ماجرای اولین اقدام سیاسی آیتالله خامنهای در سال ۳۴
تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۳۰۹۶۸۳۰
خبرگزاری فارس: کتاب «خون دلی که لعل شد» که روای خاطرات حضرت آیتالله خامنهای از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است، توسط «محمّدعلی آذرشب» گردآوری و «محمّدحسین باتمان غلیچ» ترجمه شده و مؤسسه حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای آن را روانه بازار نشر کرده است.
خبرگزاری فارس قسمت چهارم این کتاب که شیفتگی آیتالله خامنهای به شهید نواب صفوی و نخستین اقدامات سیاسی رهبر معظّم انقلاب در رژیم ستمشاهی را روایت میکند، منتشر میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پیشاهنگ جهاد
از خردسالی، یکی از دورانهای مهم بیداری اسلامی را شاهد بودهام، که از آغاز حرکت نواب صفوی (رحمة الله علیه) تا نهضت امام خمینی (قدس سره) و انقلاب اسلامی و برپایی نظام مبارک اسلامی امتداد داشت.
مرحوم شهید نواب صفوی نخستین جرقهای بود که راه اسلام را به معنای فراگیر انقلابی و پویای آن در برابرم روشن ساخت. این مرد در جامعه ایرانی آن چنان جنبشی برانگیخت که وجدان مسلمانها را از خواب غفلت بیدار کرد، عزمها را جزم کرد و در دلها غیرت و حمیّتی نسبت به اسلام و مقدسات اسلامی ایجاد نمود. اثرگذاری او محدود به ایران نبود، بلکه به برخی نقاط جهان عرب سفر کرد و آتش شور و حماسه را در دل مجاهدان برافروخت. به برخی زمامداران عرب نیز نصیحت میکرد که در دام فریب استعمارگران نیفتند.
شوق دیدار نواب
نواب در سال ۱۳۳۲ به مشهد سفر کرد و در محلی به نام «مهدیه» - شبه مدرسهای با هدف یاد حضرت مهدی منتظر (عجل الله تعالی فرجه)، که مؤسس آن «حاجی عابدزاده» توجه وافری به برگزاری مراسم جشن نیمه شعبان داشت - اقامت گزید. نواب به خانه هیچ کس نرفت، بلکه این مرکز مهم دینی را انتخاب کرد.
من آن زمان جزو طلاب مدرسه سلیمان خان بودم و چهارده سال داشتم، با وجود اشتیاق شدیدم به دیدن نواب، نتوانستم به مهدیه بروم؛ زیرا پدرم اجازه نمیداد.
در یکی از روزها نواب تصمیم گرفت برای بازدید آن عده از طلاب مدرسه سلیمان خان که به دیدنش رفته بودند، از آن مدرسه دیدن کند. من از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم. نواب در چشم ما نماد قهرمانی و مقاومت اسلامی بود. وقتی خبر کشته شدن رزمآرا به دست خلیل طهماسبی - یکی از فدائیان اسلام - به منتشر شد، و میشنیدیم که آقای کاشانی این اقدام قهرمانانه را به طهماسبی تبریک گفته، احساس عزت و افتخار میکردیم. ما میدانستیم که نواب برای خود یاران و تشکیلاتی دارد که دژخیمان و گردنکشان حکومت را به وحشت انداخته است.
در مدرسه حجره بزرگی بود که به آن «مَدرَس» میگفتند؛ آن را رُفت و روب و مرتب کردیم و برای آمدن این میهمان و همراهانش آماده ساختیم و در انتظار ساعت موعود ماندیم.
در ورودی مدرسه باز شد و عدهای میهمان وارد شدند. چشم من در میان آنان در جستوجوی نواب بود، که در ذهن خود از او تصویر مردی تنومند و بلندقامت داشتم؛ اما به جای چنان مردی که در تخیلم بود، مردی لاغر و کوتاه قد را دیدم که عمامهای سیاه بر سر داشت و چهرهاش بشاش بود و هر که را میدید، با گشادهرویی برخورد میکرد و به او سلام میداد. اگر هم به یک نفر «سید»، برمیخورد، میگفت: پسرعمو! سلام علیکم. با خود گفتم: عجب! نواب صفوی که رژیم شاه را گیج و حیران کرده، این است؟!
درواقع، از وقتی چشمم به این مرد افتاد، دیدم با تمام احساسم مجذوب اویم و از ژرفنای قلبم او را دوست میدارم.
در این سفر، گروهی از فدائیان اسلام نواب را همراهی میکردند که بیشترشان جوان بودند و کلاه پوستیهای خاصی به سر داشتند و در میانشان سه نفر هم معمّم بودند.
مَدرَس پر از جمعیت شد. نواب آنجا ایستاد و سخنرانی کرد؛ درباره اهدافش صحبت کرد و مردم را به شهادتطلبی در راه برای اسلام و اعتلاء آن ترغیب نمود. سخنانش در روحم موج میزد و احساساتم را شعلهور میساخت و مرا بهسوی چشماندازه قدرت و عزّت اسلام میکشاند.
شعله فروزان
دو روز بعد شنیدم نواب میخواهد به مدرسه نواب برود. با آنکه من در کسب اجازه از پدرم محدودیت داشتم، اما به آن مدرسه رفتم. دیدم مردم منتظر اویند. مَدرَس و ایوان این مدرسه را برای استقبال از او مفروش کرده بودند. من هم همراه با آنان مدتی در انتظار ماندم، اما دیدم از فرط شوق، قدرت ماندن و انتظار کشیدن ندارم؛ لذا به استقبالش شتافتم. بیرون آمدم و مسیر منتهی به مهدیه را در پیش گرفتم. دیدم نواب میآید و مردم از پس او روانند. او در حین راه رفتن، به چپ و راست رو میکرد و به مردم سلام میداد و با آنها به گرمی فراوان حرف میزد. رهگذران را مخاطب قرار میداد، گاه عزمشان را جزم میکرد، و گاه نصیحتشان میکرد. هنگام سخن گفتن، همه جسمش حرکت داشت و وقتی میخواست سخنی را برساند، وجودش میلرزید. من خود به چشم دیدم وقتی نواب در مذمّت تشبّه به لباس غربیان سخن میگفت، مردی چنان تحت تأثیر قرار گرفت که کلاه شاپوی خود را از سر برداشت، در دست مچاله کرد و در جیب گذاشت! باعجله خود را به نخستین صف کسانی رساندم که در مدرسه، برابر نواب نشسته بودند. هماکنون آن صحنه با تمام جزئیاتش در نظرم مجسم میشود. نواب در جایی ایستاد که بر ایوان و حیاط مدرسه اشراف داشت. من در برابر او و جلوی پایش نشسته بودم و مجذوب یکایک حرکات و کلمات او شده بودم. به یاد دارم طلاب را وعظ میکرد و از آنها میخواست به ورع و تقوا پایبند باشند. هنوز این صدایش در گوشم طنینانداز است که میخواند: یَابْن َآدَمَ! و فّرالزّادِ، فَإِنَّ الطَّریقَ بَعیدٌ بَعیدٌ. وَجَدِّدِ السَّفیْنَةَ، فَإِنَّ الْبَحْرَ عَمیقٌ عمیقٌ».
در واقع نواب به صورت شعله فروزانی در آمد که همواره اهتمام به امر اسلام و جامعه و اندیشیدن به آینده اسلام را در اعماق وجودم برمیانگیخت. شایان ذکر است که در زمان آیتالله کاشانی و یک سال پیش از آمدن نواب یعنی سال ۱۳۳۱ برخی از سخنرانهای آگاه، به مشهد آمدند و من بسیار مشتاق بودم مجالس آنها را دریابم و از آن روحیه حماسی که القا میکردند، لبریز شوم.
با فرزندان رسول خدا چنین میکنند؟!
دو سال پس از آن سفر، در سال ۱۳۳۴ نواب اعدام شد و به شهادت رسید. من در آن زمان در مدرسه نواب نزد حاج شیخ هاشم قزوینی درس میخواندم. با اعدام نواب، سراسر کشور و به ویژه حوزههای علمیه را جو رعب و وحشت فرا گرفت. استاد ما - حاج شیخ هاشم قزوینی - تنها روحانیای در مشهد بود که در آن زمان سدّ رعب و وحشت را شکست و در مقدمهای جلسه درس خود، در رثای نواب سخنرانی کرد؛ به اعدام او شدیداً اعتراض کرد و با صدایی پرشور و مهیج گفت: آیا با فرزندان پیامبر خدا چنین باید بکنند؟
ما طلاب جوان هم به تشکیل جلسات میپرداختیم و در آن، فضایل تاب و یارانش، و خطمشی و اهداف آنها را بیان میکردیم و اعتراض خود را به اعدام این مجاهدان اعلام میداشتیم.
سال بعد از شهادت نواب، ما به شخصی برخوردیم که برای گذراندن تعطیلات تابستانی به مشهد آمده بود. اسمش «عباس غلّهزاری» و از اعضای فدائیان اسلام بود؛ اما به علت نبود مدرکی دال بر محکومیتش، تحت پیگرد قرار نداشت. ما با او آشنا و مأنوس شدیم. او درباره شخصیت و منش و دیدگاههای فکری نواب برایمان گفت و من بیشتر شیفته نواب شدم و ایمانم به اخلاص و از خودگذشتگی و اهداف او بیشتر شد. ما گروهی از جوانها بودیم که باهم پیوند فکری و عاطفی داشتیم. غلّهزاری تقریباً ده سالی از ما بزرگتر بود، ولی ما با او رابطه محکمی برقرار کردیم و او در سالهای بعد، هر تابستان به مشهد میآمد.
نخستین اقدام سیاسی
گروه ما در انتظار فرصتی بود تا عملاً شور و شوق سرشار خود را نشان دهد. در محرم سال ۱۳۳۴ این فرصت به دست آمد. استاندار خراسان دستور داده بود سینماهای مشهد فقط از اول تا دوازدهم محرم تعطیل شود؛ درحالی که پیش از آن معمولاً به احترام عاشورا و اربعین، در هر دو ماه محرم او صفر تعطیل میشد. همین کافی بود تا انگیزه ما برای اقدام مخالفتآمیز شود. ما با دوستان جمع شدیم، بیانیهای نوشتیم و این تصمیم را محکوم کردیم. در این بیانیه، علما و مردم را ترغیب کردیم که به وظیفه امربه معروف و نهی از منکر عمل کنند، و در مورد عواقب سکوت در برابر منکرات هشدار دادیم. دستگاه چاپ در اختیار نداشتیم. همه نسخههای بیانیه را با دست نوشتیم. من الان هم یک نسخه از آنها را دارم. این بیانیه در چهار صفحه بود و نوشتن هر نسخه حدود دو ساعت وقت میبرد. این نخستین گام عملی در عرصه فعالیت سیاسی بود.
اندیشه ایجاد دگرگونی
وقتی در سال ۱۳۳۷ به قم رفتم، افکار مربوط به ایجاد دگرگونی اجتماعی در ذهنم موج میزد؛ و، چون من در حوزه علمیه بودم، لذا طبیعی بود که کار نوسازی حوزه بخش اعظم توجه مرا به خود معطوف میداشت. من اخیراً در سال ۱۳۷۰ در قم راجع به طرح نوسازی حوزه علمیه صحبت کردهام، که ریشه این بحث به آن روزها برمیگردد.
ضمناً دیروز یکی از روحانیون به دیدنم آمد که آنوقتها از اطرافیان آقای بروجردی بود. بحثی که میان من و او در اوایل مهاجرتم به قم صورت گرفته بود، به خاطرم آمد. آن زمان در منزل یکی از دوستانمان در قم با وی ملاقات کردم. برادرم سید محمد و صاحبخانه هم بودند. من در حضور او از نظام حوزه به شدت انتقاد کردم. آن زمان، رهبری حوزه هم با آقای بروجردی بود. بحث، سخت بالا گرفت. او دفاع میکرد و من انتقاد. بعد از آنکه وی از آنجا رفت، صاحبخانه به خاطر آنکه به خود جرئت دادم مطالبی بگویم که ممکن است به گوش آقای بروجردی برسد، مرا سرزنش کرد.
خط مبارزه و خط آگاهیبخشی
در اینجا باید یکی از مشخصههای مهم نهضت اسلامی ایران را بیان کنم. این مشخصه عبارت است از وجود دو خط در این نهضت، که تعامل میان این دو خط، تشکیلدهنده روند تکاملی حرکت به سمت اسلام در این کشور بوده: نخست مقابله دینی با دستگاه حاکم، که برخاسته از عقیده دینی بود. دوم، خط بیدارگری فکری و ارائه برنامه اسلامی و ارائه برنامه اسلامی برای زندگی، با گفتمانی نو. یا به عبارت دیگر: خط نوسازی اندیشه دینی. از یک سو، کسانی بودند که خط مقابله با دستگاه حاکم را در پیش گرفتند، ولی از یک اندیشه مترقی اسلامی برخوردار نبودند، بلکه دچار تحجّر و جمود فکری بودند. آنها به انگیزه غیرت اسلامیشان به مقابله با قدرت حاکمهای برخاسته بودند که حریم مقدسات مسلمانان را مورد اهانت قرار داده بود. از سوی دیگر، کسانی هم بودند که در خط بیدارگری حرکت میکردند و افکار روشنی در زمینه اسلام داشتند؛ میکوشیدند دین را با زبان روز به جامعه عرضه کنند، با کج رویهای فکری هم مبارزه میکردند، اما در خط مقابله با قدرت حاکمه حرکت نمیکردند.
در آغاز نهضت امام خمینی (رضوان الله علیه) در سال ۱۳۴۲ با آنکه ایشان خود پیشگام عرصه بیدارگری فکری بودند، اما عامل «مقابله»، در نهضت برجستگی داشت. در اوایل، تمرکز نهضت روی مبارزه با دستگاه حاکمه دینستیز بود. پس از آنکه روحیه مقاومت دینی در جامعه محکم و استوار شد و نهضت توانست به سمت ارائه نظریه اندیشه اسلامی به نحو مطلوب پیش برود، متحجّران عقب ماندند؛ اما کسانی که بصیرت دینی داشتند و از فکر باز و روشن بهرهای داشتند، در مسیر نهضت ماندند.
سپس، به ویژه طی سالهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ که دشوارترین سالها برای انقلابیون بود و شاه همه گروههای مقاومت سیاسی را قلع و قمع و از میدان بیرون کرده بود، بسیاری از شخصیتهای نهضت اسلامی، گرایش به خط دوم (خظ روشنگری دینی) را ترجیح دادند.
کسانی بودند که هم در آغاز و هم در پایان زندگی جهادی خود، در میدان مقاومت حضور داشتند، اما در سالهای یادشده، هم خود را مصروف روشنگری فکری کردند. شهیدان بزرگوار، مطهری و بهشتی و باهنر از این جملهاند.
در اینجا باید برای ثبت در تاریخ بگویم که من از اندک افراد معدودی بوده که در همه لحظات نهضت، هر دو خط را با هم آمیختم و به این ویژگی معروف بودم. در تمام زندگی مبارزاتی خود، همواره هردو خط «مقاومت» و «روشنگری» را باهم ادامه دادم و معتقدم این دو را کاملاً باهم درآمیختم.
نهایت سعی من این بود که دین را چنان که خدای متعال خواسته، به عنوان روشی برای رفتار عملی، و برنامهای برای زندگی و تغییری مستمر به سوی کمال مطلوب بفهمم و ارائه کنم. در همه کارهای فکری و عملیام، و در سخنرانیها و درسهایم، روی این خط تمرکز داشتم. همین گرایش به ادرک آگاهانه و روشن از اسلام، مرا واداشت تا به کتابهای اسلامگرایان عرب روی بیاورم؛ که این مطلب را در جای خود بیان خواهم کرد.
در کنار این، به هر فعالیتی که میتوانست مردم را علیه قدرت حاکم بسیج کند و به صورت هستهای برای رهبری مردم به سوی برپایی حکومت اسلامی درآید، دست میزدم.
میان برادرانمان نیز کسانی بودند که این هر دو خط را باهم ادامه دادند. آقای هاشمی رفسنجانی یکی از برجستهترین آنها بود. یکبار پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایشان گفتم: در این پانزده سال گذشته، یک روز هم از زندگی من بدون مقاومت علیه رژیم نگذشت؛ در این مدت، یک شب هم بدون نگرانی نخوابیدیم؛ چون شبهای ما یا در زندان میگذشت یا در تبعیدگاه، و یا در انتظار زندان و تبعید. آقای هاشمی گفت: من هم همین طور.
البته برادرانی که در خط فکری بودند، ما را پشتیبانی و یاری میکردند.
شهید مطهری هجده سال از من بزرگتر بود یعنی یک نسل از من مسنتر بود. با اینهمه، باهم دوستی فوقالعادهای داشتیم. ایشان همواره میکوشید از جایگاه اجتماعی من حمایت کند و در سخنرانیها و مجالس خود از من یاد میکرد.
دکتر شریعتی نیز زندگی اسلامی خود را در میدان مقاومت آغاز کرد او سپس به روشنگری و آگاهی بخشی روی آورد. من درباره افکار او ملاحظاتی دارم که در جای خود بیان خواهم کرد. برادرانم، برخی به مبارزه سیاسی میپرداختند و برخی نمیپرداختند؛ اما چنانکه گفتم، با یکدیگر همکاری و تشریکمساعی داشتیم.
فعالیت اسلامی اقتضا میکند که همه نیروها با قابلیتها و سلیقههای گوناگون جذب شوند. مردم در این زمینه باهم متفاوتاند. در حدیث مأثور آمده: «لو علم الناس کیف خلق الله تبارک وتعالى هذا الخلق لم یلم احدٌ أحداً»؛ و این با اصل اختیار منافاتی ندارد، بلکه بر وجود اختلاف در طبیعت افراد بشر تأکید دارد.
به عقیده من اگر فعالیت آگاهانه فکر اسلامی از جنبش و مبارزه جدا شود، خشک و بیروح میشود. روح مبارزه دینی هم اگر از آگاهی و اندیشه عاری گردد، دچار ارتجاع و تحجر میگردد. ترکیب مقاومت با آگاهی بخشی و رشد فکری، خط انقلاب اسلامی را تشکیل میدهد.
منبع: فردا
کلیدواژه: اقدام سیاسی آیت الله خامنه ای خون دلی که لعل شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۰۹۶۸۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جوانان باید از منطق سیاستها و رفتار نظام با خبر باشند | آنها بدانند چرا حاضر به ایجاد روابط با برخی کشورها نیستیم | دانشآموزان را از خطرها و دشمنیها آگاه کنید
رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز معلم در دیدار هزاران نفر از معلمان و فرهنگیان سراسر کشور، تکریم و تشکر از معلم را وظیفه فرد فرد ملت خواندند و با اشاره به اینکه آموزشوپرورش از لحاظ اهمیت و تأثیرگذاری با هیچ دستگاه دیگری قابل مقایسه نیست، افزودند: هویتسازی نسل نوجوان و جوان و ایجاد شوق و امید در او، تحول مستمر، توانمندسازی مادی و غیرمادی معلمین، حمایت از مراکز تربیت معلم، تقویت معاونت پرورشی و الگوسازی در جامعه معلمین، مهمترین سرفصلهای کاری آموزشوپرورش است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای همچنین گسترش تظاهرات حمایت از ملت فلسطین در آمریکا و کشورهای دیگر را نشانه استمرار اولویت مسئله غزه در افکار عمومی جهان خواندند و تأکید کردند: جنایات رژیم صهیونیستی و همدستی آمریکا با او، حقانیت مواضع نظام و ملت ایران را در نفی رژیم اشغالگر و بدبینی به آمریکا اثبات کرد و همه بدانند هیچ راه حلی برای حل مسئله فلسطین جز بازگشت این سرزمین به صاحبان مسلمان، یهودی و مسیحی آن وجود ندارد و روابط با رژیم صهیونیستی و عادیسازی، مشکلی را حل نخواهد کرد.
ایشان با تبریک روز معلم به جامعه عزیز معلمان به عنوان پرورشدهندگان فضیلت و سازندگان آینده کشور، گفتند: توجه و احترام همگانی به معلمان، باعث ایجاد جاذبه بیشتر برای این شغل شریف، ارتقای سطح جامعه معلمین و در نتیجه، ارتقای کشور میشود و لازم است رسانهها و صاحبان تریبونهای عمومی در زمینه تبیین جایگاه معلم و ضرورت تمجید از او، فعال شوند.
رهبر انقلاب علت متفاوت بودن اهمیت آموزشوپرورش با دیگر دستگاهها را تربیت منابع انسانی برشمردند و گفتند: همه دستگاهها بکارگیرنده نیروی انسانی هستند، اما آموزشوپرورش، پرورشدهنده منابع انسانی است.
حضرت آیتالله خامنهای معلمان فعال را هویتسازان نسل نوجوان و جوانان دانستند و گفتند: هر حرف و رفتار و موضعگیری و حتی اشاره معلم در شخصیتسازی نسل نو تأثیر دارد.
ایشان وجود نیروی انسانی خوب را غیرقابل مقایسه با منابع و سرمایههای طبیعی خواندند و گفتند: پیشرفت، امنیت، سلامت، علم و تحقق همه ارزشهای انسانی و اسلامی در کشور در گرو وجود نیروی انسانی مناسب است که این کار عظیم برعهده آموزشوپرورش است.
حضرت آیتالله خامنهای سخنان وزیر آموزشوپرورش در این دیدار را خوب ارزیابی کردند و افزودند: بحمدالله برخی نکاتی که در سالهای گذشته بیان کردهایم در مسیر اجرا قرار گرفته است.
رهبر انقلاب در تبیین سرفصلهای مهم آموزشوپرورش، اجرای سند تحول را مهمترین خواندند و گفتند: از انفعال و کمتوجهی به این سند در سالهای گذشته، ضرر کردیم، اما بازنگریِ در حال نهایی شدن این سند و تدوین نقشهراه اجرایی آن خبر خوبی است که ترمیم سند تحول با استفاده از نخبگان داخل و خارج آموزشوپرورش، باید مستمر ادامه یابد.
«توانمندسازی»، سرفصل دومی بود که حضرت آیتالله خامنهای در باب وظایف آموزشوپرورش مطرح کردند.
ایشان گفتند: توانمندسازی معیشتی و مادی معلمان همیشه مورد تأکید بوده و اکنون نیز هرچه ممکن است باید در این زمینه تلاش شود.
رهبر انقلاب افزودند: توانمندسازی، اما محور دیگری هم دارد و آن قوامیافتگی کار «معلمی» است؛ یعنی معلم از نیروی معنوی و عشقی که در وجود هر انسانی به تعلیم و تربیت وجود دارد، استفاده کند و با بهرهمندی از ملزومات، نیازها و تجربیات، شغل پرمرتبت معلم را قوام و استواری و استحکام دهد.
ایشان در همین بحث، نیت، روحیه، انگیزه و درک حقیقی از «معلمی» را لازمه پرورش نسل نو دانستند و افزودند: معلمی صرفاً با کلاس و تدریس محقق نمیشود.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین تقویت مراکز تربیت معلم را لازمه دستیابی جامعه معلمین به سطح تراز خواندند و افزودند: دانشگاه فرهنگیان و دیگر مراکز تربیت معلم باید کاملاً تقویت شوند.
سرفصل سومی که رهبرانقلاب به تبیین پرداختند، اهمیت و لزوم تقویت معاونت پرورشی بود. ایشان گفتند: در برههای عدهای میگفتند معاونت پرورشی لازم نیست و خود معلم در کنار تعلیم وظیفه پرورش را هم انجام میدهد؛ البته این حرف درست است، اما صرف توجه معلم به مسائل پرورشی کافی نیست و باید مجموعهای، متولی این مسئله بسیار مهم باشد.
حضرت آیتالله خامنهای، جلوگیری از ایجاد و شیوع آسیبهای اجتماعی را جزو توقعات از جوانان خواندند و گفتند: مقدمه و شرط تحقق این مهم آن است که در خود مدارس آسیبهای اجتماعی وجود نداشته باشد که این جزو وظایف معاونت پرورشی است.
تبیین صحیح مسائل بنیادی کشور و نظام برای نوجوانان و جوانان، وظیفه دیگر معاونت پرورشی بود که رهبر انقلاب با اشاره به آن گفتند: اگر میلیونها جوان و نوجوان، مصالح بنیادی و مسائل اساسی کشور را بشناسند، از جبهه دوست و دشمن آگاه باشند و در مقابل اهداف دشمنان ملت واکسینه شوند، سرمایهگذاری عظیم رسانهای و سیاسی دشمنان نتیجهای نخواهد داد.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: دانشآموزان، جوانان و نوجوانان باید از منطق و عقلانیت سیاستها و رفتار نظام باخبر باشند و بدانند پشت شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیلِ» ملت چه منطقی نهفته است و چرا ایران حاضر به ایجاد روابط با برخی کشورها و دولتها نیست.
رهبر انقلاب در سرفصلی دیگر با تأکید بر اهمیت ثبات مدیریتی در آموزش و پرورش، تغییرات کوتاهمدت مدیریتی را موجب به ثمر نرسیدن کارهای اساسی دانستند و گفتند: بنده در مدیریتهای سطح بالا تا متوسط تأکید بر ثبات دارم تا بتوان برنامهها و کارهای مهم را دنبال کرد.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به وجود الگوهایی برای اقشار در صنوف مختلف جامعه، الگوسازی و معرفی نمونههای برتر معلمان را ضروری و شوقآفرین خواندند و افزودند: آموزش و پرورش باید الگوهای موفقی همچون معلمی که خوب تدریس میکند یا سالهای طولانی از عمر خود را صرف تدریس کرده است، یا رنج رفت و آمد به مناطق دشوار برای تدریس به دانشآموزان را به جان خریده است، شناسایی، و این معلمان را به عنوان قهرمانان تعلیم و تربیت معرفی کند.
ایشان در بخش دیگری از سخنانشان و در بیان انتظارات از جامعه معلمان، معلم را نه فقط آموزنده علم بلکه پرورنده هویت دانشآموز خواندند و گفتند: معلم میتواند تواناییهای بالقوه و استعدادهای دانشآموز را همچون استخراج طلا و نقره از معدن، کشف و بالفعل کند؛ بنابراین معلم باید در کنار علمآموزی، انگیزه، همت، اعتماد به نفس و شوق به درس و کار هم به دانشآموز بدهد تا ظرفیتهای درونی او شکوفا شود.
«دادن نگاه ملی به دانشآموز» انتظار دیگری بود که رهبر انقلاب با اشاره به آن گفتند: نگاه ملی یعنی دانشآموز بداند که تحصیل و کلاس درس قطعهای از حرکت عمومیِ پیشرفت و جزیی از ماشین عظیم پیشبرنده کشور و نظام است، بنابراین لازم است دانشآموزان را با افتخارات ملی، داشتههای کشور، پیروزیهای ناشی از راههای درست، آشنا و همچنین از خطرها و دشمنیها آگاه کنید.
ایشان امیدآفرینی را وظیفه دیگر معلمان دانستند و افزودند: امید تضمینکننده آینده کشور است و اگر کسی امید را در دل و جان جوان و نوجوان برانگیزد در واقع به ساخت آینده کشور کمک کرده است و به همین علت است که مکرراً بر امیدآفرینی اصرار میکنیم.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: افرادی که از سر لجاجت با نظام یا دولت یا اشخاص دیگر، جوانان را ناامید میکنند در واقع به آینده کشور لطمه میزنند.
«تشویق دانشآموزان به فعالیتهای اجتماعی» و همچنین «مهارتآموزی به دانشآموزان»، توصیههای دیگر رهبر انقلاب به معلمان بود.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش پایانی سخنانشان به مسئله غزه پرداختند و افزودند: با وجود تلاشهای زیاد صهیونیستها و پشتیبانان آمریکایی و اروپایی آنها مسئله غزه همچنان مسئله اول دنیا است که اعتراضها به جنایات رژیم صهیونیستی در دانشگاههای آمریکا و گسترش آن به دانشگاههای اروپا از نشانههای استمرار حساسیت افکار عمومی جهان به مسئله غزه است.
ایشان افزایش روزافزون فشار افکار عمومی بر روی رژیم اشغالگر را ضروری خواندند و افزودند: رفتار وحشیانه و بی رحمانه سگ هار صهیونیستی باعث اثبات حقانیت موضع جمهوری اسلامی و ملت ایران شد و کشتار سی و چند هزار نفر که نیمی از آنها زنان و کودکان هستند ذات شریر و خبیث رژیم صهیونیستی و حقانیت موضع همیشگی ایران را به همه دنیا نشان داد.
رهبر انقلاب، رفتار آمریکا و دستگاههای مرتبط با آنها را در قبال «اعتراض بدون خشونت و تخریب» دانشجویان معترض به جنایات اسرائیل، دلیل دیگری بر اثبات موضع جمهوری اسلامی ایران در بدبینی به دولت آمریکا دانستند و گفتند: این موضوع به همه نشان داد که آمریکا شریک جرم و همدست صهیونیستها در گناه نابخشودنی کشتار مردم غزه است و برخی حرفهای بهظاهر دلسوزانه آنها هم دروغ است؛ بنابراین موضع جمهوری اسلامی که نمیتوان به دولت آمریکا خوشبین بود و به آن اعتماد کرد، اثبات شد.
حضرت آیتالله خامنهای تنها راهحل مسئله فلسطین را پیشنهاد مطرح شده از جانب ایران یعنی بازگشت فلسطین به صاحبان اصلی آن اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی خواندند و تأکید کردند: تا وقتی فلسطین به صاحبان خود بازنگردد مشکل غرب آسیا حل نخواهد شد و حتی اگر بیست، سی سال دیگر هم تلاش کنند که رژیم صهیونیستی را سر پا نگه دارند -که انشاءالله نمیتوانند- این مسئله، حل شدنی نخواهد بود.
رهبر انقلاب افزودند: فلسطین باید به مردم آن بازگردد و پس از تشکیل نظام فلسطینی، خودشان تصمیم بگیرند که با صهیونیستها چه کنند.
ایشان با اشاره به تحرکاتی برای عادیسازی روابط رژیم صهیونیستی و کشورهای منطقه، گفتند: بعضیها خیال میکنند با این کارها مسئله حل خواهد شد در حالی که با فرض عادی شدن روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی اطراف، نه تنها مشکل حل نمیشود بلکه مشکل متوجه دولتهایی خواهد شد که با چشم بستن بر جنایات رژیم اشغالگر با آن دست دوستی دادهاند و ملتها به جان خود آن دولتها خواهند افتاد.
در ابتدای این دیدار وزیر آموزش و پرورش در گزارشی از مراحل نهایی بازنگری در سند تحول خبر داد. آقای صحرایی، تصویب نقشه راه اجرایی سند تحول با محوریت معلمان، برنامههای درسی و تربیتی، مدارس و ارزشیابی تحصیلی را از دیگر فعالیتها اعلام کرد.
استخدام کمسابقه ۷۰ هزار معلم با اولویت جذب دانشجو-معلمان، تکمیل و ساخت ۲۹۰۰ مدرسه در سراسر کشور، افزایش سهم دانشآموزان فنیوحرفهای در مقطع تحصیلی متوسطه دوم، پیگیری سیاست «هر دانشآموز یک مهارت شغلی»، ارتقای امور پرورشی و مشاورهای از جمله محورهای گزارش وزیر آموزشوپرورش در این دیدار بود.