آغازی بر یک پایان
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۴۷۵۹۱۰
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ قرن بیستم بهخصوص پس از جنگهای بینالملل اول و دوم، محمل شکلگیری اندیشههای گوناگون در باب پایان تاریخ بود. از جملهی افرادی که در این زمینه سخن گفتهاند، «فرانسیس فوکویاما» نظریهپرداز و ایدئولوگ آمریکایی است. رهبر انقلاب در بیاناتی بهمناسبت سالروز تسخیر لانهی جاسوسی، اشارهای کوتاه به سخنان اخیرِ او مبنی بر تجدیدنظرش دربارهی پایان تاریخ داشتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
*طرح بحث
«پایان تاریخ و آخرین انسان» عنوان کتابی از فوکویاما است که در سال ۱۹۹۲ میلادی منتشر شد و در آن به طرح ایدهی خود دربارهی پایان تاریخ با غلبهی لیبرال دموکراسی بهعنوان بهترین نظام سیاسی ممکن پرداخت که در نهایتِ تمامی تلاشها و مبارزات ایدئولوژیک در سطح جهانی در قالب این ایدئولوژی سر برآورده است و همهی نظامهای سیاسی در جهت تبدیل به یک نظام لیبرال دموکرات حرکت خواهند کرد.
اما فوکویاما بهتازگی با حضور در برنامهی تلویزیونی «HARDtalk» شبکهی بیبیسی و در بخشی از گفتههای خود عنوان کرده که «من فکر نمیکنم جهت تاریخ هنوز هم به سمت لیبرال دموکراسی باشد. دموکراسی بسیار شکننده است و آنچه من در این ۲۵ سال به آن رسیدهام این است که ایجاد نهادهای دموکراتیک بسیار دشوار است بهخصوص حکومتهای دموکراتیکی که بتوانند بدون فساد اداری و مالی به مردم خدمات بدهند؛ اینگونه نظامها در دنیا بسیار نادر هستند ...»
هر چند او معترف به خروج تاریخ از مسیر حرکت به سوی لیبرال دموکراسی است اما از لحن آکنده از افسوس او برمیآید که هنوز در طلب چنین پایانی برای تاریخ است. این امر حکایت از آن دارد که نظریهی او را بیش از آنکه بتوان صورتی از احیای یک فلسفهی نظری تاریخ دانست باید تفسیری ایدئولوژیک از سیر تاریخ قلمداد کرد که البته به مدد تفسیری خاص از فلسفهی تاریخ هگل موجه شده است. درحالیکه بسیاری از متفکران پستمدرن، بدبینی پنهان در قرن بیستم را عمیق و بنیادین میدانستند اما او از خوشبینی نسبت به نظریههای کلی تاریخ دست نکشید. فوکویاما همچنان در جستجوی معنا، غایت و جهت کلی تاریخ بود. او در این کاوش سعی کرده تا دریابد آیا تحول جهانی روی به سوی لیبرال دموکراسی داشته و در نهایت با آن پایان مییابد یا خیر.
*زمینههای تاریخی و اندیشهایِ «نظریه پایان تاریخ»
نظریهی فوکویاما اساساً با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی -بهعنوان اصلیترین رقیب جهانی بلوک غرب به رهبری آمریکا- صورت محقق مییابد. حتی چند سال پیش از این رخداد و در اواخر جنگ سرد نیز کاهش تنش میان شوروی و آمریکا و در طرحی مشابه میان چین و آمریکا، امکان تبدیل مارکسیسم بهعنوان جناح چپ تجدد به نیرویی علیه لیبرال دموکراسی خنثی شده بود. اما بههرحال با زوال کمونیسم، فوکویاما عملاً بدیل معتبری را در مقابل لیبرال دموکراسی به رسمیت نمیشناخت. در اینجا سخن او مبنی بر لیبرال دموکراسی بهمثابهی پایان تاریخ تنها ناظر به شکست ایدئولوژیهای سکولار در برابر لیبرال دموکراسی نیست بلکه از نظر او هرگونه ایدئولوژی یا نیروی تاریخیِ دینی نیز یارای مقاومت در برابر آن را ندارد. نقطهی ثقل دعوی او سازوکار علم طبیعی مدرن است.
علیرغم اینکه فوکویاما سازوکارهای علوم طبیعی مدرن و تکنولوژی را پدیدآورندهی یک جهتگیریِ ضروری و بیبازگشت برای تاریخ جهان میداند که تصرف و تمتع انسان از طبیعت را ممکن کرده، اما از نظر او این سیر لزوماً به لیبرال دموکراسی ختم نخواهد شد. در طول چند سدهی اخیر، ملل گوناگون در سطح جهان و در مقاطع مختلف بنا به این ضرورت تاریخی وارد مسیر بهرهبرداری از علوم طبیعی و تکنولوژی خصوصاً برای دستیابی به توانایی نظامی شدند، اما بهطور مثال در هیچ یک از ملل شرقی و کمونیستی، لیبرال دموکراسی تحقق نیافت.
طرح مسئلهی پایان تاریخ بلافاصله پس از فروپاشی شوروی از سوی فوکویاما به این دلیل است که از نظر او مهمترین مانع تحقق لیبرال دموکراسی از میان برداشته شده و از این رو آمریکا این فرصت را دارد تا با جمع میان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی، این جدال تاریخی برای بازشناسی را پایان بخشد و دولت جهانی را برپا کند.
*«ناتوانی آمریکا» و خروج تاریخ از مسیر تحقق لیبرال دموکراسی
نکتهی مهم اینکه به دلیل مواردی که هم در درون نظریهی فوکویاما وجود دارد و هم مواردی که نظریهی او از آنها غفلت نموده، نهتنها جهان در سطح فرهنگی به سمت یکسانسازی نرفت بلکه واگراییهای مختلف، زمینهساز ظهور تکثرهای متعددی گشته است. دلیل ناقض و درونی نظریهی فوکویاما وضع تاریخی خود آمریکا است که با غلبهی لیبرالیسم اقتصادی و بازار آزاد، این معیارِ «میزان انباشت سرمایه» است که تعیینکنندهی شأن اجتماعی افراد است. قبول این معیار و گسترش تدریجی شکاف طبقاتی ناشی از رقابت -که لزوماً در شرایط سالمی رخ نداده- طبقهای از ابَرسرمایهداران را با فاصلهی بسیار از دیگر طبقات پدید آورده که در طول دههها با استفاده از قدرت و ثروت، آرامآرام بر سیطرهی خویش بر سیاست آمریکا در جهت حفظ و افزایش منافع خویش، نحوی از دموکراسی کنترلشده را خلق کردهاند؛ مسئلهای که از اساس، امکان تحقق لیبرال دموکراسی مدنظر فوکویاما را از میان برده است. روی کار آمدن ترامپ و تشدید گرایشهای ملیگرایانه یا نژادپرستانه، آزمونی است که آمریکا را در برابر ادعای بینالمللیگرایی، مدیریت جهانی و ایجاد فرصتهای برابر برای مردم جهان و حتی جامعهی متکثر آمریکایی قرار داده است.
اما از جمله دلایل بیرونی، بحرانهای معرفتشناسانهای است که بهواسطهی ظهور اندیشهی مابعدتجددی به نحوی بنیادین اعتبار عام عقلانیت و علم مدرن را ویران کرده است. با این رخداد است که فرهنگهای گوناگون، امکان به رسمیت شناخته شدن یافتهاند و نهتنها تاریخ واحد جهانی مبتنی بر عقلانیت مدرن به تاریخ خاص غربی محدود نمیشود، بلکه امکان ظهور تاریخها در افق آینده پدیدار میشود.
تکثرات فرهنگی و ظهور تاریخهای موازی به معنی نضج گرفتن اَشکال تازهای از بازشناسی هویتی است؛ بازشناسیهایی هویتی که به دلیل برتریطلبی گفتمان تجدد، امکان ابراز وجود نیافته بودند. فوکویاما خود در مقالهای با عنوان «آیا تاریخ مجدداً آغاز شده است؟» یکی از این بازشناسیهای هویتی را برجسته نموده و بهنحو مشخص به اسلام ایران اشاره میکند. اذعان او به خروج تاریخ از مسیر تحقق لیبرال دموکراسی از پی ناتوانی آمریکا در این امر و همچنین تأکید بر سیاستهای بازتوزیع ثروت، نشان از خطری است که او از جانب آنچه فوکو آن را «معنویت سیاسی» در انقلاب ایران نامیده بود، حس میکند.
اما مسئله اینجاست که این طرح تازه، زمانی میتواند به بقای خود زیر فشارهای بیرونی امیدوار باشد که تلاشِ تا پای جان برای به رسمیت شناخته شدن خویش را ادامه دهد و این میسر نخواهد شد مگر از مسیر روایت هویت جمهوری اسلامی؛ موضوعی که رهبر انقلاب به دقت آن را «تبیین نظریهی مقاومت» نام نهادند.
نویسنده: آقای علیرضا بلیغ دانشجوی دکتری فلسفهی علم و فناوری
منبع: خبرگزاری صدا و سیما
کلیدواژه: فوکویاما برنامه تلویزیونی پایان تاریخ اندیشه لیبرال دموکراسی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iribnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری صدا و سیما» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۴۷۵۹۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فیزیکدانان، تعداد جهان های موازی را مشخص کردند!
تین نیوز
نظریه جهان های فراوان که برخی از آن به جهان های موازی، بس گیتی یا چندجهانی یاد می کنند، شاید همه ویژگی های یک نظریه علمی معتبر را نداشته باشد، اما ویژگی ها و پیامدهای آن حتی توجه مردم عادی را جلب می کند. فیزیک دانان در تازه ترین پژوهش ها گفته اند که ابعاد جهان های موازی بی نهایت نیست، بی اندازه بی نهایت است!
به گزارش تین نیوز به نقل از خبرآنلاین، «آلبرت اینشتین» با تمام نبوغ و دانش خود، تفسیر آماری مکانیک کوانتومی را قبول نداشت و این مفهوم را در جمله معروف «خدا تاس نمی اندازد» عنوان کرد. «نیلز بوهر» هم که از پایه گذاران مکانیک کوانتومی بود، در پاسخ اینشتین گفت: «به خدا نگو چه کار کند!».
تحقیقات فیزیک دانان طی نیمه دوم قرن بیستم نشان داد که نه تنها تعبیر اینشتین در تاس بازی اشتباه بود که کازینوی عظیم فیزیک کوانتومی به احتمال زیاد دارای اتاق هایی بسیار بیشتر از هر آن چیزی است که تاکنون تصور می کردیم. حال «ارسلان عادل» و همکارانش در دانشگاه کالیفرنیا در دیویس (UCD)، آزمایشگاه ملی لس آلاموس در ایالات متحده و انستیتو فدرال فناوری سوئیس در لوزان می گویند که به نظر می رسد تعداد این اتاق های اضافی، نهایتی ندارد!
این پژوهشگران در مقاله ای در آرکایو، نقشه واقعیت بنیادین را دوباره ترسیم کرده اند تا نشان دهند که نحوه ارتباط ما با اشیاء در فیزیک، ممکن است مانع از مشاهده چشم انداز عظیم عالم شود.
تفسیر آماری عالمنزدیک به یک قرن است که درک ما از واقعیت، تحت تأثیر نظریه ها و مشاهداتی که زیر پرچم مکانیک کوانتومی مطرح شده اند، پیچیده شده است. روزگاری که می شد اندازه گیری های دقیقی از اجسام انجام داد و سرنوشت محتوم آن ها را با معادلات مکانیک، ترمودینامیک، الکترومغناطیس و نسبیت تعیین کرد، گذشته است.
برای درک تاروپود بنیادینی که عالم را تشکیل داده است، به ریاضیاتی نیاز داریم که بازی احتمالات را به اندازه گیری های حدودی و غیرقطعی مرتبط کند؛ و این، به دور از دیدگاه شهودی عالم است.
بر اساس تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی، به نظر می رسد که امواج هر احتمالی همیشه وجود دارند، تا زمانی که آن اتفاق قطعی می شود و دیگر احتمالات به ناگاه ناپدید می شوند. حتی در حال حاضر هم کاملاً مشخص نیست که در نهایت، چه چیزی سرنوشت گربه شرودینگر را تعیین می کند.
نظریه جهان های موازیاما این همه ابهام، مانع از آن نشده است که دانشمندان از دیدگاه ها و ایده های مختلف دست بکشند. «هیو اِوِرِت» (Hugh Everett)، فیزیک دان آمریکایی در دهه 1950 (۱۳۳۰) نظریه جهان های موازی را پیشنهاد کرد که بر اساس آن، همه اندازه گیری های محتمل، واقعیت خود را پایه گذاری می کنند. به بیان ساده تر می توان این نظریه را چنین توضیح داد که انبوهی از جهان های موازی داریم که هر اتفاق امکان پذیری در یکی از آن ها به شکل تصادفی رخ می دهد. آنچه جهان ما را در مقایسه با دیگر جهان ها پراهمیت می کند، صرفاً آن است که ما در حال مشاهده آن پدیده هستیم.
مدل «جهان های متعدد» اِوِرِت را از نظر علمی نمی توان «نظریه» دانست (مانند نسبیت یا مکانیک کوانتومی) و نمی توان آن را با مکانیک کوانتومی مقایسه کرد که شگفتی های مطلق را در پدیده ای محسوس به نمایش می گذارد؛ بااین حال محاسبات فیزیک دانان نظریه ریسمان، تعداد حدود ۱۰ به توان ۱۰۰ جهان موازی را محتمل می داند؛ یعنی چند ده میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد عالم!
در مدل چندجهانی (برخی آن را «بس گیتی» ترجمه کرده اند)، با برداشتی از بی نهایت عالم از احتمال ها شروع می کنیم که به زبان فیزیک دانان، همان مجموع همه انرژی ها و موقعیت های شناخته شده تحت عنوان «هملیتونین سراسری» است و سپس، روی هر چیزی که توجه مان را جلب کند، تمرکز می کنیم. بدین ترتیب احتمال های نامتناهی را درون زیرسیستم های همیلتونی مشخص تر و به مراتب مدیریت پذیرتر، محدود می کنیم.
ذره بین فریبندهحال این سؤال مطرح می شود که این تمرکز یا بزرگ نمایی، درعین حالی که می تواند ادراکی از نامتناهی در اختیارمان قرار دهد، آیا می تواند مانع مشاهده چشم انداز کلی شود؟ آیا این کار، رویکرد کوته فکرانه ای نیست که از آشنایی ما با برخی از اشیاء ریزمقیاس (میکروسکوپی) برآمده باشد؟
به بیان دیگر، می توان این طور توضیح داد که در آزمایش گربه شرودینگر، ما به راحتی می پرسیم که آیا گربه در داخل جعبه، زنده است یا مرده؛ اما هرگز در نظر نمی گیریم که آیا بوی نامطبوعی از جعبه منتشر می شود یا اینکه میز زیر جعبه، گرم است یا سرد.
پژوهشگران در تلاش برای تعیین اینکه آیا تمایل ما به حفظ تمرکز بر آنچه در داخل جعبه است، اهمیتی دارد یا نه؛ الگوریتمی را توسعه دادند تا بررسی کنند که آیا ممکن است برخی از احتمالات کوانتومی موسوم به «حالت های اشاره گر»، کمی سرسختانه تر از دیگر احتمال ها تنظیم شوند و درنتیجه سبب شوند که برخی از ویژگی های حیاتی با احتمال پایین تری درهم تنیده شوند.
اگر چنین باشد، جعبه توصیف کننده گربه شرودینگر تا حدی ناقص است مگر آنکه ما فهرست طولانی عواملی را در نظر بگیریم که بالقوه در سراسر کیهان پراکنده اند.
ارسلان عادل، فیزیکدان پاکستانی و عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک UCD در توضیح این ایده می گوید: «برای مثال شما می توانید بخشی از زمین و کهکشان آندرومدا را در یک زیرسیستم داشته باشید و این زیرسیستم، کاملاً درست است». در تئوری، هیچ محدودیتی برای تعریف زیرسیستم ها وجود ندارد و فهرست طولانی از حالت های دور و نزدیک را می توان در نظر گرفت که هرکدام، واقعیت را با اندکی تغییر پدید می آورند.
پژوهشگران با اتخاذ رویکرد جدید در نظریه چندجهانی (جهان های متعدد) اِوِرِت، به پاسخی رسیده اند که آن را تفسیر «جهان های بسیار فراوان تر» نامیده اند. تفسیر جدید، مجموعه ای بی شمار از احتمال ها را در نظر می گیرد و آن را در بازه بی نهایتی از واقعیت ها ضرب می کند که در شرایط معمولی آن ها را در نظر نمی گیریم.
روش نوین هم با شباهت زیادی به تفسیر اصلی، بیش از آن که درباره رفتار عالم توضیحی ارائه دهد، به تلاش ما برای مطالعه گام به گام آن در هر لحظه اشاره دارد.
پژوهشگران امیدوارند که این الگوریتم بتواند در توسعه راه های بهتر برای کاوش سیستم های کوانتومی مانند الگوریتم های داخل کامپیوتر، کاربرد داشته باشد.
منبع: ScienceAlert
آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید