Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-05-06@05:21:16 GMT

انقلاب اسلامی متعلق به همه ایرانیان - شاهین سپهراد *

تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۷۳۷۶۵۲

انقلاب اسلامی متعلق به همه ایرانیان - شاهین سپهراد *

ارومیه - ایرنا - کلمه ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻛﻪ در ﻓﺎرسی از ﻛﻠﻤﻪ ﻋﺮبی آن ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﻪ ﻣﻔﻬﻮم رﺳﻴﺪگی ﺑـﻪ کار مردم، اﺻﻼح ﻛﺎر دﻧﻴﺎ، هموار کردن مسیر برای آﺧﺮت خیر ﻣﺮدم و ﺗﺪﺑﻴﺮ و اداره زﻧﺪگی ﻣﺮدم است که در اصطلاح به «ﻋﻠﻢ اﺻﻼح ﻛﺎر دﻧﻴﺎ و آﺧﺮت ﻣﺮدم و ﺗﺪﺑﻴﺮ و اداره زﻧﺪگی ﻣﺮدم» به کار می رود.

اﻣﺮوزه ﺳﻴﺎﺳﺖ و ﻗﺪرت اﺑﻌﺎد ﭘﻴﭽﻴﺪه ﺗﺮی ﺑﻪ ﺧـﻮد گرفته است و از ﻧﺨﺒﮕﺎن ﺳﻴﺎﺳﻲ، اﺣﺰاب، ﺗﺎ رﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎ و ﻧﻬﺎدﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ اﺟﺘﻤﺎعی که در شکل گیری قدرت تاثیر دارند، ﺣﺪاﻗﻞ از ﺳﻴﺎﺳﺖ متاثر می ﺷﻮﻧﺪ.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


اکنون که کشور در فرآیند فراز و نشیب های نوسازی، توسعه و بحران های آن قرار دارد، تقاضای مشارکت سیاسی نیز رو به افزایش است و شاخصه اصلی توسعه سیاسی به مشارکت سیاسی بستگی دارد.
بسیاری از متفکران لازمه تبدیل «مشارکت توده ای» به «مشارکت فعال و سازمان یافته» را در تاسیس احزاب به معنای واقعی کلمه می دانند و آن را مرحله تکمیلی از مراحل انقلاب اسلامی به شمار می‌آورند که چنین امری در جهت تضمین تداوم و تعادل نظام ضروری است.
احزاب و جریان های سیاسی یکی از ضرورت های زندگی جوامع بشری در دوره مدرن محسوب می‌شود به ‌طوریکه یکی از موثرترین نهادهای تاثیرگذار بر روند تصمیم گیری و اجرایی کشور و به عنوان حلقه رابط بین مردم و حاکمیت سیاسی عمل می کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد پیدایش احزاب مختلف سیاسی با آرمان ها و عقاید گوناگون بودیم اما با گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب هنوز هیچکدام از احزاب نتوانسته کار واقعی احزاب از جمله مشارکت سیاسی، جامعه پذیری سیاسی و ارتباطات سیاسی را انجام دهد و در این بین متاسفانه لیدرهای جریان های سیاسی نقش احزاب را تا حدودی بر عهده گرفتند که خود به آفت هایی در عرصه سیاسی کشور منجر شده است.
نگرش به احزاب «سیستماتیک، ساختاری و کارکردی» بوده و این در حالی است که شخص محور بودن جریان های سیاسی در حداکثر مواقع فاقد این قابلیت هاست؛ همین موضوع ملاک و ریشه‌ای تعیین‌کننده با کمترین مقیاس خطا برای جریان‌شناسی جمهوری اسلامی است.
لیدرهای جریان های سیاسی به دلیل متعهد نبودن به مرامنامه و اساسنامه ای خاص در طول زمان دچار تغییر شگرفی در نوع نگرش به مسائل می شوند که همین امر حامیان یک جریان سیاسی را دچار سیاست زدگی می کند و حتی به پایگاه اجتماعی نظام یا یک حکومت آسیب می زند.
آنچه تا به اینجا به آن اشاره شد خیلی‌ها را وادار به آن کرده تا تقسیم‌بندی‌های حزبی و سیاسی را کاملا بی‌اساس تفسیر کرده و «انقلابی و غیرانقلابی» را مطرح کنند؛ 2گانه‌ای که معیارهای مشخصی را برای انقلابی بودن تعیین نکرده و زمینه را برای سوء استفاده های سیستماتیک در ضربه زدن به پایگاه اجتماعی نظام اسلامی هموار می کند.
نمی‌توان برای هر اظهارنظر متفاوت و انتقادی برچسب ضدیت با انقلاب زد زیرا غالب جریان‌ها و بازیگران سیاسی ایران با وجود تفاوت در تفسیرشان مسیر خود را امتدادی از انقلاب تصور کرده و به دفاع از آن پرداخته‌اند.
واقعیت آن است که از روز نخست پیروزی انقلاب اسلامی جریانی که «ضدیت» با آن را در دستور کار خویش قرار داده، هیچگاه نتوانسته تبدیل به یک بازیگر فعال و کنشگر موثر شود و رقابت، همیشه بین خوانش‌هایی بوده که هرکدام با تفسیر خود در چهارچوب انقلاب اسلامی تعریف می شدند.
البته باید توجه کرد که یک جریان کوچک سیاسی که اتفاقا نفوذ چشمگیری نیز در قدرت دارد، به دلیل تثبیت خود و تلاش برای تضعیف نقش رقیب در اداره کشور بازی خطرناکی را آغاز کرده که منجر به تعریف منتقدان در صف معاندان می شود.
پیش تر اصلاح طلب و اصولگرا هر 2 در قالب نظام جمهوری اسلامی اما با سلایق متفاوت تعریف می شد اما با جایگزینی انقلابی و غیرانقلابی به جای اصولگرا و اصلاح طلب دیگر قواعد بازی تغییر می کند و با یک رویکرد غیرمسوولانه، منتقدان ساده نظام به آغوش معاندان هدایت می شوند.
تحرک دشمنان نظام اسلامی در شبکه های اجتماعی نیز نشان می دهد که آنان از این تقسیم بندی سیاسی خوشنود هستند و تمام تلاش خود را برای بهره مندی از این فرصت به کار گرفته اند.
دشمن این بار نه تنها درصدد سوءاستفاده از وضعیت نابسمان اقتصادی و تزریق ناامیدی به جامعه بوده بلکه در رویکردی جدید در تلاش است تا با بهره مندی از تقسیم بندی سیاسی «انقلابی و غیرانقلابی»، همان منتقدانی را که در جریان اصولگرایی و اصلاح طلبی در تلاش برای بهبود وضعیت جامعه بودند را در غالب اپوزیسیون تعریف کرده و ساماندهی کند.
وحدت و همبستگی در میان هر ملتی موجب تلاش مشترک برای دستیابی به اهداف ملی و مانع وقوع طغیان‌ها و کینه‌توزی‌ها می‌شود و در موقعیت بسیار حساس کنونی کشور هم دشمنان ملت ایران تمام امکانات و ابزارهای انحصاری بین‌المللی خود را به کار گرفته‌اند تا به طرق مختلف به امنیت و وحدت ملی ایران ضربه بزنند تا بتوانند نفوذ و سلطه استعماری خود را تحمیل نمایند.
لزوم اتحاد و هوشیاری در برابر تلاش تبلیغی و جنگ روانی دشمنان برای ایجاد تفرقه به بهانه قومیت، مذهب و گرایش‌های صنفی از موضوعات مورد تاکید رهبری در پیام نوروزی بود که رویارویی با آن ریشه‌ا‌ی تاریخی دارد.
یکی از مشکلات بزرگ و اساسی جامعه و نظام ما در همین جا نهفته است که متأسفانه اصل اساسی اسلام (اصل اتحاد) در جامعه ما به فراموشی سپرده شده و جای خود را به خصومت، تحریک، تسویه حساب سیاسی و افراط و تفریط در موضع گیری و آن‌هم در جهت بر هم زدن وحدت مابین خانواده بزرگ انقلاب اسلامی داده است.
خبرنگار ایرنا
3214/3072

منبع: ایرنا

کلیدواژه: سياسي انقلاب اسلامي تقسيم بندي سياسي انقلابي و غيرانقلابي

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۷۳۷۶۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم!

این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیب‌شناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئله‌ها، بحران‌ها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آن‌ها به ابزارهایی متوسل می‌شویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک می‌کنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز می‌توان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئله‌ها، بحران‌ها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبهه‌ها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟

کمی به عقب برمی‌گردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا به‌نام چپ [خط امام] و سپس اصلاح‌طلب شناخته می‌شد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راه‌حل تبدیل شود. به‌عنوان نمونه در زمانی‌که گروه‌های سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامی‌گری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحه‌زدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده ماده‌ای دادستانی ختم شد. یا، در دوره‌ای که نظام اطلاعاتی کشور به‌شکل پراکنده اداره می‌شد و هر گروه به‌صلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و به‌عنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.[۱] مضاف بر این‌ها می‌بایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائت‌های تئوکراتیک و جزم‌اندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر این‌ها می‌توان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحران‌هایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگ‌طلبی و تنش‌زایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات به‌رغم پرونده‌ مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بن‌بست‌شکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستی‌هایی بوده است، که فهرست‌کردن و نقد قاعده‌مند آن‌ها می‌تواند راهگشا باشد.

‌اینک اما به‌نظر می‌رسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل، اگر نگوییم به بن‌بست رسیده، دست‌کم با بحران اساسی مواجه شده‌اند. بحرانی که دامن‌گیر احزاب اصلاح‌طلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن می‌رود چون آفت به‌سراغ ریشه‌ها نیز برود.

درباره نظام ادراکی اصلاح‌طلبان. طی سالیان گذشته، مجموعه‌ای از تلاش‌ها رخ داد و کمک کرد تا اصلاح‌طلبان درکی ‌نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» به‌دست بیاورند. این تلاش‌های سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبهه‌ای، ۲) کوشش‌های محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأمل‌اند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاح‌طلبان- به‌عنوان جریان آلترناتیو- به‌شمار می‌رفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یک‌سو و کاستی‌های بسیار در تئوریک و پراتیک سیاست‌ورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست می‌پندارد، ضمن آن‌که خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش می‌کند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمان‌زدایی کند. در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاش‌هایی رهزن و تعمیم‌های انحرافی را مشاهده می‌کنیم که نه‌تنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژه‌های اصلاحی می‌شوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزه‌های ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز این‌ها قبح‌زدایی کند و به‌شکل قرارگاهی بر این حوزه‌ها متمرکز شود و آن‌ها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامه‌های سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری به‌نسبت روشن از این وضعیت به نمایش می‌گذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوشش‌‌ها و کوشش‌های تئوریک معتبر فاصله‌ای قابل توجه دارد. به این‌ها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبان‌های خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بی‌نیاز از ایستگاه‌های مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک‌ فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاح‌طلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگر‌ساز و غیریت‌ستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه می‌بینیم عمده تلاش‌ جریان رقیب اصلاح‌طلبان بر فتح بوروکراسی و ویژه‌خواری، آن هم به مبتذل‌ترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمی‌توان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهم‌تر محافظه‌کاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیض‌های جنسی، قومی و… را در پی داشته است. مع‌الوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو به‌حساب نخواهد آمد.

با این اوصاف می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل. برای توضیح این سرفصل نخست می‌بایست تفکیکی میان سیاست پایین‌دستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک به‌نظر می‌رسد کفه سیاست بالادستی به‌ سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورای‌های قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پایین‌دستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پایین‌دستی به‌حدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچ‌گونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دست‌کم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرف‌کننده، آمار گران‌فروشی و گران‌فروشان را گزارش می‌کردند!

این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاح‌طلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودی‌ها (inputs) با واقعیت همخوان‌اند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت‌ کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثال‌هایی را ذکر می‌کنم که به‌ نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان شده‌اند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان می‌داد. برای نمونه می‌توان به مجموعه بیانیه‌های تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آن‌که در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفت‌و‌گو و نقد در عرصه عمومی را به‌‌دنبال داشتند. حال آن‌که امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:

الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،

ب. مسئله خصوصی‌سازی،

پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،

ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آن‌ها و فقدان توان چانه‌زنی مؤثر این قشر،

ث. مسائل نظام درمان و تعرفه‌ها،

ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،

چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرک‌های عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…

کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راه‌حل صورت نمی‌پذیرد یا اگر هم تلاشی صورت می‌گیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمی‌کند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به این‌ها اضافه کنیم مواردی که به سیاست‌های کلی نظام راجع است و اساساً باب گفت‌و‌گو درباره‌شان بسته است؛ خواه به‌علت محافظه‌کاری، خواه به‌دلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه به‌سبب انذارها و محدودیت‌ها.

این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را به‌دنبال دارد. نخست آن‌که کارویژه اصلاح‌طلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربه‌گیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان می‌رود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم می‌بیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان می‌دهد. دوم آن‌که، جامعه به‌سوی نوعی خودبسندگی هدایت می‌شود و بی‌پشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد می‌شود و به‌شکل اقتضایی عمل می‌کند. نام این وضعیت را می‌توان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه به‌غایت افزایش پیدا می‌کند و مردم مستمراً متحمل هزینه‌های گزاف می‌شوند. ضربه‌ناپذیری- یا ضربه‌پذیری حداقلی- مردم به‌شکل توده‌ای در دولت اصلاحات می‌تواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربه‌پذیری توده‌ای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست به‌عنوان ضربه‌گیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد. سوم آن‌که متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاح‌طلبان تحمیل می‌شود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئله‌یابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگ‌اندازی‌ها در پروسه‌های اصلاحی، و برگشت‌پذیری آن‌ها به مؤلفه‌هایی چون «لحن»، «ادبیات تحریک‌آمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آن‌که می‌توان فهرستی از لحن‌های آرام، و ادبیات غیرتحریک‌آمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم‌‌» است. چنانکه اختلال در نظام مسئله‌یابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون می‌شود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علت‌العلل مسائل معرفی می‌شود. حال آن‌که اساساً منطق اصلاحات، نه خصم‌پرور است و نه حذف‌محور.‌

در بخش‌های بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.

 

پی‌نوشت:

[۱] خوانندگان می‌توانند برای مطالعه بیشتر به مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی و پیشنهادهای مطرح در زمینه تأسیس نهاد اطلاعاتی کشور مراجعه کنند.

دیگر خبرها

  • اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم!
  • خودتخریبی در نظام های سیاسی
  • کنگره شهدای مرکزی به یک جریان عظیم فرهنگی در کشور تبدیل شده است
  • تک‌روی و سهم‌خواهی به نظام و مردم آسیب می‌زند
  • محسن رضایی: سهم‌خواهی به نظام و مردم آسیب می‌زند
  • جلسات محسن رضایی با احزاب و جریان‌های انقلاب
  • محسن رضایی: تک‌روی و سهم‌خواهی به نظام و مردم آسیب می‌زند
  • انقلاب اسلامی تبلور مکتب سیاسی امام صادق(ع)
  • کارفرمایان از هرگونه تکبر در برابر کارگران خودداری و دوری کنند
  • چرا کشوری مثل مصر سریال «حشاشین» را ساخت؟