Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رکنا»
2024-05-06@07:39:16 GMT

گلایه های تلخ این زن مشهدی اشک خدا را هم درآورد

تاریخ انتشار: ۵ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۸۶۴۰۲۶

رکنا: نمی دانم چند وقت دیگر، در این دنیای فانی نفس خواهم کشید چرا که دیگر پیر و از کار افتاده شده ام وزیر این سقف خانه کلنگی چشم به در می دوزم تا شاید یکی از فرزندانم در این اتاق تنهایی را بگشاید و چشمان من از دیدن چهره فرزندم نورانی شود اما همواره در انتظار مانده ام ...

پیرزن 70 ساله در حالی که به خاطر ناشکری از نزول رحمت الهی طلب مغفرت می کرد و از شدت خجالت چشم به زمین دوخته بود، در تشریح ماجرای زندگی خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: 15 سال بیشتر نداشتم که قدم به خانه بخت گذاشتم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آن زمان ازدواج در سنین پایین جزئی از آداب و رسوم مناطق روستایی بود، به همین دلیل با تصمیم بزرگ ترها و پدر و مادرم من هم با «قربان محمد» ازدواج کردم و خیلی زود اولین فرزندم به دنیا آمد. طولی نکشید که صدای شش فرزند قد و نیم قد در فضای خانه ام پیچید و من مشغول خانه داری و نگهداری از فرزندانم شدم. در همین زمان بود که مصرف تفننی مواد مخدر توسط همسرم به اعتیاد شدید او منجر شد و دیگر از عهده مخارج زندگی برنمی آمد. در همین روزها بود که «قربان محمد» به طور ناگهانی منزل را ترک کرد و به مکان نامعلومی رفت به طوری که اکنون 40 سال از آن روز می گذرد و من هنوز از سرنوشت او اطلاعی ندارم. خلاصه بعد از رفتن همسرم روزگارم سخت تر شد و مجبور شدم برای سیر کردن شکم شش فرزندم در خانه های مردم کارگری کنم. از همان زمان به زندگی در حاشیه شهر مشهد ادامه دادم تا فرزندانم را به سر و سامان برسانم اما وقتی پسرانم به سن رشد رسیدند دیگر نتوانستم نظارت کافی بر رفت و آمدهای آن ها داشته باشم، از همین رو هر دو پسرم به دلیل بودن در محیط آلوده و معاشرت با دوستان ناباب در دام مواد افیونی گرفتار شدند. با وجود این ازدواج کردند و به دنبال زندگی خودشان رفتند من هم با هر سختی و مشقتی بود همه تلاشم را به کار بردم تا دخترانم را درست تربیت کنم. بالاخره با پس اندازهایی که داشتم جهیزیه اندکی برای دخترانم فراهم کردم و آن ها را به خانه بخت فرستادم اما در این میان فرزندانم همواره مرا مقصر همه مشکلات خودشان قلمداد می کنند چرا که معتقدند رفتارهای من موجب شده پدرشان آن ها را ترک کند و به مکان نامعلومی برود به همین دلیل نه تنها مرا سرزنش می کنند بلکه دیگر سراغی هم از من نمی گیرند و در واقع مرا از خودشان طرد کرده اند. من هم که در این سن و سال توانایی کارکردن ندارم در تامین هزینه های زندگی درمانده ام. ساعت ها چشمانم را به در می دوزم تا شاید یکی از فرزندانم خبری از من بگیرد یا یکی از آن ها از سر دلسوزی کمک هزینه ای برایم بیاورد. دیروز وقتی قلبم گرفت مقابل گنبد طلایی امام رضا (ع) قرار گرفتم و درحالی که دستانم را رو به آسمان بلند کرده بودم اشک ریزان برای سلامتی فرزندانم دعا کردم و سپس از خداوند خواستم تا صبری برای گذراندن این روزهای سخت به من عنایت کند. در همین لحظه ناگهان دستانم به خاطر ریزش قطرات باران خیس شد و دلشوره عجیبی وجودم را فراگرفت چرا که به یاد سقف خانه ام افتادم که آب از آن چکه می کند. یک لحظه شیطان در وجودم رخنه کرد و از خداوند گلایه کردم که این چه وقت بارش باران بود؟ ولی خیلی زود به خود آمدم و از درگاه او به خاطر این ناشکری استغفار کردم که نتوانستم شکر نعمت اش را به جا آورم و ...

شایان ذکر است به دستور سروان ولیان (رئیس کلانتری پنجتن مشهد) پرونده ای برای این پیرزن در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری تشکیل شد تا به کمک خیران مشکلات وی برطرف شود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:

منبع: رکنا

کلیدواژه: اخبار حوادث زن تنهایی پیر سقف من عکس فیلم جوان من مرد ازدواج خانواده خودکشی زن کودک

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۸۶۴۰۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّ­الشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند، روایت زنی است که هفت نفر از اعضای خانواده­اش به شهادت رسیدند. زنی که هجده فرزندش را در خانه‌­ای شصت­‌متری و وقفی بزرگ کرد.

خانه‌­ای که هر وقت پنجره­‌اش را باز می‌­کرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی علیه­‌السلام گره می­‌خورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگی­شان می‌­شد.

فخرالسلادات یا همان «اُمّ علا»، مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه­ تعلیم در حوزه­ علمیه‌ نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت می‌کنند و همان­جا ماندگار می‌شوند.

فخرالسادات در نجف به دنیا می‌­آید و در سن سیزده سالگی با آیت‌­الله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج می‌­کند. آن­ها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین علیه‌­السلام زندگی­شان را با عشق آغاز می­‌کنند و حاصل این ازدواج می‌­شود هجده فرزند، نه پسر و نه دخترکه در دوران خفقانی که رژیم بعثی صدام در عراق ایجاد کرد، آن­ها را به سمت دروس حوزوی سوق داد. تعدادی از فرزندانش شاگرد آیت­ الله صدر بودند و دخترانش در مکتب بنت­‌الهدی صدر درس می­‌خواندند.

در دوران نخست وزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبهی آیت ­الله صدر بودند دستگیر و روانهی زندان شدند. حسن البکر که از خود اختیاری نداشت، با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولین ­بار بود که در نجف خون روحانیت ریخته می‌شد. چند روز قبل از اعدام، ام علاء با پسر و برادرش ملاقات می­‌کند و به آنها وعدهی بهشت و دیدار با امام حسین (ع) را می­دهد.

بعد از شهادت سه فرزندش، ام علاء همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانه­ زندان شد. به دلیل فعالیت‌­های سیاسی دیگر پسرانش در ایران علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سال­ ونیم در زندان حزب بعث به سر می‌بردند. درواقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که مؤفق نشد.

ام علاء در طول زندگی متحمل رنج‌­ها و سختی‌­های زیادی شد. ولی هیچ‌­گاه خم به ابرو نیاورد و همچنان در آرزوی سرنگونی رژیم بعث به سر می‌برد. ام علاء زنی به شدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی و از آنها دلجویی می­‌کرد. در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش می­‌آمد او اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم برمی­داشت.

او ده سال آخر زندگیش را در حالی که دست و پای چپش در دوران اسارت از کار افتاده بود و هیچ خبری از سرنوشت همسرش ابو علاء نداشت، به ایران هجرت کرد. در ایران ساکن قم شد و تمام کار‌های شخصی­‌اش را با توجه به شرایط جسمانی که داشت خودش انجام می‌­داد.

همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه می‌­کرد. به آن­ها می‌­گفت: اگر همه­ی شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمی­‌شوم؛ بلکه افتخار می­‌کنم و بدانید خون فرزندان من رنگین‌­تر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.

در بخشی از کتاب «اُمّ علاء» آمده است: نشست روبه‌روی مامه و هر دو با هم گریه می‌کردند و روضه می‌خواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل ام‌البنین چهار پسر فدا کردی.»

شاید می‌خواست با این کلمات، دل مادر داغ‌دیده‌ام را آرام کند.

مامه دستی به صورتش کشید و میان هق‌هق گریه‌هایش گفت: «من کجا، ام‌البنین کجا ابوعلاء؟ ام‌البنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»

انتشارات شهید کاظمی در نظر دارد با امضای نویسنده و نگین دُرّ نجف، چاپ اول این کتاب را به مخاطبان ارائه دهد.

این کتاب در ۲۵۵ صفحه در قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.

علاقه‌مندان برای مشاهده و تهیه این کتاب می‌توانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام عدد ۲۲ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • بازگشت محکوم به مرگ از پای چوبه دار
  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
  • گلایه مردم از اقساط سنگین وام خرید خانه
  • نمایش «وضوح ناقص» در خانه عکاسان جوان
  • کتاب «ادب زندگی» منتشر شد
  • کتاب «ادب زندگی» روانه بازار نشر شد
  • روزی به فرزندانم می‌گویم کنار کروس بازی کردم
  • تورم و گرانی مسکن زنگ خطر بحران را به صدا درآورد؛ 3 تصویر از افزایش قیمت مسکن
  • ناتو زنگ خطر را به صدا درآورد
  • کوه‌ها هم ترک برمی‌دارند!