قصه هفت ساله زندگی زنی برای مردی که می گفت " مرد خداست"
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۳۱۵۰۸۶۱
به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان کشور خبرگزاری بسیج،زاده ۱۳۳۶ در ساری است و جزو بانوان تاثیرگذار جمهوری اسلامی ایران. دارای مدرک کارشناسی ارشد آموزش پرستاری بهداشت از دانشگاه تربیت مدرس است و همسر جاویدالاثر سید محسن موسوی از دیپلمات های ربوده شده ایران در لبنان. پس از ازدواج پر هیجان اما شیرین ش با کاردار ایران، زندگی اش متفاوت شد و به فعالیتهای سیاسی علیه رژیم پهلوی مشغول شد تا این که پس از مدتی برای فرار از دست ساواک به اتفاق به آمریکا رفتتند، اما باز هم دست از مبارزه نشست و لحظات ش همه در تکاپو بود تا این که به وطن بازگشت و در ۲۲ آبان ماه سال ۱۳۸۸ به سمت مشاور رییس حمهور و رئیس مرکز امور زنان و خانواده نهاد ریاستجمهوری دولت دهم منصوب شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در خصوص ازدواج تان بگویید. چند ساله بودید و چگونه با ایشان آشنا شدید؟
سید محسن به واسطه پدرش که روحانی مسجد و مبارز سیاسی بود، از سن یازده سالگی پای ش به راه جهاد باز شد و در آن پروسه، پول و اقلام مورد نیاز خانوادههای زندانیان سیاسی را به آن ها میرساند. وقتی ۱۶ ساله بود برای پخش اعلامیه و نوارهای حضرت امام (ره) به همراه خانواده به شمال آمد که با او آشنا شدم و بعدها متوجه شدم نسبت فامیلی دوری با هم داریم. محسن حافظه بسیار خوبی داشت. بسیاری از سالهای مدرسه را جهشی خوانده بود و در چهارده سالگی هم مهندسی برق دانشگاه تهران قبول شده بود. در زمان آشنایی من ۱۴ ساله بودم و نگاه م به دنیا با او متفاوت بود. این گونه بود که هرچیزی را برای لذت های خودم و منفعت-م می خواستم اما بعد از آشنایی با همسرم، دیدم نسبت به زندگی عوض شد و تازه فهمیدم قبل حضورش چه زندگی پوچی داشتم. محسن پنجره جدیدی از نگاه به آدم ها، وقایع و موضوعات را برایم باز کرد. پس از آشنایی با محسن، محجبه شدم و به اسلام گرایش عمیقی پیدا کردم.
گویا ماجرای رسیدن تان بهم خود حدیثی مفصل است.
ازدواج ما بسیار پر ماجراست. تقریبا ۵ سال پس از آشنایی ازدواج کردیم. قبل از پیشنهاد خواستگاری هر دو همدیگر را می خواستیم اما حتی بین خودمان هم مطلبی مطرح نشده بود، بنابراین هیچ کدام از احساس طرف مقابل خبر نداشت، چه رسد خانواده هایمان. زمانی همه فهمیدند که وابستگی من به اوج خودش رسیده بود. ماجرا از این قرار بود که وقتی ساواک محسن را گرفت، خواهرش به خانه ما زنگ زد و گفت: سقف و دیوار خانه مان به هم ریخته شد. البته این رمز بود چون تلفنها کنترل می شد نمی توانست راحت صحبت کند. با شنیدن این جمله متوجه شدم که محسن را دستگیر کردهاند. آن روزها برنامه ۲۴ ساعته ام، روزه گرفتن، دعا خواندن، گریه و نذر کردن شده بود، آن هم برای من که اهل این کارها نبودم. نمیتوانستم به کسی هم ابراز کنم چون هیچکس خبر نداشت. پس از آزادی اش از زندان، حدود ساعت ۲ و نیم ظهر بود که خودش به خانه ما زنگ زد و این اولین باری بود که طی این همه سال آشنایی با خانواده تماس گرفته بود. وقتی صدایش را از پشت تلفن شنیدم اختیارم را از دست دادم، کلی قربان صدقه اش رفتم و با فریاد گفتم: محسن تویی؟ واقعا خودتی؟ الهی من بمیرم. الهی فدایت بشم. کاش میمردم و نمی دیم زندانی شدی... الخ. حس می کردم همه دنیا مال من است. از آن سر و صدای ایجاد شده، خانوداده ام متوجه موضوع شدند و پس از آن همه. البته همان طور که گفتم او هم به من احساس داشته و پس از ازدواج گفت: یک بار در حین شکنجه، وقتی مرا آویزان کردند و به جان م افتادند، در اوج کتک خوردن همه اش به یاد تو بودم و به خدا گفتم: ای خدا. من به مریم نگفتهام که به او علاقه دارم. نکند او با کس دیگری ازدواج کند. بعدها مادرش هم گفت: آنقدر پسرم سر به زیر بود که فکر می کرد مریم از آسمان برایش نازل شده است.
شما جواب بله را در حالی دادید که ایشان در همان روزهای اوایل جنگ تحمیلی به عنوان کاردار ایران و لبنان به بیروت اعزام شدند. در آن جا ماندگار شدند و شما به عنوان یک جوان تازه متاهل مجبور بودید برای رفع دلتنگی دائم بین ایران و بیروت و حتی دمشق در تردد باشید تا تابستان سال ۱۳۶۱ که ایشان و و ۳ کاردار دیگر در حالی که از دمشق عازم بیروت بودند در ۴۰ کیلومتری شمال این شهر و در ایست بازرسی البرباره، توسط نیروهای شبه نظامی فالانژ لبنان ربوده و تحویل نظامیان رژیم صهیونیستی شدند. در آن برهه ۲۵ ساله شده بودید، چگونه با این قضیه کنار آمدید؟ اصلا توانستید موضوع را با خودتان حل کنید؟
برایم سخت بود اما خودش از اول طی کرده بود مرد خداست. پس از آزادی اش وقتی با هم صحبت کردیم به من گفت، که فکر نکن یک زندگی در رفاه را با من شروع می کنی من یک زندانی سیاسی هستم با محرومیت های بسیاری مواجه می شوی. از طرفی مرد خدا هستم و برای کشور و مردم ش جان م را می دهم. من هم گفتم که همه این ها را قبول می کنم اما فقط بگو که آن دنیا شفاعت من را هم می کنی؟ اگر بدانم که شفاعت می کنی همه را تحمل می کنم. شاید هم پاسخ نذری بود که بین گریه هایم در اوج زندانی بودن ش کرده بودم و خواسته بودم محسن از زندان آزاد شود، ما ازدواج کنیم و ۷ سال با هم بمانیم و یک پسر داشته باشیم. هفت سالی که برایم مثابه ۷۰۰ سال بود. درست همین اتفاق هم افتاد. پس از همه کش و قوس ها، سال ۱۳۵۴ به طور مخفیانه عقد کردیم و تا سال ۱۳۶۱ قبل از مفقود شدن شان با همه جدایی هایی که از بعد مکانی بود کنار یکدیگر بودیم.
آخرین خبری که از ایشان اطلاع رسانی کردید مربوط به سال ۱۳۹۲ است که فرمودید زنده هستند و در فلسطین تحت تدابیر امنیتی نگهداری می شوند. اخبار جدیدتر چه دارید؟
هنوز هم همان است. مطمئن هستم همسرم زنده است. با عقل جور در نمی آید بگویند فلانی نیست اما هیچ اثری از او نباشد. حتی اگر تیم شان اعدام هم شده باشند به این دلیل که فرستاده های یک کشور بودند باید صحنه تیر باران یا عکس آن ها موجود باشد و پیکر یا مزارشان را نشان مان دهند. در دیداری که با سمیر جعجع، سیاستمدار و رییس سابق حزب فالانژ لبنان در سال ۱۳۹۲ داشتم طی یک ساعت، بارها گفته هایشان را عوض کردند که نشان دروغگویی بابت شهادت همسر من و همراهان شان است. حتی یک بار در خلال صحبت های شان گفتند همه افراد مرده و دفن شده اند. گفتم باشد بگویید کجا؟ پسر ایشان زنده است و می شود آزمایش DNA گرفت. یک بار گفتند منطقه کرتینا در لبنان، بعد هم گفتند جبل. وقتی دیدند قانع نمی-شوم، بیان کردند آن ها را در چاه انداخته ایم. گفتم باشد از آب چاه هم می شود چیزهایی فهمید، فقط بگویید کدام چاه! باز هم حرفش را عوض کرد و گفت، انداختیم در بیابان و سگ ها آن ها را خورده اند!
حدس و گمان شماست یا سندیتی پشت ماجرا قرار دارد؟
صهیونیست ها همیشه از طریق واسطه ای که با آلمان ها دارند این موضوع را چندین بار مطرح کرده اند. حتی یکی دو بار استخوان هایی را آوردند که ثابت کنند متعلق به دیپلمات ها است اما با آزمایش DNA مشخص شد که آن ها زنده هستند کما این که اطلاعات ما همه مبنی بر زنده بودن شان در زندان های رژیم صهیونیستی است.
در بین صحبت هایتان فرمودید پسری دارید. در آن زمان چند ساله بود؟
رائد، یک سال و ۳ ماهش بود و چندین سال است که دکترای کامپیوترش را اخذ کرده و در کنار آن در حوزه هم تحصیل داشته است. اکنون هم در بخش فنی وزارت خارجه مشغول کار است.
پس به احتمال مادربزرگ هم شده اید.
بله. رائد ۱۹ ساله بود که با دختر عمویش ازدواج کرد. در حال حاضر ۲ تا نوه دارم، یک پسر و یک دختر. در کنار زندگی خودش، به جد پیگیر پیدا شدن پدرش است و این موضوع جزو دغدغه های همیشگی زندگی اش بوده است.
خصلت های اخلاقی پسرتان به پدرش رفته یا شما؟ توانسته جای خالی پدر را برای تان پر کند؟
کاملا پدرش است، اصلا با او از نظر تفکرات، اخلاقیات، حتی نوع بیان و تن صدا مو نمی زند. چون زمان زیادی کنار همسرم نبودم و در آن همان برهه هم ایشان به دلیل شرایط کاری نبودند، بنابراین فیلم و تصویر زیادی از ایشان نداریم، اما من هر وقت به یاد ایشان می افتم با دیدن پسرم دیگر احساس نمی کنم که او نیست و حس ها ناخوشایند م تمام می شود.
چگونه این همه سال، تاب این تنهایی را آوردید؟
با توجه به شواهد و قرائن موجود، می دانم که همسرم بر می گردد. من و ۳ خانواده دیگر، سال هاست اطمینان داریم که عزیزان ما زنده هستند و در انتظار رهائی به سر می برند. از دلایل محکم زنده بودن آن ها هم اظهارات دقیق اسرائی است که از زندان های رژیم غاصب اسرائیل نجات یافته و شهادت داده اند که دیپلمات های ایرانی را زنده در زندان دیده اند. سکوت بین المللی و منطقه در قبال سرنوشت دیپلمات های ربوده شده و انتقال آن ها به فلسطین، دلیل دیگری است که اثبات می کند، زنده هستند.
شما یک زن شاخص و قدرتمند هستید که با همه مشکلات از پای ننشستید و سال ۱۳۸۸ به عنوان معاون امور زنان و خانواده ریاست جمهوری در دولت دهم انتخاب شدید. حتی در همایش ملی، بانوی وفا که در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ برگزار شد، جزو ۱۰ کاندید زن خبرساز و تاثیرگذار ایرانی عنوان شدید. اما صحبت هایی روایت شده که چون همسر کاردار ایرانی بودید، در دولت به جایگاه ویژه ای رسیدید.
این صحبت ها به گوش خودم هم رسیده اما من به شدت این موج ایجاد شده را کتمان کرده و می کنم. من در عمل و کار قابلیت هایم را اثبات کرده ام. به واقع باید گفت، به عمل کار بر آید. لازم است بدانید اتفاقاً موضوع همسرم باعث شد که من دیرتر وارد حوزه های مدیریتی شوم. سال ۶۷ در حالی فوق لیسانس م را گرفتم که تعداد زن های دارای مدراک آکادمیک در سطح بالا کم بود، بنابراین مدرس و مدیر گروه بهداشت دانشکده پرستاری و مامایی شهید بهشتی تهران و مسئول انجمن اسلامی دانشجویان و کارکنان این دانشکده شدم و به خاطر مشغله کاری و دور ماندن از پسرم درخواست انتقال به آموزش و پرورش را دادم و ۱۶ سال آن جا به عنوان مدیر خدمت کردم. حتی در اوایل تاهل، با اینکه همسرم چند ماه در زندان ساواک بود، معدل لیسانس من در رشته پرستاری ۱۹.۵ شد، فوق لیسانسم را هم در رشته بهداشت از دانشگاه تربیت مدرس با معدل بالا اخذ کردم و چون دکترا قرار بود پیوسته باشد، اختلافی بین سازمان های متبوع افتاد و به جای آن به ما اجازه مدرسی دادند که قرار شد همه ما مدرس دانشگاه ها شویم تا این که بورسیه دکترای کانادا به من پیشنهاد شد اما چون نمی خواستم فرزندم از ایران دور باشد، قبول نکردم.
طنین یاس - معصومه کوشکستانی
منبع: بسیج نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت basijnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بسیج نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۱۵۰۸۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مردی با دو چهره: دشمن بزرگان در عربستان کباب شد!
به گزارش "ورزش سه"، وقتی از علی البلیهی، مدافع الهلال، صحبت میشود اولین چیزی که به ذهن میآید تحریک ستارههای حریف در میدان و جنجالآفرینی است.
از دیروز و حذف الهلال مقابل العین و ناکامی رئیس آسیا در راهیابی به فینال لیگ قهرمانان، البلیهی برای اولین بار نه به دلیل جنجالآفرینی بلکه به دلیل عملکرد ضعیف در دو مسابقه با العین مورد انتقاد قرار گرفته است. سوال اینجا است که آیا علی البلیهی مدافعی معمولی است که به دلیل جنجالآفرینی و درگیری با بزرگان فوتبال مورد توجه قرار گرفته یا او واقعا مدافعی بزرگ است؟
جنجال میکنم پس هستم
علی البلیهی تا امروز تقریبا در هر میدانی قدم گذاشته جنجالی بوده است. از تحریک بازیکنان حریف، به خصوص اگر ستارههای نامداری مثل کریستیانو رونالدو و لیونل مسی باشند، تا شادیهای بعد از گل عجیب و غریب.
برای بررسی جنجالهای البلیهی کافی است سه سال به عقب برگردیم. زمانی که او بعد از صعود الهلال به فینال لیگ قهرمانان آسیا با پیروزی مقابل النصر پرچم باشگاهش را در زمین حریف به روی زمین کوبید تا این پیام را منتقل کند: خاک شما را فتح کردیم! بلیهی برای اینکه جنجال را بیشتر کند عکس خودش و پرچم الهلال را منتشر کرد و نوشت:" زمین خانه من است. این لحظه زمان من است. البلیهی پارک".
مدتی بعد وقتی النصر با پیروزی مقابل الهلال در جام باشگاههغای عرب موفق شد به نوعی از آبیها انتقام بگیرد اندرسون تالیسکا سعی کرد حرکت البلیهی را تکرار کند ولی مدافع الهلال با او درگیر شد و نگذاشت این اتفاق در ورزشگاه تیمش انجام بشود.
یک سال بعد از ماجرای پرچم نوبت به آن رسید که شهرت البلیهی جهانی شود. در جام جهانی 2022 بازی آرژانتین و عربستان به دلیل پیروزی غیرمنتظره سبزپوشها پوشش گستردهای در سراسر دنیا داشت.
درگیری دائمی البلیهی با مسی به شدت مورد توجه قرار گرفت. رسانهها حتی صحبتهای او با مسی را منتشر کردند. البلیهی به ستاره بزرگ آرژانتینی که در نهایت تیمش را به قهرمانی دنیا رساند گفته بود:" اگر چهار بازی هم جلوی ما بازی کنی یک بار برنده نمیشوی. باید به ما احترام بگذاری".
جنجالهای البلیهی باز هم ادامه داشت. او بعد از جام جهانی فرصت در دیدار الهلال و النصر در لیگ عربستان به سمت سکوهای هواداران النصر حرکتی انجام داد که معنایش این بود:" شما را نمیبینم آنقدر که کوچک هستید". البته این حرکت بلای البلیهی یک کارت قرمز در پی داشت.
جنجالهای تازه: کریستیانو رونالدو و عبدالرزاق حمدالله
وقتی عربستان به الکلاسیکوی فوتبال این کشور، دیدار الهلال و الاتحاد، میرسد مگر میشود انتظار داشت البلیهی چنین فرصتی را برای جنجال از دست بدهد. او بعد از برخورد با مهاجم الاتحاد، عبدالرزاق حمدالله با او درگیری لفظی پیدا کرد و سپس با دستهایش گلوی مهاجم حریف را فشرد تا با کارت قرمز مواجه شود.
اما میشود حدس زد که البلیهی که به خاطر درگیری با مسی شهرت جهانی پیدا کرده بود بیصبرانه انتظار میکشید تا حرکتی مشابه را مقابل کریستیانو رونالدو انجام بدهد. حضور کریس در النصر این فرصت را در اختیار البلیهی قرار داده بود.
در اولین جدال النصر و الهلال، البلیهی بارها حرکاتی که با لئو مسی انجام داده بود را جلوی رونالدو تکرار کرد اما خونسردی ستاره پرتغالی باعث شد او نتواند به هدفش برسد. اما البلیهی دست بردار نبود. در دیدار اخیر دو تیم که در ماه آوریل در ابوظبی برگزار شد البلیهی آنقدر روی اعصاب رونالدو رفت تا کریستیانو بالاخره از کوره در رفته و با آرنج به سینه او کوبید. این یکی از موفقترین جنجالهای البلیهی بود که اخراج رونالدو را در پی داشت و نام مدافع عربستانی را دوباره جهانی کرد.
شادی بعد از گلهای عجیب
البلیهی وقتی فرصتی برای درگیر شدن با بازیکنان حریف پیدا نمیکند برای در معرض توجه قرار گرفتن به شادی بعد از گلهای عجیب متوسل میشود. اولین بار که البلیهی شادی با بادکنک آبی را اجرا کرد دسامبر سال گذشته بود: بعد از پیروزی مقابل الفیحا در لیگ عربستان.
البلیهی در جام ملتهای آسیا هم زمانی که در آخرین ثانیههای دیدار عربستان و عمان گل پیروزیبخش کشورش را به ثمر رساند این بار بادکنک سبز باد کرد تا نامش بیش از کریستوف انکونکو، مبدع این حرکت، با نام بادکنک تداعی شود.
حمله به البلیهی بعد از بازی با العین: او واقعا مدافع خوبی است؟
هواداران الهلال بعد از حذف تیمشان از نیمهنهایی لیگ قهرمانان آسیا حملات شدیدی به البلیهی انجام دادهاند. به نظر میرسد الهلالیها از هیچکس بیشتر از او عصبانی نیستند تا جایی که بسیاری از آنها خواهان حذف نام البلیهی از فهرست الهلال تا پایان فصل شدهاند.
الهلال در دو باز رفت و برگشت مقابل العین پنج گل دریافت کرد: چهار گل در بازی رفت و یک گل در بازی برگشت که دیشب در خانه الهلال برگزار شد. الهلالیها میگویند از این پنج گل البلیهی روی دریافت 4 گل مقصر بوده است و چنین مدافعی شایستگی بازی برای تیمشان را ندارد.
در حق البلیهی بیانصافی میکنند؟
با وجود این حملات شکی نیست که البلیهی کارنامه تیمی و فردی فوقالعادهای دارد. کارنامهای که او را به یکی از اسطورههای فوتبال عربستان، دست کم در خط دفاعی، تبدیل کرده است.
البلیهی از زمان انتقال به الهلال در 2017 چهار بار فاتح لیگ عربستان شده و امسال هم در آستانه کسب پنجمین جام قهرمانی است. از این گذشته او با الهلال دو بار فاتح جام پادشاه و سه بار فاتح سوپرجام کشور شده است. دو قهرمانی لیگ قهرمانان آسیا و مدال نقره جام باشگاههای جهان 2022 را به افتخارات تیمی او اضافه کنید.