قتلهای زنجیرهای اصلاحطلبان را باشهامتتر کرد!/ رادیو بیبیسی را روشن کردند، فهمیدم خودی هستند
تاریخ انتشار: ۵ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۶۸۱۸۵۰
رویداد۲۴ «بیستمین سالگرد حوادث تلخی که به «قتلهای زنجیرهای» معروف شد، از راه رسید. آذر سال ۱۳۷۷ اوج دشواری بود. هنوز زخمهای آن سالها تازه است و گاه و بیگاه کسی نکته یا خاطرهای درباره آن حوادث میگوید؛ از حسامالدین آشنا که چندی پیش برآشفته شد و در حساب توییتری خود مواضع صریحی درباره این موضوع گرفت تا مصطفی تاجزاده که به مناسب بیستمین سالگرد قتل فروهرها دست به قلم میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
عطریانفر: مقاومت دولت دست رسانهها را باز گذاشت
پیش از سال ۷۷ هم قتلهایی از سوی «گروه خودسری» که عاملیت قتلهای زنجیرهای را بر عهده داشت، صورت گرفته بود. آیا آن زمان این قتلها توجه شما را جلب نکرده بود؟
قتلهایی که قبل از سال ۷۷ به وقوع پیوست، تصویر مشخصی بین مطبوعات آن زمان نداشت. به صورت پراکنده، کم و بیش اظهاراتی میشد که مثلا فلان قتل انجامشده یا فلان فرد شرور در نقطهای از تهران ترور شده است یا فلان عنصر فاسد دچار مشکل شده، اما هیچگاه روزنامهها موضوع را تعقیب نمیکردند. اگر تعقیب هم میکردند شاید پاسخ روشن و دقیقی دریافت نمیکردند. اما وقتی وارد سال ۷۷ شدیم و شاهد قتلهای سیاسی بودیم، هم وجدان جامعه نسبت به قضیه حساس شده بود و هم روزنامهها مطلع شده بودند و پیگیر بودند، اما به اعتقاد بنده مهمتر از همه این نکات، اقدام دولت آقای خاتمی و شخص او بود. او به عنوان مسئول کشور، مسئله را تعقیب میکرد و سرنخهایی را پیدا کرده بود که عناصری از درون وزارت اطلاعات دست به اقدامات خلاف قانون زدهاند. مقاومت و مخالفتی که دولت در برابر این اقدام از خود نشان داد، دست رسانهها را باز کرد تا پیگیر مسئله باشند. اوج این مسئله هم به زمانی برمیگردد که از سوی دولت بیانیهای با امضای وزارت اطلاعات صادر شد؛ وزارت اطلاعات این حرکت را محکوم و اشاره کرد که این اقدام از کدام ناحیه صورت گرفته است.
برخی گفتهاند این نوع قتلها برای اشرار و خلافکاران گاهی رخ میداده، اما در سالهای آخر کار به حوزه سیاست هم رسیده بود، در چه نقطهای این موضوع – این قتلها – توجه شما را جلب کرد؟
مسئولان ارشد رسانهها، چه بسا اطلاعات محرمانهتری نسبت به قشر عمومی روزنامهنگاران میداشتند و شاید برخی از گمانهزنیها هم صورت میگرفت، اما چون جنبه عمومی پیدا نکرده بود، نمیتوانست خیلی منبع قضاوت باشد. فکر میکنم در بحث رسانهها، یعنی روزنامههای رسمی نقطه اوج قتلهای زنجیرهای، سال ۷۷ بود. نقطه اوج این خشونت و خشم بیمنطق به قتل مرحوم فروهر و همسرشان برمیگشت. این نقطه فیالواقع همه توجهات را به این کانون جلب کرد؛ توجه جامعه، رسانهها -که زبان گویای جامعه هستند - و حتی توجه دولت و نهاد مرتبط – وزارت اطلاعات – به این نقطه متوجه شد و آن را در نقطه اوج خود کنترل کردند. شاید نتوانیم بگوییم نقطه اوج، اگر خدای نخواسته نسبت به این موضوع بیتوجهی میشد، چه بسا آن حوادثی که تا سال ۷۷ کنترل شد، کف ماجرا محسوب میشد. بعدها اشاره شد که فهرست بلندبالایی از دگراندیشان وجود داشت که البته به نیروهای غیر مسلمان و عناصری که چندان دلبستگیای به نظام نداشتند هم خلاصه نمیشد. چهبسا نیروهای متعلق به نظام و علاقهمند به آن را که شاید قرائتی متفاوتی داشتند نیز دربرمیگرفت. اشاره شده که برخی چهرههای محترم که امروز هم در واقع از علاقهمندان به حوزههای اصلاحطلبی و آقای خاتمی و هاشمی هستند، در لیستهای بعدی مطرح بودند؛ نیروهای ملی-مذهبی و غیره. اقدام به موقع دولت و شخص رئیسجمهور و مهمتر از رئیسجمهور تصورم این است که مجموعه ارکان نظام از رهبری و نهادهای اطلاعاتی و قضائی همه از یک دریچه به این موضوع نگاه کردند و اتحاد نظر داشتند و این مسئله را جمع کردند.
آقای عطریانفر خاطرهای از بگومگوها تحریریه بعد از قتلها دارید؟ چه اتفاقی در روزنامه رخ میداد؟
با توجه به اهمیت روزنامهها مخصوصا روزنامه همشهری با تیراژ نیممیلیونی (۴۶۰ هزار نسخه در روز) دوستان ما در تحریریه همشهری تلاش خود را بر این نکته متمرکز کرده بودند که اگر اطلاعرسانی میکنند، ضمن این که کلیت نظام را هدفگیری نکنند و این قتلها را به نظام نسبت ندهند، اما تمامیت حقیقت را با همه ابعادش تا جایی که قلوب جامعه جریحهدار نمیشد، اطلاعرسانی کنند. فضای خبررسانی، خیلی جذاب، اگر چه غمانگیز و اندوهبار بود.
خاطرهای از آن برهه در فضای اصلاحطلبی و در فضای مطبوعاتی دارید. درباره نگرانیها درباره تحلیلها و این که چطور باید با این موضوع روبهرو شد؟
نگرانی نسبت به چه چیزی؟
این که این رویه تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟ مطبوعات چقدر به این موضوع ورود کنند؟ آیا این طور نشد که بر سر تحلیل این موضوعات اختلاف نظر داشته باشید؟
تا قبل از اعلام موضوع رسمی دولت و وزارت اطلاعات چرا... دغدغه و نگرانی بود و برخی از اطلاعات نیز دلالت بر این داشت که شاید دامنه قتلها به برخی از روزنامهها هم برسد، ولی خوشبختانه آن نقطه خیلی تعیینکننده بود که همه آن حرکات خشن بیمنطق عناصر خودسر را متوقف کرد و همچنین به لحاظ امنیت روانی، به دغدغههای روزنامهنگاران و سیاسیون آرامش داد. آنها امنیت خاطر یافتند که این داستان به طور کامل متوقف شده و خوشبختانه از آن به بعد دیگر با حادثهای از این دست روبهرو نشدیم.
زیباکلام: جریان مخالف حالت تدافعی به خود گرفته بود
در آن زمان چطور قتلها را تحلیل کردید؟
فکر میکنم نقطه عطف، قتل مرحوم داریوش فروهر و همسر ایشان بود. وقتی این دو به آن طرز فجیع به قتل رسیدند، دیگر مشخص بود که باید یک جریان سازمانیافته در کار باشد. قتل دو نفر از اعضای کانون نویسندگان - مرحوم مختاری و پوینده – هم به این موضوع اضافه شد. پیداشدن جسد آن دو و نحوه قتل مرحوم فروهر و همسرشان دیگر هیچ تردیدی باقی نگذاشت که باید جریان سازمانیافتهای در کار باشد.
مهمترین و اصلیترین موضوعی که این حوادث را پیچیدهتر کرده بود، این بود که در آن مقطع اگر افراد دیگری کشته شده بودند؛ مثلا در مهر، آبان و آذر سال ۷۷ اگر افراد دیگری کشته شده بودند، میشد فهمید که یک جریان تندرو است که مرتکب این قتلها میشود. اما چیزی که این قضیه را پیچیده کرده بود این بود که هم مرحوم محمد مختاری و هم مرحوم پوینده ناشناخته بودند. شاید تنها افرادی که خیلی اهل مطالعه بودند این دو نفر را میشناختند. مثلا آن زمان گلشیری و محمود دولتآبادی چهرههای شناختهشدهای بودند. اگر اینها کشته شده بودند میشد فهمید، اما محمدجعفر پوینده و محمد مختاری واقعا چهرههای ناشناختهای بودند. خیلیها میپرسیدند که اینها چه کاره بودند. از آن مبهمتر و پیچیدهتر قتل داریوش فروهر بود؛ مرحوم داریوش فروهر چهرهای نبود که علیه نظام انتقاد و موضعگیری کند که باعث رنجش خاطر مسئولان شده باشد. ایشان بعد از این که کار دولت موقت تمام شد، در سال ۱۳۵۸ و مدتی هم در هیات حسن نیت کردستان – هیات چهارنفرهای که امام منصوب کرده بودند – و مدتی نیز به عنوان نامزد اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری مطرح شده بودند، واقعا از سال ۵۹ و ۶۰ به این طرف، میتوانم بگویم که فعالیتی نکرده بودند که ما بگوییم علیه نظام بوده است. برخی از اعضای جبهه ملی یا نهضت آزادی اعلامیه میدادند، اعتراض میکردند و در انتخاباتها اعلام موضع میکردند، اما به هر دلیلی مرحوم فروهر سالها بود که فعالیتی انجام نمیداد. از آن مبهمتر قتل همسر ایشان، مرحوم خانم پروانه اسکندری بود. حتی اگر بگوییم مرحوم فروهر اسباب بغض و کینه افرادی شده بودند، خانم پروانه اسکندری اساسا هیچ فعالیتی نداشتند. اگر ایشان باید به قتل میرسیدند، اعظم طالقانی باید چندین بار ترور میشدند، چون خیلی بیشتر از مرحوم خانم اسکندری فعالیت و اعتراض کرده بودند. اساسا نفس این قتلها خیلی سؤالبرانگیز بود. البته مرحوم مجید شریف مدتی قبل از اینها به قتل رسیده بود که او هم چهره ناشناختهای بودند. ما از یک سو با این مشکل روبهرو بودیم که چرا این افراد را به قتل رساندند؟ مگر این افراد چه کرده بودند؟ چهکار کرده بودند که این قدر مورد بغض و کینه قرار گرفتند. واقعا شک داشتیم که آیا این قتلها واقعا سیاسی هستند؟ اما در عین حال دیگر نمیتوانستیم بگوییم تصادفیاند. بعد از قتل مرحوم فروهر مشخص بود که این جریان سازمانیافته است. قول آقای خاتمی از اعتبار زیادی برخوردار بود. تا جایی که یادم میآید، شاید اصطلاح «خودسر» را اولین بار آقای خاتمی به کار برد. آقای خاتمی که این نکته را مطرح کردند که این قتلها را یک جریان خودسر درون وزارت اطلاعات و آن هم بدون اذن و آگاهی مافوقهای خود انجام دادهاند، من فکر میکنم که چیزی حدود ۷۰، ۸۰ درصد مردم این حرف را پذیرفتند که این قتلها از سوی یکسری افراد تندرو و خودسر صورت گرفته است.
توضیحاتی که داده شد مقداری ابهامزدایی کرد. یقین داشتیم هیچ یک از این افراد، چهرههای شاخصی نبودند که نظام را منظما به چالش بکشند و جنگ و ولایت فقیه و قوه قضائیه و سپاه را زیر سؤال ببرند. هیچ کدام از اینها واقعا اینطور نبودند. اگر آسیبی به خیلی از اصلاحطلبانی که آرامآرام داشتند در روزنامههای به قول آقای شریعتمداری «زنجیرهای» مینوشتند، میرساندند، خیلی قابل فهمتر بود. ماشاءالله شمسالواعظین خیلی بیشتر کانون تعارض بود. آقای عمادالدین باقی، حمیدرضا جلاییپور و خود بنده که در آن مقطع در این روزنامهها منظما یادداشت مینوشتم خیلی بیشتر مورد بغض و کینه اصولگرایان بودیم؛ حتی افرادی مثل مسعود بهنود و مرتضی مردیها. اینها خیلی شناختهشدهتر بودند. آن موقع نمیگفتند «اصولگرایان»، میگفتند محافظهکاران؛ بنابراین این که پذیرفتیم آقای خاتمی حقیقت را میگوید، جدای از آن که اعتماد وحشتناکی به ایشان وجود داشت، آن چه آقای خاتمی میگفت، منطقی هم به نظر میرسید؛ این که یک گروه خودسر درون تشکیلات اطلاعات واقعا خودسرانه این قتلها را انجام داده است. اگر بنا بود افراد مطرح و کسانی که زعامت این جریان را به چالش کشیدهاند، آسیب ببینند، باید زیباکلام و ماشاءالله شمسالواعظین را به قتل میرسانند؛ باید حمیدرضا جلاییپور را به قتل میرسانند.
این سؤال پیش میآید که این قتلهای در جایی رخ ندادند که در عین حالی که جامعه را خیلی متوجه خود نکنند، افراد تأثیرگذار را بترسانند؟ آیا شما نترسیده بودید؟ آیا برخی از کشور نرفتند؟
اینها به نظر من دیگر نظریه است؛ این که داریوش فروهر را که واقعا سالها بود کاری نمیکرد، زدند تا صادق زیباکلام، ماشاءالله شمسالواعظین، حمیدرضا جلاییپور، سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، مرتضی مردیها و... حساب دستشان بیاید. این میتواند یک نظریه باشد، اما درباره همین هم آن موقع بحث میکردیم. در روزنامه جامعه و طوس شبهای زیادی درباره اینها بحث میکردیم که چه کسی میتوانست پشت این جریانها باشد. نمیدانم آقای بهنود بود یا مرتضی مردیها که در جلسه هیات تحریریه روزنامه جامعه بود که مطرح کردند «اینها که رودربایستی ندارند، چرا پیغام بدهند، یکی از ما را میزدند.» به نظر من این حرف منطقی است؛ یکی از ما را میزدند تا پیام صریحتر و آشکارتر بود. نکته بعدی این بود که اگر واقعا حساب کار دست ما نمیآمد، همچنان که واقعا هم نیامد و نهتنها نترسیدیم و روش خودمان را تغییر ندادیم بلکه میتوانم خیلی قرص و محکم بگویم که گستاختر هم شده بودیم. قتلهای زنجیرهای ما را گستاختر، عصبیتر و باشهامتتر کرده بود. اگر چنین نظریهای هم بود، «از قضا سرکنگبین صفرا فزود». اتفاقا سرمقالهها خیلی تندتر شدند. قشنگ یادم میآید تلافی آن حالت عصبانیت را که چرا این قتلها اتفاق افتاده است، در سرمقالههای خود درمیآوردیم. اگر امروز یک مطالعه صورت بگیرد مشخص میشود قتلهای زنجیرهای فضای جامعه را خیلی تندتر، رادیکالتر و بازتر کرده بود و هجمه دومخردادیها را خیلی بیشتر کرده بود. عملا آن جریان اقتدارگرا حالت تدافعی به خود گرفته بود و ما در حالت طلبکاری و هجمه قرار داشتیم. تمام تلاش آن جریان این بود که بگوید من بیتقصیر هستم و گناهی نداشتم.
یعنی آن قتلها کسی را نترسانده بود؟
اگر بگویم نمیترسیدم، دروغ گفتهام. برای این که واقعا سعی میکردم جایی تنها نروم. عادت دارم تا دانشگاه «جاگینگ» کنم، اما آن موقع دیگر نمیرفتم؛ چرا که میترسیدم کنار پارکوی بریزند سرم. این ترسها بود. در اوج آن جریانها، من را به مناسبت ۱۶ آذر آن سال دعوت کرده بودند دانشگاه ایلام. با هواپیما به کرمانشاه رفتم. از دانشگاه ایلام آمده بودند فرودگاه. سوار یک پاترول شدم و دو، سه نفری هم عقب بودند. غروب بود که از کرمانشاه به سمت ایلام خارج شدیم. من آن قدر ترسیدم، آن قدر ترسیدم.... آن زمانها که موبایل نبود. تلفنی به من گفته بودند از انجمن اسلامی ایلام هستند و فلان روز سخنرانی است. با خودم فکر میکردم آن کسی که با من تماس گرفت، واقعا چه کسی بود. اینها که در فرودگاه دنبال من آمدند که هستند که این قدر ساکتاند. هوا هم رو به تاریکی بود و من واقعا از ترس مردم و زنده شدم. ساعت هفتونیم شب که شد و رادیو بیبیسی را گرفتند، من فهمیدم اینها خودی هستند (خنده). ترس وجود داشت؛ حالا شاید مرتضی مردیها و عمادالدین باقی نمیترسیدند، ولی من ترس داشتم، اما آن ترس باعث نشد در نوشتن سرمقالهها ملاحظه یا چیزی را رعایت کنم.
این معما برای شما حل شد که چرا دست به این قتلها زدند؟
تردید دارم، اما ۸۰ درصد معتقد هستم یک گروه و جریانی در کار بود که فکر میکرد آقای محمدجعفر پوینده یا آقای محمد مختاری، فرهنگ سکولار و ادبیات غیردینی را رواج میدهند.
تأثیر روزنامهها چقدر بود؟
اگر فضای مجازی مسئله خاشقجی را این طور باعث گرفتاری مسئولان عربستان کرد، آن زمان فضای مجازی نبود. آن زمان مطبوعات دوم خردادی بودند و آنها باعث شدند این آتش شعلهور شود و هیچطوری نشود خاموشش کرد.
آقای زیبا کلام چیزی باقی نمانده است؟
با دیگران کاری ندارم، ولی من آن موقع خیلی دچار ترس شده بودم.
منبع: رویداد24
کلیدواژه: رویداد24 عطریانفر قتل های زنجیره ای صادق زیباکلام قتل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۶۸۱۸۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جنجال علیه اخذ مالیات از دلالان دانهدرشت آن هم با پول بیتالمال
مخالفت برخی نشریات زنجیرهای با اخذ مالیات از سوداگران و دلالان دانهدرشتی که به تولید ضربه میزنند، در حالی است که این نشریات از اجرای قوانین مشابه و به مراتب سختگیرانهتر در غرب خبر دارند.
به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: کارتل رسانهای «دنیای اقتصاد»، خود را مجموعه رسانهای خصوصی جا میزند و ضمناً حامی نظام اقتصادی غرب با سازوکارهای مشخص است. ضمناً هرجا پایش بیفتد، مخالف سیاستهای کلی نظام و منطبق با مواضع ضدایرانی غرب موضع میگیرد.
اخذ مالیات بازدارنده از سوداگریهای کاذب برای ممانعت از دلالیهای ضد تولید، به عنوان یک سیاست اصلاحگرانه، سیاست ثابت اقتصادی در بسیاری از نظامهای سیاسی به ویژه در غرب شناخته میشود.
اما نشریه غربگرا، تصویب قانون مالیات بر عایدی سرمایه را که هدف اصلیاش مهار سوداگریهای دانهدرشت و مخرب است، «خراج»! وانمود کرده و مینویسد: «مالیاتستانی تهاجمی چه بر سر طبقه متوسط بخش خصوصی میآورد؟ سیاستهای اقتصادی، دو طبقه متوسط خلق کرده؛ «طبقه متوسط خودی» و «طبقه متوسط غیرخودی». در حالی که خودیها از حمایت اقتصادی بیشتری برخوردارند، غیرخودیها با فشار اقتصادی زیادی مواجه شدهاند. در چنین شرایطی دولت با تعریف ابزارهای مالیاتی جدید، فشار بر این طبقه را مضاعف کرده است. مالیات بر عایدی سرمایه چه اهدافی را دنبال میکند؟».
خودی و غیرخودی؟ جالب است بدانید که «دنیای اقتصاد» و نشریات تابعهاش دائماً، از شرکتهای مختلف عمومی و دولتی، آگهیهای چند ده میلیارد تومانی (سالانه چندهزار میلیارد تومان) دریافت میکنند! حکایت شترمرغ است که هم میخواست از مزایای هردوانه بودن بهرهمند باشد و در عین حال، نه مثل مرغ بپرد و نه مانند شتر بار ببرد! کجای دنیا به نشریات معارض از این دست، آگهیهای هنگفت میدهند تا علیه سیاستهای اصلاحی عمومی شانتاژ کنند؟!
فقط در شماره دیروز دنیای اقتصاد، دهها آگهی تبلیغاتی از شرکت مخابرات ایران، شرکت پالایش نفت تبریز، سازمان توسعه و نوسازی صنایع معدنی و معادن ایران، کمیته ملی المپیک، منطقه آزاد تجاری قشم، پالایشگاه اصفهان، اداره کل منابع طبیعی استان گلستان، اداره کل بنادر و کشتیرانی هرمزگان، شهرداری قم و اهواز، فولاد مبارکه اصفهان، شرکت ملی صنایع مس ایران و... منتشر شده است. در روزهای قبل هم میتوان آگهیهایی از ستاد اجرائی، شهرداری، همراه اول و... را مشاهده کرد!
این در حالی است که به نظر میرسد منطقاً نشریات مشابه باید از سوی همان دلالان و فراریان مالیاتی دانهدرشت که سنگشان را به سینه میزنند، تامین مالی شوند و نه با آگهیهای دولتی و عمومی.
یادآور میشود دیگر روزنامههای زنجیرهای هم در ماههای اخیر علیه مالیات بر عایدی سرمایه فضاسازی کرده و به دروغ، علیه منافع مردم وانمود کردهاند. پیش از این، روزنامه اعتماد هم مدعی شده بود مالیات، پول زور است و تورم، بدترین مالیاتی است که دولت میگیرد.
نشریات و رسانههای زنجیرهای دیگر هم طی چند ماه گذشته به فضاسازی مسموم در این زمینه پرداختهاند، از جمله:
- مسابقه دولت و مجلس برای گرفتن مالیات از مردم (روزنامه سازندگی)
- بیراهه مالیاتی عایدی سرمایه (دنیای اقتصاد)
- سریال مالیات گرفتن از تورم ادامه دارد؛ با تصویب مجلس، معاملات ملک، خودرو، طلا و ارز مشمول مالیات میشود (اعتماد)
- شکستی دیگر در راه است؟ / ماجرای طرح دولت برای اخذ مالیات از فروشندگان ملک (انتخاب)
- سهمگیری دولت از دارایی های مردم. مهاجرت صاحبان سرمایه شدت میگیرد (هممیهن)
- مالیات بر تورم، به جای مالیات بر ثروت (شرق)
- مالیات بر عایدی سرمایه، یا سرقت اموال و ثروت مردم؟! (شرق)
- مالیات بر عایدی سرمایه، پایان دلالی، یا کاسبی تازه؟ (روزنامه آرمان ملی)
- مالیات بر عایدی؛ توزیع فقر یا کمدی یا هردو؟ (انصافنیوز)
فرار به جلوی نشریات زنجیرهای همسو با مدیریت اشرافی، در حالی است که اولاً وضعیت ناترازی درآمدها و هزینههای عمومی، محصول هشت سال سوءمدیریت دولت متبوع این روزنامههاست؛ دولتی که کسری بودجه ۵۲هزار میلیاردی در سال ۱۳۹۲ را به ۴۸۰هزار میلیارد تومان در سال ۱۴۰۰ رساند و این غیر از میراث ۱۵۰۰هزار میلیارد تومان بدهی و همچنین اهتمام دولت فعلی به همسانسازی بازنشستگان و فرهنگیان و... بوده است. دولت وقت، کار را به جایی رسانده بود که میگفت حتی نمیتواند یک قطره نفت بفروشد اما امروز کشورمان بالای یکونیم میلیون بشکه نفت میفروشد.
ثانیاً بخش عمدهای از درآمدهای عمومی از طریق مالیات، رویه متعارف در بسیاری از کشورهای دنیاست. اما هدف از طرح مالیات بر عایدی سرمایه، نه افزایش درآمدهای دولت، بلکه نقطه پایان گذاشتن بر دلالی و سوداگریهای ویرانگر اقتصاد و سازنده تورم است. دولت و مجلس در موضوع مالیات بر عایدی سرمایه، بر این نکته اهتمام داشتهاند که اصل مالیاتستانی را روی اقشار پردرآمد و فراری از مالیات و همچنین فعالیتهای غیرتولیدی و دلالی متمرکز کنند تا عدالت اجرا شود. و اتفاقاً معاملات عادی از این مالیات معاف هستند، اما نشریات زنجیرهای چنین وانمود میکنند که معاملات عادی مردم مشمول مالیات بر عایدی سرمایه خواهد شد!