داستان ضرب المثل به هزار و يک دليل
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۹۰۷۰۵۱
خبرگزاري آريا -
داستان ضرب المثل به هزار و يک دليل
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل به هزار و يک دليل به افرادي گفته مي‌شود که از فاجعه کار مطلع نيستند اما اصرار به گفتن آن دارند.
داستان ضرب المثل به هزار و يک دليل:
روزي بود، روزگاري بود. در آن روزگار، توي همه ي خانه ها ساعت و راديو و تلويزيون نبود که مردم هر وقت دلشان خواست بفهمند ساعت چند است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!
معمولاً روي يکي از تپه هاي دور و بر هر شهر يک توپ جنگي مي گذاشتند و دو سه تا سرباز را مامور مي کردند که وقت افطار و سحر، گلوله اي توي توپ بگذارند و شليک کنند. گلوله ها فقط باروت داشتند و به جايي و کسي آسيب نمي رساندند. اما صداي انفجار آن ها آن قدر بلند بود که مردم مي توانستند صداي توپ سحر و توپ افطار را بشنوند.
يکي از سحرهاي ماه رمضان بود و مردم يکي از شهرهاي ايران پاي سفره هاي سحر نشسته بودند و سحري مي خوردند همه منتظر بودند توپ سحر شليک شود تا دست از خوردن و آشاميدن بکشند. اما انگار آن شب کسي نبود که توپ سحر را در کند.
مردم همان طور که مشغول خوردن سحر بودند، يک باره متوجه شدند تاريکي هوا از بين رفت و صبح روشن فرا رسيد. همه فهميدند که مدت ها از اذان صبح گذشته و بدون اينکه بفهمند وقت خوردن و آشاميدن گذشته است، همچنان مشغول خوردن سحري بوده اند. اي داد بيداد! با اين حساب، روزه ي آن روز همه ي کساني که مي خواستند روزه بگيرند، باطل شده بود.
سر و صداي مردم بلند شد:
- اين چه وضعي است؟ چرا توپ در نکرده اند؟
- انگار سربازهاي مامور توپ خواب مانده اند.
- يعني چه؟ مگر آن ها ساعت ندارند و روزه نمي گيرند؟
- ديدي روزه ي امروزمان از دست رفت؟!
وقتي صبح شد و آفتاب در آمد، کساني که خيلي از دست توپچي ها عصباني بودند، راه افتادند و رفتند جلو فرمانداري.
جمعيت زيادي جلو فرمانداري جمع شده بودند. هيچ کس فکرش را هم نمي کرد که به خاطر شليک نشدن توپ سحر، آن همه آدم جلو در فرمانداري جمع شوند. فرماندار که اوضاع را چنان ديد و از اجتماع مردم و زيادي آن ها خبردار شد، ترسيد دستور داد توپچي ها را از سر تپه بياورند به فرمانداري.
مردم تقصير را به گردن فرماندار مي انداختند و فرماندار هم تصميم داشت خودش را بي گناه نشان دهد و پيش چشم مردم، سربازان توپچي را محاکمه کند و با تنبيه کردن آن ها به اجتماع اعتراض آميز مردم به خوبي و خوشي پايان دهد.
نيم ساعتي بعد، توپچي ها را به فرمانداري آوردند. فرماندار که مطمئن بود خودش تقصيري ندارد، رفت روي بالکن فرمانداري تا با مردمي که رو به رويش ايستاده بودند حرف بزند. فرماندار سينه اش را صاف کرد و گفت: «مردم عزيز! شما حق داريد اعتراض کنيد. مسلماً روزه ي امروز خيلي از شما باطل شده است. همين الان من جلو چشم شما توپچي ها را محاکمه مي کنم تا معلوم شود که مقصرند آن وقت به حسابشان مي رسيم تا ديگر چنين اتفاق هايي نيفتند.»
به دستور فرماندار، سه سربازي را که مامور توپ افطار و سحر بودند به بالکن فرمانداري بردند. فرماندار رو کرد به آن ها و با توپ و نشر گفت: «هيچ مي دانيد چه غلطي کرده ايد و چرا مي خواهم شما را جلو چشم همشهريانم محاکمه کنم؟»
يکي از سربازها گفت: «قربان! به خدا ما کار خلافي نکرده ايم.»
فرماندار گفت: « مگر شما وظيفه نداريد که هر سحر و افطار توپ در کنيد تا اهالي اين شهر، وقت افطار و سحر را بفهمند؟»
يکي از توپچي ها گفت: «بله قربان! همين طور است!»
فرماندار گفت: «خوب است که خودتان هم قبول داريد که کوتاهي کرده ايد.»
يکي از سربازها گفت: «ما که هنوز چيزي نگفته ايم. اول شما بفرماييد چه کوتاهي اي از ما سر زده.»
فرماندار گفت: «مگر ديشب هم مثل تمام سحرهاي ماه مبارک رمضان، شما نبايد وقت اذان صبح توپ در مي کرديد؟»
يکي از سربازها گفت: «درست است قربان! بايد يک گلوله شليک مي کرديم، فرماندار گفت: «خوب، پس چرا ديشب اين کار را نکرديد؟»
توپچي گفت: «به هزار و يک دليل ... قربان!»
فرماندار که خودش را موفق و پيروز مي ديد، گفت: « ننه من غريبم در نياوريد. نمي خواهم روده درازي کنيد. فقط يک دليل قانع کننده از آن هزار و يک دليلتان بگوييد کافي است.» توپچي گفت: «ديشب به هزار و يک دليل نتوانستم توپ سحر را شليک کنيم. دليل اولش هم اين بود که باروت نداشتيم. دليل دومش هم اين بود که ديروز آمديم فرمانداري باروت بگيريم، اما کسي به حرفمان گوش نکرد.»
صداي شليک خنده ي مردم بلند شد. فرماندار فکر نمي کرد که سه نفر سرباز کم سواد بتوانند به اين راحتي او را جلو چشم همه ي مردم خيط و بي آبرو کنند. اين بود که با عصبانيت و صداي بلند گفت: «رسيدگي مي کنم... رسيدگي مي کنم آقا!... من بايد مقصر را پيدا کنم» و از جلو چشم مردم دور شد.
از آن به بعد، کسي که وسايل و مقدمات کاري را در اختيار نداشته باشد، اما بخواهند به دليل انجام نشدن کار تنبيهش کنند، به اين مثل اشاره مي کند.
منبع:irnak.com
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۹۰۷۰۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ممنوعیت رفت‌وآمد شبانه در تهران+ اطلاعیه
با توجه به اشغال تهران توسط متفقین در سال‌های جنگ جهانی دوم، رفت و آمد در تهران از ساعت ۲۳ تا ۵ صبح روز بعد بدون مجوز فرمانداری تهران ممنوع بود.
اطلاعیه فرمانداری نظامی تهران در این باره را به نقل از روزنامه اطلاعات ۷ اردیبهشت ۱۳۲۳ بخوانید و عکسی از میدان توپخانه در همین سال را تماشا کنید.
ورود دادستان کلاله به موضوع مفقودی «یسنا»