Web Analytics Made Easy - Statcounter

لب‌هایش خشک و ترک خورده بود، دکترها اجازه آب خوردن به او نمی‌دادند، نامش مانند جدش "حسین" بود. او هم تشنه لب شربت شهادت نوشید و آسمانی شد. ۰۹ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۶ استانها اصفهان نظرات

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، تنها یک زمان است که زبان آدمی از توصیف قاصر می‌شود و آن هم زمانی است که حرف شهدا و خانواده‌های صبور آنها به میان می‌آید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خانواده‌هایی که با اصالت و سعه صدر خود فرزندان رشید خود را راهی جبهه‌ها کرده تا از خاک وطن دفاع کنند. آنها می‌دانستند که ممکن است هر بار که فرزندشان راهی می‌شود آخرین باری باشد که او را می‌بینند.

باید خیلی بزرگ بود تا بتوان چنین عملی را انجام داد؛ خیلی بزرگ. برخی از خانواده‌ها چند فرزند و حتی همسر خود را راهی جبهه‌ها کردند، برخی‌ها بازگشتند و بسیاری دیگر به درجه والای شهادت نائل شدند و در آرامگاه ابدی خود جای گرفتند.

بعضی خانواده‌ها حتی سه یا چهار فرزند شهید دارند و دم بر نمی‌آورند، به راستی که سخت ترین کاری است که یک مادر و پدر می‌تواند انجام دهد. تنها یک ذره دلتنگی آدمی را از پا می‌اندازد اما این خانواده‌ها چقدر قوی و استوارند که با وجود از دست دادن چند فرزند که چگرگوشه‌های مادر هستند هنوز هم سرپا هستند.

اما چیزی که مسلم است این است که آنها بزرگ می‌بینند و بزرگ فکر می‌کنند. آنها خاک وطن و دفاع از انقلاب و اسلام را بر هر چیزی مقدم می‌دانند.

بنا بر پی‌گیری‌های قبلی، شماره خواهر شهیدی را گیر می‌آورم که بعد متوجه می‌شوم، پدر و سه برادرش در جبهه بودند و دو تا از بردارانش جام شهادت را نوشیده‌اند. گوشی را برمی‌دارم و با خانم حسینی تماس می‌گیرم بعد از چند بوق صدای خانمی را از پشت تلفن می‌شنوم، خودم را معرفی می‌کنم و قرار دیداری را به اتفاق پدر و مادرش در منزلشان ترتیب می‌دهم.

نزدیک منزل شهید شدم؛ دلم در سینه می‌طپید، شوق دیدار از یک سو و حجم سئوالاتی که در ذهنم رژه می‌رفت از سوی دیگر قلبم را به طپش واداشته بود. با استقبال گرم خانواده شهیدان "سید حسین و سید رضا حسینی" مواجه شدیم و دلمان آرام گرفت.

وارد خانه شدیم و پس از دقایقی باب گفت‌وگو را با خانواده‌ای که دو شهید تقدیم انقلاب کرده و یک جانباز نیز در کنار خود دارند باز کردیم. آنچه می‌خوانید ماحصل این گفت‌وگوی گرم و صمیمانه است. مادر شهیدان حسینی با صبوری و مهربانی به تمام سئوالاتمان پاسخ گفت.

تسنیم:در ابتدا خودتان را معرفی کنید.

شهشهانی: صدیقه شهشهانی مادر دو شهید سید حسین و سید رضا حسینی هستم. ثمره ازدواجم 4 پسر و 2 دختر بود که دو تا از پسرهایم در راه اسلام و انقلاب به شهادت رسیدند. حسین فرزند اول ما بود و در ماه محرم نزدیک عاشورا به دنیا آمد و برای همین اسمش را حسین گذاشتیم.

تسنیم:از خصوصیات اخلاقی فرزندان شهیدتان بگویید. اگر مایلید در ابتدا از حسین برایمان بگویید.

شهشهانی: حسین از بچگی آقا بود و با اینکه با پدر بزرگ و مادر بزرگ یک جا زندگی می‌کردیم لوس نبود و اصلأ کاری به ما نداشت، بسیار مهربان و خوش اخلاق بود اهل حرام و حلال و روی حجاب بسیار حساس بود و از اینکه می‌دید بعضی از خانم‌ها حجاب ندارند ناراحت می‌شد. هر چه از خوبی حسین بگویم کم گفتم.

آن موقع ما تلویزیون نداشتیم و شب‌های جمعه حسین دعای کمیل را از رادیو گوش می‌کرد. به سخنرانی‌هایی که در مدرسه چهارباغ برگزار می‌شد خیلی علاقه داشت و شرکت می‌کرد و زمانی که نمی‌توانست برود از من می‌خواست تا بروم و بعد برایش تعریف کنم.

تسنیم: از تصمیمش برای رفتن به جبهه بگویید.

شهشهانی: فعالیتش را در سپاه آغاز کرد و از آنجایی که به انقلاب و امام بسیار ارادت داشت، زمانی که جنگ شد به کردستان به عنوان مسئول اعزام نیرو منتقل شد. وقتی که خبر اعزامش را به من داد دلشوره گرفتم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم تا اینکه رفت. چند وقت بعد برگشت چند تا شهید آورده بود اما خیلی زود دوباره به جبهه رفت. هر وقت به مرخصی می‌آمد، سراغ جوان‌ها می‌رفت و با لحنی آرام آنها را به دفاع از امام و انقلاب تشویق می‌کرد.

تسنیم:خبر شهادتش را چگونه متوجه شدید؟

شهشهانی: حسین آقا در بیمارستان و با اتفاق خاصی به شهادت رسید. در عملیات بدر مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و گلوله پشت سرش خورده بود و ریه و یک کلیه‌اش هم از دست داده بود که به بیمارستان شریعتی اصفهان منتقلش کردند. به پدر حسین اشاره کرد و گفت: یک روز حاج آقا به خانه آمد و گفت: پاشو بریم بیمارستان. همان موقع حدس زدم برای حسین اتفاقی افتاده است ولی روحیه‌ام را حفظ کردم. 4 شب در بیمارستان بستری بود و از شدت بی‌آبی، لبانش ترک خورده بود و آب می‌خواست ولی پزشکان اجازه آب دادن به او را نمی‌دادند، فقط با دستمال لبهایش را خیس می‌کردیم. شب قبل از شهادتش بسیار بی‌تابی می‌کرد. اصلا نمی‌توانست روی تخت تکان بخورد ولی اصرار می‌کرد او را بلند کنیم وقتی دید ما کاری نمی‌کنیم یکدفعه از روی تخت بلند شد و بعد روی زمین افتاد پرستار و دکتر آمدند و او را روی تخت خواباندند. رو به پدرش کرد و گفت: امامان اینجا هستند و من می‌خواستم به آنها سلام کنم و احترام بگذارم.

ما همینطور گریه می‌کردیم ولی پدرش گفت: حسین جان اشکالی ندارد تو بخواب من از طرف تو به آنها سلام می‌کنم و تا زمانی که پدرش نگفت من از طرف فرزندم به شما سلام می‌کنم، خیالش راحت نشد. این سه شب را به سختی نماز می‌خواند تا اینکه آن موقع در حالیکه به صورت دست و پا شکسته حرف می‌زد شروع به اذان گفتن و حمد خواندن کرد و گفت: پدرم حسین‌وار و مادرم زینب‌وار نماز بخوانند. همان موقع حس کردم که حسین در حال شهادت است تصمیم گرفتم به او آب بدهم ولی متوجه شدم لبهای او خیس است و دیگر خشک نیست.

مادر شهید همانطور که بغض گلویش را گرفته بود، گفت: پسرم مثل جدش حسین تشنه از دنیا رفت. با شهادت او پرستاران و پزشکان زیادی گریه کردند. توی بیمارستان به گوش همه رسیده بود که حسین از روی تخت بلند شده تا به ائمه سلام بدهد و همه می‌گفتند معجزه شده است. در نهایت حسین در سال 1360 در سن 23 سالگی دعوت حق را لبیک گفت و ما را ترک کرد.

تسنیم: خاطره‌ای از حسین برایمان تعریف کنید. خاطره‌ای که بیشتر از آن یاد می‌کنید.

شهشهانی:چند سال بعد از شهادت حسین، از طرف بنیاد شهید با ما تماس گرفتند و گفتند دیپلمش را بیاورید. مدرکش در خانه نبود به مدرسه ادب رفتیم تا گواهی دیپلم او را بگیرم. مدیر مدرسه با احترام من را به بایگانی مدرسه معرفی کرد و گفت از آنجا باید بگیرم. آقایی که مسئول آن قسمت بود بعد از اینکه فهمید حسین شهید شده بسیار ناراحت شد و گفت: حسین پس خیلی خوبی بود و از همان موقع که درس می‌خواند پیرو خط امام بود.

آن آقا، خاطره‌ای از حسین برای من تعریف کرد که بسیار جالب است. او گفت: یکبار حسین پیش من آمد و گفت: امشب می‌خواهم در مدرسه بخوابم اجازه بدهید بمانم. خیلی تعجب کردم و علت را پرسیدم، چیزی نگفت فقط اصرار داشت که اجازه بدهم. چون حسین را می‌شناختم و می‌دانستم پسر خوبی است، اجازه دادم. صبح که به مدرسه آمدم فهمیدم حسین در مدرسه قایم شده بوده تا کسانی را که اعلامیه فدائیان و مجاهدان خلق را بین بچه‌ها پخش می‌کند، شناسایی کند و تحویل مدیر بدهد. این کار را هم کرد. ولی متأسفانه بعد فهمیدند حسین آنها را لو داده و بیرون از مدرسه به شدت او را کتک زده بودند.

تسنیم: کمی هم از شهید رضا حسینی برایمان بگویید. چگونه شد که او نیز به فیض شهادت نائل آمد.

شهشهانی:سیدرضا در سال 1347 در اصفهان به دنیا آمد از همان بچگی پسر خوبی بود و به همه به ویژه به من و پدرش احترام می‌گذاشت و به قرآن و نماز علاقه خاصی داشت. از بچگی مکبر مسجد زین العابدین بود و موقع عزاداری امام حسین به هیات عزاداران و دستجات، خوش‌آمد می‌گفت.

دقیق یادم نمی‌آید 3 یا 4 سالش بود که فلج شد. صبح تاسوعا بود که می‌خواستیم برای عزاداری بیرون برویم که متوجه شدیم رضا تب کرده و پایش تکان نمی‌خورد خیلی ناراحت شدیم و همان موقع پیش دکتر بردیم و چند ماهی دستمان بند او شد. کودکی که تا دیروز می‌دوید و بازی می‌کرد به یکباره فلج شده بود.

ما برای سلامتیش بسیار نذر کردیم و دست به دامن خدا و پیغمبر شدیم تا رضایمان شفا پیدا کند. دعای ندبه داشتیم و مرتب آقا امام زمان را شفیع می‌کردیم تا از خدا بخواهد پای رضا خوب شود. این معجزه اتفاق افتاد و یکبار در مراسم ندبه که در منزلمان بود پای رضا خوب شد و توانست راه برود. بعد از آنهم بدون هیچ مشکلی به زندگیش ادامه داد.

سیدرضا درس می‌خواند و 15 ساله بود که به جبهه رفت و سه سالی با دشمن می‌جنگید. به مرخصی می‌آمد و دوباره با شوق برمی‌گشت. تا اینکه در سن 18 سالگی بر اثر اصابت گلوله و تیر به درجه رفیع شهادت رسید.

چشمان مادر شهیدان سید رضا و سید حسین نشان از اصالت و صلابش دارد، خاطره‌ها میان چشمانش رژه می‌رفتند و او مدام از فرزندانش با لبخند و گاهی هم با بغض می‌گفت و به آنها افتخار می‌کرد. شهید حسین حسینی و سید رضا حسینی که در دفاع از خاک وطن به درجه رفیع شهادت نائل آمده بودند دست پرورده چنین مادری بودند.

انتهای پیام/ ع

R41346/P1494/S6,51/CT16

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۸۶۳۵۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

۱۵۵ اصفهانی همزمان با سالروز شهادت امام صادق (ع) خون اهدا کردند

کیان دُهراب‌پور در گفت‌وگو با خبرنگار مهر اظهار کرد:: ۲۴۰ نفر از اهداکنندگان خون در سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) به مرکز اهدای خون خواجو شهر اصفهان مراجعه که از این تعداد ۱۵۵ نفر، موفق به اهدای خون شدند.

وی اضافه کرد: در حال حاضر ذخیره خون استان در زمان حال ۳۵۰۰ معادل ۸ روز است.

مدیرکل انتقال خون استان اصفهان تصریح کرد: شهروندان توجه داشته باشند با هر بار اهدای خون، جان سه نفر نجات پیدا می‌کند.

کد خبر 6097030

دیگر خبرها

  • شهید عبدالرضا موسوی؛ از رتبه اول کنکور پزشکی تا شهادت برای فتح خرمشهر/ شهیدی که محل دفنش را مشخص کرده بود
  • دست پر «مکتب حاج قاسم» در نمایشگاه کتاب تهران
  • روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری
  • ۱۵۵ اصفهانی همزمان با سالروز شهادت امام صادق (ع) خون اهدا کردند
  • بزرگداشت شهدای مدرسه فیضیه در قم
  • پیکر شهید «جهانگیر بیات» در ماهدشت تشییع و تدفین شد
  • عطر و بوی شهادت در اصفهان پیچید
  • دیدار با خانواده شهیدی که به دست اسرائیل به شهادت رسید/ عکس
  • عزاداری مردم آذربایجان غربی در سوگ شهادت امام صادق(ع)
  • مداحی میثم مطیعی برای شهادت امام صادق(ع) + دانلود