مادرانههای شهیدی که رمضان رفت و محرم بازگشت/ ۳۶ سال به دیدن همه شهدای گمنام رفتهام
تاریخ انتشار: ۲۲ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۵۹۹۶۹۰
مادر شهید کلهر میگوید: هر شهید گمنامی که آوردند بدون استثنا من برای بدرقهاش میرفتم. یعنی هر مریضی یا مشکلی هم که داشتم باز هم میرفتم معراج شهدا. دعا میخواندم و گریه میکردم ۲۲ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۰:۰۷ فرهنگی فرهنگ حماسه و مقاومت نظرات
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، شهید "ابوالفضل کلهر" متولد سال 1345 در تهران بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روحی غزنوی مادر شهید ابوالفضل کلهر سالها بود که میان اخبار شهدای گمنام دنبال نشانی از پسرش بود. نشانی از 17 ساله عملیات رمضان. 36 سال رنج گمنامی فرزند را به دوش کشید و با رضایت این رنج را سپری کرد. زیرا میدانست پسرش این گمنامی را دوست دارد. او حالا از چشم انتظاری درآمده. همه به او تبریک میگویند و به خاطرش میآورند که روزهایی که میان شهدای گمنام قدم زنان دنبال فرزندش بود، به پایان رسیده است. شهیدی که در محرم به دنیا آمد، در رمضان به شهادت رسید و در محرم هم بازگشت.
مادر شهید کلهر در گفتگو با تسنیم از به دنیا آمدن فرزند شهیدش چنین میگوید: ابوالفضل من اولین روز دهه دوم محرم به دنیا آمد. حتی شب قبل از دنیا آمدنش من جلسه و روضه خوانی بودم و همهاش با خدا حرف میزدم و میگفتم یک بچه صحیح و سلامت و با خدا میخواهم. زمان شاهد بود و من به خدا میگفتم: «من یک بچه مومن از تو میخواهم و کار ندارم در چه دوره ای هستیم.» الحمدلله فردای همان روز به دنیا آمد، بچه خوب و پاکی بود. بچه اول من بود. 5 سال بود که خدا به ما بچه نداده بود و بعد از 5 سال ابوالفضل را به ما هدیه داد.
او معتقد است دو بار قبل از شهادت پسرش را از دست داده و دوباره به دست آورده است. در این باره میگوید: موقع تولدش هم به من گفته بودند در شکم از بین رفته و مرده به دنیا خواهد آمد، 15 روز در شکمم تکان نمیخورد ولی بعد از تولد که صدای گریهاش را شنیدم عشق کردم. الان هم با عشق نوههایم زندگی میکنم. 5 ساله بود که فلج حنجره گرفت و تمام دکترها جوابش کردند و روی تخت که خوابیده بود فقط کمی قلبش کار میکرد و همه بدنش از کار افتاده بود ولی آقا ابوالفضل(ع) شفایش داد.
غزنوی با اشاره به نحوه تربیت فرزندش میگوید: هرچند نحوه تربیت در اینگونه بچهها چشمگیر است اما پسر من ذات خودش هم خوب بود. من الان خیلیها را می بینم که به خاطر کارهای بچه شان اذیت میشوند و نمیتوانند کاری کنند. اما آن کسی که ذاتش خوب باشد، دیگر نیازی به کار ویژه نیست. صراط مستقیمش را میرود. من و پسرم هم اینگونه بودیم. از زمان انقلاب با هم بودیم. پشت به پشت تا وقتی که به شهادت رسید.
این مادر شهید از صبری که از ام المصائب اهل بیت هدیه گرفته است، چنین میگوید: آن روزی که به من گفت میخواهد برود جبهه من خیلی ناراحت بودم. آنقدر برایم عزیز بود که کسی تصور هم نمیتواند بکند ولی خدا میداند که قرآنی که در آن تاریخ تولدش را نوشته بودم، در دست گرفتم و رفتم وسط پادگان امام حسین(ع) و گفتم: «یا خانم حضرت زینب(س)! خودم میدانم که چه کشیدی؟ من یک مادرم و هنوز فرزندم از من جدا نشده ولی تو در یک روز 72 تن از عزیزانت را از دست دادی. فقط از تو میخواهم به تمام معنا صبرت را به من بدهی» که داد. الان بیش از 36 سال است که صبر کردهام.
او ادامه میدهد: شناسنامهاش را دستکاری کرده بود که بتواند به جبهه برود. اوایل جنگ هنوز سنش به رزمندگی نمیخورد. متولد سال 45 بود اما شناسنامهاش را چند ماهی بزرگتر گرفته بود که در عملیات شرکت کند. در 4 صفحه وصیت نامهاش را نوشت و آن را چاپ کرد. متن اصلی وصیت نامه در موزه شهدا گلزار شهدای بهشت زهرا(ع) نگهداری میشود. 17 سال و نیمه بود که به شهادت رسید. اولین عملیاتش در جبهه غرب کشور بود و بعد از 5 ماه آمد. شب دوم ماه رمضان آمد و شب 23 ماه رمضان هم رفت که دیگر در عملیات رمضان شهید شد.
خواب شهادتش را دیدم. همان ماه رمضانی که رفت و به شهادت رسید، خواب دیدم در یک بیابانی گودالی است که آنجا یک بره بی سر به دستم دادند وقتی از خواب بیدار شدم روی پا و سرم زدم و گفتم الهی مادر بمیرد. تو کجا بی سر افتادی؟ همان موقع فهمیدم که شهید شده است. از دوستش در عملیات جدا شده بود و هر کدام مسئولیتی داشتند. اما عملیاتی بود که منافقین آن را لو داده بودند یعنی عملیات رمضان.
مادر شهید کلهر از 36 سال چشم انتظاری روایت میکند و میگوید: هر شهید گمنامی که آوردند بدون استثنا من برای بدرقهاش میرفتم. یعنی هر مریضی یا مشکلی هم که داشتم باز هم میرفتم معراج شهدا. دعا میخواندم و گریه میکردم ولی در مورد بچه خودم میگفتم خدایا هر چه به صلاح توست. هر چند دلم میگفت فرزندم میان آن شهدای گمنام نیست ولی شهدای گمنام عملیاتهای رمضان برایم مهمتر بودند و بیشتر در موردشان دقت میکردم.
او از خبر دادن شهید از آمدنش گفته و ادامه میدهد: پدرش یک هفته پیش خواب دید که جنازهاش آمده دانشگاه تهران و یک عده دارند صدا میزنند، میگویند: «شهید ابوالفضل کلهر را آوردهاند و هر که میخواهد او را ببیند، بیاید و ببیند.» حالا که پیکرش برگشته نه اینکه خوشحال باشم و خوشحالی کنم. همیشه هم گفتم خدایا هر چه که صلاح تو و روزی ماست .اگر دوست ندارد برگردد، گمنام بماند. روی ساکش با دست خودش نوشته بود شهید گمنام ابوالفضل کلهر.
انتهای پیام/
R1013186/P1439/S4,38/CT3 واژه های کاربردی مرتبط شهدای دفاع مقدس دفاع مقدس شهدای گمنام کمیته جستجوی مفقودین معراج شهدامنبع: تسنیم
کلیدواژه: شهدای دفاع مقدس دفاع مقدس شهدای گمنام کمیته جستجوی مفقودین معراج شهدا شهدای دفاع مقدس دفاع مقدس شهدای گمنام کمیته جستجوی مفقودین معراج شهدا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۵۹۹۶۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهیدی که قهرمان دو سنگر بود
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای استان همدان؛ شهید احمد ضیائی معلمی است که در کنار سنگر تعلیم و تربیت در سنگر جبهههای حق علیه باطل از میهن میکرد، او در سال ۳۶/۷/۹ در کبودراهنگ دیده به جهان گشود و مراحل درس آموزی خود را در این شهر و همدان گذراند و پس از قبولی در کنکور به تربیت معلم شهر مشهد مقدس قبول میشود.
شهید ضیائی همزمان دانشجوی تربیت معلم بود و هم تدریس می کرد، وقتی خبر شهادت فرزند را به مادر می دهند شکر خدا میگوید و صبر پیشه میکند.
همسر شهید احمد ضیائی می گوید شب اول عروسی خبر از شهادت خود میدهد و او را از روز اول عروسی برای شهادتش آماده میک ند.
مهمترین وصیت شهید ضیائی حفظ حجاب بود و تربیت فرزند صالح برای همسرش بوده است.
در وصیت نامه شهید آمده است که همه پشتیبان ولایت باشید و اگر مسئولی کم کاری کرد پای انقلاب نگذارید.
آقا مصطفی که تنها ثمره زندگی شهید احمد ضیائی است هنگام شهادت پدر تنها ۲ ساله بود و اکنون ادامه دهنده راه پدر شهید است و به همین دلیل همین شغل پدر را انتخاب کرده است.
معلم شهید دستی هم به هنر داشت و دست خط خوشنویسی شهید هنوز موجود است.
سرانجام شهید احمد ضیائی در سال ۱۳۶۷ در اسلام آباد غرب در عملیات مرصاد به مقام والای شهادت نائل آمد.
شهرستان کبودراهنگ ۶۴۳ شهید والامقام را تقدیم انقلاب کرده که از این تعداد ۱۳ شهید معلم است.