Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش ایکنا؛ بخش نخست از گفت‌وگو با اکبر ثبوت، از پژوهشگران برجسته حوزه دین، تاریخ معاصر، ادبیات، فلسفه و عرفان در زمینه فلسفه و با تیتر «تحلیلی بر فراز و فرود‌های فلسفه اسلامی/گشایشِ فرهنگی با استفاده از میراث گذشته همراه با تفکر آزاد محقق می‌شود» منتشر شد. در این بخش اکبر ثبوت به فرازوفرودهای حوزه فلسفه اشاره و توضیح داد که مبنای فلسفه بر آزاد فکر کردن است نه تقلید؛ زمانی که بتوانیم از تقلید و توقف بر روی میراث فلسفی گذشته دست برداریم و در کنار استفاده از آن میراث به تفکر آزاد بپردازیم، می‌توانیم رشد کنیم، در غیر این صورت نتیجه تقلید صرف جز انحطاط نخواهد بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اکنون بخش دوم این مصاحبه از نظر می‌گذرد؛

ایکنا: قدری در مورد شرایط علم و فرهنگ، پس از ظهور اسلام توضیح دهید.

بعد از اسلام حداقل چیزی که وجود دارد، عمومی شدن علم و فرهنگ است و همین مسئله موجب می‌شود شما یک دفعه می‌بینید که از یک طرف، عمومی شدن علم و فرهنگ و از طرف دیگر آزادی تفکر و از طرف دیگر امکان تبادل فکر با کل دنیا، دست به دست هم می‌دهد و این همه نوابغ بشری ظهور می‌کنند.

یا باز همین ماجرا را در اروپا می‌بینید، در آنجا نیز تا وقتی در قرون وسطی سرکوب فکری بود و کسانی را که حرف تازه‌ای داشتند، می‌سوزاندند و ...، یا مانند گالیله وادار به توبه می‌کردند. طبیعتاً در چنین شرایطی امکان پیشرفت فکری کم بود، از وقتی آن شرایط به هم ریخت و تفکر آزاد مطرح شد، آن وقت بود که از هر گوشه این همه متفکر برخاست و تمدنی به وجود آمد که با قبل قابل مقایسه نبود.

آن زمان که انحطاط در ایران از بین رفت، در واقع علتش این بود که اسلام به ایران آمد و جا افتاد، علم و فرهنگ که تا پیش از اسلام عمومی نبود، عمومی شد. از طرف دیگر در قرون اولیه می‌بینید که اندک اندک آزادی تفکر، آزادی عقیده و آزادی مذهبی کم‌وبیش حاکم شده و این عامل وقتی با عامل اول، یعنی عمومی شدن فرهنگ و عامل سوم که امکان تبادل فکری است، دست به هم دادند، شاهد به وجود آمدن شرایط جدیدی بودیم، به قول شاعر «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت ...».

ولی متأسفانه آن شرایط دوام نیاورد و خرده خرده به طرف انحطاط حرکت کردیم؛ یعنی می‌بینید که هر چقدر بساط سرکوب عقاید بیشتر حاکم می‌شود، انحطاط فکری هم بیشتر می‌شود. در عصر غزنوی همین بساط انحطاط فکری وجود دارد و بعد از غزنویان نیز چنین بساطی داریم. مابین یک سیاست‌مدار دوره بویه‌ای با یک سیاست‌مدار دوره سلجوقی مقایسه کنید، هر دو از سیاست مداران بزرگ تاریخ ایران هستند. سیاست‌مدار دوره بویه‌ای صاحب بن عباد و سیاست‌مدار دوره سلجوقی خواجه نظام‌الملک است.

صاحب بن عباد از علما، محدثان و متکلمان شیعه است، ولی در عین حال در عالم سیاست به دنبال سرکوب مخالفان شیعه نیست، او کسی را برای عالی‌ترین مقام قضائی برمی‌گزیند که معتزلی و منتقد شیعه است ولی وقتی سراغ خواجه نظام‌الملک می‌روید، می‌بینید او یک آدم متعصب ضدشیعی، ضد اسماعیلی و ضد حنفی است، مدارس اسلامیه‌‌ای که در ممالک مختلف اسلامی تأسیس کرده بود، شرط کرده بود که در این مدارس فقط کسانی حق دارند درس بخوانند و تدریس کنند که مذهب شافعی داشته باشند.

وقتی این قدر تنگ‌نظری وجود دارد، انحطاط هم می‌آید و درگیری‌های فرقه‌ای نیز در عالم اسلام بیشتر می‌شود؛ یعنی در خود ایران درگیری‌های بین شیعیان و سنی‌ها، درگیری‌های این دو فرقه با اسماعیلی‌ها و چه رسد به غیر مسلمانان، گسترش پیدا می‌کند؛ یعنی نیرویی که باید صرف پیشرفت مملکت شود، همه‌اش صرف این می‌شود که این فرقه آن فرقه را بکوبد و بر عکس؛ یکی از دلایل اصلی و شاید مهم‌ترین دلیلی که موجب شد مغولان، ایران را تسخیر کنند، همین تفرقه و تشتتی بود که مردم بر سر اعتقادات مذهبی داشتند.

به گمانم یاقوت در معجم البلدان نقل می‌کند که «ری» را دیدم ویرانه شده بود و می‌گفتند که این شهر سه منطقه مهم داشته است؛ یک منطقه شیعه‌نشین، یکی حنفی‌نشین و یکی هم شافعی‌نشین؛ اول حنفی‌ها با شافعی‌ها دست به یکی کردند و به جنگ شیعه‌ آمدند و در نتیجه منطقه شیعه‌نشین ویران شد، بعداً در میان شافعی‌ها و حنفی‌ها جنگ درگرفت و دو منطقه دیگر هم ویران شد و در نتیجه وقتی مغول‌ها آمدند، چیزی برای ویران کردن نمانده بود.

همچنین در اصفهان مابین دو فرقه حنفی و شافعی درگیری بود و دو خاندان بزرگ که قدرت را در دست داشتند، با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند و مغول‌ها که به سراغ اصفهان آمدند دیدند اصفهان حصار محکمی دارد و نمی‌توانند به آن وارد شوند، ولی سران یکی از این دو خاندان به خارج از شهر رفتند و به مغولان گفتند که ما دروازه شهر را به روی شما باز می‌کنیم تا وارد شهر شوید، وقتی آمدید، بگذارید ما حساب آن خاندان دیگر را برسیم، مغولان نیز می‌پذیرند، به این ترتیب مردم خود این شهر راه را به روی سپاه مهاجم باز کردند و مغولان نیز پس از ورود به شهر، هر دو خاندان را تارومار کردند.

نمونه دیگر را ابن عربی نقل می‌کند و می‌گوید که در ایران کار به جایی رسید که حنفی‌ها و شافعی‌ها در ماه رمضان روزه خود را می‌خوردند تا قدرت داشته باشند با یکدیگر بجنگند و جهاد کنند. باری در پاسخ این پرسش که چرا دچار انحطاط شدیم، باید گفت: چون به جای اینکه مسیر تفکر و عمل، به سوی کشف حقیقت و شناخت دنیا برود، به سوی سرکوب‌گری فرقه‌ای رفت و تا آمدن مغول این روال ادامه داشت.

مغول‌ها که به ایران می‌آیند، البته سرکوب و کشتار را می‌آورند، ولی در عین حال آمدن آنها حسنی هم داشته است، چون آنها بر خلاف حکام قبلی، دنبال سرکوب‌گری‌های مذهبی نبودند لذا فی‌الجمله آزادی مذهبی مجدداً برقرار می‌شود و با این آزادی مذهبی، دو مرتبه آن استعدادهای سرکوب شده شروع به شکوفا شدن می‌کند و مردی مانند خواجه طوسی که از نظر من به یک معنا در تاریخ اسلام بی‌نظیر است، ظهور می‌کند. خواجه طوسی از بزرگترین نوابغ تاریخ بشری و یکی از هیئت‌دانان و فیلسوفان نامی محسوب می‌شود و در رشته‌های مختلف علمی تسلّط دارد و در مورد شخصیت او باید به صورت مستقل به گفت‌وگو پرداخت.

به هر حال ظهور خواجه یا کسانی مانند او، محصول همان یک مقدار آزادی فکری است که مغولان به صورت ناخواسته به ایران آورده بودند، ولی متاسفانه باز هم بعد از یک برهه زمانی، مجدداً همان بساط عصبیت‌های مذهبی برقرار می‌شود و اوج این سرکوب‌گری‌های مذهبی در دوره صفویه است که از یک نظر جانی‌ترین حکامی بودند که در طول تاریخ داشتیم و آدم‌کشی‌ها و سرکوب‌گری‌های فکری را به اوج رساندند.

البته نمی‌شود از انصاف گذشت، که در دوره صفویه، در هنر و معماری پیشرفت‌های خوبی داشته‌ایم، اما از نظر علمی چیز قابل عرضه‌ای نداشته‌ایم. از نظر فلسفی نیز ملاصدرا را داریم که به یک معنا بزرگترین فیلسوف شیعی است، اما به دلیل شرایط حاکم بر دوران صفوی، او با همه عظمت، به جایگاه والایی در رشته‌های علمی دست نیافته، یعنی نه ریاضیاتش در سطح ابوریحان و خواجه طوسی است، نه در طب و طبیعیات به اندازه محمد بن زکریا و ابن سینا تسلط دارد. تفکر فلسفی‌ا‌ش نیز بیش از آنچه با منطق استوار شده باشد با عرفان گره خورده است. البته غرض عیب‌جویی نیست ولی می‌خواهیم تذکر بدهیم، اینکه تفکر ملاصدرا با تفکر علمی فاصله دارد، معلول چه شرایطی است؛ یعنی خود او نیز قربانی شرایطی است که در طی ادوار مختلف به وجود آمده است.

بعد از ملاصدرا نیز چنانکه می‌دانیم، تا پایان دوره صفویه بساط سرکوب‌گری‌های فرقه‌ای رونق داشته است و در دوره قاجار نیز سرکوب‌گری‌های فرقه‌ای، به اسم صوفی‌کشی، بابی‌کشی و ... ادامه داشته است؛ خلاصه، متفکران ما دیگر آرزوی آزادی فکری را به گور می‌برند تا بتوانند در پناه آن آزادی فکری پیشرفت‌هایی در علم و فلسفه و ... داشته باشند.

ایکنا: برخی از روشنفکران معتقدند که اکنون اسفار خواندن چندان فایده‌ای ندارد، آیا این چنین است؟

اینکه با اسفار خواندن به جایی نمی‌رسیم درست است، برای این که بعد از اسفار اینقدر دنیای دانش پیشرفت کرده که توقف کردن در اسفار یعنی برویم و در قرن یازدهم بایستیم و درجا بزنیم، اما باید ببینیم که شیوه اروپائیان که پیشروان زمان ما هستند در این مورد چیست؟

ببینید، اروپائیان نه امروز و نه یک قرن قبل و نه یک قرن پیش از آن، هیچ وقت روی افلاطون توقف نکردند، هیچ وقت نیز نگفتند افلاطون به درد نمی‌خورد، این توقف کردن برنامه دوره قرون وسطی بوده است، یعنی دوره‌ای که آمدند یک معجونی از تعلیمات مسیح را با یک سلسله حرف‌های ارسطو و افلاطون و ...، آمیختند و گفتند این فلسفه رسمی و شناخته شده است و کسی نباید از آن عدول کند.

نتیجه‌ این جریان این شد که آدم‌ها به جای اینکه خودشان فکر کنند و مغز را به کار اندازند، تصورشان برای درک حقایق این بود که بالاترین و درست‌ترین حرف آن است که ارسطو گفته است، وقتی می‌خواستند بالاترین حرف را بزنند می‌گفتند «و کذا قال الحکیم»، حکیم اینطور گفت و فصل الخطاب است. یا استاد اینطور گفت و جای حرف نیست، «بزرگان طریق خرد رُفته‌اند/همه هر چه باید بگو گفته‌اند» و ما فقط باید حرف‌های آنها را بفهمیم.

این تفکر بود که منجر به انحطاط و درجا زدن شد و پس از قرن‌ها که بشر دچار این انحطاط بود اروپائیان به خود آمدند که مقام افلاطون و ارسطو به جای خود، ولی معنا ندارد که ما برای درک حقیقت، فقط دنبال این باشیم که او چه گفته است، ما باید حرف او را بفهمیم اما باید خودمان نیز فکر کنیم.

از آن به بعد این تفکر حاکم شد که فلسفه‌های قبلی و مکتب‌های فلسفی پیشین را باید دقیقا شناخت و آنچه را در این مکتب‌ها با عقل و علم و برهان جور درمی‌آید بپذیریم و بقیه حرف‌هایشان را نیز در حکم اشیاء موزه‌ای بدانیم که باید آنها را در موزه تاریخ فکر بگذاریم.

موزه که درست می‌کنیم، کوزه هزار سال قبل را نیز در آن جا می‌گذاریم که بدانیم هزار سال قبل چنین چیزی ساخته شده است، حالا خیلی از حرف‌های آنها به درد نمی‌خورد و منسوخ شده، اما نه به این معنا که همه حرف‌ها را دور بریزیم و آنها را «هو» کنیم، خیر اگر آنها نبودند ما نبودیم.
اینکه ما می‌توانیم حرفی کامل‌تر از حرف آنها بزنیم دلیلش این است که روی شانه آنها نشسته‌ایم، لذا حق آنها محفوظ است، اما به این معنا که آنها پیشرو بودند و راه را باز کردند که این راه را ما ادامه دهیم، در حوزه ضرب المثل جالبی بود که می‌گفتند: «الفضل لهم لا العلم لهم»، فضیلت و برتریِ پیشرو بودن در تفکر برای آنها است، اما علم، انحصاری هیچ کس نیست، بلکه آنها در راه علم کار کردند و راه را برای ما باز کردند و ما نیز باید آن را تکمیل کنیم.

غزالی نیز که یکی از حکمای بزرگ اسلام است، عبارت زیبایی دارد: «هُم رجال و نحن رجال»، می‌گوید به رخ ما نکشید که چه کسانی چه گفته‌اند، آنها بزرگ بودند ولی ما هم آدمیم و عقل داریم و معنا ندارد که در تفکر، تقلید را حاکم کنیم، ما وقتی در تاریخ اسلام، به قرون اولیه مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که ضدیت با تفکر تقلیدی، همه جا حاکم است و یک وقتی لازم است که یکایک حر‌ف‌های علمای بزگ ما از سیدمرتضی تا شیخ طوسی و ملاصدرا و غزالی و ... را که در تخطئه تفکر تقلیدی گفته‌اند توضیح دهیم.

بنابراین بنیاد تفکر و بنیاد فلسفه در عالم اسلام بر نفی و تخطئه تقلید بوده است، ولی متاسفانه در قرون اخیر آن مبنای متین و استواری که برای تفکر داشتیم، که اصل برهان است، اصل تعقل و تفکر آزاد است، آن مبنا متاسفانه از دست رفته است.

ایکنا: چطور این اتفاق افتاده و این که امروز نیز شاهد این تفکر قرون وسطایی هستیم از کدام فرهنگ وارد شده است؟

اینجا یاد خاطره‌‌ای افتادم، خدا رحمت کند دکتر غلامحسین صدیقی، استاد ما را، دهه 50 یک بار که خدمتشان رسیدیم، مثل اینکه همان روزهای درگذشت پروفسور هشترودی بود که به یک معنا بزرگترین دانشمند ایران در یکی دو قرن اخیر در علوم جدید بود، در آنجا این بحث مطرح شد که پروفسور هشترودی وصیت کرده بود که مرا در مدخل ورودی دانشگاه تهران دفن کنید که البته قبول نکردند و در بهشت زهرا او را دفن کردند، استاد صدیقی گفت می‌دانید این وصیت چه پیامی دارد؟ پیامش این است که می‌گوید کسی که علم می‌خواهد باید به سراغ ما بیاید، اما از ما عبور کند، یعنی در کنار ما نایستد و بگذرد و پیش برود.

سپس گفت در عالم اسلام و در تمدن اسلامی تا وقتی بنیاد کار بر حرکت فکری بود، ما شاهد پیشرفت و ترقی بودیم و در اوج پیشرفت قرار داشتیم، امام علی(ع) می‌گوید «العلی محظورة الا علی/ من بنی فوق بناء السلف»، ترقی و پیشرفت فقط نصیب کسانی است که بر بالای بنیاد فرهنگ و تمدنی که پیشینیان ساختند بنای تازه‌ای بگذارند و به آنچه اسلاف ساختند اکتفا نکنند. ما ایرانی‌ها و مسلمانان هم تا وقتی شعارمان این شعر امام علی(ع) بود، پیشرفت می‌کردیم ولی از وقتی ایستادیم و توقف کردیم و بنا را بر تقلید در تفکر گذاشتیم، نتیجه کارمان انحطاط و خسارت و ... بود.

بگذریم. کسانی هم که می‌خواهند طغیان کنند در برابر این جریان، یعنی در برار تفکر تقلیدی طغیان کنند، از آن دنده می‌افتند و خیال می‌کنند اگر ما هر چه کتاب فلسفه و آثار فکری پیشینیانمان است دور بریزیم مشکل حل می‌شود، اما مگر اروپایی‌ها که در مسیر تحول افتادند، آثار افلاطون، ارسطو، دکارت، کانت و ... را دور ریختند؟ خیر همه اینها را نگه داشتند و تدریس می‌کنند و افکار آنها را بررسی می‌کنند، اما در عین حال خودشان مستقلا فکر می‌کنند.

یعنی همان سخنی که ملاصدرا شعار خود ساخته بود: «نحن ابناء الدلیل نمیل معه حیث ما یمیل»، ما رفیق دلیل و برهان هستیم، هر جا دلیل ما را ببرد، دنبال آن می‌رویم، ولی متاسفانه بعد از روزگار صدرا، در فلسفه ما تفکر تقلیدی یا تفکر نفی و تخطئه مطلق حاکم شده، یعنی کسانی ملاصدرا را به عنوان مرجع تقلید و معصوم گرفتند، در حالی که او بارها می‌گوید آنچه را من گفتم هیچ وقت فکر نمی‌کنم حرف آخر باشد، خود او هم نظریاتش را بارها بازخوانی و عوض کرده است. اما اینها حاضر نیستند از نظریات او عدول کنند.

در مقابل، کسانی هم که در مقام نقد صدرا هستند، به جای این که نقدهایی بر اساس برهان و تفکر صحیح عرضه کنند، اصل تفکر فلسفی را نفی کردند و گفتند تفکر فلسفی باطل است، می‌گفتند مقلد ملاصدرا نباش و آثار او را دور بریز و مقلد ما باش، یا به جای نقدهای صحیح بر صدرا یک سلسله نقدهای خنده‌دار بر او مطرح می‌کنند.

ایکنا: تحلیل شما در مورد شرایط امروز و نوع مواجهه با میراث فلاسفه اسلامی چیست؟ آیا قرار است که فقط این آثار را شرح کنیم؟

ببینید، اروپائیان چه برخوردی با آثار و آراء افلاطون، ارسطو و فلوطین و حکمای خودشان مانند دکارت، کانت و هگل و ... دارند؟ آیا آثار اینها را می‌گیرند و توقف می‌کنند و فقط اکتفا می‌کنند به این که آنهار ا شرح کنند؟ خیر.‌

از آن طرف، اروپائیان در طول این قرون که در مسیر پیشرفت افتادند، آیا آثار افلاطون و ارسطو و فلوطین و ... را کنار گذاشته‌اند و معتقدند که باید آنها را دور بریزند؟ این دو برخورد که اروپائیان آن را ندارند، در جامعه ما وجود دارد کسانی خیال می‌کنند با آثار ملاصدرا همه مشکلات فکری عالم را می‌توان حل کرد و دیگر هیچ فلسفه‌ای نیست که بعد از آن بیاید، کسانی هم می‌گویند آثار او را دور بریزید که همه اش حرف مفت است.

واقع مطلب این است که آثار ملاصدرا و فارابی و ابن سینا ...، از مواریث گرانبهای بشریت است، آثار اینها کمتر از آثار افلاطون، ارسطو، کانت، دکارت و ...، نیست که شاید بعضی جاها بیشتر هم باشد، لذا اینها دور ریختنی نیستند، اما آنان را معصوم و مرجع تقلید نباید گرفت.

نباید روی آثار اینها توقف کرد، این آثار نباید ما را به توقف وا دارد، باید شیوه اینها را ببینیم و به جای این که بر روی حرف‌های اینها توقف کنیم باید ببینیم شیوه‌هایشان چه بوده است، ملاصدرا آن همه بر علیه تقلید در تفکر گفته است.

شما می‌بینید که ملاصدرا و دکارت هر دو معاصر هستند، هر دو نیز علیه تفکر تقلیدی گفته‌اند، دکارت شاید 10 سال بعد از ملاصدرا از دنیا رفته باشد هر دو معاصر هستند و پیام هر دو نفی تفکر تقلیدی است، اروپائیان آن پیام را از دکارت گرفتند و با همان پیام جلو رفتند، ولی ما آن پیام را از صدرا نگرفتیم و فقط رفتیم و به حاشیه زدن بر حرف‌های صدرا مشغول شدیم، شرح و حاشیه خوب است، اما اگر بخواهد در همین مرحله توقف شود این به معنای مرگ تفکر است.

به هر حال هر وقت از این افراط و تفریط توانستیم خودمان را برهانیم و آثار بزرگان گذشته را، چه آثار علمی مانند قانون ابن سینا، الحاوی از محمد بن زکریا، یا فلسفی مانند شفا، اسفار و حکمت الاشراق، یا ادبی مانند شاهنامه و گلستان و دیوان حافظ یا عرفانی مانند مثنوی و فصوص الحکم، در جای حقیقی خود قرار دهیم و هر چه را با علم و عقل و اخلاق سازگار بود بگیریم و آنها را که سازگاری نداشت رها کنیم، آنوقت است که پیشرفت میکنیم.

اصلا مبنای فلسفه بر تفکر آزاد است کسی که می‌خواهد فلسفه تقلیدی داشته باشد، فلسفه را نشناخته است اهمیت ملاصدرا نیز در این است که آزاد اندیش بوده و برای این که معارف بشری را بگیرد از رفتن به سراغ هیچ مکتب و متفکری ابا نداشته است.

مثلا می‌گوید که مهم‌ترین نظریه فلسفی‌اش را که تشکیک در وجود است از حکمای ایران باستان گرفته‌ است و پاره ای از دیگر نظراتش را نیز به همانان نسبت می‌دهد، باز می‌بینید که از شیوه‌های امام غزالی و امام فخر رازی در نقد و تحلیل مسائل بسیار استفاده می‌کند، با این که آن دو ضد فلسفه و غیر شیعی‌اند و ملاصدرا فیلسوف و شیعی است، اما این مانع از آن نبوده که سراغ آن دو برود، همچنین استفاده‌اش از معارف یونانیان که بسی بیشتر است.

استفاده‌اش از عرفان نیز همینطور. عرفا و فلاسفه در اهداف و چگونگی طرح و تحلیل مسائل، با هم اختلافات بسیاری داشته اند، اما ملاصدرا معتقد است که راه فیلسوفان به همانجایی ختم می‌شود که حرف عرفا. لذا می‌توان از آنها نیز استفاده کرد او خیلی از مسائل عرفانی را برهانی می‌کند و خلاصه از هر کسی که می‌توانسته استفاده کرده و اگر می‌خواست فقط از منابع یک مکتب استفاده کند، نگاهش آنگونه عمیق و فراگیر نمی‌شد.
ایکنا: در جریان فلسفی ایران امروز نیز فلاسفه‌ای داریم که جریان آزاد اندیشی را دنبال کنند؟

البته حکمت شناسان و استادان زحمت کشی داریم، که در عرصه تعلیم و نشر فلسفه اسلامی فلسفه جدید تلاش و کوشش می‌کنند، منتها جو عمومی جامعه باید طوری باشد که آزادی فکر بیش از اینها بر آن حاکم باشد.

از مابین گذشتگان مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی، استادی بود که هم در فلسفه اسلامی به مرحله اجتهاد رسید و هم فلسفه اروپایی را خوب خوانده و در آن مهارت یافته بود، الان نیز استادان مبرزی هستند ولی توقع و انتظار ما خیلی بیش از اینها است.

ایکنا: سؤالی که مطرح می‌شود این است که چرا امثال داوری اردکانی‌ها و ... جریان ساز نبودند، آیا نحوه حکومت‌داری موجب شده که فلسفه در انزوا قرار گیرد؟

شما نگاه کنید به اروپا و ببینید که در آن سرزمین، از همان موقعی که فلسفه در خط ترقی افتاده، فلسفه سیاسی در شیوه حکومت داری رشد و نفوذ کرده و تاثیرگذار بوده است، در حالی که در ایران، چه در دوره ملاصدرا که اوج فلسفه اسلامی است و چه بعد از آن، شما اصلا شاهد حضور فلسفه و عقل گرایی در سیاست نیستید.

یعنی هر کدام ساز خودشان را می‌زنند، از باب مثال مرحوم فروغی یکی از اولین کسانی است که فلسفه اروپایی را به ایران منتقل کرده و هنوز هم بعد از هشتاد سال که از سیر حکمتش می‌گذرد، یکی از منابع مهم برای شناخت فلسفه غرب است.

این آدم نخست وزیر دوره پهلوی اول بوده است، ولی شما شرایط حاکم بر آن دوره را ببینید، استبداد سیاهی حاکم است که اصلا امکان این که فروغی فلسفه سیاسی پیشرفته‌ای را عرضه و مبنای عمل قرار دهد ندارد، یعنی در کتاب‌ وی، کمترین بهره از آن فلسفه پیشرفته سیاسی است، چه رسد به این که او بیاید و برای فلسفه سیاسی مقبول خود، در عملکرد حکومت جایی پیدا کند، البته شما ملاصدرا را می‌بینید که فیلسوف است، ولی شاید مابین تمام فلاسفه و متفکران ما این ویژگی را دارد که منتقد سرسخت شرایط فرهنگی و اجتماعی عصر خودش است.

اما سراغ بقیه فیلسوفان مانند ابن سینا، فارابی، ابوریحان و خواجه نصیر طوسی و ...، که بروید نمی‌بینید که اینها خیلی شرایط فرهنگی و سیاسی عصر خودشان را در معرض نقد درآورند، ملاصدرا جزء امتیازاتش این است که به شرایط فرهنگی و اجتماعی عصر خود توجه دارد و آن را نقد می‌کند، حالا اگر او امکان این را داشت که از مرحله نقد شرایط اجتماعی فراتر برود و فلسفه سیاسی پیشرفته ای را عرضه کند و به تحقق عملی آن بیندیشد، شرایط جامعه عوض می‌شد، ولی اینگونه نشد و پاسخ نقدهای او فقط با تکفیر داده شد و سالها آواره بود.

در حالی که وقتی سراغ فیلسوفان غرب بروید می‌بینید که آراء سیاسی خود را مطرح می‌کردند، البته نمی‌خواهیم بگوییم از اول نیز این آراء به راحتی پذیرفته میشد، اما مثلا می‌توان به «جان لاک» اشاره کرد، او فیلسوفی بود که آراء سیاسی نیز داشت و گرفتاری‌هایی هم برایش درست شد، اما با همه اینها راه‌هایی وجود داشت که کارش را ادامه دهد. در مورد شرایط امروز جامعه نیز باید بگوییم آن چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است، من که به سراغ گذشته می‌روم هدفم این است که بگویم ریشه این مسائل در کجا است و ما نیز همچنان اندر خم یک کوچه‌ایم.

ایکنا: بسیار ممنون از اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار دادید، در پایان اگر نکته‌ای باقی مانده بفرمائید.

خداوند عاقبت همه ما را به خیر کند. برای شما هم آرزوی توفیق دارم و خوشوقتم که فرصتی پیش آمد تا گفت‌وگویی داشته باشیم.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام

منبع: ایکنا

کلیدواژه: خبرگزاری قرآن میراث گذشته مثنوی معنوی عرفان فرقه گرایی حنفی شافعی شیعه تمدن عوامل پیشرفت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۴۹۹۲۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دلایل توصیه ائمه(ع) به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع)

شاید بسیاری از زائران آستان حضرت عبدالعظیم (ع) ندانند که در روایات از ائمه(ع) آمده که ثواب زیارت آن حضرت برابر با زیارت امام حسین(ع) است اما چرا حضرت عبدالعظیم (ع) راهی شهر ری شدند و چه نقشی در ترویج معارف دین در این منطقه داشته و چگونه به جایگاهی رسیدند که چنین مورد عنایت و لطف ائمه(ع) قرار گرفتند؟

حجت‌الاسلام ابوالفضل حافظیان، نویسنده «مأخذشناسی حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) و شهر ری» که فهرست‌نویسی نسخه‌های خطی کتابخانه حضرت عبدالعظیم را برعهده داشته است به معرفی تعدادی از کتاب‌هایی پرداخت که در خصوص حضرت عبدالعظیم (ع) نوشته شده است و گفت: شیخ عزیزالله عطاردی کتابی با عنوان «عبدالعظیم حسنی حیاته و مسنده» (زندگانی حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و روایات او) نوشته است که کتاب ارزشمندی است. همچنین کتاب احوال حضرت عبدالعظیم حسنی نوشته شده توسط علی قلی‌میرزا اعتماد السلطنه قاجار که اخیراً به چاپ رسیده و کتاب «جنات النعیم فی احوال سیدالشریف عبدالعظیم»، نوشته مولامحمد اسماعیل کزازی اراکی نیز از دیگر کتاب‌های خوب در خصوص حضرت عبدالعظیم(ع) است. این کتاب قبلاً به صورت چاپ سنگی چاپ شده بود اما بعدها در کنگره حضرت عبدالعظیم حسنی با تصحیح و شکل جدید به چاپ رسید که در این کتاب به صورت مفصل به شخصیت آن حضرت پرداخته شده است.
 

پیدا شدن نسخه کهن روایات حضرت عبدالعظیم

وی با اشاره به اینکه در خصوص حدیث عرض دین نیز مرحوم آیت‌الله صافی گلپایگانی  در کتابی به شرح این حدیث پرداخته‌ گفت: اخیراً در کتابخانه‌ای در خارج از ایران نسخه خطی کهنی پیدا شده که روایاتی که حضرت عبدالعظیم(ع) روایت کرده‌اند در آن آمده بود. این جزوه نیز تصحیح و به چاپ رسیده است.

این متخصص کتاب‌شناسی و نسخه‌شناسی در پاسخ به این سؤال که آیا احتمال دارد منابع کهنی در خصوص حضرت عبدالعظیم(ع) وجود داشته باشد که هنوز شناسایی نشده است؟ گفت: بله؛ حتماً منابعی در تاریخ اهل بیت(ع) وجود دارد که هنوز شناسایی نشده‌اند یا نسخه‌ای از آن به دست نیامده است. کتاب‌هایی وجود دارد که به صورت مستقل به شخصیت ایشان پرداخته و کتاب‌هایی نیز داریم که در خصوص اصحاب و روایات ائمه(ع) نوشته شده است که در این کتاب‌ها نیز از حضرت عبدالعظیم(ع) یاد شده و روایاتی که ایشان نقل کرده‌اند را بیان کرده‌اند. در کتاب‌هایی که برای شرح حال رُوات نوشته شده است نیز نام عبدالعظیم(ع) آمده و از مراتب علمی و معنوی ایشان نیز سخن گفته شده است.

حجت‌الاسلام حافظیان در پاسخ به این سؤال که چرا حضرت عبدالعظیم(ع) ری را به عنوان مقصد هجرت خود انتخاب کرده بود؟ گفت: آن حضرت از سوی ائمه(ع) به شهرها و سرزمین‌های مختلف رفته و به تبلیغ دین می‌پرداخت. به همین جهت خلیفه عباسی قصد کشتن ایشان را داشت و حضرت عبدالعظیم در حال خوف و ترس از سامرا خارج شدند و تصمیم گرفت به سمت ایران بیاید.

وی ادامه داد: یکی از دلایلی که بزرگانی از اهل بیت(ع) و اصحاب ائمه(ع) ایران را برای هجرت انتخاب می‌کردند این بود که دوست داشتند به دیدار و زیارت امام رضا(ع) بروند و لذا امامزادگان فراوانی در شهرهای مختلف ایران وجود دارد که به قصد زیارت امام رضا(ع) وارد ایران شدند اما در بین راه در اثر بیماری وفات یافته‌اند و یا به شهادت رسیدند.
چرا حضرت عبدالعظیم به ری مهاجرت کرد

این پژوهشگر و مؤلف یکی از دلایل انتخاب ری توسط حضرت عبدالعظیم(ع) را ارتباطات خوب مردم ری با ائمه(ع) عنوان کرد و گفت: مردم ری با امام جواد(ع) در ارتباط بودند و سؤالات خود را برای ائمه اطهار(ع) ارسال می‌کردند. رسول جعفریان کتابی به نام مکتب و میراث شیعیان ری نوشته است که در این کتاب به علت مهاجرت حضرت عبدالعظیم(ع) به ری و ارتباط اهالی آن با ائمه اطهار اشاره کرده است. بنابراین شهر ری می‌توانست محل مناسبی برای ورود حضرت عبدالعظیم(ع) باشد و ایشان از دست حکومت عباسی در امنیت باشد.

وی ادامه داد: طبق روایاتی نیز امام رضا(ع) دستور دادند که حضرت عبدالعظیم(ع) به ری بروند و معارف دینی را در آنجا تبلیغ کنند. البته ممکن است این دستور از سوی امام هادی(ع) صادر شده باشد. شهر ری بعد از این تاریخ نیز مرکز شیعه بوده و مدارس شیعی در آنجا وجود داشته و بزرگان زیادی از آنج برخاسته‌اند مثل مرحوم کلینی و شیخ صدوق که این نشان می‌دهد شهر ری مرکزی برای تشیع در جهان اسلام بوده است.

حجت‌الاسلام حافظیان در پاسخ به این سؤال که چند سال حضرت عبدالعظیم در ری حضور داشتند؟ گفت: بر اساس آنچه در کتاب‌های تاریخی آمده حدس زده می‌شود که ایشان در حدود سال‌ 250 قمری به ایران آمده است. وفات ایشان را برخی از بزرگان در سال 252 قمری ذکر کرده‌اند. بنابراین حدود یک سال یا کمی بیشتر در ری بودند؛ البته مدتی نیز به صورت مخفیانه در منزل یکی از شیعیان زندگی می‌کردند و گاهی به صورت پنهانی از منزل خارج می‌شدند و به زیارت حضرت حمزه می‌رفتند و می‌فرمودند ایشان از اولاد امام کاظم(ع) است.


وی افزود: یکی از دلایلی که ایشان به ری آمد این است که مرقد امامزادگان در آنجا بوده و این مسئله نشان‌دهنده ارادت مردم ری به اهل بیت(ع) است. بعد از مدتی زندگی مخفیانه، مردم با حضرت عبدالعظیم(ع) آشنا می‌شوند و برای دریافت معارف دینی نزد ایشان می‌روند.

نویسنده کتاب «رسائل فی درایة الحدیث» ادامه داد: روایاتی که ایشان از اهل بیت(ع) نقل کرده‌اند به خصوص حدیث عرض دین که در آن معارف اسلامی درج شده است جنبه آموزشی مهمی برای شیعیان در طول تاریخ و به خصوص برای شیعیان آن عصر داشته است.
نسبی که به امام حسن مجتبی می‌رسد

وی به نسب حضرت عبدالعظیم (ع) نیز اشاره کرد و گفت: نسب ایشان با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد و ایشان ارتباط بسیار زیادی با امام جواد(ع) و امام هادی(ع) داشتند و بیشتر وقتشان را در همراهی با ائمه اطهار(ع) می‌گذرانده و معارف دینی را از حضرات کسب و به مردم منتقل می‌کرده است؛ بنابراین وقتی چنین شخصیتی وارد شهری شود که مردم آن شهر نیز علاقه‌مند به معارف شیعه هستند، خیلی می‌تواند مؤثر واقع شوند.

این مؤلف و پژوهشگر دینی عنوان کرد: شخصی نزد امام هادی(ع) رفت و سؤالاتی در خصوص معارف دینی پرسید؛ امام هادی(ع) وی را به حضرت عبدالعظیم(ع) ارجاع داد و فرمود شما که در شهر ری شخصیتی مثل عبدالعظیم دارید، سؤالاتتان را می‌توانید از وی بپرسید. این مسئله نشان می‌دهد که حضرت عبدالعظیم(ع) این موقعیت را داشته که به ترویج احکام دینی بپردازد.

حجت‌الاسلام حافظیان خاطرنشان کرد: اطلاعات تاریخی گسترده‌ای در خصوص فعالیت‌های آن حضرت در آن دوران در شهر ری نداریم اما وجود چنین شخصیتی در شهر ری می‌تواند واسطه مستقیمی با اهل بیت(ع) برای مردم باشد.

وی در پاسخ به این سؤال که چرا ائمه(ع) بعد از وفات حضرت عبدالعظیم(ع) تلاش می‌کردند که ایشان را به مردم بشناسانند؟ گفت: در روایات است که زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) در ثواب با زیارت امام حسین(ع) برابری می‌کند. همچنین نقل شده است که کسی که به زیارت ایشان برود بهشت بر او واجب می‌شود؛ این روایات نشان می‌دهد حتی پس از وفات حضرت عبدالعظیم(ع) ائمه(ع) تلاش می‌کردند ایشان را به مردم بشناسانند.
حرم حضرت عبدالعظیم (ع) محل استجابت دعا

این پژوهشگر ادامه داد: بیشتر علمای شیعه و رجالیون در کتاب‌هایشان به مقامات حضرت عبدالعظیم(ع) اشاره کرده‌اند و بزرگانی مثل مرحوم میرداماد فرموده‌اند که حرم حضرت عبدالعظیم (ع) محل استجابت دعا است. اینکه ائمه(ع) به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) را توصیه می‌کردند نشان‌دهنده عظمت شخصیت ایشان است و این ظرفیت وجود داشت که مرقد ایشان محوریتی برای اجتماعات شیعیان پیدا کند.

وی در خصوص اینکه چرا در حدیث آمده است که زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) در ثواب، شباهت به زیارت امام حسین(ع) دارد، گفت: علمای بزرگ در این خصوص دلایل مختلفی را بیان کرده‌اند. جناب شیخ صدوق این روایت را در ثواب‌الاعمال آورده است. در کامل‌الزیارات نیز این حدیث آمده است. در لئالی الاخبار از امام رضا(ع) نقل شده است که «هر کسی بعد از وفاتم مرا زیارت کند من برای او بهشت را ضمانت می‌کنم و کسی که قادر بر زیارت من نیست پس به زیارت برادرم عبدالعظیم حسنی در ری برود» که نشان‌دهنده عظمت شأن و مقام ایشان است. همچنین در همین کتاب آمده است که امام رضا(ع) فرموده است اگر عاجز شدید از زیارت جدم حسین(ع) سید زاهد عابد جناب عبدالعظیم را در ری زیارت کنید که این کفایت می‌کند تو را از زیارت سیدالهشداء (ع).

حجت‌الاسلام حافظیان ادامه داد: یکی از ادله‌ای که برای مشابهت زیارت حضرت عبدالعظیم با زیارت سیدالشهداء(ع) نقل شده این است که در زمان امام هادی(ع) حکومت عباسی برای زیارت امام حسین(ع) شرایط بسیار سختی در نظر گرفته بودند و چه بسا شیعیانی که در راه زیارت سیدالشهداء به شهادت می‌رسیدند. به دلیل اینکه زیارت حضرت سیدالشهداء از بلاد مختلف بسیار سخت و تهدید آمیز و برای شیعیان خطرناک بود، ائمه(ع) شیعیان علاقه‌مند به زیارت سیدالشهداء را ترغیب می‌کردند که به زیارت حضرت عبدالعظیم بروند که وی هم از بزرگان منسوب به اهل بیت(ع) است.

وی افزود: البته احادیث مشابه این حدیث نیز در منابع شیعی آمده است. مثلاً از امام رضا(ع) نقل شده است که هر کس خواهرم حضرت معصومه(س) را در قم زیارت کند مانند این است که مرا زیارت کرده است. پس زیارت منسوبان به اهل بیت(ع) همانند زیارت خود اهل بیت(ع) ثواب دارد و چون به خاطر محبت به اهل بیت(ع) به زیارت بستگان اهل بیت(ع) می‌روند این ثواب زیارت اهل بیت(ع) را درک می‌کنند.

حجت‌الاسلام حافظیان تصریح کرد: البته این حدیث دلالت بر این نمی‌کند که شأن حضرت عبدالعظیم دقیقا برابر با امام حسین(ع) باشد. بلکه این معنا را می‌رساند که چون زیارت امام حسین(ع) در آن زمان مشکل بوده به جهت اینکه شیعیان علاقه‌مند به اهل بیت(ع) محل اجتماعی با هم داشته و به یاد اهل بیت(ع) باشند به آنها توصیه می‌شد که به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) بروند.

وی در پایان تصریح کرد: در هر محلی وقتی امامزاده‌ای به خاک سپرده شده در طی قرون آنجا محل اجتماع شیعیان بوده و تأثیر ژرفی بر بقای شیعه داشته است.
 

منبع: ایکنا (خبرگزاری بین‌المللی قرآن)

دیگر خبرها

  • قطعی: آرنه اسلوت وارث میراث یورگن کلوپ شد
  • قدرت و نفوذ ایران در جهان مایه افتخار است
  • دستگیری ۴ نفر از اراذل و اوباش درگیری شب گذشته ارومیه
  • فرهنگستان ظرفیتی برای دغدغه انقلاب فرهنگی در مسیر تمدن نوین است
  • دلایل توصیه ائمه(ع) به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع)
  • هشدار به خانم‌ها در استفاده از رُژ لب
  • ربیعی : فلسفه بقا بر فلسفه توسعه کشور چربیده است / تغییر سبک زندگی که در خیابان می بینید، توطئه نیست / جریان پرقدرتی سالهاست مقابل حاکمیت تفکر توسعه و پیشرفت ایستاده
  • هشدار به خانم‌ها در استفاده از رُژ لب/ وجود مواد مضر و سمی
  • علامه جعفری از شایستگی تفکر به صورت بالفعل برخوردار بود
  • ورود «مسافر و مهتاب» با «فرقه خودبینان» به کتابفروشی‌ها