قتلهای زنجیرهای اصلاحطلبان را باشهامتتر کرد!/ رادیو بیبیسی را روشن کردند، فهمیدم خودی هستند
تاریخ انتشار: ۵ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۶۸۱۸۵۰
رویداد۲۴ «بیستمین سالگرد حوادث تلخی که به «قتلهای زنجیرهای» معروف شد، از راه رسید. آذر سال ۱۳۷۷ اوج دشواری بود. هنوز زخمهای آن سالها تازه است و گاه و بیگاه کسی نکته یا خاطرهای درباره آن حوادث میگوید؛ از حسامالدین آشنا که چندی پیش برآشفته شد و در حساب توییتری خود مواضع صریحی درباره این موضوع گرفت تا مصطفی تاجزاده که به مناسب بیستمین سالگرد قتل فروهرها دست به قلم میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
عطریانفر: مقاومت دولت دست رسانهها را باز گذاشت
پیش از سال ۷۷ هم قتلهایی از سوی «گروه خودسری» که عاملیت قتلهای زنجیرهای را بر عهده داشت، صورت گرفته بود. آیا آن زمان این قتلها توجه شما را جلب نکرده بود؟
قتلهایی که قبل از سال ۷۷ به وقوع پیوست، تصویر مشخصی بین مطبوعات آن زمان نداشت. به صورت پراکنده، کم و بیش اظهاراتی میشد که مثلا فلان قتل انجامشده یا فلان فرد شرور در نقطهای از تهران ترور شده است یا فلان عنصر فاسد دچار مشکل شده، اما هیچگاه روزنامهها موضوع را تعقیب نمیکردند. اگر تعقیب هم میکردند شاید پاسخ روشن و دقیقی دریافت نمیکردند. اما وقتی وارد سال ۷۷ شدیم و شاهد قتلهای سیاسی بودیم، هم وجدان جامعه نسبت به قضیه حساس شده بود و هم روزنامهها مطلع شده بودند و پیگیر بودند، اما به اعتقاد بنده مهمتر از همه این نکات، اقدام دولت آقای خاتمی و شخص او بود. او به عنوان مسئول کشور، مسئله را تعقیب میکرد و سرنخهایی را پیدا کرده بود که عناصری از درون وزارت اطلاعات دست به اقدامات خلاف قانون زدهاند. مقاومت و مخالفتی که دولت در برابر این اقدام از خود نشان داد، دست رسانهها را باز کرد تا پیگیر مسئله باشند. اوج این مسئله هم به زمانی برمیگردد که از سوی دولت بیانیهای با امضای وزارت اطلاعات صادر شد؛ وزارت اطلاعات این حرکت را محکوم و اشاره کرد که این اقدام از کدام ناحیه صورت گرفته است.
برخی گفتهاند این نوع قتلها برای اشرار و خلافکاران گاهی رخ میداده، اما در سالهای آخر کار به حوزه سیاست هم رسیده بود، در چه نقطهای این موضوع – این قتلها – توجه شما را جلب کرد؟
مسئولان ارشد رسانهها، چه بسا اطلاعات محرمانهتری نسبت به قشر عمومی روزنامهنگاران میداشتند و شاید برخی از گمانهزنیها هم صورت میگرفت، اما چون جنبه عمومی پیدا نکرده بود، نمیتوانست خیلی منبع قضاوت باشد. فکر میکنم در بحث رسانهها، یعنی روزنامههای رسمی نقطه اوج قتلهای زنجیرهای، سال ۷۷ بود. نقطه اوج این خشونت و خشم بیمنطق به قتل مرحوم فروهر و همسرشان برمیگشت. این نقطه فیالواقع همه توجهات را به این کانون جلب کرد؛ توجه جامعه، رسانهها -که زبان گویای جامعه هستند - و حتی توجه دولت و نهاد مرتبط – وزارت اطلاعات – به این نقطه متوجه شد و آن را در نقطه اوج خود کنترل کردند. شاید نتوانیم بگوییم نقطه اوج، اگر خدای نخواسته نسبت به این موضوع بیتوجهی میشد، چه بسا آن حوادثی که تا سال ۷۷ کنترل شد، کف ماجرا محسوب میشد. بعدها اشاره شد که فهرست بلندبالایی از دگراندیشان وجود داشت که البته به نیروهای غیر مسلمان و عناصری که چندان دلبستگیای به نظام نداشتند هم خلاصه نمیشد. چهبسا نیروهای متعلق به نظام و علاقهمند به آن را که شاید قرائتی متفاوتی داشتند نیز دربرمیگرفت. اشاره شده که برخی چهرههای محترم که امروز هم در واقع از علاقهمندان به حوزههای اصلاحطلبی و آقای خاتمی و هاشمی هستند، در لیستهای بعدی مطرح بودند؛ نیروهای ملی-مذهبی و غیره. اقدام به موقع دولت و شخص رئیسجمهور و مهمتر از رئیسجمهور تصورم این است که مجموعه ارکان نظام از رهبری و نهادهای اطلاعاتی و قضائی همه از یک دریچه به این موضوع نگاه کردند و اتحاد نظر داشتند و این مسئله را جمع کردند.
آقای عطریانفر خاطرهای از بگومگوها تحریریه بعد از قتلها دارید؟ چه اتفاقی در روزنامه رخ میداد؟
با توجه به اهمیت روزنامهها مخصوصا روزنامه همشهری با تیراژ نیممیلیونی (۴۶۰ هزار نسخه در روز) دوستان ما در تحریریه همشهری تلاش خود را بر این نکته متمرکز کرده بودند که اگر اطلاعرسانی میکنند، ضمن این که کلیت نظام را هدفگیری نکنند و این قتلها را به نظام نسبت ندهند، اما تمامیت حقیقت را با همه ابعادش تا جایی که قلوب جامعه جریحهدار نمیشد، اطلاعرسانی کنند. فضای خبررسانی، خیلی جذاب، اگر چه غمانگیز و اندوهبار بود.
خاطرهای از آن برهه در فضای اصلاحطلبی و در فضای مطبوعاتی دارید. درباره نگرانیها درباره تحلیلها و این که چطور باید با این موضوع روبهرو شد؟
نگرانی نسبت به چه چیزی؟
این که این رویه تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟ مطبوعات چقدر به این موضوع ورود کنند؟ آیا این طور نشد که بر سر تحلیل این موضوعات اختلاف نظر داشته باشید؟
تا قبل از اعلام موضوع رسمی دولت و وزارت اطلاعات چرا... دغدغه و نگرانی بود و برخی از اطلاعات نیز دلالت بر این داشت که شاید دامنه قتلها به برخی از روزنامهها هم برسد، ولی خوشبختانه آن نقطه خیلی تعیینکننده بود که همه آن حرکات خشن بیمنطق عناصر خودسر را متوقف کرد و همچنین به لحاظ امنیت روانی، به دغدغههای روزنامهنگاران و سیاسیون آرامش داد. آنها امنیت خاطر یافتند که این داستان به طور کامل متوقف شده و خوشبختانه از آن به بعد دیگر با حادثهای از این دست روبهرو نشدیم.
زیباکلام: جریان مخالف حالت تدافعی به خود گرفته بود
در آن زمان چطور قتلها را تحلیل کردید؟
فکر میکنم نقطه عطف، قتل مرحوم داریوش فروهر و همسر ایشان بود. وقتی این دو به آن طرز فجیع به قتل رسیدند، دیگر مشخص بود که باید یک جریان سازمانیافته در کار باشد. قتل دو نفر از اعضای کانون نویسندگان - مرحوم مختاری و پوینده – هم به این موضوع اضافه شد. پیداشدن جسد آن دو و نحوه قتل مرحوم فروهر و همسرشان دیگر هیچ تردیدی باقی نگذاشت که باید جریان سازمانیافتهای در کار باشد.
مهمترین و اصلیترین موضوعی که این حوادث را پیچیدهتر کرده بود، این بود که در آن مقطع اگر افراد دیگری کشته شده بودند؛ مثلا در مهر، آبان و آذر سال ۷۷ اگر افراد دیگری کشته شده بودند، میشد فهمید که یک جریان تندرو است که مرتکب این قتلها میشود. اما چیزی که این قضیه را پیچیده کرده بود این بود که هم مرحوم محمد مختاری و هم مرحوم پوینده ناشناخته بودند. شاید تنها افرادی که خیلی اهل مطالعه بودند این دو نفر را میشناختند. مثلا آن زمان گلشیری و محمود دولتآبادی چهرههای شناختهشدهای بودند. اگر اینها کشته شده بودند میشد فهمید، اما محمدجعفر پوینده و محمد مختاری واقعا چهرههای ناشناختهای بودند. خیلیها میپرسیدند که اینها چه کاره بودند. از آن مبهمتر و پیچیدهتر قتل داریوش فروهر بود؛ مرحوم داریوش فروهر چهرهای نبود که علیه نظام انتقاد و موضعگیری کند که باعث رنجش خاطر مسئولان شده باشد. ایشان بعد از این که کار دولت موقت تمام شد، در سال ۱۳۵۸ و مدتی هم در هیات حسن نیت کردستان – هیات چهارنفرهای که امام منصوب کرده بودند – و مدتی نیز به عنوان نامزد اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری مطرح شده بودند، واقعا از سال ۵۹ و ۶۰ به این طرف، میتوانم بگویم که فعالیتی نکرده بودند که ما بگوییم علیه نظام بوده است. برخی از اعضای جبهه ملی یا نهضت آزادی اعلامیه میدادند، اعتراض میکردند و در انتخاباتها اعلام موضع میکردند، اما به هر دلیلی مرحوم فروهر سالها بود که فعالیتی انجام نمیداد. از آن مبهمتر قتل همسر ایشان، مرحوم خانم پروانه اسکندری بود. حتی اگر بگوییم مرحوم فروهر اسباب بغض و کینه افرادی شده بودند، خانم پروانه اسکندری اساسا هیچ فعالیتی نداشتند. اگر ایشان باید به قتل میرسیدند، اعظم طالقانی باید چندین بار ترور میشدند، چون خیلی بیشتر از مرحوم خانم اسکندری فعالیت و اعتراض کرده بودند. اساسا نفس این قتلها خیلی سؤالبرانگیز بود. البته مرحوم مجید شریف مدتی قبل از اینها به قتل رسیده بود که او هم چهره ناشناختهای بودند. ما از یک سو با این مشکل روبهرو بودیم که چرا این افراد را به قتل رساندند؟ مگر این افراد چه کرده بودند؟ چهکار کرده بودند که این قدر مورد بغض و کینه قرار گرفتند. واقعا شک داشتیم که آیا این قتلها واقعا سیاسی هستند؟ اما در عین حال دیگر نمیتوانستیم بگوییم تصادفیاند. بعد از قتل مرحوم فروهر مشخص بود که این جریان سازمانیافته است. قول آقای خاتمی از اعتبار زیادی برخوردار بود. تا جایی که یادم میآید، شاید اصطلاح «خودسر» را اولین بار آقای خاتمی به کار برد. آقای خاتمی که این نکته را مطرح کردند که این قتلها را یک جریان خودسر درون وزارت اطلاعات و آن هم بدون اذن و آگاهی مافوقهای خود انجام دادهاند، من فکر میکنم که چیزی حدود ۷۰، ۸۰ درصد مردم این حرف را پذیرفتند که این قتلها از سوی یکسری افراد تندرو و خودسر صورت گرفته است.
توضیحاتی که داده شد مقداری ابهامزدایی کرد. یقین داشتیم هیچ یک از این افراد، چهرههای شاخصی نبودند که نظام را منظما به چالش بکشند و جنگ و ولایت فقیه و قوه قضائیه و سپاه را زیر سؤال ببرند. هیچ کدام از اینها واقعا اینطور نبودند. اگر آسیبی به خیلی از اصلاحطلبانی که آرامآرام داشتند در روزنامههای به قول آقای شریعتمداری «زنجیرهای» مینوشتند، میرساندند، خیلی قابل فهمتر بود. ماشاءالله شمسالواعظین خیلی بیشتر کانون تعارض بود. آقای عمادالدین باقی، حمیدرضا جلاییپور و خود بنده که در آن مقطع در این روزنامهها منظما یادداشت مینوشتم خیلی بیشتر مورد بغض و کینه اصولگرایان بودیم؛ حتی افرادی مثل مسعود بهنود و مرتضی مردیها. اینها خیلی شناختهشدهتر بودند. آن موقع نمیگفتند «اصولگرایان»، میگفتند محافظهکاران؛ بنابراین این که پذیرفتیم آقای خاتمی حقیقت را میگوید، جدای از آن که اعتماد وحشتناکی به ایشان وجود داشت، آن چه آقای خاتمی میگفت، منطقی هم به نظر میرسید؛ این که یک گروه خودسر درون تشکیلات اطلاعات واقعا خودسرانه این قتلها را انجام داده است. اگر بنا بود افراد مطرح و کسانی که زعامت این جریان را به چالش کشیدهاند، آسیب ببینند، باید زیباکلام و ماشاءالله شمسالواعظین را به قتل میرسانند؛ باید حمیدرضا جلاییپور را به قتل میرسانند.
این سؤال پیش میآید که این قتلهای در جایی رخ ندادند که در عین حالی که جامعه را خیلی متوجه خود نکنند، افراد تأثیرگذار را بترسانند؟ آیا شما نترسیده بودید؟ آیا برخی از کشور نرفتند؟
اینها به نظر من دیگر نظریه است؛ این که داریوش فروهر را که واقعا سالها بود کاری نمیکرد، زدند تا صادق زیباکلام، ماشاءالله شمسالواعظین، حمیدرضا جلاییپور، سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، مرتضی مردیها و... حساب دستشان بیاید. این میتواند یک نظریه باشد، اما درباره همین هم آن موقع بحث میکردیم. در روزنامه جامعه و طوس شبهای زیادی درباره اینها بحث میکردیم که چه کسی میتوانست پشت این جریانها باشد. نمیدانم آقای بهنود بود یا مرتضی مردیها که در جلسه هیات تحریریه روزنامه جامعه بود که مطرح کردند «اینها که رودربایستی ندارند، چرا پیغام بدهند، یکی از ما را میزدند.» به نظر من این حرف منطقی است؛ یکی از ما را میزدند تا پیام صریحتر و آشکارتر بود. نکته بعدی این بود که اگر واقعا حساب کار دست ما نمیآمد، همچنان که واقعا هم نیامد و نهتنها نترسیدیم و روش خودمان را تغییر ندادیم بلکه میتوانم خیلی قرص و محکم بگویم که گستاختر هم شده بودیم. قتلهای زنجیرهای ما را گستاختر، عصبیتر و باشهامتتر کرده بود. اگر چنین نظریهای هم بود، «از قضا سرکنگبین صفرا فزود». اتفاقا سرمقالهها خیلی تندتر شدند. قشنگ یادم میآید تلافی آن حالت عصبانیت را که چرا این قتلها اتفاق افتاده است، در سرمقالههای خود درمیآوردیم. اگر امروز یک مطالعه صورت بگیرد مشخص میشود قتلهای زنجیرهای فضای جامعه را خیلی تندتر، رادیکالتر و بازتر کرده بود و هجمه دومخردادیها را خیلی بیشتر کرده بود. عملا آن جریان اقتدارگرا حالت تدافعی به خود گرفته بود و ما در حالت طلبکاری و هجمه قرار داشتیم. تمام تلاش آن جریان این بود که بگوید من بیتقصیر هستم و گناهی نداشتم.
یعنی آن قتلها کسی را نترسانده بود؟
اگر بگویم نمیترسیدم، دروغ گفتهام. برای این که واقعا سعی میکردم جایی تنها نروم. عادت دارم تا دانشگاه «جاگینگ» کنم، اما آن موقع دیگر نمیرفتم؛ چرا که میترسیدم کنار پارکوی بریزند سرم. این ترسها بود. در اوج آن جریانها، من را به مناسبت ۱۶ آذر آن سال دعوت کرده بودند دانشگاه ایلام. با هواپیما به کرمانشاه رفتم. از دانشگاه ایلام آمده بودند فرودگاه. سوار یک پاترول شدم و دو، سه نفری هم عقب بودند. غروب بود که از کرمانشاه به سمت ایلام خارج شدیم. من آن قدر ترسیدم، آن قدر ترسیدم.... آن زمانها که موبایل نبود. تلفنی به من گفته بودند از انجمن اسلامی ایلام هستند و فلان روز سخنرانی است. با خودم فکر میکردم آن کسی که با من تماس گرفت، واقعا چه کسی بود. اینها که در فرودگاه دنبال من آمدند که هستند که این قدر ساکتاند. هوا هم رو به تاریکی بود و من واقعا از ترس مردم و زنده شدم. ساعت هفتونیم شب که شد و رادیو بیبیسی را گرفتند، من فهمیدم اینها خودی هستند (خنده). ترس وجود داشت؛ حالا شاید مرتضی مردیها و عمادالدین باقی نمیترسیدند، ولی من ترس داشتم، اما آن ترس باعث نشد در نوشتن سرمقالهها ملاحظه یا چیزی را رعایت کنم.
این معما برای شما حل شد که چرا دست به این قتلها زدند؟
تردید دارم، اما ۸۰ درصد معتقد هستم یک گروه و جریانی در کار بود که فکر میکرد آقای محمدجعفر پوینده یا آقای محمد مختاری، فرهنگ سکولار و ادبیات غیردینی را رواج میدهند.
تأثیر روزنامهها چقدر بود؟
اگر فضای مجازی مسئله خاشقجی را این طور باعث گرفتاری مسئولان عربستان کرد، آن زمان فضای مجازی نبود. آن زمان مطبوعات دوم خردادی بودند و آنها باعث شدند این آتش شعلهور شود و هیچطوری نشود خاموشش کرد.
آقای زیبا کلام چیزی باقی نمانده است؟
با دیگران کاری ندارم، ولی من آن موقع خیلی دچار ترس شده بودم.
منبع: رویداد24
کلیدواژه: رویداد24 عطریانفر قتل های زنجیره ای صادق زیباکلام قتل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۶۸۱۸۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اختلافی که پس از سالها فیتیلهاش در بین عموهای فیتیلهای روشن شد!
آفتابنیوز :
اختلاف میان عموهای فیتیلهای با مجید قناد (عمو قناد) که به بیش از یک دهه پیش برمی گردد، این روزها با یک گفت و گوی تلویزبونی در فضای رسانه تازه شده است.
مجید قناد به تازگی در برنامهای که کامران نجف زاده اجرای آن را برعهده دارد (برمودا) اظهاراتی جنجالی داشته که باعث شده یکی از عموهای فیتیلهای پس از سالها به موضوع قهرشان واکنش نشان بدهد.
مجید قناد با حضور در این برنامه تلویزیونی در واکنش به اینکه آیا میخواهید بعد از این همه سال درباره تعطیل شدن برنامه فیتیله حرفی بزنید؟ در بخشی از صحبتهایش اینگونه گفته بود: معمولا کسی از خانه خودش چیزی را بیرون نمیبرد، ولی آن زمان واقعاً دل من شکست به خاطر اتفاقی که افتاد و جالب اینجاست که بعد از اینکه دیگر در برنامه نبودم حتی خود مردم هم متوجه شده بودند.
قناد دلیل رفتنش از برنامه فیتیله را اینگونه روایت کرده است: «از نظر من دیگر آن برنامه، برنامه همیشگی من نبود. فقط کاری که آن زمان میکردم این بود در حین اینکه روزهای جمعه ساعت ۶:۳۰ صبح به شبکه دو میآمدم در خیابانهای خلوت با صدای بلند فریاد میزدم. دلم میخواست با کسی که دعوا میکنم تصور کنم روبروی من است و من با شدت حرفهایم را میزدم، آنقدر که ناراحت بودم. من تاکیدم این بود که این بچه دیگر این را نمیخواهد و دیگر این برنامه مال بزرگترها شده است.».
اما اختلاف میان این گروه برنامه ساز ـ عموهای فیتیلهای و مجید قناد ـ به دهه ۹۰ و کمی قبلتر برمی گردد که در نهایت به رفتن عمو قناد از برنامه منجر شد. برنامه با مجریهای دیگری، چون محمود شهریاری و مهرداد نظام آبادی مدتی ادامه پیدا کرد، اما در سال ۹۴ بود که دیالوگهایی بین شخصیتهای این برنامه ردوبدل شد که موجب اعتراض گروهی از مردم آذری زبان و در نهایت توقف پخش از شبکه دو، توبیخ و برکناری برخی از عوامل آن و عذرخواهی مسئولان صدا و سیما شد.
البته ناگفته نماند که در ادامه این طور به نظر میرسید که خود سه عموی فیتیلهای نیز با هم مشکل پیدا کرده اند. هرچند این اتفاق از سوی آنها تایید نشد، اما محمد مسلمی در عمل راهش را از حمید گلی و علی فروتن جدا کرد. آنها که در ابتدا با عنوان گروه تئاتر چهره نما کار خود را شروع کرده بودند، در نیمه دوم دهه ۸۰ با عنوان عموهای فیتیلهای از پرکارها و محبوبهای تلویزیون بودند، اما این اختلافها و اشتباهاتی که در ادامه رخ داد، باعث شد که پرونده یکی از برنامههای پربیینده تلویزیونی در حوزه کودک برای همیشه بسته شود.
مجید قناد هم این روزها کلا از تلویزیون دور است و مدتهاست برنامهای برای اجرا ندارد. آخرین برنامه او در تلویزیون در قامت مجری به سال ۱۴۰۰ در برنامهای تحت عنوان «لوبیا فردا زود بیا» مربوط میشود.
مجید قناد در گفت و گویی که آبان ۹۷ داشت، تاکید کرده بود که مشکلی با مدیران شبکه دوم سیما ندارد و دلیل کمرنگ شدن برنامههایش برای کودکان بُروز برخی مشکلات مالی است.
این مجری قدیمی برنامههای کودک تلویزیون در صحبت هایش با اشاره به لزوم وجود اسپانسر در برنامهها گفته بود که: «ما از نبود اسپانسر و مشارکتکننده در تولید برنامههای گروه سنی کودک و نوجوان رنج میبریم و تمام تلاشمان این است تا به نوعی این مشکل را برطرف کنیم.»
البته اظهارات اخیر مجید قناد در برمودا اولین واکنش به این جدایی نبوده است. آذرماه سال ۹۶ ـ دو سال پس از تعطیلی ـ عموهای فیتیلهای با حضور در برنامه زنده «فرمول یک» سید علی ضیا که از شبکه یک سیما روی آنتن میرفت، درباره ماجرای جداییشان از عمو قناد سخن گفته بودند.
عموهای فیتیلهای در پاسخ به اینکه آیا رابطهای با او (مجید قناد) دارند با اشاره به پشتکار و ویژگیهای این مجری محبوب اعلام کردند که دیگر رابطه تنگاتنگی با او ندارند و به خاطر اختلاف سلیقه از او جدا شدند.
علی فروتن اعلام کرده که با عمو قناد مثل قبل دیگر رابطه تنگاتنگی ندارند، چون او درگیر کار خود است و آنها نیز درگیر کار خودشان هستند.
او همچنین تصریح کرده بود که «آقای قناد جزو بهترینها در حوزه کار کودک است و فقط گاهی اختلاف سلیقه پیش میآید. ما ۷ سال با او برنامه داشتیم و تهیه کننده اول برنامه هم خودش بود، اما به دلایلی که گفتنش درست نیست، ارتباط مان قطع شد… ما مجبور شدیم برای این که توی روی آقای قناد که برای ما عزیز است نایستیم، از گروه جدا شویم.»
محمد مسلمی، دیگر عموی فیتیلهای هم درباره جدایی از عمو قناد گفته بود که عمو قناد استادشان است و یادآور شده بود که «من اولین کارم را سال ۷۰ با ایشان شروع کردم. کسی که دست من را گرفت آقای قناد بود و هیچ وقت فراموش نمیکنم که اول خدا و بعد ایشان به من کمک کردند که در کارم این اتفاق بیفتد.»
وی در پاسخ به این که آیا فیتیلهایها دنبال به شهرت رسیدن از طریق مجید قناد و سپس رها کردن او بودند هم گفته بود: «گروه ما با تهیه کنندههای زیادی، چون ذاکری، طبیبی، مناجاتی و در مجموع ۷، ۸ تا تهیه کننده کار کرده است. به هر حال همه همکاریها ادامه پیدا نمیکند، نمیشود گفت اگر همکاری با کسی به پایان رسید، یعنی ما میخواستیم از همکارمان سوء استفاده و سپس او را رها کنیم! اگر چنین تفکری داشته باشیم زیر پای خودمان را خالی کردیم.»
حالا پس از گذشت سال ها، دوباره ماجرای قهر و اختلاف میان عموهای فیتیلهای و عمو قناد با پخش یک برنامه تلویزیونی از سر گرفته شده است. در پی صحبتهای مجید قناد در برنامه برمودا، حالا یکی از عموهای فیتیلهای نیز به این جریان واکنش نشان داده است.
علی فروتن در واکنش به اظهارت اخیر مجید قناد گفته است: آقای قناد در صحبتهای خود گفتند که آدم حرف خانهاش را بیرون نمیبرد، اما متاسفانه تمام حرفهایش را زد. من خیلی دوست داشتم که شفافتر صحبت میکردند وای کاش این برنامهای که ایشان را دعوت کرده بود به جای اینکه یک نفر را دعوت کند تا جماعتی را محاکمه کند عملا میتوانست نظر همه را بپرسد که چرا این اتفاق افتاد.
او همچنین تاکید کرده که صحبتهای مجید قناد را اصلا قبول ندارد و ادامه داده است: با تمام احترامی که برایشان قائل هستم، اما متاسفانه آن امانت داری و واقعیت قضیه را نگفتند؛ای کاش آقای قناد هم به جای اینکه در برنامهای دیگر دلش بشکند شروع به کار کردن و تولید محتوا میکرد همینطور بجای اینکه ساعت شش صبح در خیابانها فریاد بزند بهتر بود که با کسی که مشکل داشت صحبت میکرد.
منبع: خبرگزاری ایسنا