Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-04-27@04:32:19 GMT

صدای پتک و چکش آهنگری ندوشن رو به خاموشی است

تاریخ انتشار: ۱۰ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۲۵۴۲۹۳

صدای پتک و چکش آهنگری ندوشن رو به خاموشی است

یزد - ایرنا - آهنگری یا « چلنگری» یکی از قدیمی‌ترین هنرهای سنتی بخش ندوشن از توابع شهرستان میبد است و با توجه به شواهد و مستندات، قدمت آن به بیش هزار سال می رسد و در گذشته به عنوان یکی از حرفه‌های مهم و شاخص مردمان منطقه محسوب می شد.

به گزارش ایرنا، این حرفه که در اصطلاح محلی به آن چلنگری گفته می شود از جمله هنرهای دستی و میراث فرهنگی گذشتگان مردم این منطقه است که هنرمندانی از یک طایفه آن را نسل به نسل به آیندگان انتقال دادند و در حفظ و احیای آن کوشیدند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


استادکاران همچون استاد حبیب، استاد حسینعلی، استاد خالق و استاد اسد جعفری و استاد فیضل الله و استاد علی اکبر آتشکار از جمله هنرمندان حرفه آهنگری ندوشن هستند که در این میان تنها بازمانده این هنر اصیل سنتی استاد اسد جعفری است که علی رغم کهولت سن با علاقه مندی خاص آن را ادامه می دهد.
روزگاری نه چندان دور این هنر رونق قابل توجهی داشت اما نسل امروز با آن غریبه است و با تحولات جدید و مدرن رفته رفته از اهمیت و رونق این هنر کاسته شده است و اکنون کمتر صدای پتک و چکش آهنگری در کوچه پس کوچه های این شهر شنیده می شود.
چلنگری به عنوان هنر شکل دادن به فلز، روزگاری نه چندان دور، رونق قابل توجهی داشت که نسل امروز با آن غریبه اند و شاید اصلاً این حرفه را در زمره مشاغل امروزی قرار نمی دهند .
آهنگران سنتی ندوشن با استفاده از وسایل ساده و ابتدایی، نظیر دم و انواع انبر و گاز انبر، انواع چکش، گیره آتشکاری و سندان به تولید ابزار و وسایل آهنی می‌پرداختند که عمدتا وسایل مورد نیاز کشاورزان، نانوایان، قالی‌بافان، زیلوبافان و باغداران بود.
این وسایل شامل قپان ، قندچین ، انبر ، زنجیر، داس، بیل، کلنگ ، نعل، چرخ خرمن کوب، وسایل خویش (شخم زنی)، انوع میخ، چفت، حلقه، قفل و کلید، چاقو، ساطور، سه پایه، خاک انداز، سیخ تنور، سوهان، قیچی و غیر بود.
چلنگران برای ساخت ابزار فلزی یاد شده از انواع فنرهای ماشین و ضایعات آهن استفاده می کردند و شاید ساخت یک ابزار فلزی چند روز طول بکشد و صدها و هزاران چکش کاری نیاز داشت.
در واقع وسایل ساده و یک کارگاه کوچک بود و بقیه هنر، ذوق و سلیقه آهنگری، که با حداقل امکانات محصولاتی زیبا و متنوع خلق می کرد.
بخش اصلی کارگاه آهنگری، کوره بود که قلب کارگاه محسوب می‌شد و آتش کوره با سیخ کوره به هم زده می‌شد و حرارت آن نیز بالا نگه داشته می‌شد.
آهنگران از نوعی کوره سرپوشیده به نام کوره دیواری استفاده می‌کردند که سرپوش کوره به یک دودکش منتهی می‌شد و معمولا دمه‌ای دستی هوای مورد نیاز کوره را فراهم می‌کرد.
دستان پینه بسته استادان ماهر و چیره دست هنر سنتی آهنگری ندوشن از جمله استاد اسد جعفری از سختی ها و مشقت های این هنر حکایت دارد.
هنرمندانی که کوله باری از تجربه دارد و خاطرات کشاورزانی که در فصل برداشت محصول گندم و جو از اطراف و اکناف به او مراجعه می کردند و سفارش ساخت داس، تبر، تیشه، کلنگ و…می دادند در ذهن دارند.
دکتر محمد علی اسلامی ندوشن که در دوران جوانی ناظر بر رونق صنایع دستی و هنر آهنگری این مرز و بوم بود در کتاب روزهای خود چنین می نویسد:
… « من هر وقت از جلو آهنگری می گذشتم دوست می داشتم که بایستم و تماشا کنم ، برایم تازگی داشت که ببینم چیزی ساخته می شود ، شکل می گیرد ، آهن تافته به نیروی هنر و مهارت آدمیزاد در عرض چند دقیقه تبدیل به ابزار می شود .
یکی از پسرها آهن سرخ را از توی کوره بیرون می آورد و استاد ذکر گویان و در حالی که نفس آهنگدار می کشید ، آن را می کوفت و به شکل دلخواه مثلاً بیل یا کلنگ در می آورد ، هنگام کوفتن جرقه های آتش از آهن می پرید و من تعجب می کردم که چگونه او را نمی سوزاند . حتی حایلی روی صورت هم نداشت و سرش را عقب نمی برد، با چنان اطمینانی کار می کرد که گوئی اختیار جرقه ها را نیز در دست دارد ، آهن تافته سرخی بسیار زیبائی داشت که اندک اندک به بد رنگی و سیاهی می گرائید.
چون جوانی که پیر شود و سرانجام چون حرارتش به آخر می رسید و کارش تمام بود آن را در آب فرو می بردند که صدای جز بزرگ و بخار از آن بر می خاست و این همان کمال و مرگ او بود .
خرها و قاطرهایی را که برای نعل بندی آورده بودند جلو دکان انتظار می کشیدند ، استاد نعمان با چالاکی از دکان پایین می آمد ، ابزار نعلبندیش در دست ، دست یا پای حیوان را بالا می گرفتند و او نعل کهنه را می کند و آنگاه با داس هلالی شکلی که در دست داشت و آن را سُم تراش می گفتند سُم را می تراشید .
من دلم می لرزید که مبادا به جای دردناکش بخورد ، ولی او با چنان مهارتی کار خود را انجام می داد که حتی یک مورد هم اشتباه پیش نمی آمد ، این به منزله ناخن گیری حیوان بود . آنگاه نعل تازه را می گذاشت و می کوفت و نوک میخ ها را بر می گرداند ، همه این کارها در عرض چند دقیقه صورت می گرفت ، با سرعت و قاطعیت .
حیوان به آرامی ایستاده بود و ظاهراً به این دردسر گاه به گاهی عادت داشت ، بعضی از قاطرها بد نعلی می کردند ، به علت ناتو بودن جبلی قاطر و بالا و پایین می رفتند ، در این صورت می بایست «لفچ »آنها را لای منگنه گذاشت و محکم نگاه داشت و آنگاه تسلیم می شدند .
علاوه بر مهارت ، شهامت استاد نعمان را هم تحسین می کردم که از لگد خوردن نمی ترسید، چارپا هر چند چموش بود او بی پروا پشت سرش زانو می زد و کار خود را شروع می کرد البته این هم بود که وقتی حیوان یک پایش را بلند می کرد دیگر نمی توانست لگد بزند .
همه این کارها با حساب نسیه و موعدی و جنسی انجام می شد و دفتر و نوشته ای هم در کار نبود ، در حافظه می ماند، من بندرت دیدم که کسی پول بیاورد و جنسی ببرد ، شناخت افراد و اعتماد ، کار خود را می کرد و حسابها به مرور تسویه می شد .
مثلاً یکی در ازای نعلی که بسته شده بود یک یا دو روز کارگری می کرد ، یا مقداری جنس از شهر می آورد و هرگز اختلاف حساب یا بگو مگویی هم در این مورد شنیده نمی شد ».
6198/ 2047

منبع: ایرنا

کلیدواژه: فرهنگي صنايع دستي چلنگري ندوشن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۲۵۴۲۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تداوم فرهنگی ایران از دیدگاه اسلامی ندوشن

علی اکبر جعفری ، عضو هیات علمی دانشگاه یزد به مناسبت ۵ اردیبهشت سالروز درگذشت دکتر اسلامی ندوشن ، در مطلبی نوشت:    اسلامی ندوشن کتاب رباعیاتش- بهار در پاییز-که فشرده دریافت‌های عمر خود می‌داند با این رباعی آغاز می‌کند:   «آن دخت پری‌وار که ایران من است پیدا و نهان بر سر پیمان من است هم نیست ولی نهفته در جان من است هم هست ولی دور ز دامان من است»    او عشق پیدا و پنهان خود به ایران را که جان در گرو آن دارد در این رباعی بیان می‌کند و البته که بیش از ده‌ها جلد از آثار ش نیز اعم از کتاب و مقاله، عنوان «ایران» بر تارک خود دارد. حتی نابجا نیست اگر بگوییم کمتر نوشته‌ای از او می‌توان یافت که در آن سخنی از ایران نرفته باشد .   اما با وجود این عشق پرشور به ایران، هرگز از تلخی‌ها و ناکامیابی های این سرزمین نیز دور نمانده و همواره اعتقاد و ارادت به ایران را با نقد و نقب معایبش باز‌خوانده است.   در مقدمه همین کتاب بهار در پاییز می‌نویسد: «این را موهبتی می‌دانم که در کشوری به دنیا آمده‌ام که پر از حکمت و عبرت و رمز و راز است، کشوری چون ایران که مانند معشوق‌های غزل فارسی هم دل‌فروز است و هم رنج‌دهنده.»     و شبیه به همین مضمون را در پایان جلد چهارم کتاب روزها و در بخش حسابرسی از خود نیز می‌آورد: «کشوری را نمی‌شناسم که آنچه ایران به من داد، توانسته باشد بدهد. با همه آن‌که افتاد مشکل‌ها... ، از این که در این خاک به دنیا آمده‌ام، از بخت خود شکرگزارم. ایران مانند معشوق غزل فارسی است که هم همۀ عوامل ستمگری را با خود دارد و هم نمی‌توان از او دل برگرفت.»     اسلامی ندوشن در اولین مقالۀ کتاب «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟» سیمای ایران باستان را در چهار محور ترسیم می‌کند؛ کشور آفتاب رخشان و آسمان پاک؛ واقع در ناف کره زمین، کم باران... از اینکه آفتاب رخشان داشته، خورشید فرمانروا و مهر در نظر مردمش پایگاه خاص یافتند و آسمان صاف‌ضمیر مردمش را به عمق لایتناهی متوجه کرد و کم‌بارانی سر مردمش را در انتظار دهش آسمان به بالا نگاه داشت و واقع بودن در مرکز جهان او را کشوری حادثه‌خیز کرد و سپس دین اشراقی‌اندیش زرتشتی را در خور توجه می‌یافت که در آن، اندیشۀ اشراقی ملهم از احساس و قلب مانع آن نیست که اهورامزدا خدای خرد نیز باشد در مقالۀ «ایران لوک پیر» از کتاب ایران و یونان در بستر باستان که در سال 1378 منتشر شد نیز به سیادت بی‌همتای سیاسی ایران در جهان باستان می‌پردازد و در تمدن امپراتوری هخامنشی، این اقتدار سیاسی را متکی بر برتری ایرانیان در کشاورزی و جنگاوری می‌شناسد.   «ایران و یونان» مقالۀ دیگری از این کتاب است که در کمال بی‌طرفی به مقایسه این دو کشور باستانی پرداخته شده است؛ هر یک زائیده اوضاع‌واحوال خاص سرزمین خود؛ ایران گرایش به فرهنگ عملی داشته است و یونان گرایش به فکر و چون‌ وچرا... ایران ادارۀ دنیای شرقی را بر عهده داشت، اما شهر-کشورهای یونان بیشتر از این باری بر دوش نداشتند که خود را بپایند. ازاین‌رو می‌توانستند در دو خط فلسفه و سوداگری کار کنند.   و سرانجام بر این نکته تأکید دارد که؛ هیچ‌کس نمی‌گوید که مردم ایران در دوران امپراتوری عیب‌هایی نمی‌داشته‌اند، ولی در میان عیب‌ها و حسن‌ها این نیز مهم است که یک حکومت ملت خود را سربلند و کارساز و ایمن نگاه دارد.   اما او در باره تاریخ ایران بعد از اسلام در کتاب «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟»   سقوط ساسانیان و گرویدن ایرانیان به دین اسلام را مهم‌ترین رویداد در تاریخ سه‌هزارسالۀ ایران می‌داند که موجب می‌شود تا با فروپاشی نظام طبقاتی ساسانی بسیاری از استعدادها مجال رشد بیابند و مرزهای کشوری که بر سر چهارراه شرق و غرب و شمال و جنوب بود به‌تدریج به روی اقوام و ملل گوناگون گشوده شود و آمیزشی در نژادها و فرهنگ‌های آن به وجود آید؛ و سپس بنا به شواهد تاریخی می‌گوید؛ بنی‌امیه که خلافت را به فساد آلوده‌اند سرزمین‌های فتح‌شده‌ای چون ایران را به دیده تحقیر می‌نگریستند.    همین رفتارها تبعیض‌آمیز به‌تدریج واکنش قوم ایرانی را برمی‌انگیخت و در غیاب قدرت فائقه سیاسی پیشین، برای مهار این اجحاف‌ها و برتری‌طلبی‌ها، نوعی سیادت فرهنگی را جانشین سیادت سیاسی سابق خود کرد.    اسلامی ندوشن، نخستین پیشگامان این جریان را ابن مقفع، طبری و حلاج می‌داند که در پیوند ذخایر فرهنگی ایران پیش و پس از اسلام جان‌فشانی کردند؛ اما او قرن سوم هجری را به‌واسطه احیاء زبان فارسی دری و سرایش شاهنامه فردوسی مهم‌ترین قرن تاریخ ایران پس از اسلام می‌شناسد و معتقد است اگر کشور اسیر دست تورانی‌نژادانی نظیر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان نشده بود به‌ویژه با ظهور تفکر علم‌گرای کسانی چون رازی، فارابی، ابن‌سینا و بیرونی، ایران سرنوشت گشاینده و روشن‌تری می‌یافت ولی در برابر همدستی این کارگزاران تورانی با خلفای بغداد ناگزیر به اتخاذ روش‌های دفاعی نرم گردید و از نظر او ادبیات عرفانی، پناهگاه قوم ایرانی گشت: «ورود عرفان به ادب فارسی با این آب‌وتاب و عرض و طول بسیار معنی‌دار است. ایرانیان از نبرد متعارف چه با بازو و چه با قلم خسته شدند. دیدند که کار پیش نمی‌رود؛ بنابراین در عالم معنا پناه جستند.»    در نظر اسلامی ندوشن، هرچند گرایش ایرانیان به عرفان و تصوف از سر ناگزیری و در واکنش به قشری‌گری و ایران‌ستیزی بود که با سقوط سلسله‌های ایرانی‌گرای چون سامانی و صفاری و آل‌بویه، و ورود ترک‌های غزنوی و سلجوقیِ تحت‌الحمایۀ خلافت بغداد پدید آمده بود اما از جهتی هم اسباب ظهور سخنگویان ممتازی چون مولانا، حافظ، سعدی، خیام و عطار و... شاهکارهای بزرگی در ادب فارسی فراهم کرد که جز با رشد و نضج در مکتب عرفانی ایران قابل ظهور نبودند.   بنابراین به اعتقاد اسلامی ندوشن ایران در دوره میانه تاریخ خود که به دوران پس از اسلام شناخته می‌شود از امپراتوری سیاسی دوره باستان به‌نوعی امپراتوری فرهنگی کوچ کرده و با بهره‌گیری از آموزه‌های اسلام راستین و میراث اشراقی ایران باستان، سنت فکری ژرف‌نگر و گشاینده‌ای به نام عرفان بنیان نهاد که توازن بخش ایرانیت و اسلامیت بود و عیارهای انسانی و اسلامی را در هم می‌آمیخت تا خود را از کوران تعصب و تزاید، برهاند و راه تعقل و توازن را به مردم بنماید، حاصل چنین رویکردی بزرگ‌ترین شاهکارهای فرهنگ و ادب فارسی است که در این دوران به وجود آمد.   بنابراین از دیدگاه وی، ورود اسلام به ایران مهم‌ترین حادثه در تاریخ دراز آهنگ ایران است. چون در کتاب ایران و تنهائی‌اش نیز  آورده است؛ در میان افتادن‌های تاریخ، افتادن ساسانی‌ها از همه عجیب‌تر است براثر آن سرنوشت ایران دگرگون گشت و ورق تازه‌ای در تاریخش باز شد. چه می‌بایست کرد؟ اسلام، با پیام توحید، عدالت، و... به ایران آمده و ایرانی آن را با آغوش باز پذیرا گشت؛ اما دیری نپایید که بنی‌امیه، سیاست تبعیض نژادی در پیش گرفت و مردمی را که بیش از هزار سال، پیشینه مدنیت و جهان‌داری داشت، «عجم» و «موالی» خواند.   او دراین‌باره می گوید؛ هر چند پیام اسلام، شیرین و گوارا بود وحتی پاره‌ای قیدهای زندگی اجتماعی ایرانیان همچون نظام طبقاتی را از میان برداشت و سبب شکفتگی استعدادها گشت؛ ولی عملکرد بنی امیه وبنی عباس که به نام اسلام حکم می‌راندند، ایرانی را بار دیگر در تاریخ خویش، بر سر دوراهی قرار داد. این جنب‌وجوش تازه و درعین‌حال تنگناهایی که ایرانی احساس می‌کرد، او را چند گاهی در ابهام و گیجی فروبرد، ولی سرانجام تصمیمی تاریخی گرفت. تصمیم نهایی آن شد که دین جدید پذیرفته شود، بی‌آنکه ایران از دست برود. ایران به صورتی که در گذشته بود دیگر نمی‌بود اما جوهره آن را می‌شد در شکل دیگری نگاه داشت.    او در ادامه می گوید؛ من گمان می‌کنم که تاریخ این هزار و چهارصد ساله ایران بر روی این تصمیم حرکت کرده است. این امر، از یک سو به آفرینشِ گونه‌ای پویش و پویایی انجامید که سرچشمه آثار مهمی شده است؛ و لذا ازاین‌پس وزنه زندگی بر فرهنگ افتاد. در پی این تحول دوران‌ساز، فرهنگ ایران اسلامی با فرهنگ کهن ایرانی پیوند یافت.   سپس با تأکید فراوان ادامه می دهد؛ در این میان جایگاه شاهنامه، ممتاز است. زبان فارسی و شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر دادند؛ و به تولای آنان، باز ایرانی شد قومی متفاوت با دیگران، این کتاب، ایران گذشته را به ایران بعد پیوند داد. ایران، تغییر مذهب داده بود، ولی زبان فرهنگ، زبان جاویدان و عام است ازاین‌رو، فرهنگ ایران باستان، همچون آب قنات که از ژرفای خاک و پنهان حرکت می‌کند، به دوران اسلامی نفوذ کرد؛ و رد پای خود را بر همه چیزاز آداب و آیین‌ها، آتش‌افروزی نوروز، موسیقی، نقش‌های قلمکار، قالی، کاشی، اندرزها، نام‌ها، یادها، داستان‌ها و...گذاشت.   اسلامی ندوشن در کتاب مرزهای ناپیدا از این انباشت فرهنگی که ته‌نشین وجدان آگاه و ناآگاه قوم ایرانی است به‌عنوان مرزهای ناپیدا یاد می کند و آن را بایگانی ذهنی و حافظه تاریخی حبس شدۀ گذشتگان می‌داند که بقول خیام؛ گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند، او معتقد است؛ همین افسانۀ بزرگ، در اتصال رودوار خود، زندگی انسان را پهناور کرده است تا انسان از مرحله خور و خواب درگذرد و پشت دیوار سربی‌رنگ پوچی و ملالت متوقف نماند و امروز خود را بر پایه آموخته‌های دیروز، سامان آگاهانه‌تری دهد.

 

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • توزیع انواع بذور اصلاح و گواهی شده برنج بین کشاورزان شهرستان بابل
  • ضربه به تولید با تصمیم‌گیری برای خاموشی چاه موتورهای کشاورزی
  • پایان عملیات تعمیرات حساس کوره نم زدایی ردیف سوم گازی پالایشگاه دهم
  • تامین سوخت، مهمترین دغدغه مدیران واحد‌های صنعتی
  • تامین سوخت، مهمترین دغدغه مدیران واحد‌های صنعتی است
  • بزرگداشت روشنفکری که متفاوت بود
  • چرا سعدی شادترین شاعر ایران سال‌ها نادیده گرفته شد؟
  • تداوم فرهنگی ایران از دیدگاه اسلامی ندوشن
  • یادداشت| پیمانه‌ای که پُر شد
  • این مرد با چنگ و دندان شغلش را حفظ کرده است | در کوچه درختی چه می گذرد؟