ما به دانشگاه اجتماعی نیاز داریم-2
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۷۸۸۶۰۲
تهران-ایرنا- مقصود فراستخواه جامعه شناس می گوید: دانشگاهی که ما امروز لازم داریم، دانشگاه اجتماعی است و در آن به دانشجو، پایاننامه و غیره، اجتماعی نیاز داریم نه به معنای اینکه همه باید جامعهشناس باشند یعنی در پاسخ به نیازهای اجتماعی ما باشد.
در بخش اول مصاحبه، فراستخواه عضو هیأت علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی عنوان کرد که دانشگاه در ایران ذیل پروژه مدرنیته ایرانی به وجود آمد اما نتوانست که با جامعه پیوند ارگانیک برقرار کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فراستخواه همچنین بیان کرد که جامعه ایران دانشگاه می خواهد به دلایل هستی شناسانه نمی تواند داشته باشد. در ادامه بخش دوم این مصاحبه را از نظر می گذرانید:
**ایرنا: پرسش های زیادی از صحبت های شما به ذهن من رسید؛ به طور مثال چرا با این اوصاف، مردم فرش زیرپای خود را می فروشند و فرزندان خود را به دانشگاه می فرستند؟ چرا این تقاضای گسترده برای دانشگاه رفتن در جامعه وجود دارد؟
**فراستخواه: این پویایی ها در جامعه هست و این نیازها احساس می شود...
**ایرنا: نیاز کاذب نیست؟
*ایران جامعه معطلمانده است
**فراستخواه: نیاز کاذب نیست، نیاز مدیریت نشده است. این گونه نیست که به جامعه انگ بزنیم که نیاز کاذب دارد بلکه جامعه ایران می خواهد تغییر کند و پیش برود اما مدیریت کارآمدی ندارد که به این جامعه کمک کند، زمینه سازی، ظرفیت سازی و بستر سازی کند. می خواهم بگویم ملت لایقی داریم به دلیل پس زمینههای تمدنی و نخبگان جدیدی دارد اما مدیریت نمی شود. بچه هایی که به دانشگاه می آیند بهترین فرصت جامعه ما هستند و این مدیریت است که باید برنامه درسی موثری ارائه دهد، کلاس مناسبی فراهم کند، پروژه های پایان نامه مناسب داشته باشد و غیره، اما این گونه نیست. مدیریت آموزش عالی کلاف پیچیدهای است که همه دست در دست هم دادند که ما پیشرفت نکنیم. من یک تعبیری دارم که جامعه ایران یک جامعه معطل است؛ معوق مانده و یک چیزهایی می خواهد اما نمی تواند. جامعهای است که نیاز دارد اما نمی تواند ساختارهای اجرایی مناسب و بسترهای لازم برای این نیازها را پیدا کند.
**ایرنا: راجع به وجود آمدن دانشگاه از تجمیع مدارس عالی توضیح دادید. در فرآیند مدرنیزاسیون در غرب دانشگاه به عنوان یکی از پایه های مدرنتیه بوده و خود نهاد دانشگاه بیش از مجموع یک سری مدارس بوده و ارزش افزوده بیشتری تولید کرده است. آیا دانشگاه در ایران جمع این مدارس عالی بود و یا یک نهاد مدرنی به وجود آمد که پایه های مدرنیته ایرانی می تواند روی آن سوار شود؟
*دولت مدرنیته ایرانی را مصادره به مطلوب کرد
**فراستخواه: دانشگاه به یک معنا توسعه همین مدارس عالی بود و اما جمع مدارس نبود. پسِ پشت دانشگاه یک ارزش افزوده و فضیلت تازه بود که می گفت یونیورسیتی و دانشگاه؛ یعنی یک فضا-زمان و یک فضای ارتباطی و اجتماعی. «گاه» هم معنای زمانی دارد و هم مکانی. یونیورسیتی به یک معنا یک سپهر،عالم، ساختار تازه و نهاد بلوغی است برای خود؛ نهادی عقلانی است که در آن می خواهد آموزشها، تحقیقات و معناهای تازهای مبادله شود و روشنگری اجتماعی و معناسازی برای جامعه صورت بگیرد.
دانشگاه به این معنا ذیل طرح تغییر ایران و مدرنیته ایرانی بود و این سپهر ایجاد شد. چون دولت پدرخوانده دانشگاه بود مدرنیته ایرانی به مدرنیزاسیون دولتی تغییر پیدا کرد؛ یعنی جنبش اجتماعی نوخواهی، نوسازی و نواندیشی و جنبش معطوف به تغییر که در نخبگان بود و صدای آن در جامعه هم به رغم تمام محدودیتها پیچیده بود، فروکاسته شد به یک پروژه دولتی از بالا که می خواهد از طریق بروکراسی و توسط تکنوکراتها مدرنیزاسیون کند. البته سازمان مدرن دولتی می توانست به مدرنیته کمک کند؛ هر جا در دنیا که مدرنیته پیشرفت کرده سازمان دولت پشت آن بوده است و توانسته سرویس بدهد، زمینه سازی کند، حمایت های لازم را فراهم بیاورد و مدرنیته را تبدیل به ساختار اجرایی کند.
اما در ایران اقتدارگرایی دولتی بر موضوع سایه انداخت و یک دولت شبه مدرن که ازلحاظ ساختارهای فکری و سیستم بروکراسی خیلی چابک و مدرن نبود، مدرنیزاسیون را به عهده گرفت و کل مدرنیته ایرانی را مصادره به مطلوب کرد و پدرخوانده دانشگاه هم شد. در نتیجه دانشگاه بدون اینکه بخواهد به بخشی از دیوان سالاری دولت تبدیل شد؛ یعنی یک زائده دولتی شد. تنش ها و چالش هایی که دکتر علی اکبر سیاسی برای استقلال دانشگاه انجام داد و کوشش می کرد به پهلوی دوم توضیح دهد که دانشگاه اداره دخانیات نیست و یک سازمان حرفهای، عقلانی و نهاد بلوغ است اما متاسفانه سیستم دولتی نه قبل از انقلاب این را متوجه شد و نه بعد از انقلاب؛ هر دو حکومت درک درستی از دانشگاه نداشتند. همین ها باعث شد که دانشگاه نتواند به سپهر تبدیل شود و نتوانست به طور کامل عملکردی را داشته باشد که یک دانشگاه می تواند داشته باشد.
*دانشگاه در غرب فرزند شهر است
دانشگاه هایی مثل آکسفورد، کمبریج، بولونیا، سوربن و غیره، همه در متن جامعه و از دل تحولات شهر به وجود آمده اند. اصلاً دانشگاه فرزند شهر و نتیجه مناسبات شهری، پولی، بازرگانی خارجی، پویایی های طبقه جدید شهری و غیره، بود. البته در آنجا هم دانشگاه با دولت در ارتباط بود و یک سری چالش ها هم بین آنها به وجود می آمد و دولت می خواست بر دانشگاه سیطره پیدا کند. اما دانشگاه سعی می کند بین کلیسا و دولت تقلا بکند؛ گاهی برای اینکه بتواند از پس دولت بربیاید با کلیسا همکاری می کرد و گاهی هم که کلیسا می خواست بر آن سایه بیاندازد می رفت با دولت-ملتهای جدیدائتلاف می کرد تا از سیطره کلیسا دربیاید. آنجا دانشگاه ها قدرت مانور داشتند چون بخشی از جامعه مدنی و اجتماع بودند.
**ایرنا: بار مدرنیزاسیون هم بر دوش دانشگاه ها بوده است...
**فراستخواه: بله؛ تولید معنا، دانش، نظام معرفت جدید و غیره، ایجاد می کردند و اصلاً پرورش دانشجویان و نخبگان جدید بر عهده دانشگاه بود در نتیجه بخشی از مدرنیته اروپایی را می توانستند تأمین کنند. دانشگاهها خود نتیجه مدرنیته اروپایی بود و به مدرنیته اروپایی هم کمک می کرد ولی در ایران این ماجرا به قدر کفایت صادق نبود و بیشتر دانشگاه در دولت حل شد؛ تا قبل از انقلاب تا یک حدی و بعد از انقلاب بیشتر. دولت قبل از انقلاب اقتدارگرا اما تمامیت خواه نبود و دانشگاهیان را تا حدی کنترل می کرد که مسأله سیاسی نداشته باشند و بقیه موضوعات را به دانشگاه محول می کرد. چون ادعای معرفتی نداشت و نمی گفت اصولاً من میدانم که جامعه شناسی چیست و شما نمی دانید. بعد از انقلاب مسأله بیش از اقتدارگرایی شد و به ورطه تمامیت خواهی افتاد. یعنی در دولت و حکومت بودند که می گفتند اصلاً ما هستیم که باید تکلیف علوم انسانی را مشخص کنیم و به نوعی خودشان برای خودشان یک نوع اتوریته و اقتدار معرفتی قائل بودند درحالی که پیش از انقلاب اینگونه نبود.
**ایرنا: توضیح دادید که دانشگاه در ایران ارگانیک نیست اما در طول مدت حیات دانشگاه، چقدر میزان الحراره جامعه بوده است؟ آیا با فراز و نشیب های جامعه ارتباطی داشته است؟
*دانشگاه نباید حقوق بگیر دولت باشد
**فراستخواه: خاستگاه آکادمی در ایران طبقه متوسط جدید بود اما این طبقه در ایران یک ویژگی هایی دارد؛ مرحوم دکتر عظیمی این تعبیر را به کار می برد که طبقه متوسط در ایران بیشتر فرهنگی است نه اقتصادی. یعنی نظام درآمد، معیشت و پایگاه اجتماعی متوسطی ندارد و حقوق بگیر دولت است و به لحاظ فکری، ارتباطات و سبک زندگی طبقه متوسط است. این یک ضعفی در این طبقه است و به جهات زیادی دولتساخته است و استیلای دولت باعث شده که خیلی چالاک نباشد؛ حقوق بگیر دولت هستند از جمله دانشگاهیان در حالی که دانشگاه نباید اینقدر به بودجه دولت وابسته باشد. همه جای دنیا حتی در سرمایهدارانهترین کشورها، از دانشگاه حمایت عمومی و دولتی می شود اما دانشگاه وابسته به دولت نیست. دانشگاه ایرانی در خط آگاهی، ارتباطی و مدیریتی جدید و معناها و مطالبات تازه به وجود آمده است و نیاز به یک مدیریت نوین، دانش و حکمرانی به معنای جدید دارد.
دانشگاه در ایران میزان الحراره و چراغ قرمز جامعه بوده اما نه به طور کامل و به ویژه نقشه راه و راه حل نمی توانست بدهد. علت آن هم این بود که دولتها دانشگاه را بازوی اجرایی می خواستند نه چشم جامعه. دانشگاه بنابر سرشت خود چشم است اما دولتها در بهترین حالت به عنوان بازو از آن استفاده کردند. دانشگاه باید به عنوان عقل منفصل جامعه و مرکز خردوزی اجتماع باشد و به این معنا دانشگاه نمی تواند میزان الحراره به حساب بیاید.
دانشگاهی که ما امروز لازم داریم، دانشگاه اجتماعی است و در آن به دانشجو، پایاننامه و غیره، اجتماعی نیاز داریم نه به معنای اینکه همه باید جامعهشناس باشند یعنی در پاسخ به نیازهای ما در حوزه تغذیه، راه، محیط زیست، آسیب های اجتماعی، بیماری های جدید، اداره جدید و غیره، ما باشد. تمام مشکلاتی که در جامعه ما وجود دارد می تواند به برنامه درسی در دانشگاه ما تبدیل شود. این را ما آموزش های مبتنی بر موردهای جامعه می نامیم. یعنی کلاس ها ما باید حسب رشته و درس یک مورد داشته باشد و با کمک دانشجویان موردهای واقعی محله ها، شهرها، اجتماعی، اقتصادی، محیط زیستی و غیره، مطرح و بررسی شود. این نیازمند تغییر الگوهای تدریس، پایان نامه و غیره، است.
*علم هم یک کالای زینتی شده است
من در دانشگاه تلاش می کنم که دانشجویان موضوع پایان نامه خود را از یک مسأله واقعی جامعه بگیرند و اتفاقاً یک سفارش اجتماعی پشت آن باشد. یعنی از نهادهای مدنی، اجتماعی، کارخانه ها و غیره، یک مسأله را بگیرند و یکی از آنها را به عنوان اسپانسرخود نه لزوماً به معنای مالی، به عنوان مخاطب خود به دانشگاه بیاورند و دانشگاه با جامعه ارتباط داشته باشد و ارگانیک شود. متاسفانه اینگونه نیست و پایان نامه های ما تعیین و اجرا می شود و به قفسه می رود؛ اسم آن را سندروم قفسه گذاشته ام و علم هم در ایران یک کالای زینتی شده است و درد جامعه را نمی بیند. منظور من این نیست که دانشگاه بیخود است؛ در جامعه ایران گریز از عقل و گفتمان های ضد علم وجود دارد در نتیجه همه از بدی دانشگاه صحبت می کنند اما به معنای آن نیست که دانشگاه بنا به سرشت خود لازم نیست.
دانشگاه همچنان در ایران یکی از مهمترین نهادهاست و اگر دانشگاه را از ایران برداریم مثل این است که کلی از تحصیل کردگان، نظام کارشناسی، آگاهی جدید و غیره، را برداریم. جامعه از بین می رود. اما متاسفانه نمیتواند توانایی های خود را بالفعل کند و چون نمی تواند آثار بدی مثل تقلبها و فسادهایی که گریبان دانشگاه را گرفته از آن در می آید و دانشگاهی که با جامعه ارتباط ندارد از دل آن میدان انقلاب و پایان نامه فروشی زاده می شود.
*به کنشگر دانشگاهی نیاز داریم
وقتی ما نمی توانیم دانشجویان را مدیریت کنیم که بروند سوژه ها و مسأله های واقعی جامعه را پیدا کنند، اینگونه می شود. البته پایان نامه هم ابتدا به سکون نمی شود، باید اول از کلاس ها شروع کنیم؛ هر واحد درسیای که دانشجویان می گذرانند می تواند با موارد واقعی جامعه ارتباط داشته باشد و از دل آنها مقاله های کاری در بیاید؛ به این معنا که دانشجو در محیط زندگی خود یک مسأله را پیدا کرده و روی آن تأمل شده و به کلاس آورده و درباره آن گفت وگو شده و از دل اینها یک مقاله کاری بیرون آمده است؛ این مقاله کاری می تواند راه حلی برای مشکلات اجتماعی شود. این ضعف البته دو طرفه است هم دانشگاه ضعیف است و نمی تواند به جامعه مراجعه کند و هم جامعه ضعیف است و نمی تواند به دانشگاه مراجعه کند.
در نتیجه در اینجا حلقه های واسطی لازم هستند که آنها نهادهای اجتماعی، علمی، فنی و حرفه ای هستند که باید بیایند بین دانشگاه و جامعه واسطه شوند و موتور دانشگاه را روشن کنند. من دانشگاه را پروژهای بالنده و بر جبین آن نوری می بینم؛ لازم است فقط سیاست هایی عمومی توسط دولت در حمایت از دانشگاه صورت بگیرد. ما کنشگری دانشگاهی کم داریم؛ ما 80 هزار هیأت علم داریم ولی بیشتر فقط می خواهند درس بدهند و واحدها تمام شود در حالی که این جمعیت باید کنشگر دانشگاهی باشند نه فقط کارمند دانشگاه و سوژه های سر به زیر و به جای تبدیل شدن به آدم های سازمانی باید کنشگر علمی باشند؛ مدیران دانشگاه باید کنشگر شوند و بروند بین دانشگاه و جامعه ارتباط برقرار کنند. البته تمام اینها موکول به این است که سیاست های عمومی حکمرانی هم همراهی کند که متاسفانه اینگونه نیست.
ادامه دارد
گفتوگو از: مهرداد محمدی
**9221**1601**
منبع: ایرنا
کلیدواژه: اجتماعي مقصود فراستخواه دانشگاه اجتماعي جامعه شناس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۷۸۸۶۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جان جیمز یوبل، فعال ضدصهیونیسم در گفتوگو با قدس: صهیونیسمستیزی در میان آمریکاییها افزایش خواهد یافت
به گزارش قدس آنلاین، تحولات عمیق و جدیدی در دانشگاههای مهم جهان در حال رخ دادن است. دانشجویان دانشگاههای مهم ایالات متحده آمریکا مانند کلمبیا، هاروارد، ام آی تی، براون و ... که سابقه حمایت از رژیم اسرائیل را دارند، خواهان منصرف کردن این دانشگاهها از حمایت مالی رژیم صهیونیستی هستند.
حتی برخی دانشجویان اعلام کردهاند روابط علمی و تجاری دانشگاه باید با دانشگاههای اسرائیلی قطع شود و سرمایهگذاری بر تسلیحات و حمایت مالی به هر طریقی ممنوع اعلام شود. این دانشجویان نخبه که عمدتاً وابسته به طبقه خواص و اشراف از دانشگاههای باسابقه با صبغه حمایت از اسرائیل هستند، در اتفاق نادری حمایت علنی خود را از فلسطین اعلام کردند.
دومینوی حوادث تلخی مانند شهادت حدود ۳۴هزار نفر فلسطینی که بیشتر آنان زنان و کودکان بودهاند، حمله به بیمارستانها وماشینهای آشپزخانه بینالمللی، وجدانهای خفته جهان را بیدار کرده است. پاسخ جمهوری اسلامی ایران به رژیم صهیونیستی نیز پوشالی بودن اسرائیل را به رخ جهان کشید و در این میان آزادمردان جهان بهخصوص دانشجویان آمریکایی و اروپایی با حضور دو هفتهای خود خواستار توقف نسلکشی و آپارتاید و کوچ اجباری شدهاند.
در میان این هیاهو، اخباری مبنی بر احتمال تبادل پیام برای مذاکره میان ایران و آمریکا به گوش میرسد. جان جیمز یوبل، فعال ضدصهیونیسم اهل فلوریداست که معتقد است اکنون فرصت مناسبی است جمهوری اسلامی ایران نقش جدیتری در تحولات کنونی ایفا کند. این فعال آمریکایی در گفتوگو با قدس به نکات مهمی اشاره میکند. بخشی از گفتوگو را در ادامه مطالعه میکنید.
آقای یوبل! با توجه به وضعیت کنونی تحولات آمریکا و پاسخ موشکی ایران به جنایات رژیم صهیونیستی، آیا مذاکره میان دو کشور در شرایط کنونی مفید خواهد بود و در حال حاضر زمان مناسبی برای مذاکره است یا خیر؟ آیا میتوان گفت در شرایط فعلی آمریکا میتواند به عنوان یکی از طرفهای برجام مورد اعتماد سایران قرار بگیرد؟
من معتقدم (ساختار و بنیاد این دولت به گونهای است که) هرگز نمیتوان به هیچ دولتی از آمریکا اعتماد کرد. چراکه این کشور سابقه بسیار طولانی در راه انداختن جنگها به نفع طبقه سرمایه دار جامعه خود دارد. در حالی که برخی افراد معتقدند برخی از جنگها واقعاً در راستای منافع ملی ایالات متحده اهمیت دارد، اما من معتقدم واقعاً هیچ یک از جنگها به نفع مردم آمریکا نبوده است.
برخی معتقدند درشرایط کنونی اوضاع به نفع جمهوری اسلامی ایران است. آیا آمریکا در چنین شرایطی پای میز مذاکره خواهد آمد؟
میدانم ممکن است آنچه میگویم تندروی به نظر برسد، اما احساس میکنم دولت آمریکا به ( دلیل نوع ساختار) باید بهصورت کامل (بنیادین) سرنگون یا نابود شود. بسیاری از مردم داخل ایالات متحده، دیدگاهی مشابه من در این مورد دارند. اما تعداد کمی از آنان چنین چیزی را بیان میکنند؛ زیرا میترسند شغل خود را از دست بدهند یا شاید افبیآی در خانهشان به سراغ آنان بیاید.
به نظرتان اوضاع فعلی در ایالات متحده تا کجا پیش خواهد رفت؟ آیا این احتمال وجود دارد دولت مرکزی از برخی اصول خود عدول کند؟
من معتقدم فشار علیه صهیونیسم و قدرت یهود در داخل ایالات متحده آمریکا همچنان افزایش خواهد یافت. همچنین ممکن است شاهد تبدیل برخی از تظاهراتها به شورش باشیم. اگر شورشها به اندازه کافی گسترده و مخرب شوند، شاید آمریکا در برخی از ایالتها، کنترل بر برخی مناطق شهری را از دست بدهد. اگر اوضاع به طور قابل توجهی بدتر شود، حتی شاید بتوان شاهد تجزیه ایالات متحده به چند کشور جدید باشیم و این امر در نهایت به نابودی آمریکا منجر خواهد شد و از طرفی قدرت دولت به طور چشمگیری کاهش مییابد.
آقای جان یوبل، شما به عنوان فعال در زمینه مبارزه با صهیونیسم بفرمایید رسانههای ایرانی چه نقشی را میتوانند ایفا کنند و برای ارتباط جمهوری اسلامی ایران با نیروهای مخالف دولت در ایالات متحده چه الزاماتی را ضروری میدانید؟
من فکر میکنم در این مرحله، رسانههای انگلیسی زبان در ایران به ویژه پرس تی وی باید ابتکار عمل را در دست بگیرند و تلاش کنند با فعالان آمریکایی در شهرهای مختلف ارتباط برقرار کنند و با برخی از آنان ارتباط را حفظ کنند. این امر سبب میشود
رسانههای ایرانی بتوانند اخبار و ویدئوهای بیشتری از آنچه در اعتراضات در داخل ایالات متحده اتفاق میافتد را دریافت کنند و به این شکل شناخت بهتری از فضای داخلی آمریکا بدست بیاورند.
زینب اصغریان