دیگر ارتباط با نامحرم برایم مهم نبود/ روزگارم وقتی سیاه شد که زن عمویم آن عکس سیاه را به پدرم نشان داد
تاریخ انتشار: ۶ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۸۷۶۷۴۲
رکنا: خودش را غزل معرفی می کند و میگوید که فکر کنم تلخ ترین قصه زندگی یک متعاد، مربوط به زندگی من سیاه بخت باشد. در خانوادهای آبرومند زندگی می کردم و از همان ابتدا علاقهای به درس خواندن نداشتم اما انجام خیاطی و کارهای هنری را دوست داشتم.
وقتی دیپلم گرفتم پدرم اصرار داشت که باید هر چه زودتر ازدواج کنم، او مرا برای پسر برادرش می خواست، حالا از حق نگذریم پسر عمویم برای خودش کسی شده است و من یک معتاد سابقه دار.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گوشم نصیحت نمی شنید
آن شب بعد از رفتن خانواده سامان پدرم، مادرم و بزرگان فامیل مرا نصیحت کردند که خانواده سامان به غیر از خودش، همه اعتیاد دارند و در تحقیق های بعدی هم مشخص شد حتی پدر و مادرش به زندان افتاده بودند اما دیگر فایده ای نداشت، من نه یک دل بلکه صد دل عاشق سامان بودم، بعد از هفت بار رفت و آمدشان، پدرم به ناچار قبول کرد و مراسم عقدکنانی برگزار شد البته بدون پدر و مادر سامان. مادر و پدرش شب عقدکنان ما زندان بودند.سامان پشتکار خوبی داشت و در کمتر از یک سال توانست حداقل های یک زندگی را جمع و جور کند. کم کم در خانواده من هم برای خودش جایی باز کرد تا جایی که پدرم روی او حساب باز کرده بود. با کمک پدرم مراسم ازدواجمان برگزار شد و زندگی مشترک را آغاز کردیم اما زندگی نبود، بلا بود. خانه ما شده بود پاتوق پدر و مادرش. اوایل از ترس من حتی سیگار هم نمی کشیدند اما همین دوستی خاله خرسه خواهر شوهرم همه چیز را تغییر داد.خواهر سامان که چندین بار به زندان افتاده بود به زندگی من رخنه کرد و پای مرا به بهانه این که در زمان بارداری کمتر دردهای زایمان را احساس کنم به سمت مصرف شیره و تریاک سوق داد و این کارها همه دور از چشم سامان بود. سامان گاه مدت ها برای اجرای پروژه به خارج از استان سفر می کرد و من می ماندم با خانواده شوهرم البته بعد از ازدواج من، خانواده ام سه ماه بعد از بیرجند به مشهد رفتند.
غرق در باتلاق اعتیاد و...
من تنها بودم و در باتلاق مشکلات خانواده شوهرم هر روز بیشتر فرو می رفتم، وقتی سامان می آمد دیرم می شد که برود چون مجبور بودم مصرف مواد مخدر را پنهانی انجام دهم یا در خانه پدرش یا در خانه ساقی خواهرش دست به این کار بزنم و با بی محلی و ... او را رنجیده خاطر می کردم تا هر چه سریع تر به محل کارش برگردد ولی او مرد بود و به دلیل این که تنها بودم بیشتر حقوقش را در اختیارم می گذاشت و من دود می کردم.غزل میگوید چون قیافه من تابلو نبود خانواده همسرم مرا به خانه ساقی میفرستادند و مواد تهیه میکردم، دیگر ارتباط با نامحرم و ... برایم مهم نبود. در یکی از همین پاتوق ها با جوان معتادی آشنا شدم. او هم از افراد مرفه شهر بود و برای من هم مواد تهیه و هم در مقابل از من سوء استفاده می کرد. ابتدا مرا عذاب وجدان گرفته بود تا این که موضوع را به خانواده سامان گفتم اما به جای این که مرا از این لجن زار بیرون بیاورند تمام قد مرا حمایت کردند و گفتند سامان نیست و نمی فهمد!
«نه» گفتن بلد نبودم
وقتی سامان می آمد به بهانه این که خستهام، افسردگی دارم و ... با او خیلی رو به رو نمی شدم و همان زمان بود که سامان بو برده بود اما به روی خودش نیاورد. یک روز از من و خانواده اش خداحافظی کرد و رفت و من هم برای تهیه مواد به پاتوق رفتم اما هنگامی که با پسر جوان روبه رو شدم صدای سامان را شنیدم و خودم را جمع و جور کردم. سامان یک هفته مرا تعقیب کرده بود. چاره ای نداشتم و حقیقت را به او گفتم که خانواده اش این بلاها را سر من آوردند. دیگر همه چیز برای سامان تمام شده بود و موضوع را به خانواده ام گفت و من هم مجبور شدم توافقی جدا شوم. پدرم مرا به کمپ معرفی کرد تا ترک کنم و ...
هنوز هم دلم دنبال سامان است اما شنیده ام ازدواج کرده است و زندگی خوبی دارد. من دلیل همه سیاه بختیام را خانواده سامان می دانم و کاش «نه» گفتن را یاد می داشتم. حالا 30 روز پاکی را تجربه کردهام اما امیدی به آینده و حتی برنامه ای برای زندگی خود ندارم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
رضایی
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
منبع: رکنا
کلیدواژه: اخبار حوادث خانواده سیاه زن عکس زندگی عکس فیلم زن مرد تصاویر بیمارستان کشف دختر ازدواج ساعت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۸۷۶۷۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتاب کامبوزیا خط مقاومت در ایران را نشان میدهد
آقای محسن عمادی در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما با بیان این مطلب افزود: امیر توکل کامبوزیا که سابقه مبارزاتی را از پدرش و در مبارره با رضا شاه به ارث برده بود زندگی پرفراز و نشیبی داشت که همه جزییات آن در کتاب کامبوزیا آمده است.
وی افزود: پدر کامبوزیا در دوران رضا شاه و مبارزه با عوامل انگلیسی به شهادت رسید، مادرش او را برای تحصیل به مشهد میبرد و او برای تحصیلات عالیه به روسیه میرود. آن جا با کلنل پسیان همراه میشود و فصل نوینی در زندگی اش ایجاد میشود.
آقای عمادی گفت: بعد از آن در دانشگاهها این فعالیت را ادامه میدهد که منجر به تبعیدش به سیستان و بلوچستان میشود و سرانجام در سال ۵۳ به علت حمایت از امام خمینی (ره) و ادامه دادن مبارزههای انقلابی به دست ساواک به شهادت میرسد.
مدیر نشر ابراهیم هادی گفت: ما در کتاب کامبوزیا علاوه بر این که از اثر گذاری او برمنطقه سیستان وبلوچستان میگوییم، نکات کمتر گفته شدهای مثل همراهی رهبر انقلاب با کامبوزیا در مقطعی از زندگی اش و یادداشت ایشان بر کتاب کامبوزیا و در خصوص این شخصیت انقلابی گفته ایم.
وی افزود: کامبوزیا در عین حال یک شخصیت علمی بود که ما در این کتاب تلاش کرده ایم در خصوص تلاش هایش در این خصوص هم بنویسیم.
آقای عمادی گفت: نقش امیر توکل کامبوزیا در مبارزه با صهیونیسم بین المل و مجاهدت هایش در زمینه تفسیر قرآن و کوششهای علمی شهید کامبوزیا از نکاتی است که در کتاب آمده است.