هر۲ ثانیه یک کودک در جهان ازدواج میکند
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۷۹۳۸۱۱
ازدواج کودکان یک نقض حقوق بشر است که آنها را در معرض خطر خشونت، استثمار و سوءاستفاده قرار میدهد و البته برای رسیدن به آیندهای بهتر، باید همه تلاش کنیم تا این اتفاق در جامعه رخ ندهد.
به گزارش ایسنا، ازدواج کودکان به ازدواجی رسمی یا غیررسمی گفته میشود که یکی یا هر دو طرف ازدواج، زیر ۱۸ سال سن داشته باشند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ازدواج در سن کودکی یعنی فراموشی بازی و مطالعه مانند سایر کودکان و بر عهده گرفتن وظایف مادری و خانهداری است.
بر اساس اطلاعات یونیسف در سال ۲۰۱۸، سالانه ۱۲ میلیون دختر با سن کمتر از ۱۸ سال ازدواج میکنند و این آمار یعنی اینکه، ۲۳ ازدواج در هر دقیقه و تقریباً یک ازدواج در هر دو ثانیه اتفاق میافتد.
این یعنی اینکه یک پنجم دختران در سطح جهانی، دوران کودکی را به طور ناگهانی پایان میدهند و وارد آیندهای نامعلوم میشوند.
ازدواج کودکان در سراسر جهان، در حال حاضر به عنوان یک مشکل جهانی در بین کشورها، فرهنگ، ادیان و قومیتهای مختلف مطرح است و همه در تلاش برای جلوگیری از چنین ازدواجهایی هستند.
ازدواج زودهنگام کودکان در سراسر جهان، بیشتر در کشورهای کمدرآمد رخ میدهد و بسته به مذهب یا فرهنگ خاصی نیست.
در این کشورها معمولاً سطح آموزش دختران کمتر است و همین عاملی برای ازدواج زودهنگام آنهاست.
بنابر گزارشهای یونیسف، این نوع ازدواج یک نوع خشونت علیه کودکان است و هدف این است که تا سال ۲۰۲۱، از ازدواج ۵۰۰ هزار کودک جلوگیری شود.
عروس کودکها را هر منطقه از جهان، از خاورمیانه تا آمریکای لاتین، جنوب آسیا تا اروپا میتوان مشاهده کرد.
بیشترین تعداد عروسهای کودک در جنوب آسیا زندگی میکنند که ۴۶ درصد از دختران در این کشورها قبل از ۱۸ سالگی ازدواج کردهاند.
چرا ازدواج کودکان شایع است؟ ازدواج کودکان، معمولاً به دلیل نابرابریهای جنسیتی انجام میشود. ازدواج کودکان، مسئلهای بسیار پیچیده است و در بیشتر موارد، ناشی از هنجارهای اجتماعی، باورهای فرهنگی و فقر است.
نابرابری جنسیتی:
در بسیاری از جوامع که ازدواج کودکان دختر انجام میشود، دختران معمولاً به اندازه پسران ارزش ندارند و به آنها به عنوان باری برای خانواده نگاه میشود. همچنین برخی خانوادهها معتقدند که سرمایهگذاری در آموزش پسران بسیار ارزشمندتر از سرمایهگذاری برای آموزش دختران است. سنت:
ازدواج کودک در بعضی از جوامع به عنوان یک سنت محسوب میشود. در برخی از جوامع مرسوم است زمانی که دختر به سن بلوغ میرسد باید ازدواج کند.
فقر:
بیش از نیمی از دخترانی که در سنین پایین ازدواج میکنند، از خانوادههای فقیر جامعه هستند. زمانی که خانوادهای در وضعیت شدید فقر به سر میبرد، ازدواج دختران در سنین پایین را به عنوان راه حلی برای رهایی از مشکلات خود میداند.
ازدواج دختران در چنین خانوادههایی، هزینههای خانواده را تاحدودی کاهش میدهد و اطمینان حاصل میشود که تأمین یک نفر برای تغذیه، لباس و آموزش کاهش یافته است.
در برخی جوامع، ازدواج دختر یک راه برای بازپرداخت بدهیها، مدیریت اختلافات و یا حل و فصل مسائل اجتماعی، اقتصادی و … است.
ناامنی:
بسیاری از والدین با ازدواج دختران خود، احساس میکنند آنها امنیت بیشتری دارند و اطمینان دارند که دختران آنها از خطر آزار و اذیت مصون میمانند. ازدواج کودکان در زمان بحرانها، از جمله جنگ یا بعد از وقوع یک فاجعه طبیعی افزایش مییابد. زمانی که خانواده مشکلات بیشتری دارد، ازدواج کودکان به عنوان یک مکانیسم طبیعی برای مقابله با فقر و خشونت است.
عروسهای کودک، با چالشهای بسیاری روبهرو هستند، زیرا آنها در سن پایین ازدواج کردهاند و از حق اساسی خود درباره سلامتی، آموزش و ایمنی محروم هستند. عروسهای کودک نه از لحاظ جسمی و نه از لحاظ احساسی آمادگی تبدیلشدن به زن و مادر را ندارند. این کودکان بیشتر در معرض خطر عوارض خطرناک دوران بارداری و زایمان و انواع مختلف بیماریها هستند. پایان دادن به ازدواج کودکان نیاز به تحقیقات گسترده در بخشهای مختلف جامعه دارد.
در بسیاری از کشورها قوانینی برای ازدواج مطرح است. حداقل سن ۱۸ سال برای ازدواج به عنوان معیاری قانونی در بسیاری از کشورهاست و این قوانین اجازه میدهد تا دختران و پسران برای ازدواج آماده شوند.
وجود قوانین برای سن ازدواج میتواند تعیین کند که ازدواج ابزار مهمی برای خانوادهها و جوامعی است که دختران را مجبور به ازدواج در سنین پایین میکنند.
کارشناسان در سال ۲۰۱۸، اخبار دلگرمکنندهای درباره ازدواج کودکان عنوان کردند. یونیسف گزارش داد که نرخ جهانی ازدواج کودکان کاهش مییابد.
در سال گذشته، روشهای امیدوارکنندهای برای پایان ازدواج کودکان عنوان شد که عبارتند از: دو ایالت (دلاور و نیوجرسی) در کشور ایالات متحده آمریکا، ازدواج کودکان را غیرقانونی اعلام کردند. بسیاری از دولتها در جهان، سن ازدواج را افزایش دادهاند. مالزی و اندونزی از جمله کشورهایی هستند که افزایش حداقل سن برای ازدواج را مطرح کردهاند.
بریتانیا هم لایحه جدیدی برای حداقل سن ۱۸ سال برای ازدواج بدون استثنا را مطرح کرده است.
در بیهار (ایالتی در هند) دختران میتوانند با استفاده از برنامهای جدید در تلفن همراه، ازدواجهای اجباری را به مقامات گزارش دهند.
در بنگلادش، یک برنامه نوآورانه جدید که دولت آن را ارائه کرده است، به افرادی که ازدواج را ثبت میکنند، اجازه میدهد تا سن ازدواج عروس و داماد را بررسی و از ازدواجهای کودکان جلوگیری کنند.
ازدواج کودکان میتواند عاملی برای افزایش مرگ و میر در میان آنها باشد.
زمانی که ازدواج در سنین پایین (زیر ۱۸ سال) اتفاق میافتد، چهار درصد از پسران و ۲۱ درصد از دختران تحت تأثیر عواقب منفی این موضوع قرار میگیرند.
بیش از ۷۰۰ میلیون زن در سراسر جهان به عنوان فرزند ازدواج کردهاند.
بر اساس گزارشی از یونیسف در سال ۲۰۱۷، کشورهایی که بالاترین میزان ازدواج کودکان در آنها انجام شده است عبارتند از:
نیجریه با ۷۶ درصد، جمهوری آفریقای مرکزی با ۶۸ درصد، چاد با ۶۷ درصد، بنگلادش با ۵۹ درصد، مالی با ۵۲ درصد، سودان جنوبی با ۵۲ درصد، بورکینافاسو با ۵۲ درصد، گینه با ۵۱ درصد، موزامبیک با ۴۸ درصد و هند با ۴۷ درصد است.
کشورهایی که میزان ازدواج کودکان در میان آنها بالاست، معمولاً کشورهایی هستند که مشکلات اقتصادی و اجتماعی بسیاری دارند.
هند بیشترین تعداد عروس کودک را در جهان دارد و در حدود یک سوم آمار کل جهان است.
بنگلادش نیز بیشترین آمار ازدواج کودک در آسیا و چهارمین نرخ ازدواج کودکان در جهان را دارد.
نپال هم از کشورهایی با آمار بالای ازدواج کودک در آسیاست.
از مهمترین فعالیتها برای پایان دادن به ازدواج کودکان، دسترسی دختران به تحصیل، کمک مالی به آنها به عنوان هزینه تحصیلی، آموزش هنر، آموزشهای حرفهای و آموزش برابری جنسیتی است.
گزارش بانک جهانی اعلام میکند که آفریقا به علت ازدواج کودکان، میلیاردها دلار را از دست داده است.
عروس کودکها معمولاً مدرسه را رها میکنند که این موضوع بر سلامت، آموزش و زندگی آنها تأثیر میگذارد.
تقریباً نیمی از زنان ۲۰ تا ۲۴ ساله در جهان قبل از سن ۱۸ سالگی ازدواج کردهاند.
اگر در حال حاضر، کاری برای جلوگیری از ازدواج دختران با سن پایین انجام ندهیم، ۱۵۰ میلیون دختر در سال ۲۰۳۰ از عروس کودکها هستند.
ازدواج اجباری یک دختر کودک، به این معنی است که او از خانواده و دوستانش جدا شده و به شوهرش تحویل داده میشود.
از آنجایی که کودکانی که در سنین پایین ازدواج میکنند، آمادگی و شناختی برای مادرشدن ندارند، در طول حاملگی و زایمان هم مشکلات بیشتری دارند و نوزادان آنها احتمال بقای کمتری خواهند داشت.
در کشورهای در حال توسعه، عوارض حاملگی و زایمان، از مهمترین علل مرگ و میر دختران با سن ۱۵ تا ۱۹ ساله است.
ازدواج کودکان در هر کشوری متفاوت است، اما کشورهای در حال توسعه، به ویژه آفریقا و منطقه آسیای جنوب شرقی بیشترین آمار ازدواج کودکان را دارند.
یونیسف تخمین میزند که ۱۱ درصد از زنان در سراسر جهان قبل از رسیدن به سن ۱۵ سالگی ازدواج کردهاند.
روند کاهش ازدواج کودکان طی سالهای اخیر:
۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ - تقریباً ۲۵ درصد دختران در سنین کودکی در جهان ازدواج کرده اند.
۲۰۱۲ - اولین روز بینالمللی دختران در تاریخ ۱۱ اکتبر تمرکز بر پیشگیری از ازدواج فرزندان است. در روز بین المللی دختر، در ۱۱ اکتبر، تمرکز بر پیشگیری از ازدواج کوکان بود.
۲۰۱۳ - شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، ازدواج کودکان را در دستور کار خود قرار داد.
۲۰۱۵ - صندوق جمعیت سازمان ملل متحد برآورد کرده است که از هر سه دختر، یکی در سن ۱۸ سالگی ازدواج کرده است و یک نهم از آنها در سنین ۱۴ تا ۱۵ سالگی ازدواج کردهاند.
از مهمترین اهداف توسعه پایدار این است که همه کشورها مجبور شوند به ازدواج کودکان پایان دهند.
۲۰۱۸ - تعداد دخترانی که در سنین کودکی ازدواج کردهاند کمتر از یک پنجم است و مناطقی در ایالات متحده آمریکا هم ازدواج کودکان را ممنوع کردهاند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: ازدواج کودک همسری حقوق بشر ازدواج کودکان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۷۹۳۸۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«کودک شو» : تلاش بودجهسوز برای استمرار یک تجربهی تمامشده
«کودک شو» همان بار اولی که بازغی از برنامه جدا شد، یک تجربهی به پایان رسیده بود، فقط معلوم نیست که اصرار مدیران شبکهی نسیم برای ادامه دادن بیهوده این مسیر برای چیست.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق- در اوایل آذرماه سال گذشته، پژمان بازغی، بازیگر محجوب و کمحاشیهی کشورمان، اعلام کرد که بعد از تقریبا ۵ فصل تجربهی مجریگری در مسابقهی «کودک شو» از این برنامه کنار گذاشته شد. یک روز بعد از مصاحبهی بازغی، رضا نصیری کارگردان فصلهای قبلی این برنامه از کنارگذاشته شدن تیم قبلی ساخت «کودک شو» خبر داد.
حقیقت ماجرا این است که از قضاء آقایان بازغی و نصیری بسیار خوب موقعی از برنامه کنار رفتند و در واقع یک توفیق اجباری برای ایشان دست داد!
«کودک شو» بعد از سه فصل، یعنی همان زمانی که حمید گودرزی به عنوان مجری جایگزین پژمان بازغی شد، روند افول خود را شروع کرد و بازگشت دوباره بازغی هم نتوانست به لحاظ کیفی برنامه را بالا بکشد.
به بیان دیگر، «کودک شو» همان بار اولی که بازغی از برنامه جدا شد(آبان ۹۹) یک تجربهی به پایان رسیده بود که دیگر چیز دندانگیری برای عرضه نداشت. فقط معلوم نیست که اصرار مدیران شبکهی نسیم برای ادامه دادن به این تجربهی به ته دیگ خورده، آن هم با تغییر عوامل اصلی، برای چیست.
در حقیقت سوخت اصلی و تنها کارمایهی باقیمانده از فصل چهارم به بعد مسابقهی «کودک شو»، میل طبیعی و غریزی پدر و مادرها برای جلوی دوربین رفتن فرزندان دلبندشان و ثبت ان روی آنتن تلویزیون ملی است. از همین رو، کف استقبالی که به طور ثابت والدین، چه در شکل شرکتکننده و چه در شکل ببینده، حتی تا فصل n ام از چنین برنامهای خواهند داشت، نباید موجب اشتباه محاسبه شود که این برنامه چون حدی از «بیننده» دارد، باید به هر قیمت ادامه پیدا کند.
چنین مسابقههایی یک تیم قوی ایده پرداز، طراح و اجراکننده فنی نیاز دارد، چیزی که در «کودک شو» دیده نمی شود. ایدهها بسیار پیشپاافتاده و اجرای آنها آماتوری است. این که عوامل برنامه برای پر کردن خلاهای برنامه بیش از حد روی پرسیدن سوالات تکراری از آنان و ظرفیت شیرینزبانی کودکان جلوی دوربین حساب باز کردهاند، نشان از سادهانگاری و سهلپنداری بیش از حد ذهنیت دوستان درباره برنامهی «کودکانه» دارد. در شرایط کنونی، برنامه از هر نوع ارزش افزوده هنری و فنی خالی است و هیچ خلاقیتی در طراحی و اجرا ندارد.
برای مثال، جای یک شخصیت کودکانه، در قالب عروسک یا عروسک قدی یا همکار/دستیار مجری با ظاهر و ادبیات کودکان در برنامه خالی است، شخصیتی که معمولا به نماد چنین برنامههایی تبدیل می شود. چنین شخصیتی می تواند فاصله میان شرکتکنندگان کودک و مجری را پر کند و شور و شعف کودکانه برنامه را بالا ببرد. به ویژه چون ملیکا شریفی نیا تجربهای در اجرا ندارد و به طریق اولی، ابدا کار تخصصی اجرا برای کودکان را پیش از این تجربه نکرده، وجود یک شخصیت میانجی کاملا ضروری به نظر می رسید.
ملیکا شریفی نیا مسلط بر اجرا نیست به نحوی که همه دست اندازها و تپهچالههای اجرای خود را با قربانصدقه رفتن کودکان جبران می کند.
به عبارت دیگر، او در حال بازی کردن نقش «گرمی» و «صمیمیت» با مهمانان و کودکان است و متاسفانه این نقش بازی کردن زیادی به چشم می آید. مجری برنامه اصطلاحا "زیادی شلوغش می کند" و با انرژی بالای کاذب و ساختگی و بعضا داد و فریاد می خواهد چیزی را بر آن تسلط ندارد، در چشم مخاطب فرو کند.
البته این که مجری دارای یک صدای شفاف و رسا باشد، جزو اصول اولیهی فیزیولوژی یک مجری است و متاسفانه صدای خانم شریفینیا به واسطهی دورگه و خشدار بودن، ابدا مناسب اجرا نیست.
جدای از این، مجری جدای از این که باید بتواند ایدهها و گفتارهای از پیش تعیین و نوشتهشده را به درستی اجرا کند، به لحاظ شخصیتی باید واجد گونهای حاضرجوابی، بداههپردازی و شوخطبعی غریزی باشد.
در واقع، مجری باید برای اجرای برنامه با تم خاص(در اینجا کودکانه) یک شخصیتپردازی متناسب با آن انجام دهد، در حالی که خانم شریفینیا علیرغم سابقهی بازیگری، چنین طراحی برای حضور جلوی دوربین «کودک شو» ندارد. ظاهرا هم ایشان و هم عوامل برنامه زیادی کار اجرا مسابقهی کودکمحور را سهل و ساده فرض کردهاند.
بیانصافی است که بگوییم «کودک شو»، در کلیت خود پروژهی شکستخورده و ناموفقی بود. بله در دو سه فصل ابتدایی، «کودک شو» به واسطهی ایدهی جدید خود(در مقیاس تلویزیون ایران، وگرنه انواع شوها و برنامههای موفق و پرطرفدار با حضور کودکان و نوجوانان در دنیا ساخته شده است)، جذابیت پژمان بازغی به عنوان یک ستاره سینمایی و داشتن کف استعداد لازم برای اجرا و البته عطش شدید جامعه به حضور نمایشی کودکان خود، آن هم در صفحهی سیمای ملی، توانست در جذب مخاطب موفق باشد. اما «کودک شو» هر پتانسیل و ظرفیت و طراوتی اگر داشت، در نهایت تا همان فصل سوم عرضه کرد و پس از آن، چیزی جز تکرار مکررات و صرف هزینه با هدف پرکردن آنتن نبود.
معضل اصلی «کودک شو» این است که نه در کلیت خود و نه دستکم در هر فصل خود، فاقد یک «ایده» کانونی است که هم جنبهی نوآوری داشته باشد و هم کلیت برنامه را منسجم و باکیفیت نگه دارد.
برای روشن شدن موضوع لازم است اشاره کنیم که تقریبا هر شو یا برنامه یا مسابقهی تلویزیونی مشهور با محوریت کودک و نوجوان در شبکههای بزرگ دنیا، دارای یک ایدهی مرکزی است. برای مثال رقابت «آشپزی» بین کودکان یا نوجوانان محمل ساخت شماری از معروفترین برنامهها چون «MasterChef Junior»، «Kids Baking Championship»، «Food Network Star Kids» و «Disney's Magic Bake-Off» و... بوده است.
یا آمادگی جسمانی و مانورپذیری کودکان و نوجوانان در شوی محبوب «American Ninja Warrior Junior» محور کار بود. مسابقهی «Genius Junior» صحنهای برای معرفی و جلوهگری کودکان بااستعداد و نابغه در زمینه ریاضیات، هجی و املای کلمات و اطلاعات عمومی است که در قالب یک مسابقهی بسیار جذاب و هیجانآور به تصویر کشیده می شود.
شوی «Shark Tank Young Entrepreneur Special» ایدههای ناب کارآفرینی از سوی کودکان خلاق و هوشمند را توسط تیمی از کارآفرینان مشهور و موفق قضاوت می کند. مسابقهی «Endurance» قدرت، تحمل، خلاقیت و کار تیمی کودکان را در شرایط سخت شبیهسازی شده در محیطهایی چون جنگل به سنجش می گذارد.
در « Mythbusters Jr» تیمی از کودکان با بهرهگیری از قدرت تحلیل و منطق خود و ابزارهای در اختیار علمی، افسانههای معروف محلی در نقاط مختلف آمریکا را مورد بررسی قرار می دهند تا نسبت آنها را با دروغ یا واقعیت تعیین کنند.
ملاحظه می شود که انواع ایدههای مرکزی جذاب و بعضا بسیار خاص در محور طراحی مسابقات کودکان و نوجوانان قرار می گیرد. اما «کودک شو»، علیرغم این که به فصل ششم رسیده، فاقد چنین ایدهی منسجمکننده و خلاقیتسازی است، از همین رو، فصل ششم آن کاملا به لحاظ ایده و اجرا، ولنگار و باری به هر جهت است. نه بازیهای طراحیشده بدیع و سرگرمکننده هستند، نه نکات آموزشی خاصی در کلیت برنامه دیده می شود و تجربهی خاصی از این حضور در آنتن سیمای ملی برای «والدین» شرکتکننده رقم زده می شود.
ظاهرا تلاشی بیوقفه در جریان است که به هر قیمتی بودجههای عمومی که در اختیار سازمان است، از طریق تیمهای برنامهسازی(دقیقتر: برنامه پر کُن)، با بسیطترین ایدهها، تکراریترین شیوهها و البته کشدارترین زمانها تلف شود. این سطح از کیفیتستیزی برنامهسازان از یک سو، و نظارتگریزی از سوی مدیران میانی چه در مرحله تصویب طرح و چه در حین ساخت و پخش از سوی دیگر، واقعا نوبر است و نشان از بحران در ساختار تولید و برنامهسازی در شبکههای سیما دارد.