با کدام زیباکلام روبهرو هستیم؟
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۸۲۰۲۸۴
چرخش مدامِ سیاستورزان و متفکران مردم را ناباور و سردرگم کرده و تنها چیزی که خریدار دارد حرفها و کردار به ظاهر رادیکال و خلافآمد است که سردمدار آن کسی نیست جز صادق زیباکلام.
به گزارش ایسنا، روزنامه شرق نوشت: «تا چندی پیش تکهکلامِ صادق زیباکلام این بود که همه میپرسند چرا تو را نمیگیرند؟ و اینک این پرسش صورتِ تازهای به خود گرفته است: چرا زیباکلام را نکشتند؟ این که چرا صادق زیباکلام در اواخر دهه هفتاد به جای محمدجعفر پوینده و محمد مختاری و دیگران کاندیدای قتل نبوده است، محلِ بحث ما نیست که ایشان خود در گفتوگو با «شرق» از تأثیری گفته است که او و چند تن دیگر با نوشتههاشان در روزنامههای «زنجیرهای» دورانِ اصلاحات داشتند و در ازای آن، مقتولانی چون مختاری و پوینده ناشناخته بودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مواضعِ اخیر صادق زیباکلام سیمپتومِ وضعیتی است که سیاست را به انفعالِ کنشمند کشانده است. اصلاحطلبان و طیفهای مختلف سیاسی که اکنون در سیاست داخلی اپوزیسیون به شمار میآیند، با پُرکردن فضای سیاسی از ایدههای مختلف و سخنرانی و برپایی کنگره و گفتوگو قصد احیای سیاست را دارند اما تناقضاتِ بسیار راه را دشوار کرده است. چرخش مدامِ سیاستورزان و متفکران مردم را ناباور و سردرگم کرده و تنها چیزی که خریدار دارد حرفها و کردار به ظاهر رادیکال و خلافآمد است که سردمدار آن کسی نیست جز صادق زیباکلام. برای مواجهه با این شخصیت که ازقضا پایگاهی هم در میان روزنامهخوانها و دانشجویان و فعالان سیاسی دارد و سخنرانیهایش به خاطر همین رویکرد به صحنهای پرمخاطب بدل میشود، ابتدا باید جایگاه گفتن او را خاستگاه و پارادایم فکریاش را شناخت. چه آن که تحلیل وضعیت کنونی و ترسیم مختصات تاریخ معاصر در گروِ اندیشیدن بر مبنای یک پارادایم است و بدون چارچوب مفهومی یا پارادایم فکری مشخص که تحلیلگر سیاسی یا فیلسوف آگاهانه به کار میگیرد، ارائه شِمایی درست و واقعی از وضعیت ممکن نخواهد بود.
صادق زیباکلام، متولد اواخر دهه بیست از پدری تاجر، استاد علوم سیاسی، صاحب آثاری همچون «ما چگونه ما شدیم؟» و «غرب چگونه غرب شد؟»، طرفدار محمد مصدق، مدافع سرسختِ رضاخان، عضوِ حزب زحمتکشان به رهبری مظفر بقایی، مارکسیست، منتقدِ هاشمی رفسنجانی و بعدتر از نزدیکان و مدافعان سیاستهای هاشمی، خویشاوندِ سببی احمد توکلی، اصلاحطلب و سر آخر به قولِ خودش لیبرال است. این فهرستِ متناقض مخاطب را در هر بار موضعگیری زیباکلام با این پرسش مواجه میکند که اینک با کدام زیباکلام روبهروست؟ به تعبیر دیگر کدام زیباکلام سخن میگوید؟ یا از چه جایگاه گفتنی و با کدام پارادایم فکری؟
این که طیفِ اپوزیسیون در سیاست داخلی نتوانسته است هژمونی باشد یا تغییری اساسی و بنیادی در سیاست ایجاد کنند، شاید یکی هم به خاطر این چرخشهای مدام پارادایمی باشد که در هیچ جای تاریخ و دنیا توجیهپذیر نبوده و نیست. از همینجا برگردیم به موضعگیری اخیر صادق زیباکلام درباره قتلهای زنجیرهای که معتقد است مختاری و پوینده ناشناخته بودند و قتل آنها معنا نداشت و بعد از قتل «خیلیها میپرسیدند که اینها چه کاره بودند؟» زیباکلام به این بسنده نمیکند و فهرستی از آلترناتیوهای قتل به دست میدهد که به زعم او میتوانستند سرفهرستِ قتل باشند. کاری نداریم که بیشتر این اشخاص سالیانی است که خواسته ناخواسته از نوشتن دست کشیدند یا ترک وطن کردهاند. میخواهیم روی این نکته تمرکز کنیم که کدام زیباکلام در آن مقطع باید از میان برداشته میشد؟ خودش از درافتادن با اصولگرایان میگوید: «خود بنده که در آن مقطع در روزنامهها منظما یادداشت مینوشتم خیلی بیشتر مورد بغض و کینه اصولگرایان بودم» که به قولِ زیباکلام آن دوران «محافظهکاران» بودند نَه اصولگرایان. پس زیباکلامی که خود را کاندیدای قتل میداند، اصلاحطلبی است که خود را برابر طیف اصولگرا میخواند و این هر دو طیف در آن دوران در سیستم موجود سهمی داشتند و ازقضا اصلاحطلبان در قدرت نیز بودند و به نقل از سیدمحمد خاتمی این قتلها کارِ نیروهای خودسر بود و حمله به کوی دانشگاه تهران در هجده تیر ۱۳۷۸ تاوانِ پیگیری پرونده قتلها. اما مختاری و پوینده که زیباکلام ناشناخته میخواند، بر خلافِ خودش به پارادایم فکری خاصی یعنی تفکر مارکسیستی یا چپ معتقد بودند و در همین راستا دست به نوشتن و ترجمه و سخنرانی و هر سنخ فعالیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی میزدند. اعتقادات آنها و جایگاه گفتنشان و عضویت در کانون نویسندگان همه و همه معنایی بیش از فردیتشان داشت؛ بهاضافه این که جنابِ زیباکلام که خود روزگاری به تفکر چپ علقهای داشتند باور این طیف را به کار تشکیلاتی و جمعی میدانند و باز بهتر میدانند که زدنِ امثال پوینده و مختاری حذفِ یک تفکر نیز میتوانست باشد، گیرم آن تفکر در فضای موجود سیاسی آن دوران دستبالا را نداشته، یا به هر دلیل به محاق رفته بود.
صادق زیباکلام در کتابِ پرفروش خود «ما چگونه ما شدیم؟» از علل «عقبماندگی» یا به قول خودش «مؤدبانهتر توسعهنیافتگی» ما مینویسد که در نظر او بر خلافِ باور رایج که تحت تأثیر تفکرات مارکسیستی بوده است، این دلیل هر چه باشد «استعمار» نیست و باید این علل را در خودِ «ما» جست. شاید یکی از این علل همین نَایستادن پای عقیدهای، جاعوضکردن مدام میانِ تفکرات، جاگیری اپورتونیستی به نام باور به رئالپلیتیک، یا تحلیلِ وضعیت بدون چارچوبِ مفهومی مشخص و بهکارگیری انضمامی آن باشد؛ آن هم از طرفِ استاد علوم سیاسی که با مفاهیم علمی سیاسی و فکری سروکار دارد و به اعتبار مواضع و مکتوباتش خود را کنشگر و تئوریسین سیاسی نیز میداند. اما بدون تحلیلِ روشمند، ایندست موضعگیریها جز فهرستکردن امور واقع یا رفتوبرگشت بین چند پارادایم و بهدستدادنِ تحلیلی التقاطی و درهم برهم، کاری از پیش نخواهد برد.
زیباکلام، در فهرست اشخاصِ محقِ قتل، از هوشنگ گلشیری، رفیق و هممسلک مختاری و پوینده نام میبرد و او را آلترناتیو مناسبی برای این دو تن در قتلهای زنجیرهای میخواند؛ چرا که به نظرش گلشیری آن روزها چهره شناختهتری بوده است. ما نیز این متن را با ارجاع به گلشیری تمام میکنیم، نویسندهای که هماره موضعش مشخص بود و نوشت «در تابوت ناگفتههاست که هست» و در سخنرانی تاریخی خود بر سر مزار محمد مختاری گفت «پیام دقیق به ما رسیده است... ما هم حاضریم! مگر قرار نیست برای جامعه مدنی، برای آزادی بیان قربانی بدهیم؟ حاضریم!» آقای زیباکلام اینک که فضاهای فکری رادیکال و انتقادی «مستعمره»ی برخی همچون شما است، به عللِ چگونه ما شدنِ ما اضافه کنید که یک استاد علوم سیاسی بعد از دو دهه از یکی از نقاط عطفِ تاریخ سیاسی ما یعنی قتلهای تلخ زنجیرهای، به جای دفاع از روشنگری و رویآوردن به «سیاست حقیقت»، جانبِ «کیش شخصیت» را گرفته است و زاویهدیدش قیاسِ «خود» با «آنان» است که به قتل رسیدهاند. با این نتیجهگیری که هنوز نمیدانیم چه شده است و شاید «هشتاد درصد» این باشد که آنان که کشته شدند فرهنگ سکولار را رواج میدادند و ارائه فهرستی که میتوان بدل از مقتولان گرفت.»
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: آیت الله هاشمی رفسنجانی احمد توكلي اصلاح طلبان اصولگرايان دانشگاه تهران روزنامه شرق سيدمحمد خاتمي صادق زيباكلام قتل های زنجیره ای محافظه کاران محمد عطریانفر محمد مختاری محمد مصدق مظفر بقایی هوشنگ گلشيري
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۸۲۰۲۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
امامت سیاسی، تکلیف ذاتی ائمه اطهار (ع) بوده است
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، مرکز خراسان رضوی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی در مراسم عزای سالروز شهادت امام صادق (ع) که با حضور انبوه زائران، مجاوران و اقامهکنندگان اجتماع صادقیون مشهد در رواق امام خمینی (ره) حرم مطهر رضوی گفت: اگر امام صادق (ع) در امور سیاسی مداخله نمیکرد و در برابر حکومت عباسیان ادعایی نداشت، مسلماً این ظلم و ستم در حق حضرت روا داشته نمیشد، اما اصل امامت به تشکیل نظام رهبری و تشکیلات حکومت اجتماعی است.
آیتالله سید احمد علمالهدی با بیان اینکه امامت سیاسی، تکلیف ذاتی ائمه اطهار (ع) بوده است، افزود: اصل امامت به تشکیل نظام رهبری و تشکیلات حکومت اجتماعی است. عمده وظیفه امام به این است که در پیشامد شرایط و موقعیت ها، یک نظام حاکمیتی تشکیل بدهد و به موازات امامت ، امامت سیاسی جامعه را هم به دست بگیرد.
وی با تأکید بر ضرورت شناخت دلایل مظلومیت امام صادق (ع) افزود: شهرت اصلی امام صادق (ع) در میان ائمه اطهار (ع) به علم، دانش و تربیت اصحاب و شاگردان است، اما آنچه باید در روز شهادت ایشان بیش از پیش موردتوجه قرار بگیرد، مظلومیت این امام همام و فلسفه مظلومیت ایشان است.
نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی افزود: همه باید بدانند که این ظلم بهطور انحصاری بر امام صادق (ع) روا داشته میشد و سایر علمای بلاد اسلامی نه تنها موردظلم نبودند بلکه از طرف حاکمیت منصور دوانیقی ملعون حمایت میشدند. این ظلم هم محدود به خوراندن زهر و شهادت حضرت نیست بلکه مربوط به تلاش مستمر و مداوم بنیعباس برای سرکوب و تحقیر جریان تشیع است که در طول سالیان دراز دنبال شد.
آیتالله سید احمد علمالهدی گفت: امام صادق (ع) در مقام حجت بالغه الهی ادعای امامت داشت و این ادعا از نظر دستگاه حاکم به عنوان یک آفت قطعی در برابر استمرار قدرت و حکومت آنها به شمار میرفت. اگر امام صادق (ع) در امور سیاسی مداخله نمیکرد و در برابر حکومت عباسیان ادعایی نداشت، مسلماً این ظلم و ستم در حق حضرت روا داشته نمیشد.