بابک تختی: پدرم کشته نشد، خودکشی کرد
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۳۱۳۰۴۴۰
خرداد: بابک تختی میگوید: تختی را نکشتند. من تصور میکنم تختی رفته بود هتل به این امید که شاید یکی سراغش بیاید و نجاتش بدهد. وگرنه میتوانست برود باغ خودش. تختی آگاهانه دست به این انتخاب زد. نمیتوانست پیشبینی کند که ۱۱ سال بعد انقلاب خواهد شد و آقای ساعد دچار گرفتاری میشود وگرنه در هتل این کار را نمیکرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بابک تختی (تنها فرزند غلامرضا تختی) تایید کرد پدرش کشته نشده بلکه خودکشی کرده و دروغ شهیدسازی تختی را جلال آلاحمد شروع کرد.
بخشهایی از اظهارات فرزند تختی را در ادامه بخوانید.
من بیش از ۲۰ سال پیش در ایران وقتی دنبال اسناد و مدارک درباره پدرم بودم راهم کشیده شد به وزارت اطلاعات. آنها به من گفتند سری به هتل آتلانتیک زدی یا نه. من با صاحب هتل که از سال ۴۶ آن را در اختیار داشت صحبت کردم گفت: چطور بابک جان نیامدی این همه سال قاتل پدرت را ببینی. من در طول راه دچار عذاب وجدان بودم که باید خودم میرفتم هتل یا کس دیگری را میفرستادم.
همه از اول انقلاب میگفتند این هتل لانه زنبور و متعلق به ساواک بوده است. این فقط پوششی بوده که تختی را به قتل برسانند. وقتی من آقای ساعد مدیر هتل را دیدم و از مصیبتهایی شنیدم که به خاطر مرگ تختی در آن هتل رفت، مصاحبهای با رادیو بیبیسی فارسی کردم و گفتم تختی خودکشی کرده و همه کسانی که تختی را دوست دارند به آقای ساعد یک عذرخواهی بدهکارند.
[پاسخ بابک تختی به جمشید مشایخی]مساله خودکشی در زمان مرگ پدرم در سال ۴۶ به طور مکرر تکرار شد. چیز تازهای کشف نشده است. این اضمحلال کامل فرهنگی است. در مملکتی که فقط یک رادیو تلویزیون دارد و دسترسی به وسایل فرهنگی ساده نیست، به سادگی همه چیز را به ابتذال میکشانند. آقای مشایخی میگوید تختی نمیتوانست با زنش زندگی کند.
اصلا این تختیای نیست که شما میشناسید آقای مشایخی! اصلا تختی لات و لمپن نبود. زنش را دیده و میدانسته بیحجاب است. معیارها و ارزشهایشان با شما تفاوت داشته است. تختی مگر مثل شما عقب مانده بود که نتواند از زنش طلاق بگیرد. منظور شما اختلاف نیست، منظور شما اینست که شهلا به تختی خیانت کرده و تختی نمیتوانست این را تحمل کند و خودش را کشت. این چه استدلال بیهوده احمقانهای است؟
دروغ شهیدسازی تختی را جلال آلاحمد شروع کرد. او به دروغ گفت: تختی را کشتند. این باعث و بانی بسیاری از اتفاقات غلط شد. آقای ساعد خیلی ستم کشید. چند بار زندان رفت. رفت پیش مرحوم طالقانی و به ایشان گفت: اگر ما قاتل تختی هستیم یا ما را بکشید یا بگذارید زندگی خودمان را بکنیم. تا قبل از انقلاب مادرم قاتل تختی بود و بعد از انقلاب آقای ساعد شد.
سازندگان فیلم اول تختی پیش آقای ساعد رفته بودند. آقای ساعد این چیزها را که به من گفته بود برای آنها و صد نفر دیگر تعریف کرده بود. من آخرین نفری بودم که شنیدم. آقای ساعد گفت: شما این را در فیلم نمیگذارید. آنها قول دادند بگذارند. اما فیلم دوباره همان روایتی بود که اولین بار بعد از انقلاب در روزنامه جمهوری اسلامی خواندم و گفته بود ساعد یکی از ستونهای ساواک بود.
عین همین روایت در فیلم آمده است که این هتل را یکشبه درست میکنند برای تختی و جمعش میکنند. آقای طالقانی باعث این شد که این فشار را از ایشان بردارند. ولی این روایت تا سالی که من رفتم پیش ایشان، در سال ۷۸، برای من مساله بود که چرا رفته هتل و چرا این هتل؟ فکر نمیکردم این هتل الان در تهران وجود داشته باشد که حالا مدیرش باشد که من بتوانم با ایشان صحبت کنم.
در اینکه تختی مصدقی بود، تردید نیست. او در مسابقات آخرش با کنفدراسیون دانشجویان دیدار کرد، خیلی هم به آنها علاقه داشت. حتی به آنها گفته بود باید رادیکالتر از جبهه ملی برخورد کنیم. این را آقای دکتر خسرو پارسا به من گفته که هنوز هم در قید حیات است و در تهران زندگی میکند. من یکبار با صداوسیما مصاحبه کردم، برمی گردد به زمان مرحوم حاتمی. من از علاقه تختی به مصدق گفتم. آن زمان با مهارتی این مصاحبه را پخش کردند و کلمه مصدق را از آن درآوردند. من به این خاطر دیگر با صداوسیما مصاحبه نکردم.
تختی را نکشتند. من تصور میکنم تختی رفته بود هتل به این امید که شاید یکی سراغش بیاید و نجاتش بدهد. وگرنه میتوانست برود باغ خودش. تختی آگاهانه دست به این انتخاب زد. نمیتوانست پیشبینی کند که ۱۱ سال بعد انقلاب خواهد شد و آقای ساعد دچار گرفتاری میشود وگرنه در هتل این کار را نمیکرد. تختی در آخر زندگی راهی برای مبادله عاشقانه با مردمش را نداشت. نه میتوانست کشتی بگیرد، نه میتوانست انقلاب کند، نه میتوانست از مصدقش دفاع کند. هیچی برایش نمانده بود. این بزرگترین مانعی بود که از عهده حل کردنش برنیامد.
منبع: تاریخ ایرانی
برچسب ها: بابک تختی ، هتل ، تختی
منبع: خرداد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khordad.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خرداد» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۱۳۰۴۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودش را نکشت
به گزارش «تابناک»، چند هفته پیش خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد.
روزنامه اعتماد به نقل از دختر کیومرث پور احمد نوشت: «ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است... .
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند.
خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است.
غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.»