زوایای دیگری از ماجرای کمک آیتالله منتظری به خانوادههای مجاهدین و بهاییان
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۷۹۷۹۴۰
به گزارش حوزه سایر رسانه های خبرگزاری تقریب، چهارشنبه 30 آبان مناظرهای با عنوان "بیت آیتالله منتظری و دهه60" در دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران با حضور عباس سلیمینمین، مرتضی باقری عضو مؤسس واحد نهضتهای آزادی بخش، مصطفی ایزدی از نزدیکان مرحوم منتظری و مجتبی لطفی عضو دفتر آیتالله منتظری برگزار شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بعد از این مناظره، عباس سلیمینمین رییس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران یادداشتی در ارتباط با بخشی از صحبتهای حجتالاسلام لطفی نوشته بود که مربوط به کمک آیتالله منتظری به خانوادههای منافقین و بهاییان بود.
پس از آن، حجتالاسلام مجتبی لطفی جوابیهای به یادداشتی که سلیمینمین نوشته بود داد. سلیمینمین نیز پاسخی برای این سایت در جواب نامه حجتالاسلام لطفی ارسال میکند.
در پاسخ عباس سلیمی نمین به مجتبی لطفی آمده است: "پیگیری مسائل تاریخی بهصورت دوسویه و در قالب مناظره حتی اگر شرکت کنندگان در آن چندان پایبند به سخنگویی مستند نباشند یا در برابر حقیقت خضوع نورزند میتواند انگیزه تحقیق را در مخاطبان این گونه مباحث تقویت کند. چه عزیزانی که در نشست «بیت آیت الله منتظری و حوادث دهه 60» حضور داشتند و چه سرورانی که از طریق فضای مجازی محتوای این جلسه را (که بههمت گروه تاریخ «انجمن اندیشه و قلم» برگزار شد) پی میگیرند میتوانند به قسمت دوم فایل صوتی که در کانال آقای لطفی قرار گرفته، مراجعه کنند تا دریابند چهکسی کتمان حقیقت میکند.
سایت «دیدار نیوز» که مدیر آن، مسئولیت انجمن اندیشه و قلم را نیز بهعهده دارد طی یادداشتی تحقیق و بررسی خود را در این زمینه منتشر کرده است.
در این گزارش آمده است: چهارشنبه 30 آبان انجمن اندیشه و قلم نشستی جنجالی تحت عنوان «بیت آیتالله منتظری و حوادث دهه 60» برگزار کرد. قسمت عمدهای از نشست اختصاص یافته بود به مناظره عباس سلیمینمین و مجتبی لطفی یکی از شاگردان و اعضای دفتر آیتالله منتظری.
در این مناظره مباحثی مطرح شد و البته مباحثی نیز به آینده و جلسهای دیگر موکول شد.
پس از برگزاری نشست، سلیمینمین یادداشتی در سایت جماران منتشر ساخت و بهاتکای گفتههای مجتبی لطفی در مناظره، خاطرهای از امام راحل مطرح کرد. سلیمینمین نوشت: «آقای مجتبی لطفی (از مسئولان دفتر آیتالله منتظری) تلاش کرد به کمکهای آیتالله منتظری به خانوادههای منافقین و بهاییانی که بهجرم جاسوسی برای اسرائیل در زندان بهسر میبردند، جنبه انسانی بدهد. این اولین باری است که وجود چنین ارتباطی رسماً و در یک محفل عمومی پذیرفته میشود. شاگرد آیتالله منتظری در نشستی به کمک کردن آیتالله منتظری به مجاهدین خلق و حتی بهاییها اشاره کرد که پیش از این توسط اطرافیان آیتالله منتظری گفته نمیشد. بعد از شنیدن این مطلب یاد یکی از نصایح دلسوزانه امام افتادم که در فروردین 67 خطاب به آیتالله منتظری فرموده بودند: "سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام به حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد"».
سلیمینمین در خاتمه یادداشت خود عنوان میدارد: «در اینجا این سؤال پیش میآید که آیا اصولاً ورود آیتالله منتظری به عرصه پشتیبانی از خانوادههای عناصری که در مسیر تأمین منافع دشمنان جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند را میتوان انسانی خواند؟ قابل انکار نخواهد بود که سازمان مجاهدین خلق برای روحیه دادن به اعضای دستگیرشده خود از طریق شبکهای پنهان به پشتیبانی مالی از خانوادههای آنان میپردازد، یا اسرائیل بهطرق مختلف به عناصر بهایی که بهلحاظ تشکیلاتی با آن مرتبط بوده و دستگیر شدهاند به همین گونه پشتیبانی میرساند. حال در این میان حتی بهفرض قبول اینکه ورود آیتالله منتظری به این وادی با زمینهچینی و محملسازی انسانی بوده است، اما آیا بعد از مدتی علقههای سیاسی و پیوندهای عاطفی باقیمانده، ایشان را تحت تأثیر قرار نداد تا آنجا که رویکردهایشان بهویژه در عرصه سیاسی یکصدوهشتاد درجه تغییر کند؟».
** واکنش شاگرد آیتالله منتظری
یادداشت سلیمینمین و یادآوری نصیحت امام راحل به آیتالله منتظری با واکنش مجتبی لطفی روبهرو شد. این در حالی است که وی پیش از این در گفتگو با خبرگزاری تسنیم ضمن تأیید گفتههای خود در مناظره، اظهار داشته بود: این کمکها هم برای قبل انقلاب و هم برای بعد انقلاب بود.
مجتبی لطفی در کانال تلگرامی خود با عنوان «جناب آقای سلیمی نمین، دقت کنید لطفاً!» مدعی شد که نامی از گروه و دستهای نبرده و تنها کاری که ایشان انجام میداد کمک به خانواده زندانیان سیاسی با هر گرایشی بود. وی در کانال آوای خرد مینویسد:
«محض اطلاع جناب آقای سلیمینمین بهعرض میرساند که به همین دلیل که میدانستم و تجربه داشتم که حرفهایم به تیغ تحریف سپرده میشود، در اسرع وقت، فایل صوتی مناظره را در کانال آوای خرد درج نمودم (این قسمت مورد اشاره آقای سلیمی در بخش دوم از فایل صوتی مناظره در کانال موجود است). در آنجا من ضمن اشاره به زاویه داشتن آیتالله منتظری با مجاهدین خلق، حتی قبل از انقلاب، گفتم: تنها کاری که ایشان انجام میداد کمک به خانواده زندانیان سیاسی با هر گرایشی بود... دختر آیتالله منتظری، اشرف منتظری همسر سید هادی هاشمی رابط آقای منتظری با خانواده زندانیان سیاسی بوده است. آقای ایزدی در کتاب فقیه عالیقدر گزارش ساواک را چاپ کرده است.
جناب آقای سلیمی! من اصلاً نامی از کمک به خانواده زندانیان مجاهدین و بهاییان زندانی پس از انقلاب که بهتعبیر شما جاسوسند، بردم؟! چرا پس از 29 سال که از ادعای مطرحشده در نامه 68.1.6 میگذرد و حتی یک مورد از ارتباط آقای منتظری با مجاهدین نیافتید (درحالی که طیف مخالف ایشان ارتباط داشتند)، حالا ذوقزده شدید که "یافتم یافتم؟!" احتمال ندادید با فضای مجازی کنونی افراد زیادی فایل صوتی را با نوشتار و ادعای مستطابعالی مقایسه نمایند؟! و چه قضاوتی میکنند؟! برای یک محقق تاریخ زیبنده نیست این چنین بودن! با اینگونه روایت تحریفگرایانه آقای سلیمینمین از تنها چند دقیقه مناظره من با ایشان، باید گفت: تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!».
مجتبی لطفی در آخر یادداشتش خطاب به سلیمینمین مینویسد: «بیصبرانه منتظر برگزاری مناظره دوم با آقای سلیمینمین با موضوع اعدامهای تابستان 67 هستم».
** واقعیت چیست؟
با مراجعه به قسمت دوم فایل صوتی که مجتبی لطفی در کانال آوای خرد منتشر کرده است و بیان داشته آنچه در این فایل صوتی است را میپذیرم، بهدرستی روشن است که از زاویه داشتن آیتالله منتظری با مجاهدین خلق سخن گفته و نقل کرده است:
آیتالله منتظری قبل انقلاب با مجاهدین خلق زاویه داشت. در زندان که بود آقای نفری پیش وی میآید و میگوید: "از محمد ما چهخبر؟" وی جواب میدهد لبنان است. میپرسد "جذب مجاهدین خلق که نشده است؟"، آقای نفری جواب میدهد خیر!
لطفی ادامه داد: وقتی هم که فرزندش احمد منتظری به دیدار ایشان میآید، به وی میگوید "جذب مجاهدین خلق نشو، من جزوه شناخت آنها را خواندم و افکار مارکسیستی دارد".
تا اینجای سخن توضیحات مجتبی لطفی مطابق فایل صوتی منتشر شده است؛ اما در ادامه و در همان فایل صوتی که وی در کانال آوای خرد منتشر ساخته میگوید: «فقط آقای منتظری یک کار انسانی میکرد به خانواده زندانیها کمک میکرد؛ گبر، مسلمون، بهائی، مجاهد، تودهای...».
عجیب آنجا است که مجتبی لطفی خطاب به سلیمینمین میگوید: احتمال ندادید با فضای مجازی کنونی افراد زیادی فایل صوتی را با نوشتار و ادعای مستطابعالی مقایسه نمایند؟! و چه قضاوتی میکنند؟! برای یک محقق تاریخ زیبنده نیست اینچنین بودن!
مراجعه به این فایل صوتی نشان میدهد که او نام تعدادی از جریانها را برده است و ما شاهد «روایت تحریفگرایانه آقای سلیمینمین» در این موضوع نیستیم.
** سخنی با مجتبی لطفی
مجتبی لطفی در کانال آوای خرد گفته: یکی از مشکلات مهم در عرصه خبرنگاری و خبرگزاری در کشور ما این است که برخی از این متصدیان، با تکیه بر «ایدئولوژی خود» و «با تکیه بر ذهن و حافظه» بدون مراجعه به فایل صوتی یا فیلم و... یک واقعه یا مثلاً یک مناظره منحصر به فرد، بهجای خبررسانی به «خبرسازی» روی میآورند.
در نهایت لطفی میگوید: القصه اینکه پس از مناظره مجتبی لطفی با آقای عباس سلیمینمین در 30 آبانماه امسال، خبرنگاران و خبرگزاریهای «تسنیم، فارس و مشرق و...» در یک خبر تقریباً یکسان، سخنان اینجانب را همراه با تقطیع صدر و ذیل و گاه سانسور، «مطابق با نظر خویش» منتشر کردند و بهخورد مخاطب دادند. بهواسطه همین تجربهای که از این دست مراکز خبرسازی وجود داشت، در اسرع وقت، فایل صوتی مناظره را از طریق کانال آوای خرد منتشر نمودم، (چند پست قبلی) تا حجت تمام شده و اگر طالب حقیقت بهدنبال اصل مطالب مطروحه است با تطبیق خبرهای منتشرشده با فایل صوتی، بدون واسطه، به واقعیت پی برد. مجددا تأکید میکنم آنچه بهنقل از اینجانب در برخی از خبرگزاریها، ضمن عدمدقت در تنظیم خبر، با شگرد «تحریف، تبدیل و سانسور» درج شده است موضع رسمی حقیر نیست و فایل صوتی درجشده در «کانال آوای خرد» مورد تأیید میباشد.
پس از استماع فایل صوتی که مورد تأیید مجتبی لطفی است، مطابق آنچه در فایل صوتی آمده وی صحبت از کمک آیتالله منتظری به خانواده زندانیهای «گبر، مسلمان، بهائی، مجاهد و تودهای» کرده است. حال سؤالاتی که به ذهن متبادر میشود و بهنظر میرسد مجتبی لطفی باید پاسخگوی آن باشند بهقرار ذیل است:
1 ــ عباس سلیمینمین تنها از مجاهدین و بهائیها نام برده و دیگر اشارهای به گبر و تودهایها نکرده است. منظورتان از تحریف سخنانتان دقیقاً کدام مورد است؟
2. در فایل صوتی مشخص نشده کمک تنها قبل از انقلاب بوده و یا بعد از انقلاب هم این کمکها ادامه داشته است. اما خبرگزاری تسنیم از قولتان نوشته که این کمکها هم برای قبل از انقلاب و هم برای بعد از انقلاب بود؛ و مدعی است که صدای ضبطشدهتان را در اختیار دارد. مشخص کنید این نقل قول را قبول دارید و یا همچنان مدعی هستید سخنانتان تحریف شده است؟
3. چرا با اینهمه تسامح و غیردقیق سخن میگویید؟ آیا واقعاً آیتالله منتظری قبل و بعد از انقلاب به خانوادههای بهایی کمک مالی میکرد؟ قبل از انقلاب ما زندانی سیاسی بهایی داشتیم؟ زندانی سیاسی گبر (زرتشتی) چطور؟ ایشان قبل و بعد از انقلاب به کمونیستها و تودهایها کمک مالی کرده بود؟ در مورد مجاهدین خلق و کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی قبل از انقلاب با اطمینان میتوان این ادعا را پذیرفت ولی کدام سند و مدرک وجود دارد که ایشان بعد از انقلاب به خانواده منافقین کمک کرده است؟ معرفی چهره انسانی از آیتالله منتظری نباید با اینهمه تسامح و غیردقیق سخن گفتن همراه شود. قبول ندارید؟
** سخنی با سلیمی نمین
بهنظر میرسد سلیمی نمین هم باید نکاتی را مد نظر داشته باشد. اثبات یک ادعا بهبزرگی کمک آیتالله منتظری به منافقین در سالهای بعد از انقلاب و بدتر از آن به بهاییها، نیازمند دلیل و سند مستقل است و حرفهای با تسامح و غیردقیق اطرافیان او را نمیتوان سند مهمی تلقی کرد. قطعاً حرفهای مجتبی لطفی یک بیان جدلی در آن فضای هیجانی مناظره بوده است و خود او هم دلیلی برای اثبات کمک آیتالله منتظری به «گبر، بهایی، مجاهد، تودهای» در سالهای بعد از انقلاب در اختیار ندارد. این سخنان آنقدر غیردقیق و هیجانی بیان شده است که مجتبی لطفی خودش هم مطمئن بوده است چنین سخنانی را بهزبان نیاورده است و با اطمینان، همگان را به انتشار فایل صوتی آن مناظره ارجاع داده است در حالی که این سخنان بدون سند از زبان او صادر شده بود.
عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران همچنین در تماس با دیدارنیوز نیز در مورد یادداشت «ماجرای کمک آیتالله منتظری به خانوادههای مجاهدین و بهاییان چیست؟» نکاتی را متذکر شده است که بدین قرار است:
1 ــ در بخش پایانی یادداشت گفتهاید: «اثبات یک ادعا بهبزرگی کمک آیتالله منتظری به منافقین در سالهای بعد از انقلاب و بدتر از آن به بهاییها نیازمند دلیل و سند مستقل است و حرفهای باتسامح و غیردقیق اطرافیان او را نمیتوان سند مهمی تلقی کرد». آقای مجتبی لطفی بهعنوان یک فرد حقوقی و نه حقیقی از جانب بیت آیتالله منتظری این ادعا را مطرح کرده است و من صرفاً به سخنان وی استناد کردهام. در ضمن من که در دفتر آیتالله منتظری حضور ندارم که به اسناد دسترسی داشته باشم. از طرفی، ادعایی را که آنها مطرح ساختهاند آیا منطقی است من برایش سند و دلیل بیاورم؟
2 ــ در آن بخش از یادداشت همچنین گفتهاید: «قطعاً حرفهای مجتبی لطفی یک بیان جدلی در آن فضای هیجانی مناظره بوده است». اولاً افراد مسئول گفتههای خود هستند و ثانیاً بر فرض قبول کنیم در فضای مناظره حرفی گفته شده است، اما چند روز بعد که خبرگزاری تسنیم با وی تماس میگیرد و سؤال میکند این کمکها مربوط به چه دورهای است، وی تأکید میکند هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب. آیا آنجا هم همچنان در فضای هیجانی مناظره بودهاند که این حرف را زدهاند؟
انتهای پیام/
منبع: تقریب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.taghribnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تقریب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۷۹۷۹۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تقسیم عشق در زندگی زوج مبتلا به «ایالاس»/بیماری جزیی از زندگیست
خبرگزاری مهر - گروه استانها: هنوز خیلیها نسبت به بیماریهای خاص نگاه آزاردهنده دارند و ابتلاء به آنها را آخر دنیا میدانند و بیمار را ناتوان و بریده از زندگی؛ اما در این بین نیز هستند کسانی که بیماری را جزئی از زندگی میدانند و گذران عمر با آن را انتخاب کرده اند، «سودابه علیپور و مجتبی فیض» زوج صبور و مقاوم مبتلا به بیماری «ایالاس»، دعوت مصاحبه خبرنگار مهر را پذیرفتند تا یکبار دیگر بگویند بیماری هم جزئی از زندگی است، فقط کافی است چشمهایمان را بشوییم و از دریچه امید به آن نگاه کنیم. غبار ناامیدی را که از چشم و دلمان بگیریم، حتی سختترین بیماریها هم در مقابلمان زانو خواهند زد.
وقتی به خانه کوچک و سپید رنگشان میرسیم سودابه در را باز میکند با احترام و لبخند تحویلمان میگیرد تا به خانه امیدشان قدم بگذاریم، در ابتدای ورود، شعری از مولانا نوشته بر روی آینه با ماژیک آبی با خطی زیبا نظرم را جلب کرد و همانطور در افکار خود غوطهور بودم که با تمام سختها و دردی بیدرمان تا چه اندازه امید و عشق میتواند در این منزل موج بزند، کمی با فاصله، دقیقاً روبهرو آینه شفافی که خود گویای عاشقانهها، امیدها، شکیبایی و بردباری را منعکس میکرد، «مجتبی فیض» بیمار ایالاس ما بر روی تختی مرتب و تمیز با اتصال به دستگاههای تنفسی ونتیلاتور، اکسیژنساز و دستگاه ساکشن ریه که به سختی نفسهایش قابل شمارش بود با لبانی خندان و چشمانی پر از شور و عشق زندگی کردن در مرکز منزل به آرامی آرامیده بود تا همچنان ستون خانه باشد.
در حالی که سودابه یک چشمش به مجتبی بود و یک چشمش به ما که بر روی مبلهای قهوهای رنگی در چهارچوبی از خانه با دو کتابخانه پر از کتاب که انگار تمام کتبها و وسایل دیگر را با خطکش سانت گرفته بودند، مبدا چیزی سر جایش نباشد با دست اشاره به خوشآمدگویی میکرد، بیوقفه شروع به صحبت کرد، گویا با دیدن ما بغض سهو نیم سالهاش از تنهایی و نبود همراه و حامی ترکیده باشد و گوشی شنوا که سختیهای این مسیر نامعلوم را بشنوند، با خندهای کنار لبش توضیح میدهد ازآنجا که همه بیمارانای ال اسی امکان نفس کشیدن طبیعی ندارند، همیشه از طریق یک دستگاه ونتیلاتور به آنها دم و بازدم داده میشود، ما جزو خوش شناسها بودیم که یک ونتیلاتور خوب تهیه کردیم و تختی که خیری آشنا برایمان خریداری کرد.
لبانشان خندان و چشمانشان پر از شور و عشق زندگی کردن بود، این را به وضوح میتوانستی ببینی، دلیلاش معلوم است، چیزهایی هستند که تا از دستشان ندهیم، قدرش را نمیدانیم، سلامتی یکی از آنهاست. از دست دادن سلامتی که هیچ، آنها حتی، یکبار که نه، چندبار، مرگ را در نزدیکی شریانهای خود حس کردند. سودابه در حالی که مکرر با الفاظ عاشقانه با مجتبی که توان حتی یک کلمه حرف زدن نداشت، صحبت میکرد و دست نوازش بر سر او میکشید ادامه داد؛ نگرانی از آیندهای نامعلوم، هزینههای سرسام آور خرید تجهیزات مورد نیاز بیمار و اندوه ناشی از وخیمتر شدن اوضاع جسمی بخشی از مواردی است که گاه، آثار آن تا مدتها باقی میماند، درست است که درگیری با اینها بسیار رنج آور است، ولی در نهایت جدال با این چالش هاست که تواناییهای جدیدی را برای فرد آشکار میکند.
بیماری که با ایالاس درگیر است برای مداوا نیاز به عشق دارد، کسی که این بیماری را میگیرد، میتواند تا درصد اندکی در بهترین بیمارستان درمان جسمیاش را انجام دهد، ولی وقتی عشق بدون قید و شرط نباشد، بیفایده است. مجتبی ستون خانه بود. باید میبود برای همین بیش از سه سال همه شبها که خوابید، کنارش بیدار ماندم و هر بیست دقیقه او را غلت دادم که زخم بستری نگیرد.
سودابه متولد سال ۵۷ در آبادان است، اما در اصفهان بزرگ شده. استاد و مدرس با تجربه سالهای طولانی موسیقی و نوازندگی است که بیش از یکسال اشتغال خود را برای نگهداری شبانهروزی از مجتبی متولد سال ۴۶ جانباز و ایثارگر جنگ تحمیلی که هشت سال در جبههها از مرز و بوم کشورمان دفاع کرده است، کنار گذاشته تا هر لحظه و هر ثانیه غم و شادیهای زندگیاش را بیشتر با او تقسیم کند.
او برایمان چای گرمی میریزد همراه با شکلاتهای تلخ با پوستههای رنگی رنگی که انگار نشان از تلخیها و خوشیهای زندگی است تا خستگیمان در هوای سرد و خانهای مملو از گرمی دوست داشتنها رفع شود، سودابه در حالی که بغض در صدایش آشکار، اما امید در چشمانش آشکارتر است و انگار قصههای پرغصه بیماری مجتبی را تا حدودی با صحبتهای بیوقفه و بدون مقدمه از دوشهای سنگین خود بر زمین گذاشته باشد، با صدایی محکم و استوار، گفتههای خود را با نام خداوند شروع میکند که زندگی مشترک پر از روزهای تلخ و شیرین است. همانطور که در شادیها با همسرمان لذت میبریم، باید بلد باشیم چطور در سختیها و بیماریها از همسرمان مراقبت کنیم. شنیدنش آسان! اما درک آن برای خیلیها که در برابر کمترین ناملایمات زندگیها صبوری ندارند، سخت است.
انگشتان یکی از دستانش جمع شده بود و وقتی به خواستگاری سودابه میرود، بدون هیچ پنهانکاری و خالصانه میگوید که متخصصان مغز و اعصاب برای رفع خمیدگی انگشتانش، عمل جراحی مهرههای گردن و نخاع را تجویز کردند و هر دو این موضوع را با توجه به تشخیص پزشک قابل حل میپندارند، همه چی داشت خوب پیش میرفت، اما برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد؛ برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، تنها سه هفته بعد مراسم عروسیشان، سودابه برای درمان قطعی و انجام عملهای جراحی؛ مجتبی را نزد دکتر متخصص میبرد که پس از انجام آزمایش امارای عضلات و تست نوار عصب در کمال ناباوری، بیماری «ایالاس» برای مجتبی تشخیص داده شد و تجویز عمل جراحی دیگر متخصصان کاملاً رد میشود.
در این شرایط سخت، میفهمیدم زندگی زناشویی یک خانه هزار تو است که هر روز یک رخ خود را نشانتان میدهد، ارتباط زوجین ابعاد مختلفی دارد که یکی از آن حوزه مراقبتهای روحی و حمایتهای روانشناختی است، اگر خدایی نکرده بیماری به سراغ همدم زندگیتان آمده باشد، باید هر آنچه که خوانده و دیده و شنیدهاید و به قول معروف در چنته دارید را رو کنید، چرا که مراقبت و پرستاری از همسر، فارغ از اینکه جز وظایف زوجین در زندگی زناشویی است اگر با عشق و از ته دل انجام نشود، تأثیرگذاری لازم را نخواهد داشت.
بنابراین همسران آگاه و هوشیار از این شرایط سختِ بیماری به درستی استفاده میکنند و آن را به فرصتی برای محبت بیشتر و هرچه بهتر کردن رابطه عاطفی تبدیل میکنند، از اینرو با اطلاع از بیماری مجتبی از حرکت نایستادم و ایشان را نزد یازده دکتر متخصص مغز و اعصاب در ایران بردم و طی آشنایی با دوستان خارج از کشور پروندههای او را حتی برای پرفسور سمیعی ارسال کردم که تشخیص تمام آنها بیماری «ایالاس» بود.
اینکه در ابتدای زندگی جدید و تنها پس از سه هفته زندگی مشترک توأم با عشق و علاقه متوجه بیماری بسیار ناشناخته همسرتان شوید، هضمش سخت است، اما سودابه و مجتبی هر دو سعی کردند این بیماری را قبول و با آن زندگی کنند. سودابه میگوید که خانوادهاش حسابی روحیههایشان را باخته بودند، اما او همچنان به دنبال راهکارهای درمان بود، به طوری که از طریق یکی از دوستان با دو پرفسور مغز و اعصاب در هندوستان و تایلند هم گفتگوی تصویری برقرار میکند و آنها روش «سلول درمانی» را که برای بیماران خود تجویز میکردند را پیشنهاد میدهند، اما گفته میشود یک دوره درمان در خارج از کشور ۵۰۰ میلیون تومان هزینه دارد.
لازم است به این نکته اشاره کنیم که در حین گفت وگوی تصویری با متخصصان خارج از کشور، سودابه متخصص مغز و اعصاب که بر روی روشهای سلول درمانی پژوهشهایی داشتند، آشنا میشود و طی دو روز با هماهنگی منشی دفتر در حالی که مجتبی با همان یک دست که انگشتانش خمیدگی نداشت تا تهران رانندگی میکند با کت و شلواری اتو کرده و پاهای سالم به مطب دکتر میروند، او وقتی متوجه جانبازی مجتبی میشود برای بررسی دقیق بیماری او به مدت ۴۵ دقیقه از پذیرش هرگونه بیمار خودداری میکند و پس از بررسی مدارک پزشکی، تشخیص همان بازشناخت ایالاس است که به گفته پزشک، مجتبی در معرض امواج یا پروتئینی ناشناختهای در بدنش قرار گرفته بود، لذا بلافاصله اورژانسی او را به آزمایشگاه سرب شناسی در تهران منتقل میکنند و وجود ترکش در بدن مجتبی که البته طبق گفتههای قبلی خودش، تشخیص داده میشود.
سودابه در حالی که بغض راه گلویش را میفشرد با کلمههای شمرده شمرده ادامه داد: خیلی جالب است که پس از کسب جواب آزمایش و معاینه پاهای مجتبی که خودش با همین پاها بدون هیچگونه درد و عارضهای به مطب آمده بود، دکتر گفتند پای راستتان هم درگیر شده و بعد از مدت کوتاهی با مشکل مواجه میشوید که طی همین تشخیص، متأسفانه فعالیت و حرکت پاهای مجتبی تا حدودی کند شد، بنابراین با پیشروی بیماری طی رضایت مجتبی و خودم، روش سلول درمانی بر روی همسرم را آغاز کردند.
او اضافه کرد: دیدگاه کلی من به درمان بیماری مجتبی در مجموع دیدگاه مثبتی بود، از اینرو روش سلول درمانی با لیپوساکشن شکم از طریق سلولهای بنیادین از اطراف ناف با هزینهای بالغ بر ۱۰۰ میلیون تومان بر مجتبی آغاز شد و پس از بستری در بیمارستان فرمانیه تهران سلولها به صورت وریدی تزریق شدند، البته به این نکته اشاره کنم که پزشکان هیچ وقت به من نگفتند که بیماری همسرم صد در صد خوب میشود، بلکه گفتند که در مراحل تحقیقات هستند و امیدوارم بتوانم پزشکی باشم که در این زمینه خدمتی را انجام داده باشم.
به کسی که بیمار ایالاس دارد و میداند که علاجی وجود ندارد، نمیتوانیم بگوییم ادعای شرکتها را باور نکند، آنها میخواهند به هر ممکنی متوسل شوند تا شاید فرجی شود، اما با رضایت کامل مجتبی و در مرحله دوم خودم، خارج از مسؤولیت پزشک، راههای دیگر سلول درمانی را ادامه دادیم چرا که این درمانها تنها امید زندگی ما بود، بنابراین وارد مرحله دوم درمان شدیم این بار با هزینهای ۸۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان، سلولهای بند ناف جنین به همسرم تزریق شد و همین طور مجدد مراحل بعدی با فاصلههای دو تا شش ماه؛ طی پنج تا شش مرتبه سلول درمانی با روشهای گوناگون الپی، نخاعی، وریدی و عضلانی و هزینههای هنگفت ۴۰ تا ۱۰۰ میلیون تومانی بر روی ایشان انجام شد، البته این مبالغ غیر از مخارج بیمارستان بود، به طوری که بابت چهار سال بستری مجتبی، مبلغ ۸ تا ۹ میلیون کارت میکشیدم.
از سودابه درباره پیشرفت مراحل درمان با وجود صرف اینگونه هزینههای سنگین میپرسم که توضیح میدهد؛ پس از مراحل متعدد سلول درمانی، یک تا دوبار علائم خوب با حرکت اعضای بدن مجتبی قابل شهود بود، تصور کنید دستی که به هیچوجه کار نمیکرد به یکباره ساعت دو نیمه شب این دست بلند شد و روی بازوی من نشست، واقعاً آن لحظه در حال خودم نبودم؛ میخواستم از خوشحالی فریاد بزنم که بلافاصله از این حرکت همسرم فیلم گرفتم و در کانال واتساپ برای پزشکش ارسال کردم، صبح هنگام او پس از مشاهده ویدئو نوشتند که به شکرانه این درمان؛ سجده شکر به جا میآورم.
او در ادامه به دورانی از بیماری مجتبی اشاره میکند که کامل مینشست، غذا میخورد، بلع داشت و با هم حرف میزدیم البته بدون هیچگونه حرکتی در دست و پا، اما یک روز هنگامی که میخواست روی تخت بخوابد، گفتم میتوانی پایت را بالا بیاوری و به ناگاه در کمال ناباروری خودش پایش را بالا آورد و روی تخت گذاشت؛ پایی که اصلاً تکان نمیخورد! یعنی یک هفته پس از سلول درمانی. بلافاصله فیلم این حرکت را برای پزشک ارسال کردم به طوری که ویدئوها همسرم در سایتها و مجلههای پزشکی بازتاب بسیار امیدوار کنندهای به همراه داشت.
بنابراین پس از بازتابهای مثبت از درمانها، این بار مرحله اگزوزوم درمانی بر روی مجتبی شروع شد؛ «اگزوزومها سلولهای بنیادی کوچکی هستند که ترشح شده و در ترمیم و بازسازی مفاصل نقش بسیار مهمی دارند که با تزریق اگزوزوم به مفاصل آسیب دیده، سرعت ترمیم و بازسازی آنها افزایش مییابد، این روش، به دلیل کارآیی بالا و عدم نیاز به جراحی، درمانی ایدهآل برای مشکلات مفصلی است»، این روش هم تأثیراتی بر عملکرد سیستم اعضای بدن همسرم با حرکت آرام انگشتان دست خودش را نشان داد، اما در مجموع این علائم به هیچوجه پایدار نبودند؛ یعنی یک هفته پس از سلول درمانی تمام عملکردها کامل به قبل از درمان بازمیگشت، به طوری که حتی متوجه شدم بیماری ایشان در حال پیشرفت است، ولی مجتبی که تصمیمگیرنده نخست برای انجام تمام مراحل روشهای سلول درمانی و هر درمان دیگری بود، میگفت؛ حاضر هست برای نجات دیگر بیماران، انواع آزمایشها و درمانها بر روی او صورت بگیرد.
سودابه در حالی که هر یک ربع، یکبار کار ساکشن مجتبی را با خونسردی و صبورانه انجام میداد با حرفهایش ما را به پانزدهم آذر سال گذشته برد به زمانی که هنگام حمام ناگهان با افت شدید اکسیژن خون همسرش مواجه میشود و با کمک برادر شوهرش که آن لحظه در خانه آنها بود، مجتبی را روی تخت میخوابانند و سریع دستگاه اکسیژنساز را با وجود فقدان استفاده دستگاه و تنها با آگاهی از روند حادتر بیماری دو تا سه ماه قبل از چنین حمله ناگهانی برای روزهای مبدا تهیه کرده بود، وصل میکنند.
در این میان سودابه که از این اقدام به موقع خود برای نجات جان همسرش بسیار خرسند بود و آن را با آب و تاب فراوان تعریف میکرد، اما گلایهمند بود که یکی از برادرهای مجتبی با مشاهده دستگاه اکسیژن ساز گفته بودند؛ چرا اینقدر «دادا» را لوس میکنم؛ چه لزومی برای تهیه دستگاه بوده است، اما سودابه همچون سپری پولادین در مقابل حرفها و مشکلات مسیر، بلافاصله ضمن تماس با یک فوق تخصص ریه، مجتبی را برای آزمایشهای لازم آماده میکند که با تاکید پزشک متخصص بدون هیچگونه معطلی در بیمارستان خورشید اصفهان بستری میشود، چرا که ۱۰ دقیقه تأخیر مساوی با کما رفتند؛ مجتبی بود!
او در حالی که با چشمانی اشکبار به همسرش بر روی تخت خانه آرام آرمیده بود نگاه میکرد، ادامه داد: بلافاصله پرستارها به دستور پزشک، دستگاه کمک تنفسی بایپپ را متصل میکنند و تنها ظرف دو ساعت بهم مهلت دادند با هزینه ۴۵ میلیون تومان دستگاه بایپپ را برای ایشان تهیه کنم، واقعاً در آن لحظه تنها و بیکس بودم و جز خداوند به کسی توکل نداشتم، با مشکلات فراوان این هزینه را از دوستان و آشنایان تأمین کردم و از آن زمان دیگر مجتبی بدون، بایپپ تنفسی نداشت.
پیشرفت بیماری او به این معنا بود که درمان باید برایش به شکلی وسیع انجام میشد، چرا که این شرایط چندان دوام نیاورد و پس از پنج تا شش ماه که دستگاه کمک تنفسی بایپپ هر دو ساعت باید روی صورت مجتبی قرار میگرفت، دیگر با وخیم شدن وضعیت بیمار، این دستگاه هم جوابگو نبود، چرا که یک روز هنگام غذا خوردن متوجه شدم بایپپ کامل روی صورت همسرم میخوابد و ضمن تماس با دکتر سامی که بالای سر ایشان میآمدند با توصیههای پزشک؛ مد دستگاه تنفسی را باید از ۱۶ به ۱۸ تغییر میدادم.
بنابراین از آنجا که سودابه فوت و فن مریض داری با چاشنی عشق؛ مثال الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی را به نوع حقیقی نشان میداد؛ میگوید: بلافاصله پس از دستور پزشک به تنهایی در خانه ظرف چند دقیقه توانسته بودم، مدهای دستگاه بایپپ هافریشتر آلمانی را با تنظیمات ۲۰ مرحلهای فوقالعاده سخت از مد ۱۶ به ۱۸ تغییر دهم تا مجتبی به راحتی توانست نفس بکشد و این وضعیت تا دو روز پایدار بود، اما از روز سوم تحت هیچ شرایطی، چنین اقدامات بر روی او جوابگو نبود، به طوری که با حضور تیمهای امدادی اورژانس؛ همسرم روی برانکارد کامل به کما رفتند و به مدت شش ساعت در بیمارستان منتظری در این وضعیت بودند، اما به طرز عجیب و معجزهآسایی به یکباره تمام علائم اکسیژن و ضریب هوشی تغییر کرد و حال مجتبی مناسب شد، چرا که در طول شش ساعت مدام در گوش او صحبت میکردم که «تو باید برگردی»!
در این شرایط پس از هوشیاری کامل، به مدت ۱۴ روز همسرم تنها از راه لوله تغذیه داشتند و پس از این دوران برای عمل تراکستومی «بهطور عمده برای ایجاد راه تنفسی به غیر از مجرای عادی آن (بینی و دهان) ایجاد میشود» مجتبی را به اتاق عمل بردند و طی ۲۱ روز در بیمارستان به تنهایی بدون هیچگونه خستگی و گلایهمندی از او نگهداری کردم و پس از ترخیص با دستگاه ونتیلاتور به منزل آمدیم و اکنون حدود یکسال همسرم با این دستگاه تنفس میکند.
از سودابه درباره چالشهای و دلتنگهای این مسیر نامعلوم که تنهایی پیموده؛ میپرسم و با لبخندی بر لب و نیم نگاهی به مجتبی میگوید: در این راه همه دوستان، پزشکان و آشنایان براساس توانمندی و آگاهی خودشان تحت هر شرایطی با تأمین تجهیزات لازم و دیگر اقدامات بسیار کمکرسان بودند، اما هزینههای بیماری ایالاس بسیار سهمگین است، برای نمونه هر بسته سرساکشن را یک میلیون و ۶۰۰ تومان خریداری میکنم که با توجه به شرایط همسرم، کمتر از یک هفته جوابگو است.
به نظرم، بیمار برای زنده ماندن نیاز به تجهیزات درمانی ویژه دارد. سادهترین نیاز یک بیمار ایالاس یک تخت بیمارستانی و یک ویلچر است تا بیمار بتواند جابهجا شود و زخم بستر نگیرد، وقتی ریه، بلع و تکلّم بیمار از کار میافتد، برای خوردن غذا باید از دستگاه استفاده کند، غذای رقیق به معده آنها ریخته شود، اصلیترین نیاز بیمار تجهیزات مربوط به تنفس او است، همیشه باید دستگاهی را همراه داشته باشد تا دم و بازدم برایش ممکن باشد.
مورد دیگری هم هست که باید به آن توجه کنیم، هزینههای جانبی و بسیار گران قیمت این بیماری است؛ برای نمونه هر دو هفته یکبار سونت و لوله انجی بیمار توسط فرد متخصص با هزینههای ۳۰۰ هزار تومانی تعویض میشود، بررسی و تنظیمات دستگاه ونتیلاتور با حضور پزشک در منزل به راحتی ۵۰۰ هزار تومان هزینهبر میدارد، با این شرایط به هیچوجه نمیتوانم از پرداختها امتناع کنم چرا که در وضعیت وخیمتر شاید به موقع نتوانند کارهایم را انجام دهند، مثلاً دستگاه اکسیژن ساز و دستگاه ونتیلاتور را با مبالغ سه میلیون و دو میلیون و چهارصد تومان تأمین کردهام. البته مدیریت مخارج امورات منزل و مهمانداری باید به خوبی مدیریت شود.
سودابه با اشاره به غزل حافظ با مصرع «کاروانی که بود بدرقهاش حفظ خدا؛ به تجمل بنشیند به جلالت برود، با اطمینان کامل قلبی میگوید؛ مطمئن هستم یک روزی این جلال نصیبم میشود. چرا که با حمایتها و پشتیبانیهای روحیه بخش و انگیزاننده در نبرد بیوقفه با این بیماری باید بتوانی تحت هر شرایطی روحیه خودت را حفظ کنید، بیماری ایالاس یک رنج بیپایان و بسیار عظیم برای همراهان بیمار است، اما از این رنج؛ میتوان گنج اندوخت. باید بگویم در چنین مسیری ناهموار، این گنج را خودم به دست آوردم، اینکه در حیطه آزمایشات الهی خود را محک زدم که متوجه شوم، چقدر انسان صبوری هستم و اکنون احساس میکنم که فرد خودساخته شدهام و شخصیتم در مسیری کامل تغییر کرده است.
او در ادامه صحبتهایش با یقین توضیح میدهد که اگر به این بیماران اینگونه نگاه کنیم که در تیمارداری آنها در حقیقت برای خودمان کار میکنیم، به هیچوجه از طی مسیرهای دشوار گلایهمند نخواهیم بود، در این مدت دست و پنجه نرم کردن با بیماری ایالاس همسرم همیشه به خودم میگفتم؛ هرگز به سخت جان خود این گمان نبود! درواقع اصلاً در گمان نبود تا اینقدر جان سخت باشم، به طوری که یک روز در حال تیمار مجتبی بودم؛ مادرم گفتند که تو فرزند من هستی و میدانم که دختری قوی و توانمندی هستی، اما واقعاً فکر نمیکردم تا این درجه و مرتبه؛ قوی و محکم باشی!
این را دوست دارم بگویم که «در ابتدا برای خودمان تمام کارهای مراقبت از بیماران ایالاس را میکنیم» سودابه این جمله را بارها تکرار میکند تا خوب شیرفهم شویم که با چه بیماری طرف هستیم. بعد از این جمله هم شروع میکند به وصف این موضوع که در این مسیر احساس میکنم انتخاب شدهام، باید به چنین درک و فهمی برسیم که برای یک مأموریت مهم انتخاب شدهایم، به طوری که به خواهرم میگویم؛ من در یک «مأموریت الهی» هستم، همچون پدر نظامیام که در دوران جنگ برای مبارزه با دشمنان ایران به مأموریت اعزام میشدند و اکنون من هم در مأموریت قرار دارم و به نحواحسنت آن را باید به سرانجام مقصد برسانم و مطمئنم در پایان آن از مافوقم که همان خالق جهان هستی است، ترفیع درجه خواهم گرفت.
او در ادامه صحبتهایش ما را به دوران جنگ تحمیلی میبرد آن زمانی که مجتبی طی هشت سال در جبهه حق علیه باطل در عملیات سرپل ذهاب با اصابت ترکشی، مجروح و جانباز میشود و پس از پایان جنگ به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی مشغول بود و با تهیه مغازهای به کارهای کامپیوتر اشتغال داشتند، اما از سه سال و نیم گذشته دیگر نمیتوانند هیچگونه فعالیتی داشته باشند، بیماری که با ایالاس درگیر است برای مداوا نیاز به عشق دارد، فردی که این بیماری را میگیرد در تمام مراحل زندگی نیازمند حمایت خانوادهاش است، ولی وقتی عشق بدون قید و شرط نباشد، بیفایده است، چرا که آنچه که در این مسیر ناهموار و دشوار برایم به هیچوجه قابل هضم نبوده و شانههایم را سنگین کرده، نبود حمایتها مالی و عاطفی خانواده همسرم است که حتی دیدار خودشان را از فرزند خود طی این سالها دریغ کردهاند.
در حالی که مجتبی با نگاه به سودابه و ما گفتههای همسرش را با اشک و دلتنگیها تأیید میکرد، از او درباره ماجرای شعرهای نوشته شده روی آینه میپرسم که با لبخندی آرام و شمرده میگوید؛ گاهی برای همسرم شعرهایی از اشعار حافظ و سعدی که بسیار علاقمند هستند بر روی آینه مینویسم و اگر خواب باشند یا وضعیت تختشان پایین باشد با بالا آوردن تخت به نحوی که اشعار قالب رؤیت باشند، میگویم که این شعر را برای شما نوشتهام، به طوری که چند روز گذشته شعری از سعدی که بسیار مجتبی به آن علاقه دارد نوشتم که:
تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بیوجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم
«هر فردی که تحتتأثیر یک بیماری قرار دارد، از یک داستان و سفر شخصی منحصربهفرد برای بیان کردن برخوردار است که به عنوان تجربه بیماری شناخته شده است، خط سیر بیماری هر فرد، منحصربه خودش است و تجارب متفاوت افراد مبتلابه ایالاس منجر به یک داستان متفاوت فردی میشود، اما حمایتهای گسترده و بیوقفه مسئولان و مجمع خیران، مرهمی بر دشواریهای بیماران و خانواده آنها است.»
عشق و امید داروهای همیشگی برای مغز و قلب توست! خوب زندگی کن حتی با ایالاس…!
این حکایات همچنان ادامه دارد…
کد خبر 6089898