اعجاز ارسال غذاهای آسمانی برای صدیقه طاهره(س)
تاریخ انتشار: ۶ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۵۱۲۳۴۱
حضرت فاطمه علیه السلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مىشد.به گزارش بلاغ،حضرت فاطمه علیه السلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مىشد:
پیامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هریک از زنانش مراجعه کرد، ولى آنان نیز طعامى نداشتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هنوز چند دقیقه بیش نبود که رسول گرامى اسلام(صلی الله و علیه و آله و سلم)منزل دخترش را ترک کرده بود که مختصر طعامى از سوى یکى از همسایه ها به آن بانو رسید. فاطمه(س) با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى مانم، ولى این تکه نان و گوشت را به پدرم مى خورانم، و لذا یکى از حسنین را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه اش دعوت کرد.
فاطمه اهدایى همسایه را که دو تکه نان و مختصر گوشتى بود، در یک ظرف سرپوشیده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر دیدگان رسول خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و صدیقه طاهره(س) خود نیز از این مائده آسمانى تعجب مى کرد و خیره خیره به آن تماشا مى نمود. رسول خدا(ص) خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! این طعام چگونه و از کجا رسید؟ فاطمه(س) جواب داد:
«هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه؛ اِنَّ اللّه یَرزُقُ مَنْ یَشاءُ
بِغَیْرِ حـسابٍ، فقالَ اَلْحَمْدُ للّه الَّذی
جـَعَلَکِ شـبیهةً بسیِّدَةِ نِساءِ بنی اسرائیلَ
فَانّها کانَتْ اذا رَزَقَهَا اللّه شَیْئا فَسُئِلَتْ
عَنْهُ قالَتْ: هُوَ مِنْ عِنْد اللّه اِنَّ اللّه یَرْزُقُ
مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ؛
این از برکات الهی است که خداوند به هر کـسی که بخواهد بدون محدودیت عطا می کند.(۱)
رسول خدا(صلی الله و علیه و آله و سلم) چون سخن دخترش را شنید فرمود: سپاس خدایى را که تو را همانند مریم سرور زنان بنى اسرائیل قرار داده، زیرا او نیز هرگاه مورد عنایت الهى قرار مى گرفت و خداوند برایش مائده مى فرستاد، که جواب سؤال مى گفت: این طعام از جانب خدا است، او به هرکسى بخواهد روزى بى حساب مى دهد.
آنگاه رسول خدا(ص)، امیرالمومنین على علیه السلام را نیز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند و زنان و اهل بیت پیامبر نیز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه(سلام الله علیها) براى همسایگان نیز از طعام آسمانى که از الطاف خفیه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (۲)
موائد آسمانى براى فاطمه(س) در یکى دوبار محدود نمى گردد، او بارها از خداوند خویش درخواست طعام کرد و پروردگار عالم نیز بى درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى امیرالمؤمنین على علیهالسلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه علیه السلام طعام خواست، ولى در خانه چیزى نبود. فاطمه علیه السلام گفت: یا على! در خانه طعامى نیست، من و بچه هایت دو روز است که گرسنه ایم و مختصر طعامى هم که بود، آن را به شما خوراندیم و خود در گرسنگى صبر کردیم.
امیرالمومنین على علیه السلام از شنیدن این سخن فوق العاده ناراحت گشته و اشک در چشمانش حلقه زد و براى تهیه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و یک دینار قرض گرفت تا مشکل گرسنگى خانواده اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون یکى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گریه زن و بچه ها او را در بیرون از خانه آواره کرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره اش بدون چاره....
على از درد او آگاه شد و مانند همیشه ایثار کرد و دیگران را بر خود و خانواده اش مقدم داشت و بدین وسیله یکى از دوستانش را که مقداد نام داشت خوشحال و خوشدل ساخت.
على علیه السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد کرد و مشغول عبادت شد از آن سو پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله وسلم مأمور گشت شب را در خانه على(ع) بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على(ع) را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى پذیرى؟ مولاى متقیان سکوت کرد، چرا که زمینه پذیرایى نداشت و فاطمه (سلام الله علیها) و حسنین گرسنه مانده بودند و پول تهیه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله وسلم دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى دهى؟ یا بگو: بلى، تا با تو آیم و یا بگو: نه، تا راه دیگر پیش گیرم. على علیهالسلام عرض کرد: یا رسولاللَّه! بفرمایید.
رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه فاطمه(س) آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا دیدار کردند، فاطمه(سلام الله علیها) در حال نماز و نیایش بود و خدا را مى خواند، او صداى پدر را شنید و به سوى او آمد و خوش آمد گفت و سفره را باز کرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سیر کند و چاره نیافته ها را چاره ساز باشد.
على علیهالسلام به فاطمه(س) خیره خیره نگاه مى کرد و با زبان بى زبانى سؤال مى نمود: یا فاطمه! این طعام از کجا؟
پیش از آنکه فاطمه(سلام الله علیها) جواب گوید رسول خدا(ص) دست بر دوش امیرالمومنین على(ع) گذاشت و جواب داد: یا على! هذا جزا دینارک من عنداللَّه.
این غذا پاداش آن دینارى است که به مقداد دادى.
خداوند به شما جریان زکریا و مریم را تکرار کرد. (۳) و از طعامهاى بهشتى مرحمت نمود... (۴)
منابع؛
۱- آل عمران آیه ۳۷
۲ـ فرائدالسمطین، ج ۲، ص ۵۱ و ۵۲، ش ۳۸۲؛ تجلیات ولایت، ج ۲، ص ۳۱۹ فضائل خمسه، ج ۳ ص ۱۷۸
مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۳۹
جلاءالعیون.سید عبدالله شبر، ج ۱، ص ۱۳۶
۳ ـ آیه ۳۷ سوره آلعمران
۴ـ محجة البیضاء، ج ۴، ص ۲۱۳
بحار، ج ۴۳، ص ۵۹، و ج ۴۱، صمنبع: بلاغ مازندران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bloghnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بلاغ مازندران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۵۱۲۳۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این شهید حتی موقع به دنیا آمدن فرزندش هم حاضر نشد به خانه برگردد!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلیهایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدتهای خود را در عملیات غرورآفرین الی بیتالمقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه درپی میآید ماحصل گفتگو با محترمالسادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است.
بیقرار رفتن بودبنابر روایت ایسنا، سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم میکرد. خدمت سربازیاش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش میگوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کارهای خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کارهای خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک میکرد. همیشه نماز را اول وقت میخواند و من بلافاصله پشت سرش میایستادم. نمازهای جماعتمان را هیچگاه از یاد نمیبرم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی میکردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار میداد. جمعیت به پادگان نزدیک میشد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضیها میگفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما میکشاند.» چند روز بعد پادگانهای ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوبارهای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد.
خبر تولد فاطمهخدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش میگفتند: یکی از بچهها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی میخواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی میگذاشت. بعضیها از دور میگفتند:مبارکه! عدهای هم میپرسیدند:اسم دخترت را چی میگذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!
فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچهها میخواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات میمانم.
شهادت در بیت المقدسهمرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعدها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپارهای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای نالهای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. میدانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی میخواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه میگوید وقتی به شهادت رسید کوچکترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهرهاش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود.
بدرقه با دعای خیرقبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعدها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالیکه سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه میخواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمیبینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!
فاطمه و شهادت پدرخیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیتالمقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه میکرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد.
از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامهای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایتمدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیههایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901499