Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-05-01@23:13:23 GMT

انصاف یعنی انسان بودن!

تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۹۴۴۰۴۵

انصاف یعنی انسان بودن!

سرمقاله روز شنبه 11 اسفند روزنامه آوای خراسان جنوبی با عنوان «انصاف یعنی انسان بودن!» به قلم هرم پور منتشر شد.

در بحبوحه ی مشکلات اقتصادی و در تنگنای بی امان حمله ی سخت مضیغه های مالی، نوع دوستی ها، همراهی ها و مهربانی ها بیشتر از هر وقت ارزشمندند و به کار می آیند. جز این، در وضع عادی که همه، هم مهربانند و هم بخشنده! در آستانه ی ایام عید، روزهایی آمده اند و احتمالاً در پیشند که هزینه ها به جای کم شدن، بیشتر و لحظه ها به جای شیرین شدن، به کام مردم تلخ تر شده اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مخصوصاً امسال که با افزایش سرسام آور و افسارگسیخته ی قیمت ها، در سایه نظارت های نصفه و نیمه و نمایشی و یا گاهی بی نظارتی های تعجب آور، لذت از این روزهای عزیز به طبقات خاصی منحصر شده است و بس!
در چنین جامعه ای و در چنین فضای فسرده و سخت وَهم انگیزی، چه به دادمان می رسد؟ یک واژه ی شیرین و پرابهت، زیبا و در عین حال غریب و حتی برای برخی از ما، ناشناخته. واژه ای که به نظرم می آید مفهومش چه در بین بازاری و کاسب، چه در بین کارگر و کارفرما و کارمند، چه در بین رئیس و مرئوس و چه در بین سایر آحاد جامعه، قداست خاص و محبوبیت ویژه ای دارد، واژه ای که می تواند حداقل برای چند صباحی نجاتمان دهد؛ «انصاف». از گذر تکرار بی هدف واژه ها که گاهی برایمان عادی تر از روزمرگی هایمان هم می شود، حالا دیگر خود من هم نمی دانم که در نوشتن، انصاف دارم یا نه؟ و مخاطبانم در خواندنشان؟
و مسئولان در تصمیم هایشان؟ و مجریان در اجرای قانونشان؟! به راستی انصاف چیست؟ به نظر می آید انصاف، این روزها یعنی در همه ی لحظه ها و در همه ی جایگاهها و در همه ی پست ها و منصب ها خدا را در پیش چشم داشتن و مشکلات مردم را در نظر آوردن و آنچه حق و عدالت و مساوات است را در راهِ راضی نگه داشتن برادر و خواهر دینی انجام دادن. انصاف، در آستانه ی شب عید یعنی طمع نداشتن به جیبِ کم پول کارگر و کارمند و نقشه نکشیدن برای خالی کردن آن، انصاف یعنی از حقیقت و واقعیتِ جنس گفتن و نه دروغگویی و غش زدن و مغلطه کردن، انصاف یعنی به زنجیر نکشیدن حرمت و آزادی مشتری برای اجبار او به پرداخت عیدانه به خودش یا شاگردش، انصاف یعنی دست واحد و زبان واحد شدن برای کم کردن باری از دوش مستضعفان و اقشار کم درآمد شهر، انصاف یعنی کنار گذاشتن موقت سودهای آنچنانی در آستانه ی عید و حرمت گذاشتن به آبروی یک همشهری، یعنی شریک شدن در لذت یک میهمانی دادنِ بیشتر از سوی او به بهای فروختن جنسی ارزان تر، انصاف یعنی رعایت حقِ نیازِ نیازمندان و حقِ فقرِ فقیران و درمندان، انصاف یعنی نظارت بیشتر و نهیب زدن محکم تر به گران فروش ها و گران فروشی ها، انصاف یعنی قبول کردن مشکلات مردم نه کتمان آن یا به گردنِ این و آن انداختنش، انصاف یعنی به گونه ای نوشتن و حرف زدن که مشکل گشایی کند نه مشکل فزایی، انصاف یعنی هوای طبقه ی فرودست جامعه را داشتن، انصاف یعنی کمک، یعنی مساعدت، یعنی همراهی و همکاری و همدلی و همیاری، انصاف یعنی تقسیم لحظه های خوب و بخشش شادی های روزهای عید، انصاف یعنی به فکر هم بودن، یعنی در غم و رنجِ گرانی ها و نداری ها شریکِ هم بودن، انصاف یعنی اعتقاد داشتن به مرگ و آخرت و برزخ و قیامت، یعنی اعتقاد به این جمله های عزیز که به وقت تلقین به زبانمان می دهند؛ «وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقُّ، وَ سُؤالَ مُنْکَرٍ وَ نَکیرٍ فِی الْقَبْرِ حَقُّ، وَ الْبَعْثَ حَقُّ، وَ النُّشُورَ حَقُّ، وَ الصِّراطَ حَقُّ، وَ الْمیزانَ حَقُّ، وَ تَطائُرَ الْکُتُبِ حَقُّ، وَ الْجَنَّةَ حَقُّ، وَ النّارَ حَقُّ، وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها، وَ اَنَّ الَّلَه یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ». انصاف یعنی هر کس شب عید هر طور می تواند لبخندی روی چهره های مغموم و افسرده ی ندارهای جامعه بنشاند، انصاف یعنی اینکه هر کس هر آنچه برای خودش می پسندد برای دیگران هم بپسندد، انصاف یعنی حالا اگر اجاره مستأجر خوش حسابی این ماه آخر سال یکی دو هفته ای پس و پیش شد، دنیا به آخر نمی رسد، انصاف یعنی به فکر خانواده های همدیگر بودن، به فکر کودکانِ کار بودن، به فکر زباله گردهای نیازمند بودن، به فکر خیابان خواب های بی خانمان بودن، انصاف یعنی «مرد» بودن، یعنی با مرام و معرفت بودن، یعنی «زن» بودن، یعنی پهلوان بودن، یعنی انسان بودن، یعنی شب عیدِ همه را شب عیدِ خود دانستن، انصاف یعنی زندگی کردن برای مهربانی کردن، انصاف یعنی خوب بودن و به وقت مرگ، همه درباره ی هم یکصدا گفتن: «اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَیراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی اِحْسانِهِ وَ اِنْ کانَ مُسیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرِ لَهُ». انصاف یعنی آمادگی برای آرام آمدن و آرام تر رفتن. همین و بس.
3028

منبع: ایرنا

کلیدواژه: فرهنگي رسانه سرمقاله انصاف

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۹۴۴۰۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

گربۀ محله مهم است

   عصر ایران؛ جمشید گیل - به تازگی یادداشتی در سایت عصر ایران به قلم جناب مهدی مالمیر منتشر شد با این تیتر: «آدم گرسنه اولویت دارد یا گربۀ محل؟!» (پنج‌شنبه، 6 اردیبهشت). تیتر یادداشت به خوبی گویای حرف نویسنده است. یعنی گربۀ محل اولویت ندارد. واژۀ "اولویت" در واقع مستمسکی است برای نفی حقوق حیوانات یا نفی نیکوکاری در حق حیوانات یا حیوان‌نوازی.

  نویسنده در یادداشتش نوشته که در پارکی در مرکز شهر، زوجی را دیده که "بسیار محترم به نظر می‌رسیدند" ولی از کنار مردی که "از وجناتش مشهود بود که از شمار کارتون‌خواب‌های شهر است"، اما به گربه‌ای که در آن نزدیکی بود، "چندین قطعه گوشت مرغ" دادند و گربه هم "با ولع مشغول بلعیدن قطعه‌های گوشت مرغ شد!"

  از ابتدا تا انتهای یادداشت جناب مالمیر داد می‌زند که او با غذا دادن به حیوانات مشکل دارد. اگر هم از سایر حیوانات نامی نمی‌برد و سوزنش گیر کرده است روی گربه‌های بیچارۀ شهر، دلیلش این است که سایر حیوانات تبدیل به "حیوانات شهری" نشده‌اند و مردم را در حال غذا دادن به آن‌ها نمی‌بیند.

  حیوان‌ستیزیِ نویسندۀ این یادداشتِ عجیب، البته دامن انسان‌ها را هم می‌گیرد. مثلا آن زوج تا وقتی که به آن گربه غذا نداده بودند "محترم به نظر می‌رسیدند"! این جمله معنایش این است که بعد از غذا دادن به گربه، معلوم شد که آن زوج محترم نیستند!

   سستی استدلال‌ها و لحن تمسخرآمیز آقای مالمیر، بعید است که هیچ یک از حامیان گربه‌ها را از کردۀ خود پشیمان کند. یعنی تقریبا با اطمینان می‌توان گفت که یادداشت مذکور، کنش کسی را مطابق بینش جناب مالمیر نخواهد کرد. با این حال ذکر چند نکته در نقد این یادداشت عجیب، ضروری است.

  یکم. کسانی که به گربه‌ها و سایر حیوانات شهر غذا می‌دهند یا آن‌ها را در صورت بیماری و آسیب‌دیدگی به بیمارستان می‌برند، مشغول انجام "کار داوطلبانه" هستند. کسی نمی‌تواند به دیگران بگوید «داوطلب انجام کاری شوید که من خوش دارم»!

  خوشبختانه غذا دادن به گربه‌های گرسنۀ شهر، که گاهی دو تا سه روز غذای درخوری نمی‌خورند، هنوز جرم‌انگاری نشده. تعداد حامیان گربه‌ها در سراسر شهر تهران (و سایر شهرها) آن قدرها زیاد نیست. ولی تعداد کسانی که مثل جناب مالمیر معتقدند آدم گرسنه به گربۀ محل اولویت دارد، خوشبختانه بسیار زیاد است.

  بنابراین این افراد هم می‌توانند مثل حامیان گربه‌ها آستین همت بالا بزنند و "کاری بکنند". اینکه بی‌عمل بنشینند و صرفا مشغول تحقیر و تمسخر حامیان گربه‌ها شوند، دردی از آدم‌های گرسنه دوا نمی‌شود.

  در حقیقت حرف افرادی نظیر آقای مالمیر این است که حامیان گربه‌ها باید با پول خودشان، کاری را انجام دهند که ما خوش داریم! البته همین تجویز هم نه از سر دلسوزی برای "آدم گرسنه"، بلکه محصول نفرت از "گربۀ محل" است.

  آدم‌های بی‌عمل معمولا اهل ایراد گرفتن به "اهل عمل" هستند. یعنی اگر از همین فردا دیگر هیچ کسی به گربه‌های شهر غذا ندهد و غذارسانی به افراد بی‌خانمان و کارتن‌خواب و ... باب شود، عده‌ای آدم بی‌عمل به همین کار هم ایراد می‌گیرند. مثلا می‌گویند چرا یک مشت گدای تنبل را که معلوم نیست چطور زندگی کرده‌اند که کارشان به بی‌خانمانی و کارتن‌خوابی کشیده، عادت می‌دهید به "غذا خوردن در ازای کار نکردن"؟ عیب‌جو همیشه چیزی برای گفتن و کوفتن بر سر این و آن پیدا می‌کند.

  دوم. آقای مالمیر نوشته است:

   «تبعات غذا دادن به حیوانات غیر خانگی بسیار جدی است. دخالت در گردش طبیعی زیستی حیوانات و کمک به زاد و ولد بی‌رویۀ گربه‌ها و سگ‌های خیابانی پیامدهای بسیار قابل ملاحظه برای شهرها در پی دارد. ازدیاد بی رویه این حیوانات برای شهرهای ما که از نظر معماری و خیابان‌کشی جایی برای حیوانات خیابانی در نظر نگرفته است می‌تواند مشکلات چندی به بار آورد. تصادف این حیوانات با خودروها می‌تواند صحنه‌های دلخراشی به ویژه برای کودکان پدید آورد. آلودگی صوتی تولید شده از سوی این حیوانات در برخی از فصل‌های سال نیز بسیار جدی است به خصوص در شهرهای ما که از نظر آلودگی صوتی هیچ چیزی کم ندارد!»

  واقعیت این است که رشد شهرنشینی در زندگی بشر متمدن، بالاترین مصداق "دخالت در گردش زیستی حیوانات" بوده. قسمت عمدۀ محدوده‌ای که امروز شهر تهران محسوب می‌شود، دویست یا صد سال قبل "بخشی از طبیعت" بود. در آن دوران سگ‌ها و گربه‌ها در واقع داشتند در طبیعت زندگی می‌کردند ولی ما به تدریج "طبیعت آن‌ها" را به "شهر خودمان" بدل کردیم.

  پس وقتی آقای مالمیر روی نیمکت پارک لاله لم داده و نگران است مبادا گربه‌ای زیر "ماشین" برود و صحنۀ دلخراشی برای کودکان پدید آید، یا در خانه‌اش مشغول تماشای تلویزیون یا چک کردن تلگرامش است، در واقع از آسایشی بهره‌مند است که با دخالت در زندگی طبیعی و گردش زیستی حیوانات پدید آمده.

  از نظر میلیون‌ها مالمیری که در این کشور زندگی می‌کنند، چنین دخالتی اگر به سود انسان باشد، اشکالی ندارد ولی اگر به سود گربه‌ها و سگ‌ها باشد، روا نیست! مبنای این حرف صرفا "قدرت" است. یعنی ما آدم‌ها قدرت بیشتری نسبت به حیوانات داریم؛ بنابراین باید فقط به فکر منافع "خودمان" باشیم! در حالی که نقطۀ عزیمت "اخلاق" چیزی نیست جز "عبور از خود به دیگری".

   اگر شهرنشینی لازم است (که لازم است)، و اگر شهرنشینی نشانۀ رشد تمدن است (که هست)، و اگر انسان متمدن اخلاقی‌تر از انسان نامتمدن است (که چنین است)، پس چرا گربه‌ها و سگ‌ها نباید از برکات تمدن انسانی ما بهره‌مند شوند؟ ولو در حد چند لقمه و گاهی هم خدمات پزشکی.

  عقیم کردن گربه‌ها و ساختن پناهگاه‌های متعدد برای آن‌ها، البته ضرورت دارد و اقداماتی خردمندانه است؛ ولی اینکه دغدغۀ حیواناتی را نداشته باشیم که به ناچار در شهرهایی زندگی می‌کنند که ساختۀ ما آدم‌ها هستند، نشانۀ نوعی درخودماندگی یا اوتیسم گروهی است. یعنی ما آدم‌ها چنان در نژاد و نوع خودمان گیر کرده‌ایم که نمی‌توانیم درد و رنج حیواناتی را که قبلا شهرنشین نبودند و به دست ما شهرنشین شدند، درک کنیم.

  از نشانه‌های این درخودماندگیِ گروهی، این جملۀ آقای مالمیر است: «تصادف این حیوانات با خودروها می‌تواند صحنه‌های دلخراشی به ویژه برای کودکان پدید آورد. آلودگی صوتی تولید شده از سوی این حیوانات در برخی از فصل‌های سال نیز بسیار جدی است به خصوص در شهرهای ما که از نظر آلودگی صوتی هیچ چیزی کم ندارد!»

ی  عنی تصادف گربه‌ها با خودروها، از این حیث اهمیت دارد که ممکن است دختر یا پسر آقای مالمیر با صحنۀ دلخراشی مواجه شود وگرنه جان و حق حیات آن گربه چندان هم مهم نیست. کاملا پیداست که مهدی مالمیر نمی‌تواند فراتر از "منافع انسان‌ها" به "مصائب زندگی گربه‌ها" بنگرد و بیاندیشد.

  او هر روزِ سال، آلودگی هوای تهران و آلودگی صوتی این شهر را تحمل می‌کند ولی حاضر نیست صدای نالۀ جفت‌خواهی گربه‌ها را در روزهای کم‌شماری از سال تحمل کند. این نگاه خودخواهانه، برخلاف ظاهر انسان‌گرایانه‌اش، عمیقا هم غیرانسانی است؛ چراکه انسان را در حد سگ و گرگ و شغال تنزل می‌دهد.

  در محیطی که گربه‌ها زندگی می‌کنند، اگر سر و کلۀ تعداد زیادی سگ و گرگ و شغال و روباه پیدا شود، اولین کار این حیوانات تازه‌وارد، گرفتن قمروی زیستی از گربه‌های نگون‌بخت است. برای دستۀ سگ‌ها یا گرگ‌ها، حق حیات گربه‌ها اهمیتی ندارد.

  البته بر سگ و گرگ عیبی نیست. آن‌ها صرفا بر حسب طبیعت خودشان عمل می‌کنند. ولی انسان موجودی است که می‌تواند با "فرهنگ" از طبیعت خودش فراتر رود و کارهایی را انجام دهد (یا انجام ندهد) که به حکم "طبیعت" باید انجام نمی‌داد (یا انجام می‌داد).    

  اساسا "تمدن" یعنی مهار "طبیعت". همین شهرنشینی با مهار طبیعت در زندگی بشر فراگیر شده. وگرنه انسان هنوز در غار زندگی می‌کرد. مهار سیل و زلزله، مصادیقی از مهار طبیعت‌اند. شکل‌گیری تمدن یا پر و بال گرفتن آن نیز بدون عبور از "وضع طبیعی" میسر نبود.

  خلاصه اینکه، ما انسان‌ها نباید در برابر سگ‌ها و گربه‌ها مثل سگ و گربه رفتار کنیم! اومانیسم را نباید با اگوئیسم (خودگرایی) -یکسان گرفت! انسان موجودی است که توان "فراتر رفتن از خودش" را دارد و دقیقا به همین علت جایگاه ویژه‌ای بر این سیاره بر این خاک پیدا کرده.

  اما این جایگاه ویژه مجوز بی رحمی در حق حیوانات نیست بلکه برعکس، در مجموع باید به سود "دیگران" (یعنی حیوانات) هم تمام شود. تجویز رفتار بیرحمانه با حیوانات، در واقع انسانیت‌زدایی از انسان است.

 دقیقا به همین دلیل امروزه پروژۀ تولید گوشت مصنوعی در دستور کار نهادهای علمی جوامع متمدن‌تر قرار گرفته است؛ چراکه تولید گوشت مصنوعی، از درد و رنج عظیمی که ما انسان‌ها بر حیوانات تحمیل کرده‌ایم می‌کاهد.

  جک لندن در رمان درخشان سپید دندان، دربارۀ وایدن اسکات که آخرین صاحب سگ-گرگی به نام سپید دندان بود، در توضبح رفتار مهربانانه و مسئولانۀ اسکات با آن سگ باهوش و مصیبت‌کشیده، نوشته است:

  «وایدن اسکات وقت خود را صرف این کرده بود که حیثیت سپیددندان را بازگرداند و یا به عبارت بهتر آبروی انسانیت را از گناهی که نسبت به آن حیوان کرده بود به جوی رفته باز آرد. این مسئله برای وایدن اسکات امری وجدانی بود؛ دِین شرافت بود؛ دِینی که انسان به حیوان داشت و باید ادا می‌شد.»

  سپیددندان درواقع نماد تمامی حیواناتی است که در طول تاریخ از دست ما انسان‌ها درد و رنج زیادی را تحمل کردند و به سختی زیستند و مظلومانه مردند یا کشته شدند. ما به حیوانات بدهکاریم و به قول جک لندن، باید در پی "اعادۀ حیثیت از نژاد بشر" باشیم.

  نظرات آقای مالمیر در خدمت تداوم حیوان‌ستیزی یا بیرحمی تاریخی ما نسبت به حیوانات است. چنین نظراتی قطعا آبروی انسانیت را به جوی رفته بازنمی‌آرد. فضیلت در ترک خودخواهی است نه در خودپرستیِ فردی یا گروهی. به قول شاملو: انسان دشواریِ وظیفه است.

    

 

 

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: پیامبر اسلام گربه‌ها را دوست می‌داشت اول لب بود که دندان آمد/ آدم گرسنه اولویت دارد یا گربه محل؟! شهرداری تهران و سگ‌ها و گربه‌ها

دیگر خبرها

  • گربۀ محله مهم است
  • کشف عجیب یک «همدان» دیگر در ایران! + ویدئو
  • شوخی دور از ذهن ابراهیم رئیسی با محافظان خود + ویدئو
  • (ویدئو) خلاصه بازی الاتحاد ۱ - الهلال ۲
  • (ویدئو) سیل وحشتناک در عربستان سعودی همه را ترساند
  • (ویدئو) سکانس بامزه‌ای که از «بمب یک عاشقانه» وایرال شد
  • (ویدئو) گل زیبای مهدی قایدی به الوصل
  • انصاف نبود بخواهم تراشتگن را تحقیر کنم
  • آن چه این نامردمان با جان انسان می کنند! | ببینید
  • ببینید | ادعای رییس پژوهشگاه رویان برای احیای نسل دایناسور توسط انسان