بی آبرویی های تصویری از زهرا امیرابراهیمی و هلالی تا زیبا بروفه و شهریاری/خشونت اینستاگرامی! + جزییات
تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۳۱۹۰۴۴
رکنا: اولش آنقدرها هم عاشق خشونت نبودیم. خلافسنگین مجرمان مجازی، پخشکردن فیلم عروسی آدممعروفها بود. البته قبلتر از آن، ته فیلمهای VHS حتی تصاویری از فیلم عروسی آدمهای معمولی هم به چشم میخورد. به هر حال گذشت و گذشت؛ فیلمهای خصوصی تولدها و عروسیها جای خودش را داد به فیلمهایی از فحاشی، کتککاری، خودکشی و هرآنچه که راوی خشونت باشد؛ خشونت محض!
به گزارش رکنا، آن زمان که مینشستیم با شوق وذوق سیدی خصوصیترین لحظات زندگی آدمهای مشهور را نگاه میکردیم با خودمان فکر نمیکردیم که چه آسیب بزرگی به آن شخص وارد میکنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حالا اما چند وقتی است که قصه عوض شده و دیگر این فیلمها راضیمان نمیکند. حالا فیلمهایی را پخش میکنیم که حتی به روح خودمان هم صدمه میزنند. شاهدش؟ شاهدش انتشار فیلم کتکخوردن دختری در سیرجان است که تعداد فالوورهای آن پسر ضارب سیرجانی را در اینستاگرام ۱۲ برابر کرد. چرا؟ چون ما از دیدن خشونت لذت میبریم. به همین راحتی.
بیایید رودربایستی را کنار بگذاریم و چند ویدئوی جنجالبرانگیز که به دست خود ما در فضای مجازی دستبه دست شد را با هم مرور کنیم؛ فیلمهایی که سوژه همهشان خشونت است:
«امیر» نزن!
یک پسر جوان ۲۱ ساله دختری ۱۶ ساله را که در اینستاگرام به او فحاشی میکرده با ترفندی به یک خانهباغ در سیرجان دعوت میکند و پس از ورود دختر به خانهباغ به بدترینشکل او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. به دختر لگد میزند و او را مجبور میکند در بوته خار بغلتد. دوست ضارب نیز از این صحنه فیلم میگیرد و به صورت زنده در صفحه اینستاگرامش پخش میکند. اما آنچه عجیب است واکنش کاربران مجازی به اقدام آن پسر جوان است. میزان استقبال از این ویدئو آنقدر زیاد بود که تعداد فالوورهای پسر ضارب در اینستاگرام ۱۲ برابر شد!
بله، خاک بر سرش!
همهچیز از انتشار یک ویدئوی ۶۰ ثانیهای شروع شد. محمدباسط درازهی نماینده سراوان در مجلس میخواهد کارش در گمرک راه بیفتد اما کارمند گمرک اهمیت چندانی به او نمیدهد. کارمند گمرک در پاسخ به اصرار نماینده مجلس که «گیتو باز کن من برم داخل» میگوید که من باید اجازه بگیرم و سپس گیت را باز کنم. نماینده اصرار میکند و کارمند با کلمات «نمیتونم عزیز من، برادر من، ما که از شما دستور نمیگیریم» پاسخ میدهد. اینجاست که نماینده میگوید «تو گُه میخوری از من دستور نمیگیری. تو غلط میکنی از من دستور نمیگیری. مرتیکه عوضی.» کارمند مورد توهین قرار گرفته خطاب به سایرین میگوید: «ایشون نماینده مجلسه که اینطوری صحبت میکنه.» یک مراجعهکننده میگوید: «خاک بر سر مملکتی که تو نماینده مجلسش هستی.» نماینده مجلس هم میگوید: «خاک بر سرش بشه؛ بله!» بعد هم یک آقای کاپشنمشکی از راه میرسد و نماینده را بیرون میاندازد.
در واقع، میزان خشم آدمها در این ویدئو به قدری بالاست که هیچکدام حتی برای دقایقی کوتاه هم که شده خویشتنداری نمیکنند و در این میان گناه نماینده به عنوان کسی که از قدرت عمومی برخوردار است، بیشتر به نظر میرسد.
نمیشینم؛ ۲۶۰ تومن پول شلوارمه!
معلمی در یک مدرسه پسرانه در حال تنبیهکردن شاگردش و فریادکشیدن بر سر اوست و مداوم از او میخواهد روی زمین بنشیند. چندباری داد میزند: «میگم بشین!» و دانشآموز جواب میدهد: «۲۶۰ تومن پول شلوارمه، نمیشینم.» معلم جواب میدهد: «تو غلط میکنی» و بعد با برخوردی فیزیکی به به زور دانشآموز را روی زمین مینشاند و این در حالی است که دانشآموز دیگری در کلاس در حال فیلمگرفتن از معلمش است.
برید بمیرید!
«اگه نمیتونید پول دربیارید، برید بمیرید!» این پیام ساشا سبحانی پسر سفیر سابق ایران در ونزوئلا به مردم بود که اگر مردم نمیتوانند پول در بیاورند، بهتر است بمیرند. این پسر جوان که در اینستاگرام فعال بود، تصاویری را از زندگی شخصیاش که در رفاه کامل بود، منتشر میکرد و وقتی مردم به او کامنت منفی دادند، او هم این پیام را برایشان فرستاد. اما موضوع به اینجا ختم نشد. تعدادی از بازیگران معروف در صفحات مجازیشان به سخن او واکنش نشان دادند و او نیز با تمام توان به تهدیدکردن آنها بویژه بازیگران زن پرداخت و آنها را به بدترین شکل ممکن تهدید کرد. نتیجهاش؟ تعداد فالوورهای او در صفحه اینستاگرامش به بیش از ۱۰۰ هزار نفر رسید!
برامون گریه و زاری نکنید!
دو دختر نوجوان شاد و خندان روی پلی در یکی از خیابانهای اصفهان در حال قدمزدن، گفتن و خندیدن هستند و از خودشان فیلم میگیرند. اما این قدمزدن و خندیدن قرار است به یک اتفاق مرگبار منجر شود؛ یعنی خودکشی از روی پل. آنها شاد و خوشحال وصیت میکنند و از دوستانشان میخواهند که بعد از مرگشان کسی برایشان گریه و زاری نکند. در نهایت خودشان را از روی پل پرت میکنند و یکی از آنها در دم جان میبازد اما دیگری به بیمارستان منتقل میشود. این فیلم سرشار از خشونت بارها و بارها در فضای مجازی دست به دست شد و حتی خیلیها پیامهای طنزآمیز برای این ویدئو نوشتهاند.
این ۵ ویدئو که همگی در فضای مجازی پربحث شدند دارای سوژهای مشترک بودند: خشونت! و خیلی وقتها ما مخاطبان فضای مجازی خواسته یا ناخواسته به بازنشر خشونت پرداختهایم؛ کاری که میتوانیم اسم آن را «خشونتبازی» بگذاریم. درست است که در گذشته نیز دست به دست کردن ویدئوهای جنجالی به شکلی دیگر برای مردم یکجور سرگرمی محسوب میشد اما در گذشته سوژههای جذاب مردم بسیار متفاوت بود: «حریم خصوصی».
محمود شهریاری یکی از اولین قربانیان انتشار فیلم خانوادگی و خصوصی بود. سالها پیش از او در مراسم عروسی برادرش فیلمی منتشر شد که منجر به دو سال ممنوعالکاری او شد. جواد آتشافروز نیز در آن مراسم حضور داشت و از قضا او نیز ممنوعالکار شد. این دو نفر، دیگر آن آدمهای سابق نشدند.
فیلم عروسی زیبا بروفه را یادتان میآید؟ همان فیلمی که به سرعت از مجلس خصوصی او در میان مردم پخش شد. ما آن فیلم را منتشر کردیم تا آتش کنجکاویمان خاموش شود اما بهایش برای زیبا بروفه حدود ۸ سال ممنوعالکاری بود. همسرش هم اتفاقا همین چند هفته پیش فوت کرد و با فیلم تشییع پیکرش هم همان کار را کردیم.
انتشار فیلمی منتسب به زهرا امیرابراهیمی را چطور؟ همان هنرپیشه معروف سریال «نرگس» که در اوج شهرت، این فیلم طولانی از او منتشر شد و نهایتا بهای آن فیلم خصوصی مهاجرت اجباری امیرابراهیمی از کشور بود.
فیلم قلیان کشیدن عبدالرضا هلالی مداح معروف و دهها فیلم دیگر از حریم خصوصی آدمهای مشهور، مصداق همین موضوع هستند.
اما سوال اینجاست که چرا ما اینطوری هستیم؟
دکتر محمد رحیمی - جامعهشناس و استاد دانشگاه - میگوید که دلیلش بیتفاوتی است؛ یک بیتفاوتی اجتماعی.
این جامعهشناس درباره انتشار فیلم پسر سیرجانی و کتکخوردن آن دختر جوان میگوید: «این موضوع را باید ابتدا از جنبه عمومی بررسی کرد. متاسفانه یک بیتفاوتی اجتماعی در جامعه ما در حال رواج است. یعنی یک اتفاق ناهنجار اجتماعی رخ میدهد و مردم از آن استقبال میکنند. مردم ما دنبال سوژههای نامتعارف هستند. یک زمانی مردم، سوژهها و آدمهای ناهنجار را طرد میکردند اما امروز ناهنجاری اجتماعی میان خیلیها مقبول است. این نشان میدهد که جامعه ما نسبت به ناهنجاری بیتفاوت شده است. بیتفاوتی اجتماعی نشاندهنده این است که آموزشهای لازم اجتماعی به مردم داده نشده است.»
او معتقد است: «در حال حاضر فضای مجازی برای مردم بیشتر یک فضای آسیبزاست. برای اینکه مردم نسبت به این فضا آگاهی لازم را ندارند. مردم به گونهای در این فضا غریبه هستند اما میآیند تمام آنچه در حریم خصوصیشان وجود دارد را در اختیار دیگران قرار میدهند. این نشان میدهد که فضای مجازی چقدر برای مردم ناشناخته است. وقتی غریبگی در فضایی زیاد باشد، حس اعتماد بالا میرود و ما میبینیم که مثلا یک خانم جوان چگونه اعتماد میکند و تمام اطلاعاتش را به راحتی به اشتراک میگذارد.»
این جامعهشناس ادامه میدهد: «این بیتفاوتی اجتماعی یک معضل اخلاقی است. جامعه دیگر خودش را پایبند اخلاقیات نمیداند. در چنین جامعهای مردم دیگر تفکر اجتماعی ندارند و فقط به فردیت فکر میکنند. هر کسی میخواهد فقط گلیم خودش را از میان معضلات اجتماعی بیرون بکشد و این موضوع پیامدهای خاص خودش را دارد.»
رحیمی با بیان اینکه بسیاری از مردم به خشونت گرایش مثبت دارند، توضیح میدهد: «مردم خودشان خشونت را بازتولید میکنند. صحنههای خشن را دوست دارند. این یعنی شاخصه نشاط اجتماعی چقدر در کشور ما پایین است. شما ببینید مردم برای تماشای صحنه اعدام چه صفی میکشند؟ ما در زمینه مدیریت شادی مشکل داریم. شادی در بسیاری از کشورها مدیریت میشود. متاسفانه در ویدئوی کتکخوردن آن خانم از آن پسر سیرجانی من دیدم که مردم کامنتهای مثبت گذاشتهاند و نوشتهاند که آن دختر حقش بود! نوشته بودند که اگر من هم بودم همین کار را میکردم! شما برخورد مردم را ببینید. چرا هیچکس نمیگوید که آستانه تحمل آن پسر جوان خیلی پایین بوده و چرا از اشتباه آن خانم نگذشته است؟ زیر پوست شهر ما آسیبهای اجتماعی زیادی است که باید به آن پرداخته شود.»
شما در اینباره چگونه فکر میکنید؟
اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
منبع: ایسنا
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
این 2 مرد را می شناسید؟ آنها دزدان بی شرم تهرانی هستند! + عکس چهره باز اعدام مرد لواط کار در ملاعام / صبح امروز در کازرون اجرا شد گفتگو با مجید بیخیال که دست سارا زن جوان همسایه را رو کرد +فیلم و عکس پایان وحشتناک خوشگذرانی جوان 20 ساله شهرستانی با زن میانسال تهرانی / امید در ترکیه چه می کرد؟ 4 مامور آب دست و پای زن تهرانی را بستند و داماد بی غیرت سراغ مادرزنش رفت ! دورهمی سیاه زهرا با زنان بیوه همسایه رسوایی دیگر برای شبکه من و تو و گوگوش خواننده لس آنجلسی+ عکس این دختر زیبا رو چشمانش را با دستان خود از کاسه درآورد+ عکس پسر سیرجانی در گروه " پسران بد " چه می کرد؟ / پشت پرده پرونده شکنجه تهرانی + فیلم و عکس لحظه تجاوز به زن جوان در ایستگاه اتوبوس+ فیلم مهم ترین اخبار 24 ساعت گذشته رکنا حکم رسوایی اخلاقی اعضای شورای شهر بابل صادر شد! / زن جوان چه کرد؟! + فیلم راز هولناک اشک های دختر 12 ساله مشهدی در کلانتری ربودن جسد دختر 18 ساله از قبر برای ازدواج با ارواح + عکس انتشار فیلم لحظه دستگیری نازنین زاغری در فرودگاه + جزییات جزییاتی ناگفته از رقص دختران در اینستاگرام! / مائده چرا جنجال کرد! + عکس های مختلفمنبع: رکنا
کلیدواژه: فیلم اینستاگرام فضای مجازی خودکشی پل سرگرمی سریال اعدام اخبار حوادث خشونت زهرا فیلم عروسی زیبا بروفه عکس دختر فیلم زن صبح پلیس فضای مجازی مرد سیرجان پسر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۳۱۹۰۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. بر اساس دیدگاه های کاشی، ایران از جامعه مدنی مبتنی بر نظریه هگلی به دیدگاه جامعه مدنی براساس نظریه لوفور، منتقل شده است. از این منظر همه سازوکار جامعه مدنی مبتنی بر ارزش ها و اصول، دچار اضمحلال شده، و جای خودش را به جامعه مدنی مبتنی بر فرد بیانگری جای آن را گرفته است. جامعه از سمت اتکا به زبان نخبگان اریستوکرات، با توجه به جهان دیجیتال و مجازی، به سمت اتکاء به زبان خود حرکت کرده است. این انقلابی زیرپوستی است که کشور ایران با آن مواجه است، انقلابی که خود ارزش های همه انقلابیون گذشته را اعم آزادی، عدالت، و ... به سخره می گیرد، و خود بنیانگذار سبکی جدید از زندگی است. زندگی ای که در آن گفت و گو میان گذشته و حال، انسداد کامل یافته و آینده ترسناکی را برای همگان به تصویر می کشد. این وضعیت اغلب با این سوال همراه است که چه می شود؟
حرکت از درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به درک زندگی روزمره
کاشی ابتدا سخن را بر تغییر درک جامعه مدنی استوار کرد. او تاکید کرد که می خواهد بگوید «نسبت جامعه مدنی با دولت، و مردم، چگونه بوده، الآن در چه شرایطی به سر می بریم، و احیانا چه چشم اندازهایی قابل بیان است در این باره که به کدام سمت و سو می رویم»
او گفت که «ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به سمت نوعی از جامعه مدنی می رویم که با مناسبات زندگی روزمره در نسبت قرار دارد. جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک آن، دارای بیگانگی هایی از متن زندگی روزمره است و جامعه مدنی به معنایی که پیوند می خورد با زندگی روزمره، فرم و صورت دیگری پیدا می کند. ولی این نقطه، نقطه پایان نیست. بلکه نقطه آغازی است برای یک عهد، پیمان و قرارداد و بازآفرینی تازه، که رو به آینده است.»
گذشته جامعه مدنی در ایران
او در ادامه سخنانش به گذشته جامعه مدنی در ایران اشاره کرد و گفت: «دست کم در ادبیات سیاسی معاصر و نیم قرن گذشته ایران، طرح جامعه مدنی هرچند قبلا نیز مطرح بود اما بیشتر با گفتمان اصلاحات و دوم خرداد وارد ادبیات سیاسی ایران شد و هنوز درک ما از جامعه مدنی همان درکی است که در دهه ۷۰ ایران زاده شد. اما باید گویم از آن نوع جامعه مدنی باید فاصله بگیریم. که البته باید بگویم که ما فاصله گرفته ایم. آن برداشت و آن درک دارای مشکلاتی بود، که امروز عمرش به سرآمده است»
درک هگلی از جامعه مدنی از اوایل دهه ۷۰
کاشی گفت که «جامعه مدنی به معنایی که این ادبیات از اواخر دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰ در ادبیات شماری از استادان و فعالان سیاسی مطرح شد، یک درک هگلی بود. به این معنا که جامعه مدنی میان فرد و دولت مستقر می شود. و با این شرایط دارای کارکردهای مختلف است. از جمله، قرار است از افراد در مقابل دست اندازی دولت حمایت کند. همچنین قرار است به افراد در مقابل ساختار قدرت، قدرت عطا کند.»
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به این که با استقرار دولت اصلاحات معنای دیگری هم به معنای بالا اضافه شد، افزود: «جامعه مدنی قرار بود عصای دست دولت اصلاحات برای پیشبرد دمکراسی شود. بنابراین دولت اصلاحات باید جامعه مدنی را با دادن امکانات، تقویت می کرد، و از این طریق بخشی از وظایف و کارکردهای دولت به جامعه مدنی منتقل می شد تا مسیری را که دولت برای پیمودن در توانش نبود، جامعه مدنی پیش می برد.»
او افزود: «معنای دیگر کمک به ناتوانان بود که بعدها اضافه شد؛ اعم از آگاهی دادن یا التیام بخشیدن به فقر و رنج آنان.»
چرا جامعه مدنی گرم دهه ۷۰ سرد شد؟
کاشی در بخش دیگری از سخنان خود این سوال را مطرح کرد «چرا و چه اتفاقی افتاد که ناگهان به تدریج معنای هگلی از جامعه مدنی که در دهه ۷۰ خیلی گرم بود، به تدریج سرد شد، و نقش خودش را از دست داد». او در پاسخ گفت: «بعد از پایان یافتن دوره دوم اصلاحات، و استقرار دولت احمدی نژاد، یکی از وظایف این دولت، اقدام در حذف جامعه مدنی بود؛ به این معنا که دانشگاه یا ، فضاهای نشر یا سپهرهای فرهنگی شبیه این جا (موسسه رحمان)، از بین بروند. این که گفته شد تداوم موسسه رحمان خود نعمتی است، به این دلیل است که این تداوم ناممکن بوده است. به انحاء مختلف این گونه نهادها به راحتی حذف شده اند ، و صدای کسی هم در نیامد و حکومت با موفقیت تمام این فرآیند حذف را به پیش برد. بنابراین این سوال مطرح می شود که مشکل کجا بود؟»
طرح مساله اصلی
کاشی در پاسخ به این سوال که مشکل اصلی کجا بود گفت: «مشکل این جا بود که آیا آن کارکرد نهادهای جامعه مدنی، که در فهم هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، وجود داشت؟ به عبارت دیگر به معنای دیگر جامعه مدنی واقعا واسط بین فرد و دولت قرار داشت؟ باید بگویم که این گونه نبود. همه نهادهای جامعه مدنی حتی شاید موسسه رحمان، متعلق به یک نهاد و یک طبقه خاص تحصیلکرده شهری خاص هستند که از نیمه های دهه ۶۰ تقویت شدند، و خواهان موقعیتی در سازمان قدرت بودند، و در حقیقت نسبتی با کف جامعه نداشتند. یعنی آن واسطه گری که در تعریف هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، اساسا وساطت مذکور رخ نداده است. از این رو باید گفت ما یک گروه های خاصی هستیم، زبان، ادبیات و منافع جمعی خاص خودمان را داریم ، و اساسا با اقشار وسیعی از این جامعه نسبتی نداریم.»
او در ادامه با اشاره به این که «وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با ما از یک جهت مشابه است گفت: « هسته سخت جمهوری اسلامی نیز از دورانی مانند انتخابات سال ۱۳۷۶، برایش آشکار شد که جامعه را نمایندگی نمی کند. چون جامعه به اراده دیگری رای داد. به نظر من جمهوری اسلامی در این ۲۰ تا ۳۰ اخیر به تدریج این موضوع را پذیرفته است. همچنین ما هم جامعه را به آن معنا که سخنگوی کف جامعه بوده ایم، نمایندگی نمی کردیم. بنابراین این معنا که ما واقعا بین کف و ساختار دولت وساطت می کردیم، برداشت اساسا صحیحی نیست. بنابراین، جریان اصلاح طلب و آن جریان دیگر هر دو گروهی اقلی بودند و علی الاصول جامعه را نمایندگی نمی کردند. اگر رای بالایی می آوردند، به اعتبار این بود بتوانند کاری در میدان قدرت پیش ببرند. ولی اگر در این بخش کاری از آن ها بر نمی آید چه معنا دارد مردم پشت سر اصلاح طلبان قرار بگیرند.»
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «بنابراین از این دو گروه اقلیت رقیب معلوم است آن گروهی که قدرت، سازماندهی، و زور بیشتری در اختیار دارد، همواره برنده است. به همین دلیل دیدیم که به تدریج اصلاح طلبان از صحنه قدرت جارو شدند، و اتفاق چندان مهمی هم رخ نداد.»
کاشی با ذکر این که در این شرایط تحلیل های جدید در دهه ۸۰ مطرح شد که یکی از آن تحلیل گران خودش بوده گفت: «از نیمه های دهه ۸۰ به بعد، تحلیل هایی بین روشنفکران عمومیت داشت و چشم اندازهای تاریکی را تصویر می کردند مبنی بر این که نهادهای واسط تحت عنوان جامعه مدنی حذف شده، و اکنون حکومت با مردم مواجه است؛ در این مواجهه مردم تنها هستند؛ آگاهی و قدرت مقاومت ندارند، جامعه ذره ای، گسیخته، فاقد معنا و به گونه ای منفعت طلب و منتظر یک فاشیم است. می گفتیم ساختار، و حکومت بدون میانجی گری نهادهای مدنی، با مردم ارتباط برقرار کرده، و احمدی نژاد به عنوان مظهر یک ساختار فاشیستی است. حال اگر فاشیسم احمدی نژاد جواب نمی دهد جامعه مستعد یک فاشیسم بزرگتری در آینده است، و قص علیهذا. البته هنوز این دست از تحلیل ها ادامه دارد.»
۱۴۰۱ و برهم خوردن تحلیل های پیشین
این استاد دانشگاه با اشاره به این که « تحلیل های مذکور غلط نیست. اما تحولات ۱۴۰۱ کمی تصویر ما را دگرگون کرد» گفت: «در ۱۴۰۱ شاهد جنبش گسترده اجتماعی قدرتمند بودیم که بدون میانجیگری نهادهای واسط رخ داد. نه تنها نهادهای مدنی آغازگر جنبش نبودند، بلکه تن مرده آنان مثل دانشگاه ها و ... از جنبش جان دوباره گرفت و گرم شد. از این حرکت ۱۴۰۱ تعریف آغازین ما از جامعه مدنی را منحل کرد. با آن تعریف هگلی گمان می کردیم جامعه مدنی، نهاد واسط میان فرد منفعت جو ی ناآگاه پیچیده در قلمرو شخصی اش با دولت است (مبنای فهم هگلی از جامعه مدنی) که در بنیاد خود دارای مشکل بود. از این رو برای فهم فضای جدید باید به لوفور که تصور هگلی را به هم می ریزد متوسل شویم.»
او درادامه با توسل به رویکرد لوفور، تاکید کرد که « فرد نه تنها منزوی و نآگاه و ناتوان نیست، بلکه در میدان روابط شخصی و خصوصی یا عمومی خود، در شبکه هایی از مناسبات و روابط حضور دارد و نقش بازی می کند، بلکه، در این شبکه های پیچیده، خرد و متکثر ارتباطی، بین جماعتهای کثیر بینام، گمنام، فرمهایی از آگاهی، و دانایی و نگاه به جهان، الگوهایی از اراده ورزی و مقاومت، وجود دارد.»
بر این مبنای تحلیلی جدید کاشی نتیجه می گیرد که «اساسا در عالم خارج چیزی به نام فرد منزوی مستقل تک افتاده وجود ندارد. ما پدیده ای داریم به نام زندگی روزمره و این زندگی روزمره مشتمل است بر شبکه های پیچیده و متکثر و متنوع و رنگارنگی از روابط، که در این روابط، سوژه ها بازتعریف شده، و اصنافی از آگاهی، و برداشت هایی از امور جهان به دست می آورند، که در آن نگاه سابق این ها مغفول و سرکوب شده اند. وجود داشته اند،اما نادیده انگاری شدند. به همین دلیل عرض کردم که درک ما اصلاح طلبان از جامعه مدنی، نوعی درک اریستوکراتیک بود.»
نقش اربابان زبان در کسب نمایندگی مردم
کاشی در ادامه به نقش اربابان زبان در زندگی مردم پیش از تحولات 1401 اشاره کرد و گفت:« در جامعه شهری بزرگ، زبان قدرت پیدا می کند، جای روابط طبیعی و واقعی جامعه را اشغال می کند. ما به اعتبار زبان، به این اعتبار که می توانم حرف های منسجم یا مغلق بزنیم، دائم از این فیلسوف به آن فیلسوف سفر می کردیم. باید گفت تنها اربابان ثروت و قدرت نداریم، بلکه اربابان سخن هم داریم. این اربابان سخن همان طبقات اریستوکراتیکی هستند که به نهادهای مدنی، انتشارات، مطبوعات و ... وارد می شوند و قدرت اجتماعی تحصیل کرده، و سپس زبان مردم می شوند، بدون آن که زبان مردم باشند. این وضعیت در روشنفکران چپ و این سوال که کی می تواند زبان زندگی طبقه پرولتاریا باشد، و همچنین در لیبرال ها وجود داشت. از این رو مطرح شد من جواد کاشی که سطح زندگی، و دغدغه های مشخصی دارم، می توانم زبان مردم باشم. این در حالی است که به کمک زور کلام و زبان، نماینده شدم. زیرا ساختارهای نمادین زبان را من می توانم در خدمت بگیرم.»
سه رخداد مهم و به پایان رساندن عمر جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک
این استاد دانشگاه سپس به ۳ رخداد مهم عرصه جامعه مدنی که عمر آن را به معنای اریستوکراتیک اش به پایان رساند» اشاره کرد و گفت: « ۱- از ما که امتحان پس دادیم و اریستوکرات باسواد تحصیل کرده و فیلسوف و روشنفکر ... هستیم می پرسند انقلاب اسلامی و اصلاحات هم که حاصل همین طبقه متوسط آریستوکرات است. به کجا انجامید؟ بالاخره کدام مسئله و دردواقعی ما حل شد؟ ۲- در نتیجه این امتحان، جامعه مدنی و طبقه اریستوکراتیک، و روشنفکران و ... که می خواستند میانجی میان فرد و دولت بشوند کم اعتبار شدند. ۳- اتفاق بسیار مهم دیگر آن بود که با پا به عرصه گذاشتن رسانه های جدید، امکان بروز و ظهور برای آن دسته از طبقاتی که امکان ظهور نداشتند، امکان لازم را فراهم کرد. به تدریج مشاهده می کنید فلان روشنفکر صاحب نام چیزی می گوید و آن دانشجوی سال اول یا دانش آموز دبیرستان هم چیزی می گوید و بسیاری مواقع، هم سخن آن دانش آموز نسبت به سخن آن روشنفکر لایک بیشتری می خورد.»
او در ادامه گفت که «بنابراین گونه همطرازی میان کف و طبقه و فهم اریستوکراتیک جامعه مدنی به پرسش گرفته شد. و ما به قول «لوفور» به سمت یک سنخ تازه ای از جامعه مدنی، جامعه مدنی همبسته با متن زندگی، روزمره مردم حرکت کردیم. زیرا آنان هم اکنون زبان برای سخن گفتن دارند و می توانند خودشان را بیان کنند. نوعی از بیانگری ظهور کرد که با بیانگری آن جامعه مدنی پیشین متفاوت بود.»
تفاوت های دو جامعه مدنی در نسبت شان با حقیقت
کاشی در ادامه «به مشخصاتی» اشاره کرد که می تواند «معرف نسل جدیدی باشد که بدون وساطت آن انسان های صاحب نام و صاحب کلام، قدرت اجتماعی تولید کنند.»
او «ویژگی های مهم جامعه مدنی» جدید را «همبسته با زندگی روزمره» دانست و گفت: «جامعه مدنی جدید مبتنی بر هیچ حقیقت قدرتمندی از جمله ناسیونالیسم، عدالت، دمکراسی، و اسلام نیست. جایی ندارند. این ها شبکه ای از گزاره های قدرتمند قدرتمند و به هم پیوسته بودند که توسط روشنفکران با خطابه ها، نوشته ها، ترجمه ها، و کتاب ها و آثارشان در عرصه عمومی تولید شده بود. ولی حامیان جامعه مدنی جدید اساسا چنین مفهومی از حقیقت به معنای قدرتمندش را بر نمی تابند. می توانیم گمان کنیم که این ها آزادی، عدالت یا ناسیونالیسم هم می خواهند. اما هیچ یک از این ها دال های قدرتمندی که یک شبکه ای بی شمار با ساخته شدن گزاره هایی دور بر آن ، به یک جهان نیرومندی از معنا منتهی شود، نیست و اساسا وجود ندارد. به عبارت دیگر به جای دال های قدرتمند زبانی، چیز دیگری به نام مخرج مشترک تجربه های زیرپوستی ملموس جایگزین، به جای آن دال های قدرتمند جایگزین شده است.»
وجود رنج های مشترک پیوند دهنده و زیرپوستی در همه
استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به این که « زمانی که می خواهیم در محافل مختلف تفریحی یا شغلی شرکت کنیم، چیزهایی من و شما به طور مشترک رنج می دهد» گفت:«بنابراین رنج های زیرپوستی هم داریم که هرچند رنج من با تو متفاوت است، ولی دارای مخرج مشترک هایی است که همه ما را به نحوی کلافه کرده است هرچند زاویه ورودمان به این رنج ها یکی نباشد. اما یک درک بالنسبه مشترک جمعی از رنج های زندگی جامعه ، ما را به یکدیگر پیوند می دهد. از این رو هر کسی با هر درجه از اعتبار ، سخنی بگوید که با منطق رنج های مشترک ناسازگار باشد، نمی پذیرند و اعتبارشان نیز از دست می رود. بنابراین به جای اهمیت نظم و استواری کلمات، نحوه ارجاع شان به رنج های عمومی مردمان در متن زندگی روزمره مهم است. از این رو اگر از جایی، حرف ها انتزاعی شود، بلافاصله می گویند چه دارید می گویید؟»
کاشی سپس به یکی از مسایل مهم جهان ارتباطات و رسانه های جمعی اشاره می کند و می گوید: « یکی از مویدات این بحث، اهمیت نقش تصویر به جای سخن است به نحوی که الآن عکس جانشین کلمه شده است. شهروند با عکس رابطه ای می گیردکه دیگر دال بر یک جهانی از مفاهیم نیست. اساسا این نسل با متن، آنقدری که نسل من با متن ارتباط برقرار می کرد، ارتباط نمی گیرد. این نسل زمانی که با متن، عکس، رنگ، فیلم، همزمان، عقل و عاطفه و حس و وجدانش درگیر می شود، می تواند باهاش ارتباط برقرار بکند و شاید مهمتر از همه این ها معنا، مفاهیم، زبان، سخن، در یک میدان اینتراکتیو و تعاملی اساسا تولید و مصرف می شود. بنابراین عکس بیشتر آن مفاهیم را بازنمایی می کند.»
او در ادامه با اشاره به این که حاملان زندگی روزمره گرا، دیگر در دوره دو گروهی که یکی ارزش و دیگری دمکراسی را عمده می کردند، زیست نمی کند گفت:« هرچند ادراکات اقلی ته نشست شده در تجربه ۴۰ یا ۴۵ سال گذشته یک سری واکنش های جمعی بسیار قدرتمندی را خلق می کند. اما اساسا بنیاد جهان های معنایی آنان فرو ریخته است. جهان های ضخیم معنایی در مقابل یک عرصه معنازدا، فقط یک جوهر پیوند دهنده دارد، آن هم منطق زندگی ، امکان زندگی و بقا است. به عبارت دیگر آنچیزی که به مثابه تجربه مشترک ۴۰ ساله بر وجدان افراد ته نشست کرده، این است که دنیای ضخیم، پرمعنا و پر سخن تو هیچ ارتباطی به منطق زندگی ندارد که هیچ، بلکه منطق زندگی را دارند خفه می کند. لذا می گویند داریم خفه می شویم دست از سرمان بردارید. این شرایط فعلی است.»
آیا می توانیم در این نقطه جدید بایستیم؟ چشم انداز فردا؛ آغاز نو
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس با طرح این سوال که «آیا ما می توانیم در این نقطه بایستیم و آیا این پایان است» گفت: « من می گویم. خیر. این نقطه ای است که باید به سمتهایی حرکت کنیم. امکان هایی پیش روی ما قرار دارد، و باید در باره آن ها سخن بگوییم. نسل جدید یک یا چند نظام حقیقت با سرمایه های کلامی قدرتمند موجود را همگی دروغ می دانند. بر این اساس میدانی از حقیقت زدایی ایجاد کرده است. سخن معطوف به حقیقت را می زداید و شالوده اش را می شکند. این دو روبه روی هم ایستاده اند. به همین خاطر این منادیان حقیقت هرچه جلو می روند، بیشتر باید به زور بازو و قدرت سرکوبشان اعتماد کنند. زیرا دیگر مجال هیچ پیوندی با این عرصه ندارند. انسداد به طور کامل ایجادشده است. با یکدیگر نمی توانند حرف بزنند. قدرت تفاهم به پایان رسیده است. تبلیغات هم دیگر جواب نمی دهد.»
کاشی در ادامه اما تاکید کرد که « اکنون باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما به کدام سمت و سو می رویم؟» او گفت: « در این جا چند کلمه ای در باره چشم انداز فردا بگویم. تاکید می کنم که این گونه نمی توان ماند. این وضعیت گاهی همه را می ترساند. من با دانشجویانم این سوال را مطرح می کنم که چه دارد می شود؟ هیچ افقی وجود ندارد. در این تقابل مشت همه حقیقت های موجود باز شده، و کسی چشم اندازی از آنان انتظار ندارد، و این صحنه ای است که دائم می تواند به سخره گرفته شود، اما این رابطه که جز خشونت دیگر امکانی برایش باقی نمانده، ما را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند.»
این استاد دانشگاه با تاکید بر این که « واقعا چشم اندازهای نگران کننده و ترسناکی پیش روی ما وجود دارد، اما باید توجه کنیم که ما در یک نقطه تاریخی بسیار مهم ایستاده ایم» گفت: « همه چیز باید خود را در نسبت با زندگی به نحو تجربی به معنای بقا و زندگی کردن و به مثابه نقطه آغاز و نه کانسپتچوال، بازتعریف کند. این وضعیت خود به معنای عقب نشستن از قبل از اجتماع سیاسی است. گویی اجتماع سیاسی مستقر وا رفته و خیلی تضعیف شده است. و فقط به شرط آغاز مجدد می توان به سمت افق های امید بخش پیش برد. به شرطی که بپذیریم همه چیز باید از نو آغاز شود. تا ثابت نشود، امور، نسبت خیراندیشانه ای به منطق زندگی برقرار می کند، کسی تسلیم آن نمی شود. جامعه از سوال های گوناگون انباشته شده است، ولی این سوال ها نیازمند یک فیلسوف و متفکری نیست که بخواهد به آن ها جواب بدهد. خیر، این ها سوال های وجودی هستند.»
همه در یک دادگاه بزرگ
کاشی در ادامه با اشاره به این که «اگر گمان کنی دیسکورس اسلامی متزلزل شده، می توانید با شاهنامه، یک دیسکورس ناسیونالیستی پاسخگوی وضعیت فعلی باشید باید بگویم تا جایی که، شعرهای شاهنامه در تقابل با دیسکورس مسلط است، برایت کف می زند و هورا می کشد، اما به محض این که از اشعار شاهنامه، یک سازمان فکری درست شود و بگویید که شما مکلف به فلان هستید، بلافاصله شما طرد می کند و هیچ تکلیفی نمی پذیرد. قبول نمی کند که او را از یک قید به قید دیگر ببرند. زندگی گراها می گویند می خواهیم این کار را انجام بدهیم اگر اسم اش آزادی است، بسیار خوب است، اما اگر بخواهی بگویی نظر جان لاک و بنتام راجع به آزادی این است و این را در زندگی بیاموز، بلافاصله به شما می گوید پی کارتان بروید.»
این استاد دانشگاه با تاکید بر این که از این رو «همه کانسپت ها ، مفاهیم و مواریث امروز در مقابل یک دادگاه بزرگ قرار دارند، آن هم دادگاه زندگی است» گفت: « از این رو همه با توجه به شرایط باید خود را بازتعریف کنند. حتی ارائه یک درک رحمانی از اسلام تکافوی این وضعیت نمی کند. کار بسیار سخت تر از این حرف ها است که فکر کنی یک دستگاه مفهومی می سازید، و بر اساس آن افراد را متقاعد می کنید. کار فقط کانسپتچوال و مفهومی نیست، بلکه پرکتیکال هم هست. یعنی در میدان و فرصت های تاریخی و زندگی باید رویدادهایی رخ بدهد، و در متن آن رویدادها این ها بیایند حاضر بشوند صداقتشان را اثبات کنند، به این معنا که به راستی مددکار هستند. و الا جامعه بدون اخلاق، بدون هنجار، و پیوندهای بالنسبه مشترک، مستقر نمی شود.»
او افزود: «بنابراین ما در یک نقطه آغاز قرار داریم. این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است. در عصر مشروطه نخبگان نقش ایفا می کردند. این در حالی است که اکنون با کف و متن زندگی روزمره روبه رو هستیم. متن زندگی روزمره و منطق معنا گریز متن زندگی روزمره، قدرت گرفته است. و هر کسی که بخواهد نقش روشنفکر، متفکر، نخبه،و یا نمایندگی سیاسی این مردم را برعهده بگیرد، باید از طریق این متن زندگی روزمره که قدرت و قوت زیادی تحصیل کرده است خودش را اثبات بکند و این کار بسیار دشواری است. نیازمند زمان است. با سرعت هم این موضوع حاصل نمی شود. جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند. از این رو این نقطه آغاز است و مسیر طولانی ای پیش روی ما قرار دارد. ما می رویم که جامعه دیگری بشویم. و افق هایش امروز پیچیده و مبهم است. اما آشکار است که نقطه عزیمتش در کجا قرار دارد. بنابراین عنوان سخنرانی ام «زندگی روزمره، دولت، و جامعه مدنی» است. »
چکیده پسینی
در آخر کاشی، تاکید کرد که « جامعه ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی، که بین دولت و فرد قرار دارد، و ثقلی اریستوکرات به جامعه مدنی و بازیگران جامعه مدنی می داد، عبور کرده است. امروز فرد بدون نیاز آن طبقه نخبه در متن ارتباطات زنده روزمره اش یک جامعه مدنی مقتضی نیازها و زندگی ملموس خودش تولید کرده که اکنون تک تک ما باید برویم، در دادگاهش شرکت بکنیم و خودمان و کانسپت ها و مفاهیم و باورها و مواریث مان را بازتعریف کنیم.»
بیشتر بخوانید:
نوبت قدرت گیری مردم است آن هم پس از دو انقلاب جز آرزوی مرگ یکدیگر را در سر نمیپروریم فیلمبردار آن مادر، خود یک قربانی است محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد میشود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است سویه زنانه انقلاب محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد میشود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است216216
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899561