ازدواج مخفیانه مرد جوان با 3 زن برایش دردسرساز شد! / او دستگیر شد + تصاویر
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۴۲۰۷۴۷
حوادث رکنا: راز زندگی جوانی که پس از ازدواج با سه زن آنها را در نزدیکی یکدیگر سکونت داده بود، سرانجام فاش شد.
به گزارش گروه حوادث رکنا، راز زندگی جوان چینی که پس از ازدواج با سه زن آنها را در نزدیکی یکدیگر سکونت داده بود، سرانجام فاش شد. این مرد جوان ۳۶ ساله که نام مستعارش «ژانگ» اعلام شده، در مدت ۳ سال (۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷) با سه زن ازدواج کرده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ژانگ که اهل استان هنان چین است، به عنوان یک مشاور املاک در منطقه کونشان در شرق استان جیانگسو مشغول به کار بود. این مرد جوان توسط زنان خود که با یکدیگر به صورت تصادفی آشنا شده بودند، به پلیس معرفی شد. او که با اتهام bigamy (ازدواج با دو زن در یک زمان) روبروست، باید در دادگاه حاضر شود. ژانگ در صورت اثبات جرم باید دو سال را در زندان بگذراند.
این مرد چینی در سال ۲۰۱۵ با زن نخست خود با نام «رن» در منطقه کونشان، جایی که کار میکرد، آشنا شد و ازدواج کرد. ژانگ با زن دومش که «چن» نام دارد، در سال ۲۰۱۶ در «هنان»، استان زادگاهش آشنا شد و ازدواج کرد. او سپس با زن سومش که «وانگ» نام دارد، در استان زادگاه او «آن هوئی» در سال ۲۰۱۷ آشنا شد و ازدواج کرد. زن دوم و سوم این مرد جوان هنگامی که در جستجوی خانه بودند و به محل کار ژانگ مراجعه کرده بودند، با او آشنا شدند.
گفتنی است؛ قرار است به زودی محاکمه این مرد جوان انجام شود.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
ابراهیم تاتلیس عزادار شد + جزئیات و عکس دستگیری یک مادر و دختر در خانه فساد / زنم را سنگسار کنید ! شیطان دوچرخه سوار ! / او تمام لباس 21 زن و دختر جوان را در محله های خلوت از تنشان در می آورد / + عکس بدون پوشش راننده تاکسی اینترنتی تبریز جنجال برانگیز شد / او برای مسافر زن چه کاری انجام داد؟ + عکس قتل وحشیانه دختر 21 ساله در پارکینگ یک مجتمع / او را بدون لباس پیدا کردند + عکس تجاوز راننده تاکسی به زن مسافر / این زن شرایط خاصی داشت+عکس اولین گفتگو با تنها بازمانده سقوط هواپیمای 707 در کرج + فیلم نقشه عجیب پسر همسایه برای تجاوز به تینا 26 ساله اعضای باند شیطان پسر 17 ساله را برده بی عفتی های خود کرده بودند+ عکس نخستین دیدار نجات دهنده مهندس پرواز هواپیمای مرگ با همسر وی!+ عکس مهم ترین اخبار 24 ساعت گذشته رکنا معمای کشف جسد 3 کودک در فریزر صندوقی+عکس و فیلم پایان مرگبار سرگردانی کودک 6 ساله در مرز ماکو مرگ تلخ زن 46 ساله قائمشهری در اثر سیلاب وحشت رانندگان از دیدن صحنه ای باورنکردنی در جاده +فیلممنبع: رکنا
کلیدواژه: حوادث پلیس جرم زندان اخبار حوادث ازدواج زن زندگی تصاویر مرد جوان عکس فیلم پسر پرونده مشهد مادر پلیس دادستان در خیابان من
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۴۲۰۷۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
۲۳۳۲۱۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119