بيوگرافي خاطره اسدي + عکس
تاریخ انتشار: ۱ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۷۳۲۲۹۹
خبرگزاري آريا -
عکس هاي خاطره اسدي
خاطره اسدي (زاده 7 مهر 1362، تهران) بازيگر سينما و تلويزيون ايران است. فارغ التحصيل ليسانس رشته بازيگري از دانشگاه هنر و معماري دانشگاه آزاد در سال 86 مي باشد، دوره بازيگري را در مدرسه هنر و ادبيات صدا و سيما در سال 81 گذرانده است.
چکيده اي از بيوگرافي خاطره اسدي:
تولد: 7 مهر 1362 تهران
مليت: ايراني
پيشه: بازيگر
سالهاي فعاليت: 1383 تا کنون
عکس جديد خاطره اسدي
بيوگرافي خاطره اسدي:
خاطره اسدي متولد مهرماه 1362 در تهران مي باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خاطره اسدي در حدود 14 سالگي به کلاس هاي بازيگري صدا و سيما رفت و از آنجا به بعد اين حرفه برايش جدي شد. در همان زمان دوره هاي اين کلاس را گذراند و در سال 1381 هم در دانشگاه هنر و معماري در همين رشته ادامه تحصيل داد.
خاطره اسدي از همان دوران کودکي به کارهاي هنري علاقه مند بوده و فعاليتهايي مانند نقاشي و سفاگري و... را انجام مي داده است.
خاطره اسدي بازيگر جواني است که از اوايل دهه 80 در سينما و تلويزيون فعاليت مي کند.
خاطره اسدي فعاليت سينمايي خود را از سال 1383 با بازي در فيلم ديشب باباتو ديدم آيدا شروع کرد. اولين حضور تلويزيوني اش را در مجموعه تلويزيوني «سقوط يک فرشته» به کارگرداني بهرام بهراميان و در کنار مسعود رايگان و فريبا کوثري تجربه کرد. پس از آن علاوه بر سينما و تلويزيون، با نمايشهاي حسين کياني به روي صحنه تئاتر آمد.
خاطره اسدي بازيگر جوان کشورمان را کمتر در رسانه ها خبري ازش مي شنويم و اصولا آدم کم حاشيه يا مي توان گفت بي حاشيه هست او در حالي در اتوبان صياد شيرازي تهران ماشينش چپ کرد و از آن حادثه جان سالم به در برد ولي باز هم در صدر اخبار رسانه ها قرار نگرفت چون معتقد است که بازيگر بايد بتواند با اخبار حرفه در اوج باشد نه با حاشيه
«بشين عزيزم» اولين تجربه تهيه کنندگي خاطره اسدي است.
تصاوير خاطره اسدي
بازيگران محبوب خاطره اسدي:
شخصا بازي شهاب حسيني، مهتاب کرامتي، ليلا حاتمي، هانيه توسلي، رويا نونهالي و ويشکا آسايش را مي پسندم. اينها بازيگران محبوب من هستند.
خاطره اسدي و ميلاد کي مرام
فيلم سينمايي خاطره اسدي:
- ديشب باباتو ديدم آيدا (1383)
- تقاطع (1384)
- ستايش (1385)
- هفت دقيقه تا پائيز (1387)
- شبانه روز (1387)
- دلواپسي (1388)
- برف روي شيرواني داغ (1389)
- آخرين سرقت (1390)
- 578 روز انتظار (1390)
- بشارت به يک شهروند هزاره سوم (1391)
- سر به مهر (1391)
- خشکسالي و دروغ (1394)
- نقطه کور (1396)
- عطر تلخ (1396)
سريال خاطره اسدي:
- سقوط يک فرشته (1390)
نمايش خانگي خاطره اسدي:
- ممنوعه (1397)
تئاتر خاطره اسدي:
- همسايه آقا (1395)
- سعدي تابستان 32 (1395)
عکس هاي خاطره اسدي:
خاطره اسدي و فاطمه معتمدآريا
بازي خاطره اسدي در تئاتر
عکس پدر خاطره اسدي
گردآوري: بخش بازيگران بيتوته
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۷۳۲۲۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت حیرت انگیز یک نویسنده از خاطرهبازی دو فرمانده ایرانی و عراقی سالها پس از جنگ تحمیلی
احمد دهقان (نویسنده) روایتی قابل توجه از دیدار سردار فتحالله جعفری فرمانده زرهی ایران در دفاع مقدس و فرمانده لشکر یکم عراق در عملیات فتح المبین گفت.
گفتوگوی رادیو مضمون با احمد دهقان را بخوانید:
- فرمانده عراقی کاملاً با دیسیپلین نشست و شروع به حرف زدن کرد و گفت: «من در عملیات فتحالمبین میدانستم ایران میخواهد حمله کند» و داشت برگبرندههایش را برای فرمانده ایرانی رو میکرد.
- فرمانده عراقی ادامه داد: «آن شبی که میخواستید حمله کنید، سکوت بود و من به معاون عملیات خودم گفتم سکوت ایرانیها خیلی خطرناک است و اینها امشب حمله میکنند. بعد به نیروهایی که در شوش داشتیم، آماده باش دادیم و گفتم آماده باشید که ایرانیها میخواهند حمله کنند و کشتار راه بیندازید و خلاصه آن کشتههایی که شما دادید بخاطر پیشبینی من بود».
- آقای جعفری هیچ چیزی نمیگفت و این حالت داشت مرا دیوانه میکرد! جنگی سر میز شام بود و این جنگ کاملا به سمت عراقیها تمایل پیدا کرده بود.
- آقای جعفری شامش را قشنگ خورد و بعد گفت: «تو حسن باقری را میشناسی»؟ فرمانده عراقی گفت: «بله؛ در عملیات فکه شهید شد و اگر او بود، احتمالاً جنگ شما متحول میشد».
- آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری دهم اسفند مرا صدا زد و هنگامی که من به قرارگاه رفتم، عکس های تو را به من نشان داد» فرمانده عراقی جا خورده بود!
- آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری به من گفت روی تپه سبز برو (تپه سبز مقابل شوش است) و تمامی آتش منطقه را در دست بگیر؛ طوری که هیچ کس بدون اجازهٔ تو حق تیراندازی نداشته باشد.
- حسن باقری گفت که فرمانده گردان مقابل شوش، دیروز با شلیک خمپاره کشته شده و امروز فرمانده لشکر یکم عراق خواهد آمد تا فرمانده گردان جدید را در خط معرفی کند. این فرمانده لشکر آدم ترسویی است و این باید زنده بماند تا ما عملیات خودمان را انجام بدهیم. این باید سالم برود و سالم برگردد؛ چون که معاون او یک بعثی است و اگر فرمانده فعلی کشته شود، او را فرمانده لشکر میکنند؛ پس این فرمانده لشگر باید زنده بماند.»
- آقای جعفری گفت: «من آمدم روی تپه؛ تو با دو تا ماشین به خط آمدی؛ فرمانده ها را جمع کردی. بعد فرمانده جدید را معرفی کردی و دم غروب با همان ماشینی که آمده بودی، برگشتی من غروب آمدم به حسن باقری گفتم تو سالم آمدی و برگشتی»!
منبع: رادیو مضمون
کانال عصر ایران در تلگرام