مواردی را مطرح کرده یا مسؤولیت طرح موارد یا ادعاهایی را پذیرفته و مخاطبان نامه هم روشناند و اگر آقای کدخدایی میخواهد پاسخ دهد میتواند به آنها بپردازد. یک سره نفی کند یا برخی را توضیح دهد. تشکیک در اصالت نامه اما جز این که حمل بر آن شود که ایشان در واقع سخنگوی شخص آقای جنتی هم هست و از جانب ایشان پاسخ داده تا از موضع بالا تخفیف و تحقیر کرده باشد چه ثمری دارد؟
چهارم: طرح این ادعا که «خودش ننوشته» از زبان یک نماینده مجلس و دربارۀ موضوعی دیگر این گمانه را تأیید میکند که این یک راهبرد است و به جای ورود به محتوا اصل را انکار میکنند.
در عالم سیاست البته اتفاق افتاده که نامه یا نوشتهای را ولو به امضای فرد باشد واقعا متعلق به آن شخص ندانند اما آن در هنگامی است که با مواضع و سابقۀ فرد سازگار نباشد.
مثلا در دهۀ 70 و پس از انتشار نامهای منتسب به یک نویسنده که در بازداشت بود ولی گفته میشد به خارج از کشور رفته همسرش گفت ادبیات نامهای که مثلا از آلمان نوشته شده بود با نوشتههای منتشر شدۀ او نمیخواند و تشکیک کرد یا وقتی محمدرضا شاه در آبان 57 متن مشهور«من صدای انقلاب شما را شنیدم» قرائت کرد، خیلیها گفتند خودش ننوشته چون او تنها سه ماه قبل و در کنفرانس خبری به مناسبت 28 مرداد که آن را «قیام ملی برای نجات سلطنت و رهایی مملکت از سلطۀ کمونیستها و نجات کشور از خودسری دولت مصدق» توصیف میکرد گفته بود تعداد معترضین تنها دو سه نفر – دو سه نفر و نه دو سه هزار نفر- است و لفظ «انقلاب» را هم در طول 15 سال قبل از آن تنها برای اصلاحات ارضی خود به کار میبرد و حتی امام خمینی هم تا آن موقع از تعبیر «نهضت» یا «جنبش» استفاده میکرد نه انقلاب و معلوم بود که نویسنده متن یک روشنفکر متمایل به فرانسه است و همه نگاهها متوجه رضا قطبی و احسان نراقی شد که هر دو نسبتی هم با فرح داشتند.
بله، اگر متن با افکار طرف و کارنامه او سازگار نباشد میگویند خودش ننوشته است. مثلا اگر کروبی در ستایش نظارت استصوابی و آیت الله جنتی مینوشت. یا اگرنطق خانم سلحشوری با گفتمان اصلاح طلبی سازگار نبود. دربارۀ دومی البته دشوارتر چون در حبس و حصر که نیست و آزادانه در پارلمان نطق می کند.
با این اوصاف این پرسش برای خوانندۀ این سطور پیش میآید که اگر چنین است و به این وضوح است چرا این شایبهها را مطرح میکنند؟
به دو دلیل:
اول به قصد تحقیر و تخفیف و کوچک سازی. دوم اما با انگیزه شبیهسازیهای تاریخی.
در رژیم گذشته یکی از نمایندگان زن در ستایش رضا شاه نطقی خواند و در آن گفت « اعلیحضرت رضا شاه کبیر سِندِرقیت ما زنان را پاره کرد» و سالها اسباب طنز و طعنه و ریشخند بود چون متن را برای او نوشته بودند و در واقع باید میخواند «رضاشاه سندِ رِقّیّت ما زنان را پاره کرد».
پس اگر متن و محتوا با مواضع سیاسی شخص سازگار نباشد یا اگر هنگام نوشتن یا خواندن غلط فاحشی را مرتکب شود مانند ماجرای «سندِرقیت» به جای سند رِقّیّت میتوان گفت دیگری نوشته و در غیر این صورت یا به قصد تحقیر و تخفیف است یا انحراف اذهان از موضوعی اصلی.
احتمالا گاهی در برخی بحثها افرادی را دیدهاید که ناگاه اشتباه شما در بیان یک واژه را به رخ میکشند و دانسته یا نادانسته یکی از آموزههای آرتور شوپنهاور برای برتری در بحث را به کار می یرند ولی باز هم اشتباهی رخ داده که دست روی آن میگذارند.
یک چهره سیاسی متنی نوشته و یک نماینده مجلس هم نطق کرده است. درست یا نادرست، موارد یا ادعاها یا راهکارهایی مطرح کردهاند. اینها همه قابل بحث است حتی موضع تند کیهان که بخش موشکی را نقد کرده ولو با اتهام بهتر از این است که بگویی خودش ننوشته...
منبع: عصرایران/ مهرداد خدیر کد خبر: ۵۴۴۰۵۶ تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۶
منبع: آفتاب
کلیدواژه: مهدی کروبی حصر آیت الله جنتی شورای نگهبان نظارت استصوابی عباسعلی کدخدایی پروانه سلحشوری اصولگرایان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۴۹۴۵۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آینده برجام / توافقی صورت می گیرد؟
مهرداد حجتی -روزنامه اعتماد-این روزها در رادیو و تلویزیون تبلیغاتی پخش میشود با این مضمون که امسال در «فلان مکان» هر کالایی را میتوان به قیمت پارسال خریداری کرد! و این لابد بهترین تبلیغ برای آن مجموعه است که کالاهای خانگی را عرضه میکند. سالها دورانی که قیمتها برای مدتی طولانی ثابت و بدون افزایش میماند، گذشته است و مردم همچون خاطرهای محو از آن یاد میکنند. افزایش قیمتها مدتهاست که تبدیل به یک روال شده است و این آرزوی مردمی که انتظار یک دوره باثبات و آرام را سالهاست میکشند به انتظاری دور از دسترس تبدیل کرده است. آرزویی نزدیک به محال! شاید شما هم در تاکسی، مترو یا اتوبوس از دهان این و آن شنیده باشید که دوران باثباتی را به یاد میآورند که در آن سالها «خودکار بیک»، پنج ریال بود و یک ریال هم به تنهایی دارای ارزش بود و میشد با آن کالایی همچون پاککن، مدادتراش یا مداد خرید! بلیت اتوبوس شهری از میدان راهآهن تا سرپل تجریش، دو ریال بود در صورت استفاده از تاکسی، باقیمانده سکه ده ریالی به شما با سکه خردتر بازگردانده میشد! در آن روزگار کسی هرگز تصور نمیکرد که روزگاری خواهد آمد که به یک میلیارد تومان گفته شود؛ یک تومان! چون واقعا ۱۰ ریال یک تومان بود. همان ارزش واقعیاش که میشد با آن اقلامی خریداری کرد! آن روزها هیچ کس تصور نمیکرد، روزی بانک مرکزی، اسکناس صد هزار یا پانصد هزار تومانی هم عرضه کند! به همان اندازه که پیشبینی روزگاری، چون امروز در چند دهه بعد محال بود، حالا دستیابی به دورانی با ثبات، چون آن روز هم محال و دور از دسترس به نظر میرسد. آرزوی بازگشت به دوران ثبات! سعید حجاریان به وضعیتی، چون امروز، «وضعیت ابنُرمال» میگوید، وضعیتی در تقابل با «وضعیت نرمال». به تعبیری «وضعیت استثنا» در برابر «وضعیت عادی». او سال ۹۲، طی گفتاری، موضوع «نرمالسازی» را مطرح کرد و آن را پروژه مطلوب دولت تازه بر سر کار آمده «حسن روحانی» تلقی کرد. پروژهای که قرار بود دولت روحانی، به موازات تلاشهای داخلی، با تلاشهای دیپلماتیک به آن برسد. حجاریان «پروژه دموکراسیخواهی» را منوط به «نرمالسازی» کشور دانسته بود. اتفاقی که به دلیل کارشکنیهای مداوم و مانعتراشیهای مکرر در داخل و روی کار آمدن دولت «ترامپ» در امریکا رخ نداد تا اینچنین یک فرصت تاریخی برای بهبود وضعیت از دست برود. منظور از رسیدن به «وضعیت نرمال»، عادی شدن همه چیز در همه عرصهها از جمله «اقتصاد» بود. به عبارتی «رسیدن به یک ثبات» در «وضعیت اقتصادی». در چنین وضعیتی - وضعیت نرمال - هیچ شهروندی نگران فردای خود نیست. بیم از دست دادن «اندوخته مالی» یا کم ارزش شدن سرمایه، وضعیت روانی جامعه را در هم نمیریزد و آرامش جامعه را به هم نمیزند. در وضعیت نرمال، قیمت کالاها برای مدت طولانی - سالها - ثابت میماند و هیچ شهروندی نگران، افزایش قیمتها نیست، چون ریال یا تومانی که در جیب دارد، ارزشش ثابت میماند و مدام دچار افت یا نوسان نمیشود. در مقابل چنین وضعیتی، «وضعیت ابنرمال» یا «استثنا»، شرایط اقتصادی را در هم میریزد و دچار بیثباتی میکند. به همین خاطر هم، هر آینه بیم از دست رفتن «اندوخته مالی» یا کم ارزش شدن سرمایه وجود دارد و همین عرصه اقتصادی را آشفته و دچار بیثباتی میکند. در «وضعیت نرمال» امکان جذب سرمایه و سرمایهگذاری وجود دارد. اما در «وضعیت ابنرمال» نه تنها این امکان از دست میرود که حتی منجر به فرار سرمایه هم میشود. اتفاقی که بلافاصله پس از توقف «برجام» در پی خروج «ترامپ» از آن رخ داد. آن اتفاق، برنامههای حسن روحانی را در هم ریخت و او را در داخل با بحرانهایی روبهرو کرد. در چنین شرایطی مخالفان او که در حقیقت «مخالفان برجام» و «پروژه نرمالسازی» بودند، با حمایت بخشهایی در حاکمیت، دست بالا را پیدا کردند. این فرصت که بتوانند فشار خود را با در اختیارگیری تریبونهایی بیشتر کنند. همان گروه که بارها به «جواد ظریف» و تیم مذاکرهکننده، تاخته بود و پس از توافق ایران با ۱+۵، کمیسیونی ویژه برای بررسی آن دستاورد، یعنی «برجام» تشکیل داده بود! حالا، اما آن گروه با خروج یک طرفه ترامپ از برجام، گویا به خواسته قلبی خود رسیده بود، چون فردای آن شادمانه در صحن علنی، با هیاهوی فراوان «برجام» را آتش زده بود! هر چند اقدامی نمادین، اما از منظر دولت، اقدامی مخرب تلقی شده بود. به سخره گرفتن تلاش دستگاه دیپلماسی کشور که توانسته بود کشور را پس از سالها از زیر تحریمهای فلجکننده خارج کند و چشماندازی امیدوارکننده پدید آورد چندان سنجیده به نظر نرسیده بود. هر چه بود در عرصه اقتصادی، کشور به آرامش رسیده بود و کشورهای بزرگ، داوطلب سرمایهگذاری در ایران شده بودند، چون وضع به سرعت به سوی عادی شدن و ثبات پیش رفته بود. «عبدالله رمضانزاده» از دولتمردان دولت اصلاحات، سال ۹۲، از پروژه «آواربرداری» سخن به میان آورده بود. او گفته بود، پس از هشت سال، آنچه از دولت پیشین -احمدینژاد- برجا مانده است، «انبوهی ویرانی» است که باید توسط دولت بعد، ابتدا آواربرداری و سپس بازسازی صورت گیرد. پروژهای که بر عهده حسن روحانی و دولتش نهاده شده بود و او نه تنها باید به سرعت خرابیهای گذشته را جبران میکرد که ضمن آن باید به بازسازی هم توجه نشان میداد. آن هم با خزانهای که خالی شده بود و بدهی انبوهی که باقی مانده بود. روزی که احمدینژاد بر سر کار آمده بود، «خاتمی» خزانهای پر پول و صندوق ذخیره ارزی انباشتهای را برای او باقی گذاشته بود. اما «پولپخشی»های مداوم و بیحساب کتاب احمدینژاد که گاه با «گونی» پولها را در سفرهای استانی جابهجا میکرد، نه تنها آن اندوخته را بر باد داده بود که حتی درآمد هنگفت حاصل از فروش نفت - بالغ بر ۷۰۰ میلیارد دلار- را هم نابود کرده بود! رقمی که هیچگاه توسط هیچ نهادی بررسی نشد و رییس دولت وقت بابتش هیچگاه بازخواست نشد!
آنها که خواستار توقف برجام و حتی خروج از آن بودند، در حقیقت در صف نوبت دولت بعد ایستاده بودند. مرور اعضای کمیسیون بررسی «برجام» میتوانست تصویری از دولت، مجلس و فردای سیاسی کشور را پس از دولت روحانی به دست دهد:
نقویحسینی نماینده ورامین (اصولگرایان رهروان ولایت)، اسماعیل کوثری نماینده تهران (اصولگرایان رهروان ولایت)، محمدحسن ابوترابیفرد نماینده تهران (اصولگرایان رهروان ولایت)، کارخانهای نماینده همدان (اصولگرایان رهروان ولایت)، حسین نجابت، نماینده تهران (اصولگرایان رهروان ولایت)، زاهدی نماینده کرمان (اصولگرایان رهروان ولایت)، علیرضازاکانی نماینده تهران (اصولگرایان رهروان ولایت)، مهرداد بذرپاش نماینده تهران (اصولگرایان رهروان ولایت)، علاءالدین بروجردی نماینده بروجرد (اصولگرایان رهروان ولایت و رییس کمیسیون امنیت ملی)، سیدمحمود نبویان نماینده تهران (اصولگرایان جبهه پایداری)، حقیقتپور نماینده اردبیل (اصولگرایان رهروان ولایت)، منصوریآرانی نماینده آران و بیدگل (اصولگرایان رهروان ولایت)، وحید احمدی نماینده کنگاور (اصولگرایان رهروان ولایت)، مسعود پزشکیان نماینده تبریز (اصلاحطلب) و تاجگردون نماینده گچساران (اصلاحطلب). در میان آن همه اصولگرا فقط دو تن اصلاحطلب بودند. تقریبا تصویری بینقص از آنچه در پیش رو بود.
حجاریان درباره دوپارگی سیاسی در فردای «برجام» گفته بود؛ کشور به دو گروه، «برجامیها» و «نابرجامیها» تقسیم خواهد شد. «برجامیها» که خواهان گفتگو و عادیسازی روابط با جهانند و به خروج از انزوای کشور و عادی شدن اوضاع میاندیشند و «نابرجامیها» که اساسا از بیخ و بن با هر نوع گفتگو و تعامل با جهان، خصوصا غرب مشکل دارند و همواره از تحریمها استقبال میکنند. شاید به این دلیل که در «وضعیت ابنرمال»، آنها دست بالا را پیدا میکنند. «وضعیت ابنرمال» راه را برای هر نوع شفافسازی میبندد. مراودات اقتصادی - تجارت - امری سیاسی و امنیتی میشود که باید در لایههایی پنهان تصمیمگیری شود. دالانهایی پنهان برای افرادی خاص گشوده میشود و تجارتی نهان شکل میگیرد که از چشم ناظران پنهان میماند. امتیازهایی در همان لایهها تقسیم شده و پول و ارز به ابزاری برای معادلات سیاسی بدل میشود. در چنین وضعیتی است که مسائلی همچون «چای دبش» هم رخ میکند. در شرایطی که کشور از همه سو تحریم و ارتباط نظام بانکی کشور با نظام بانکی جهان - به دلیل نپیوستن به FATF - قطع است، افرادی خاص دست بالا را در اقتصاد کشور پیدا میکنند که توانایی دور زدن تحریمها و معامله در پشت درهای بسته را دارند. اتفاقی که قرار بود پس از دوران حسن روحانی رخ دهد و کشور به سرعت وارد دالانی از حوادث شود که تا پیش از آن هرگز تجربه نکرده بود. برگزاری دو انتخابات، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ بدون حضور کاندیداهای شاخص اصلاحطلب، عرصه را یکدست در اختیار همان گروهی قرار داد که از همان ابتدا با «برجام» مساله داشت. دولتی بر سر کار آمده بود که هیچ برنامه اقتصادی مدوّنی در دست نداشت، برخلاف ادعای «برنامه هفت هزار صفحهای» که در دوران کاندیداتوری در تلویزیون گفته بود، دست رییسی از هر برنامهای کاملا خالی بود! انسداد مذاکرات پس از مدتی تلاش نافرجام در جهت احیای برجام، هر چشمانداز احتمالی را از بین برده بود. شعار «نگاه به داخل» که هیچ «پِلنی» در پیوست نداشت، وضع را پیچیدهتر و دولت «نوانقلابی» رییسی را وادار به پروپکانی کرده بود. اتفاقی که پیشتر احمدینژاد هم تجربه کرده بود. حالا با گذشت نزدیک به سه سال از روی کار آمدن دولت رییسی، نه تنها وضعیت به حالت عادی بازنگشته، بلکه وضع به مراتب غیرعادیتر هم شده است. به عبارتی «وضعیت ابنرمال» تعمیق و «وضعیت نرمال» کاملا از دسترس دور شده است. حالا صعود سرسامآور قیمتها، با جهش بیسابقه دلار، همان شعار «نگاه به داخل» را هم با ابهام مواجه کرده است. تا چند ماه دیگر، ابراهیم رییسی وارد سال پایانی دوره چهار سالهاش خواهد شد بیآنکه توانسته باشد دستاورد قابل ملاحظهای به دست آورده باشد. دولتی که با شعار تک رقمی کردن تورم بر سر کار آمده بود، حالا به تورمی افسارگسیخته رسیده است. بهرغم همه آمارهایی که ارایه میشود، سفره خالی مردم و ریزش طبقه متوسط به طبقه فرودست حاصل همان انزوای «نخبگان» یا «قشر الیت» به بهانه «جوانسازی» دولت است که با آزمون و خطا امور کشور را پیش میبرد!
تبلیغ از بلندگوی رسمی - صدا وسیما - برای خرید کالاهای خانگی به قیمت سال قبل، به نظر حالا یک دستاورد است! البته دستاوردی از جنس «استثنا» برای جماعتی «استثنا!» جماعتی برخوردار از حمایت که میتوانند از این «وضعیت استثنا» نهایت بهره را ببرند بیآنکه گروهی رقیب کسب و کارشان را تهدید کند! پدیداری چنین «استثناهایی» نه تنها موجب افتخار نیست، بلکه موجب تاسف هم هست. توزیع رانت، دستاورد نیست، بلکه نشانه نوعی معلولیت در نظام مدیریت است. معلولیتی برآمده از همان «وضعیت ابنرمال» که دولت چارهای برای آن در دست ندارد. شاید به این دلیل که خود برآمده از همان «وضعیت استثنا» است.